متن کامل فرمایشات حضرت آیت الله میلانی به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
تتمه ای باقی مانده از خواندن روایاتی که متعلق است به امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت و وصایتشان بعد پیامبر اکرم روایاتی که داریم آنقدر زیاد است که قابل احصاء نیست چه در قسمت تولی و چه در قسمت تبری از مخالفین و معاندین و غاصبین حق ايشان، با وجود این همه حدیث، ادعا کردند وصایت را عبدالله بن سبا جعل کرده. ولایت و برائت را او جعل کرده و ما به خاطر این که مطلب ناقص نماند و آنچه را که نسبت به عالم تشیع دادند، دروغ و خلاف واقع است و مسئله ولایت و برائت به عبدالله بن سبا ربطی ندارد. قسمتی از احادیث را خواندم و قسمتی را هم امشب میخوانم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از امتیازاتشان معراجشان است که از فضائل و مناقب بزرگ ایشان میباشد و چند حدیث میخوانم از آنچه در معراج اتفاق افتاده در رابطه با ولایت امیرالمؤمنین سلام الله علیه و هر آنچه میخوانم از منابع معتبر دست اول است که به اسناد معتبره روایت کردهاند:
عن عبدالله بن أسعد بن زرارة، عن أبيه، قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: ” لما أسري بي إلى السماء أوحي إلي في علي ثلاث خصال: أنه إمام المتقين، وسيد المسلمين، وقائد الغر المحجلين ” معرفة الصحابه لابی النعیم ج۱ ص۲۸۲
در آنجا خدای متعال سه مطلب را در مورد امیرالمؤمنین وحی کردند این غیر از امامت و وصایت است و آن هم در عالم معراج. این حدیث را ابونعیم اصفهانی، خطیب بغدادی، حاکم نیشابوری، ابن عساکر در تاریخ دمشق آوردهاند، ابن حجر عسقلانی که از نظر آن ها خیلی مهم و مورد تجلیل و تعظیم اهل سنت است و اقوالش حجت است، او روایت میکند به سند خودش باز همین حدیث را که خطاب شد به امیرالمؤمنین که …
همین حدیث را ابو القاسم طبرانی روایت میکند و تا میرسد به حدیث دیگری که این حدیث است که به سند روایت میکنند از عایشه او میگوید که امیرالمؤمنین بر پیامبر اکرم وارد شدند: «فقال له رسول الله (صلى الله عليه وسلم) هذا سيد المسلمين فقلت ألست سيد المسلمين يا رسول الله فقال أنا خاتم النبيين ورسول رب العالمين». تاريخ دمشق ج۴۲ ص۳۰۵
ابونعیم اصفهانی به سند خودش نقل میکند از انس، انس بن مالک میگویند خادم رسول الله بوده و از انصار است و در مدینه خدمت میکرده در منزل پیامبر اکرم، انس میگوید پیامبر به من گفتند آب بیاور میخواهم وضو بگیرم «يا أنس اسكب لي وضوءا، ثم قام فصلى ركعتين، ثم قال: ” يا أنس أول من يدخل عليك من هذا الباب أمير المؤمنين، وسيد المسلمين، وقائد الغر المحجلين , وخاتم الوصيين». حلیه الاولیاء ج۱ ص۶۳
اولين كسی كه الآن وارد اين اتاق خواهد شد چنین كسی است كه اميرالمؤمنين سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين است. نوشتهاند که انس بن مالک رابطه ی خوبی با امیرالمؤمنین نداشته یک وقتی اگر مناسبتی پیش آمد انس بن مالک را معرفی خواهم کرد او همان کسی که در حدیث طیر مشوی دروغ گفت و امیرالمؤمنین را در خانه راه نداد که پیامبر اکرم دعا میکردند: «اللهم ائتني بأحب الخلق إليك وإلي يأكل معي من هذا الفرخ» المعجم الاوسط ج۶ ص۳۳۵، امیرالمؤمنین آمدند راه نداد ایشان را. بار دوم آمدند راه نداد. در بار سوم حضرت خودشان درب را باز کردند و وارد شدند. پیامبر اکرم فرمودند چرا این طور رفتار کردی با امیرالمؤمنین گفت میخواستم یکی از انصار بیاید و این دعای شما در مورد او مستجاب شود که «احب الخلق الیک و الی». اجمالا حسد داشته نسبت به حضرت.
