پرسش
در گفتگو با یکی از مستشکلین روایت زیر را نقل نموده است. می خواستم بدانم آیا قتل این دو نفر توسط امیرالمومنین علیه السلام دلیلی داشته است که ما را بر آن آگاه کرده باشند؟
محمّد بن عمران گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود:
امير مؤمنان على صلوات اللّه عليه در مسجد كوفه نشسته بود، عدّهاى را نزد حضرتش آوردند، كه در حال خوردن روزه ماه رمضان دستگير شده بودند. امير مؤمنان على عليه السّلام به آنها فرمود: آيا روزه خود را افطار نموديد؟
گفتند: آرى.
فرمود: آيا شما يهودى هستيد؟
گفتند: نه.
فرمود: مسيحى هستيد؟
گفتند: نه.
فرمود: پس كدام يك از دينهاى مخالف اسلام را قبول داريد؟
گفتند: ما مسلمانيم.
فرمود: شما در سفر بوديد؟
گفتند: نه.
فرمود: آيا بيمارى داشتيد كه به سبب آن افطار بر شما لازم گرديده كه ما از آن آگاهى نداشتيم، زيرا شما نسبت به خود بيناتريد، چراكه خدا عز و جلّ مىفرمايد:«بلكه انسان نسبت به خود آگاه است»
گفتند: بلكه بامدادان را بدون بيمارى آغاز نموديم.
گويد: پس امير مؤمنان على صلوات اللّه عليه تبسّمى كرد و فرمود: گواهى مىدهيد كه معبودى جز خدا نيست و محمّد رسول خدا است؟
گفتند: آرى، گواهى مىدهيم كه معبودى جز خدا نيست، ولى محمّد را نمىشناسيم.
فرمود: به راستى كه او، رسول خدا است.
گفتند: ما او را اينگونه نمىشناسيم، همانا او عربى بود كه به سوى خود مىخواند.
فرمود: اگر اقرار كرديد خوب، وگرنه قطعا شما را خواهم كشت.
گفتند: اگرچه چنين رفتار كنى.
حضرت گارد ويژه لشگر را بر آنها گمارد و آنها را به خارج كوفه بردند و فرمان داد كه دو چاه كنار هم بكنند و همانند گذرگاهى به يكديگر راه دهند.
به آنها فرمود: من شما را در يكى از اين دو چاه قرار مىدهم و در ديگرى آتش افروخته و با دود شما را مىكشم.
گفتند: اگر چنين كردى، در زندگى دنيايى حكم نمودهاى.
حضرتش آنها را آهسته و با نرمش در يكى از چاهها قرار داد، سپس فرمان داد كه در چاه ديگر آتش افروختند، سپس آنها را صدا مىزد: چه مىگوييد؟
جواب مىدادند: حكم كن به آنچه حكم مىكنى، تا مردند.
پاسخ
آیت الله سید علی حسینی میلانی مدظله
بسمه تعالی
السلام علیکم
گذشته از بحث سندی، مستشکل یا شیعی است و یا غیر شیعی، و به هر تقدیر فعل حضرت، حجت است نزد عموم مسلمین، علاوه بر اینکه در ذیل روایت حضرت خودشان جواب داده اند که این حکم در شرایع سابقه نیز وجود داشته است. به کتاب کافی جلد چهارم، صفحه 182 مراجعه کنید
( ادامه روایت:
فرمود: آنگاه حضرتش به كوفه برگشت. اين رفتار به وسيله سواران دهان به دهان به مردم نقل گرديد. روزى حضرتش در مسجد حضور داشت، يهودى از مردم مدينه كه يهوديان مدينه به دانايى او اعتراف داشتند، و پدرانش نيز پيشتر همانگونه بودند، وارد كوفه شد.
فرمود: او با گروهى از خاندان خود خدمت امير مؤمنان على عليه السّلام شرفياب شد، وقتى به مسجد اعظم كوفه رسيدند، شتران سوارى خود را خوابانيدند، آنگاه درب مسجد ايستاده و به امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پيام فرستادند كه ما عدّهاى از يهود هستيم و از مدينه آمده و با تو كارى داريم، آيا تو نزد ما مىآيى، يا ما نزد تو بياييم؟
حضرت نزد آنها آمد كه مىفرمود: به زودى در دين اسلام وارد مىشويد و به سوگند آن را سرمىگيريد. كار شما چيست؟
بزرگ آنها به حضرت گفت: اى فرزند ابو طالب! اين چه بدعتى است كه در دين محمّد صلّى اللّه عليه و اله احداث نمودهاى؟
حضرت فرمود: كدام بدعت؟
يهودى گفت: عدّهاى از مردم حجاز گمان مىكنند كه تو گروهى را كه به «لا اله الا اللّه» شهادت دادهاند ولى به رسالت محمّد اقرار ننمودهاند كه با دود به قتل رساندهاى.
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: تو را سوگند مىدهم به نشانههاى هفتگانهاى كه در طور سينا به موسى عليه السّلام نازل شد و به حق كنيسههاى پنجگانه مقدّس و به حق راه خداى ديّان و حاكم! آيا مىدانى كه بعد از وفات موسى گروهى را نزد يوشع بن نون آوردند كه به «لا اله الا اللّه» شهادت دادند ولى به اينكه موسى پيامبر خدا است، اقرار نكردند، يوشع آنها را همينگونه به قتل رسانيد؟
يهودى گفت: آرى، گواهى مىدهم كه تو صاحب سرّ موسى هستى.
فرمود: آنگاه از زير قبايش كتابى را بيرون آورد و به امير مؤمنان على عليه السّلام داد.
حضرتش آن را گشوده و نگاهى كرد و گريست.
يهودى گفت: اى فرزند ابو طالب! چه چيزى تو را مىگرياند؟ تو فقط به اين كتاب سريانى نگاه كردى، درحالىكه تو يك مرد عرب هستى، آيا مىدانى در آنچه نوشته شده است؟
امير مؤمنان على صلوات اللّه عليه فرمود: آرى، اين نام من است كه در آن ثبت شده است.
يهودى گفت: نامت را در اين كتاب به من نشان بده و مرا آگاه كن كه نام تو به سريانى چيست؟
حضرتش فرمود: امير مؤمنان على سلام اللّه عليه نام خود را در آن كتاب به آن مرد يهودى نشان داد و فرمود: نام من «اليا» است.
يهودى گفت: شهادت مىدهم كه معبودى جز خدا نيست و اينكه محمّد رسول خدا است و گواهى مىدهم به اينكه تو وصىّ و جانشين محمّد و شايستهترين مردم بعد از محمّد هستى. آنگاه با امير مؤمنان على عليه السّلام بيعت كردند و وارد مسجد شد.
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: سپاس خدايى را كه در پيشگاه او از فراموش شدگان نبودم.
سپاس خدايى را كه در پيشگاه خود مرا در صحيفه نيكان ثبت فرمود و سپاس خدايى را كه صاحب جلال و اكرام است.)
منو