2 . اميرالمؤمنين عليه السلام
مهم ترين نكته اى كه نيازمند تأمّل جدى است، عمل كرد اهل سنّت در مقابل تفاسير رسيده از اميرالمؤمنين عليه السلام است. سيوطى اذعان دارد كه در ميان خلفا، بيشترين تفسير متعلّق به حضرت امير است، با اين حال در مراجعه به متون تفسيرى اهل سنّت به جز چند حديث، چيزى از ايشان مشاهده نمى شود. اين موضوع نشان مى دهد كه آن ها در عمل به روايات اميرالمؤمنين عليه السلام توجهى نداشته اند و أصلا احاديث آن حضرت مورد قبول آنان قرار نگرفته است، بلكه تكذيب هم مى كنند.
بخارى در باب «فضايل اميرالمؤمنين» مى نويسد:
فكان ابن سيرين يرى أن عامّة ما يروى عن عليٍّ الكذب;1
همواره نظر ابن سيرين اين بود كه عموم آن چه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده دروغ است.
از اين كه بخارى اين قول را در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام آورده، معلوم مى شود كه خود وى نيز به اين سخن معتقد است. مفهوم اين عبارت، كنار گذاشتن آيات تفسيرى اميرالمؤمنين عليه السلام است. تفسير آن حضرت با مبانى و اصول اعتقادات اهل سنّت سازگار نيست، بنابراين بايد براى پيش گيرى از نشر آن چاره اى بينديشند; از اين رو از اساس صحّت احاديثى را كه بيان گر تفاسير اميرالمؤمنين عليه السلام است منكر مى شوند. در اين راستا ابن تيميه مى گويد:
ما يُعرف بأيدي المسلمين تفسير ثابت عن عليّ;2
در دست مردم تفسيرى كه ثابت شود از اميرالمؤمنين است شناخته نشده (سراغ نداريم).
ابن عباس مشهورترين شاگرد اميرالمؤمنين عليه السلام است، با اين حال ابن تيميه مدعى شده كه اصحاب صحاح چيزى در باب تفسير از ابن عباس به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت نكرده اند، بلكه روايت ابن عباس از اميرالمؤمنين را بسيار كم دانسته است. در منهاج السنة آمده است:
وهذا ابن عباس نقل عنه من التفسير ما شاء الله بالأسانيد الثابتة، ليس في شيء منها ذكر علي، وابن عباس يروي عن غير واحد من الصحابة، يروي عن عمر وأبي هريرة وعبدالرحمن بن عوف وعن زيد بن ثابت واُبيّ بن كعب واُسامة بن زيد وغير واحد من المهاجرين والأنصار، وروايته عن عليّ قليلة جداً، ولم يخرج أصحاب الصحيح شيئاً من حديثه عن عليّ;3
از ابن عباس در تفسير، روايات بسيار زيادى و با اسانيد ثابت نقل شده است و در هيچ يك از آن ها ذكرى از على عليه السلام نيست. از سويى ديگر ابن عباس از افراد ديگرى از صحابه هم چون: عمر، ابوهريره، عبدالرحمان بن عوف، زيد بن ثابت، أُبىّ بن كعب، اسامة بن زيد و افراد ديگرى از مهاجرين و انصار روايت مى كند، در حالى كه روايت وى از اميرالمؤمنين عليه السلام جدّاً اندك است و اصحاب صحاح چيزى از حديث ابن عباس به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام نياورده اند.
نكات در خور توجهى پيرامون ادعاى ابن تيميه وجود دارد كه به آن ها مى پردازيم:
نكته يكم: بر اساس آن چه از سيوطى نقل شد، بسيارى از كسانى كه ابن تيميه به عنوان مشايخ تفسيرى ابن عباس معرفى مى كند اساساً در زمره مفسّران نيستند.