انس بن مالک همان کسی است که امیرالمؤمنین در کوفه بالای منبر فرمودند کسانی که در غدیر خم حضور داشتند بلند شوند و شهادت دهند به کلام پیامبر اکرم در روز غدیر از جمله حاضرین انس بن مالک بود و بلند نشد شهادت بدهد و امیرالمؤمنین نفرین کردند که خدا کسانی که در روز غدیرخم بودند و الآن حاضر نیسنتد شهادت دهند هر کدام از آن ها را مبتلا کن به مرضی که در بین مردم حاضر شهرت پیدا کنند. و انس بن مالک مبتلا شد به برص و پیسی و کل صورتش سفید شده بود و هرچه عمامه اش را بزرگ کرده بود که معلوم نشود در عین حال پیدا میشد و این نفرین امیرالمؤمنین درباره او بود که همه ی منابع درباره او نوشته اند. یک وقتی لازم باشد شرح خواهم داد.
انس بن مالک میگوید که: «اللهم اجعله رجلا من الآنصار» تا این که درب اتاق زده شد و پیامبر اکرم فرمودند «فقال: من هذا يا أنس؟، فقلت: علي، فقام مستبشرا فاعتنقه، ثم جعل يمسح عرق وجهه بوجهه، ويمسح عرق علي بوجهه، قال علي: يا رسول الله لقد رأيتك صنعت شيئا ما صنعت بي من قبل؟» حلیه الاولیاء ج۱ ص۶۳
طوری با من رفتار میکنید که سابقه ندارد. بعد پیامبر اکرم فرمودند چرا این طور نباشد که: «انت سید المسلمین امام المتقین قائد الغر المحجلین»
این ها چیزهایی است که در باره ی تو در معراج به من گفته شده. خوب متبرک کردیم جلسه مان را به خواندن چند حدیث در فضائل امیرالمؤمنین که البته این حدیث معراج از احادیثی است به حد تواتر رسیده و ما در خصوص همین حدیت بحث مستقلی داریم و تواترش را به اثبات رساندیم در مباحثمان.
اما نسبت به برائت و تبری از دشمنان و مخالفین امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام چند روایت میخوانم این حدیث را ابوبکر بزار در مسند خود نقل کرده (او از بزرگان محدثین قرن سوم است)، به سند از سلمان روایت میکند: «قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ: مُحِبُّكَ مُحِبِّي وَمُبْغِضُكَ مُبْغِضِي» مسند بزار ج۶ ص۴۸۸
خیلی راحت در دو کلمه فرمودند. همین حدیث به تنهایی برای ما کافی است چون بغض پیامبر اکرم مساوی با کفر است و اگر بغض امیرالمؤمنین مساوی باشد با بغض رسول الله پس بغض امیرالمؤمنین با کفر مساوی است. در حدیث دیگری: «قال رسول الله لعلي بن ابي طالب كذب من زعم أنه يحبني ويبغضك» تاریخ دمشق ج ۴۲ ص ۲۸۳
الآن کسانی با امیرالمؤمنین زاویه دارند ادعای محبت رسول الله را دارند رسول الله میفرماید این ها دروغ میگویند: «کذب من زعم أنه يحبني ويبغضك» طبرانی روایت کرده به سند خودش که پیامبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین فرمودند «مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّهُ اللهُ، وَمَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَمَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ» معجم الكبير ج۱ ص۳۱۹
پر واضح است کسی که به درستی پیامبر اکرم را دوست داشته باشد محبوب خدای متعال است. در حدیث دیگری که باز من در اینجا یادداشت کردم شخصی به سلمان میگوید که: «مَا أَشَدَّ حُبُّكَ لِعَلِيٍّ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَبْغَضَ عَلِيًّا فَقَدْ أَبْغَضَنِي» مستدرک حاکم ج۳ ص۱۴۱
تعجب میکند چرا این قدر علی را دوست داری حاکم نیشابوری میگوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین» و از قضا ذهبی آمده احادیث حاکم نیشابوری را در مستدرک نقد کرده اما در اینجا موافققت کرده با او که اینجا از نظر من هم این حدیث صحیح است علی شرط الشیخین.
باز حاکم در مستدرک روایت میکند که پیامبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: «إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ بَعْدِي، وَأَنْتَ تَعِيشُ عَلَى مِلَّتِي، وَتُقْتَلُ عَلَى سُنَّتِي، مَنْ أَحَبَّكَ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَبْغَضَكَ أَبْغَضَنِي، وَإِنَّ هَذِهِ سَتُخَضَّبُ مِنْ هَذَا» – يَعْنِي لِحْيَتَهُ مِنْ رَأْسِهِ – مستدرک حاکم ج۳ ص۱۵۳
که امت بعد از من با تو مخالفت و دشمنی و بد رفتاری خواهند کرد و تو را هم به قتل خواهند رساند حضرت اشاره کردند به محاسن امیرالمؤمنین و فرمودند که این محاسن شما از خون سر شما خضاب خواهد شد «و هذا حدیث صحیح».
