امام حسين عليه السلام و مهرورزى پيامبر خدا
علامه حلّى رحمه الله مى فرمود:
روزى رسول خدا صلّى الله عليه وآله حسين عليه السلام را بر ران راست خود نشاند و فرزند خودش ابراهيم را بر ران چپ خويش; در آن هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد… .
ابن تيميه در ردّ اين حديث مى نويسد:
اين روايت را هيچ يك از علما نقل نكرده است و روايت سند ندارد. در هيچ يك از كتاب هاى روايى نيز اين روايت به چشم نمى خورد. اين نويسنده، روايت را بدون سند و بدون استناد به كتاب هاى حديثى آورده است. بلكه او طبق عادت هميشگى خود در نقل روايت هاى بى پايه و لجام گسيخته، اين روايت را آورده است.
روشن است كه نقل يك روايت بدون سند و مستند، هم چون ادّعاهاى ديگر بى پايه و باطل است.
از سوى ديگر، گفته مى شود كه اين روايت به اتّفاق نظر حديث شناسان، جعلى و دروغ است و جُهّال به نقل آن مى پردازند.
چند نكته را در پاسخ به ابن تيميه خطاب به او يادآور مى شويم:
نخست آن كه اين سخن تو كه «اين روايت را هيچ يك از علما نقل نكرده است و روايت سند ندارد. در هيچ يك از كتاب هاى روايى نيز اين روايت به چشم نمى خورد.» دروغ است و ما در ادامه اين را اثبات مى كنيم.
دوم آن كه رويه مؤلّفان كتاب هاى كلامى، اين نبوده كه هميشه روايت ها را به همراه سند روايت نقل كنند. كتاب المواقف، شرح المواقف، المقاصد، شرح المقاصد، كتاب هاى بيضاوى و … نمونه هاى اين مطلب هستند.
در اين كتاب ها، روايت ها بدون سندشان نقل شده اند. به همين دليل است كه در زمان هاى بعد، افرادى به تأليف كتاب براى بيان سندِ روايت هاى ذكر شده در اين كتاب ها اقدام كرده اند.
اگر سخن ابن تيميه درست باشد، بايد گفت: اين مطلب متوجه همه اين كتاب ها نيز خواهد بود.
سوم آن كه در موارد بسيارى، علامه حلى رحمه الله روايت را به ناقل آن مستند مى كند و آن گونه كه ابن تيميه ادّعا كرده عادت او، چنين نيست.
چهارم آن كه اگر نقل يك روايت بدون سند، مانند ادّعاهاى ديگر است، پس چرا خود ابن تيميه در موارد بسيارى همين شيوه را پيش گرفته است؟
پنجم آن كه اگر روايت نقل شده در كتاب علامه حلى رحمه الله، از سوى هيچ يك از علما نقل نشده و در هيچ يك از كتاب هاى حديثى يافت نمى شود; پس چرا ابن تيميه از آن به عنوان حديث ياد مى كند و حكم به جعلى و ساختگى بودن آن مى كند؟!
چگونه ممكن است حديث شناسان بر جعلى بودن حديثى توافق كرده باشند كه در كتاب هاى حديثى، وجود ندارد؟!
وانگهى! اين روايت را خطيب بغدادى يكى از عالمان سنى و اهل علم در نزد آنان در تاريخ بغداد از كتاب هاى معتبر اهل سنت، نقل كرده است!
اين روايت در اين كتاب چنين نقل شده است:
«ابوالحسن على بن احمد بن عمر مقرى، از محمد بن حسن نقاش و او از زيد بن حباب نقل مى كند كه سفيان ثورى، از قابوس بن ابى ظبيان به نقل از پدرش و او از ابوالعباس اين گونه روايت مى كند:
روزى نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله بودم. آن حضرت فرزندش ابراهيم را بر روى ران پاى چپ خويش و حسين بن على عليهما السلام را بر روى ران پاى راست خود نشانده بود. گاهى اين و گاهى او را مى بوسيد.
در اين هنگام جبرئيل عليه السلام نازل شد و وحى آورد. وقتى از نزد آن حضرت رفت، پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: جبرئيل از سوى پروردگارم آمد و به من گفت:
يا محمّد! ربّك يقرأ عليك السلام و يقول لك: لست أجمعهما لك، فافدِ أحدهما بصاحبه;
اى محمد! خداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: نمى شود هر دوى اين ها زنده باشند. يكى از اين دو را جايگزين ديگرى كن.
رسول خدا صلّى الله عليه وآله به ابراهيم نگريست و گريه كرد. آن گاه به حسين عليه السلام نگاه كرد و گريست. سپس فرمود:
مادر ابراهيم كنيز است، اگر ابراهيم بميرد، فقط من اندوهگين مى شوم. مادر حسين، فاطمه، پدرش على پسرعمو، گوشت و خون من است. اگر او بميرد، دخترم فاطمه، پسر عمويم و خودم اندوهگين خواهيم شد. من ترجيح مى دهم كه خودم اندوهگين شوم. اى جبرئيل! روح ابراهيم را قبض كن. ابراهيم را فداى حسين كردم.
راوى مى گويد: پس از سه روز، ابراهيم از دنيا رفت. وقتى پيامبر صلّى الله عليه وآله حسين عليه السلام را مى ديد كه به سويش مى آيد، او را مى بوسيد و دو دندان پيشين او را مى مكيد و به سينه اش مى فشرد و مى فرمود:
فديت من فديته بابني إبراهيم;
فداى كسى شوم كه فرزندم ابراهيم را فداى او كردم.1
1 . تاريخ بغداد: 2 / 204.