هم چنين سيوطى تصريح مى كند كه روايات بسيار اندكى از خلفا در باب تفسير وارد شده است، با اين حال ابن تيميه چگونه مى تواند مدعى شود كه ابن عباس علوم تفسيرى خود را از ابوبكر و عمر اخذ كرده است؟!4
نكته دوم: برخى از عالمان اهل سنّت اذعان دارند كه ابن عباس هر چه دارد از اميرالمؤمنين عليه السلام است.5 پس هرگز شخصى چون او را نمى توان شاگرد افرادى چون ابوهريره، عبدالرحمان بن عوف و… برشمرد.6
بر اساس تحقيقات صورت گرفته، به اين نتيجه رسيده ايم كه به اعتراف خود اهل سنّت، تمامى علوم اسلامى و آن هم در همه بلاد مسلمين، از طريق اميرالمؤمنين عليه السلام منتشر شده است. روشن است كه اين علوم از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سرچشمه گرفته است، و چون اميرالمؤمنين عليه السلام واسطه بين بزرگان صحابه و رسول الله صلى الله عليه وآله بوده است، در نتيجه علوم اسلامى اعم از قرآن، حديث، احكام شرعى و فقه از طريق اميرالمؤمنين عليه السلام در مكّه، مدينه، شام، يمن، كوفه و بصره انتشار يافته است.7
بنابراين چرا روايات اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان اهل سنّت بسيار اندك است؟!
مفسّران اهل سنّت در تفسير آيه مبارك (وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ)8 اذعان كرده اند كه مراد از «اُذُن» در اين آيه على بن ابى طالب عليهما السلام است.9 هم چنين حديث «علي مع القرآن والقرآن مع عليّ» در كتب معتبر آن ها آمده است.10 با اين حال جاى اين پرسش است كه چرا روايات تفسيرى اميرالمؤمنين عليه السلام در صحاح نيامده است؟!
و از همه مهم تر اين كه چرا روايات تفسيرى اميرالمؤمنين عليه السلام مورد پذيرش و اِتّباع قرار نگرفته است؟!
1 . صحيح البخاري: 4 / 209. هم چنين ر.ك: كنز العمّال: 13 / 129.
2 . منهاج السنّة: 8 / 33.
3 . همان: 8 / 32.
4 . منهاج السنّة: 7 / 392.
5 . مناوى مى نويسد:
قال ابن عباس: ما أخذت من تفسيره فعن علي; ابن عباس گفت: آن چه از تفسير قرآن فرا گرفتم از على مى باشد; فيض القدير شرح الجامع الصغير: 4 / 470.
ابوبكر نقاش نيز از ابن عباس نقل مى كند:
«جلّ ما تعلمتُ من التفسير من علي بن أبي طالب»; ]ابن عباس مى گفت[: هر آن چه از تفسير فرا گرفتم از على بن ابى طالب بود.
در ادامه مى افزايد:
قال ابن عباس: علم النبي صلى الله عليه وآله من علم الله، وعلم علي من علم النبي، وعلمي من علم علي; ابن عباس مى گويد: علم پيامبر صلى الله عليه وآله از علم خداوند بود و علم على ]أميرالمؤمنين عليه السلام[ از علم پيامبر نشأت مى گرفت و ]سرچشمه[ علم من از علم على عليه السلام است; سعد السعود: 285.
6 . البته رواياتِ تفسيرى كه از ابن عباس نقل شده، هرگز از سوى وى به ابوبكر و عمر اسناد داده نشده است. سند روايات ابن عباس به خود وى منتهى مى شود كه مستقيماً از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مى كند و يا آموخته خود را از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله انتقال مى دهد.
7 . براى اطلاع از اين تحقيقات ر.ك: نفحات الأزهار: 12 / 47 ـ 56. ابن ابى الحديد نيز به اين معنى اذعان مى كند; شرح نهج البلاغة: 1 / 17.
8 . سوره الحاقه: آيه 12.
9 . ر.ك: تفسير الرازى: 30 / 624; تفسير الطبري: 29 / 69، شماره 26955; تفسير الثعلبى: 10 / 28; تفسير السمعانى: 6 / 36; تفسير القرطبي: 18 / 264; تفسير ابن كثير: 4 / 441; الدرّ المنثور: 6 / 26; تفسير ابن أبي حاتم: 10 / 3369 ـ 3370، شماره 18962; فيض القدير: 3 / 60، حديث 2704; كنز العمّال: 13 / 177، حديث 36526.
10 . ر.ك: المستدرك على الصحيحين: 3 / 124، حديث 4628; المعجم الأوسط: 5 / 135; المعجم الصغير: 1 / 255 و 2 / 28; الصّواعق المحرقة: 2 / 361 و 368; تاريخ الخلفاء: 1 / 150; فيض القدير شرح الجامع الصغير: 4 / 470، حديث 5594; كنز العمّال: 11 / 603، حديث 32912; مجمع الزوائد: 9 / 134 و منابع ديگر.