در حدیث دیگری ابو نعیم روایت میکند از ابوبرزه که از صحابهی رسول الله است که پیامبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: «إن الله تعالی عهد إلي عهدا في علي بن أبي طالب فقلت: يا رب بينه لي، فقال: اسمع فقلت: سمعت، فقال: إن عليا راية الهدى، وإمام أوليائي، ونور من أطاعني، وهو الكلمة التي ألزمتها المتقين، من أحبه أحبني، ومن أبغضه أبغضني». حليه الاولياء ج۱ ص۶۶
خیلی معنا دارد این کلمه که «ان علیا رایة الهدی» چون پیامبر اکرم میدانستند بعدشان چه خواهد شد و چه گمراهی هایی پیدا خواهد شد. فرمودند که علی رایة الهدی است. یعنی آن راه صحیح و دین و شریعت را میخواهید بشناسید به علی نگاه کنید. الآن سر درب پرچمی را نصب میکنند و این علامت این است که مجلس اینجا است و راه از اینجا است و به اینجا بیایید ، این هم یک حدیث.
باز احادیث دیگری هم هست. پیامبر اکرم به عمار فرمودند: «أوصي من امن بي وصدقني بولاية علي بن أبي طالب من تولاه فقد تولاني ومن تولاني فقد تولى الله ومن أحبه فقد أحبني ومن أحبني فقد أحب الله و من أبعضه فقد أبغضني ومن أبغضني فقد أبغض الله عزوجل». تاریخ دمشق ج۵۲ ص۷
من وصیت میکنم به تمام آن هایی که به من ایمان آوردند و مرا به رسالت قبول دارند به همهی آن ها توصیه میکنم به ولایت امیرالمؤمنین، عجیب این است که این کسانی که با امیرالمؤمنین مخالف اند و بغض دارند این ها خودشان را مسلمان میدانند و حال آن که پیامبر اکرم فرمودند این ها منافقاند. در کتاب صحیح مسلم: «قَالَ عَلِيٌّ: وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيَّ: أَنْ لَا يُحِبَّنِي إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضَنِي إِلَّا مُنَافِقٌ»صحيح مسلم ج۱ ص۸۶
این حدیث در صحيح مسلم هست و در صحیح ابن ماجه و ترمذی و نسایی هم هست و در غیر این کتب این حدیث وجود دارد.
باز حدیث داریم: «الشَّقِيَّ كُلُّ الشَّقِيِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيًّا فِي حَيَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ» معجم الكبير طبرانی ج۲۲ ص۴۱۵
باز حدیث داریم: «وَمَنْ مَاتَ وَهُوَ يَبْغَضُكَ يَا عَلِيُّ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» معجم الكبير طبرانی ج۱۲ ص۴۲۰
این نتیجهی بغض امیرالمؤمنین است. در حدیث دیگری که جمعی از بزرگان روایت کردند پیامبر اکرم میفرمایند: «عادى اللَّه من عادى عليّا» الاصابه ج۲ ص۳۷۳
این حدیث را ابن حجر عسقلانی، سیوطی، ابن اثر روایت کرده اند و جالب این است که البانی زمان ما که مرد متعصبی است او هم این حدیث را تصیحح کرده است.
احادیث فراوان دیگری است که من باز هم آوردهام. اما اجمالاً برگردیم به اصل مطلب؛ البته این دعا و نفرین پیامبر اکرم را نباید فراموش کنیم که پیامبر اکرم در روز غدیر خم بعد که فرمایشاتشان تمام شد فرمودند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» این به تواتر رسیده تمام اسنادش را ما نگاه کردیم حدیثی است متواتر، ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، نسائی و ابن ماجه و غیر این ها آورده اند و از چیز هایی است که نمیشود در آن خدشه کرد. خوب برگردیم به مطلب خودمان.
عرض من این بود که کسانی آمدند با پیامبر اکرم بیعت کنند به شرط این که ریاست دنیوی بعد از پیامبر اکرم از آنها باشد. این قضیه را ابن کثیر و ابن هشام و سایر سیره نویسان معتبر دست اول آورده اند؛ که گفتند ما با شما بیعت میکنیم و اسلام را قبول میکنیم و از شما هم دفاع میکنیم در آن ایام سخت در مکه به شرط این که ریاست بعد شما از ما باشد. حالا این ها از کجا فهمیده بودند و کی به این ها گفته بود که پیامبر اکرم رسالتشان پیش خواهد رفت و ریاست ایشان کل منطقه را خواهد گرفت. این را از کجا فهمیده بودند؟!
