ج) اُبيّ بن كعب
اُبىّ نيز از بزرگان صحابه است و نظرات وى در تفسير مورد توجه و عنايت قرار مى گيرد. اُبىّ بن كعب نيز به سرنوشت ابن مسعود دچار گرديد. وى براى خود قرآنى داشت كه عثمان به هنگام جمع قرآن، آن را از او گرفت و از بين برد. از بين رفتن مصحف ابىّ موجب ناخشنودى و اختلاف وى با عثمان شد; از اين رو شهريه او نيز از بيت المال قطع شد.
رفتار نادرست عثمان با ابىّ بن كعب هم از جمله مطاعن عثمان شمرده شده و اهل سنّت در كتاب هاى كلامى خود به اين نكته متذكر شده اند. ابن حجر مكى در كتاب الصواعق المحرقة به اين موضوع پرداخته است.1 ابن حجر مكى كتاب مذكور را در ردّ شيعه نگاشته و در برابر اشكالات و انتقاداتى كه به عثمان وارد شده، از وى دفاع مى كند. از جمله داستان ابىّ بن كعب را مطرح مى كند و به توجيه كار عثمان و دفاع از او مى پردازد.
از ابىّ بن كعب، آراء و گفته هايى ـ به اسانيد معتبر ـ پيرامون الفاظ قرآن نقل مى كنند كه از اعتقاد وى به نقصان قرآن مجيد حكايت دارد.
نقل اين اقوال در كتاب هاى معتبر اهل سنّت موجب مخدوش شدن اين كتاب ها نيز مى شود.
انكار معوّذتين ـ علاوه بر ابن مسعود ـ به ابىّ بن كعب هم نسبت داده شده است، اما انتساب اين موضوع به ابىّ از قاطعيت چندانى برخوردار نيست. ابن حجر عسقلانى در اين زمينه مى نويسد:
واختلف على أبيّ بن كعب; يعني في إثبات المعوّذتين;2
در مورد اين كه ابىّ بن كعب معوذتين را جزء قرآن مى دانسته ]يا خير [اختلاف به وجود آمد.
ابىّ بن كعب برخوردهاى شديدى با عمر بن خطاب داشته است. سيوطى در الدرّ المنثور مى نويسد:
إنّ أبيّ بن كعب قرأ: (مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ اْلأَوْلَيانِ) فقال عمر: كذبت، قال أنت أكذب.
فقال رجل. تكذّب أميرالمؤمنين؟
قال: أنا أشدّ تعظيماً لحق أمير المؤمنين منك، ولكن كذّبته في تصديق كتاب الله تعالى، ولم أصدّق أمير المؤمنين في تكذيب كتاب الله. فقال عمر: صدق;3
ابىّ بن كعب آيه را چنين خواند: (مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ اْلأَوْلَيانِ). عمر گفت: دروغ گفتى. ابىّ بن كعب گفت: تو دروغ گوتر هستى. مردى گفت: آيا اميرالمؤمنين را دروغ گوتر مى خوانى؟ ابىّ گفت: تعظيم من بر حق اميرالمؤمنين بيشتر از توست، وليكن او را به جهت تصديق كتاب خداى تعالى تكذيب مى كنم و اميرالمؤمنين را در راستاى تكذيب كتاب خداى تعالى تصديق نمى كنم. عمر گفت: ابىّ درست مى گويد.
ابىّ بن كعب جلسه تعليم قرآن داشت و پيرامون علوم قرآن براى مردم حديث نقل مى كرد. در سنن دارمى آمده است:
عن سليمان بن حنظلة قال: أتينا اُبي بن كعب لنحدث إليه، فلمّا قام قمنا ونحن نمشي خلفه، فرهقنا عمر فتبعه فضربه عمر بالدّرة قال: فاتقاه بذراعيه، فقال: يا أمير المؤمنين، ما تصنع؟ قال: أو ما ترى فتنة للمتبوع مذلّة للتابع;4
سليمان بن حنظله گويد: نزد اُبى بن كعب رفتيم تا حديث بر او عرضه كنيم. وقتى او برخاست، ما هم برخاستيم و پشت سر او راه مى رفتيم. عمر به سراغ ما آمد و به دنبال اُبىّ رفت و با درّه (شلاق مخصوص خود) او را زد. اُبى با آرنج از ضربات عمر پيش گيرى و دفاع كرد و گفت: اى اميرالمؤمنين، چه چنين مى كنى؟ عمر گفت: آيا نمى دانى كه فتنه متبوع ]پيرو [موجب خوارى تابع ]امام[ است؟
1 . الصّواعق المحرقة: 1 / 334. هم چنين ر.ك: السيرة الحلبيّة: 2 / 273 ـ 274.
2 . لسان الميزان: 3 / 81 ـ 82 ، شماره 293.
3 . الدرّ المنثور: 2 / 344. هم چنين ر.ك: الكامل في ضعفاء الرجال: 1 / 47; تاريخ المدينة: 2 / 709; كنز العمّال: 2 / 596، حديث 4819.
4 . سنن الدارمي: 1 / 132.