آن را هم ما تحقیق و پیدا کردیم که این ها ارتباط داشتند با بعضی بزرگان یهود و قضیه از این قرار است که در کتب معتبر یهود در تورات و غیر تورات این قضیه وجود دارد و این ها از یهودی ها شنیده بودند این موضوع را. و آمدند که ما حاضریم با شما بیعت کنیم به شرط این که ریاست با بعد شما با ما باشد. حضرت فرمودند: «لیس الامر بیدی بل الامر بید الله». امر ولایت و امامت و خلافت به دست خداست به دست من نیست آن گفتند ما بیاییم خودمان را در معرض خطر قرار بدهیم و از شما دفاع کنیم و خودمان را به قتل بدهیم و بعد هم هیچ! ما حاضر نیستیم و پیامبر هم فرمودند به قول من خداحافظ. اما جمع دیگری از قریش در مکه آمدند و خودشان را جزو صحابه رسول الله قرار دادند و اطراف حضرت را هم گرفتند شرطی هم نکردند اما هیمن قصد را داشتند و طرح و نقشه داشتند بر این که ولایت و امامت در خاندان رسول الله نباشد و در بین قبایل عرب پخش شود و هر قبیله ای مدتی ریاست بعد پیامبر اکرم داشته باشد. این هایی که میگویم کلمه به کلمه مدرک دارم این ها کسانیاند که قرآن از این ها تعبیر میکند به «فی قلوبهم مرض» اینجا یک جملهای را عرض کنم در قرآن مجید دو عبارت هست یک عبارت نفاق است که در سوره ی منافقون است و یک عبارت «فی قلوبهم مرض» میباشد. این دو عبارت با هم چه تفاوتی دارند این از مطالبی است که شنیدنی است و باید حفظ شود نفاق معمولاً کی صورت میگیرد؟! آن وقتی که قدرتی باشد و کسی از ترس، نفاق کند. یعنی تظاهر کند بر آنچه خلاف باطنش هست، تظاهر کند. اما باطنش چیز دیگری باشد. این نفاق است که در هر زمان بوده و هست که کسانی از ترس جان و مال شان بر خلاف آنچه معتقداند اظهار میکنند برای این که جان و مالشان محفوظ بماند و همه جا هم هست در مکه پیامبر اکرم قدرتی نداشتند و خودشان تحت فشار بودند و قدرتی نداشتند که کسانی بیایند تظاهر به اسلام کنند از ترس پیامبر اکرم.
دقت میکنید پس کسانی که تظاهر به اسلام میکنند دو قسماند؛ یک قسم تظاهر به اسلام میکنند و منافقاند و آن جایی است که از پیامبر اکرم حساب ببرند و حضرت قدرتی داشته باشند. خب ناچارند نفاق کنند و در مکه که حضرت قدرت نداشتند. این هایی که آمدند تظاهر به اسلام کردند به قصد این که بعد ایشان ریاست را تصحاب کنند، این ها «فی قلوبهم مرض»اند و تعبیر از این ها اینچنین شده نه تعبیر نفاق، حالا این روایت را برایتان یاد آوری کنم که کسی رسید به یکی از شیعیان کوفه از اصحاب ائمه علیهم السلام و گفت شما میگویید فلانی و فلانی ایمان نیاوردند و حال آن که در مکه خوفی نبوده تا این ها نفاق داشته باشند پس لا محاله درست ایمان آوردند این صحابی ائمه علیهم السلام میگویند من جواب برای این اشکال نداشتم. به او گفتم به من مهلت بده و سوار اسب شده و در اسرع وقت خودش را به مدینه رسانده و خدمت حضرت رسیده که همچین سؤالی است حضرت فرمودند این دو نفر ایمان نیاوردند ولکن طَمَعاً ایمان آوردند نه خوفا و انما طمعا و این همانی است که بنده تأکید میکنم. کسانی ایمان آوردند تا بعد پیامبر اکرم به ریاست برسند ولکن بحث به این مقدار نیست و شرح دارد که عرض خواهم کرد، این ها این ایمانشان است که به جهت ریاست دنیوی آمدند جزو اصحاب پیامبر اکرم قرار گرفتند و با حضرت به مدینه هجرت کردند و تا آخر ایام با حضرت بودند. اینجا است که بحث پیش می آید که آن ها هدفی نداشتند جز این که ریاست دنیوی را تصاحب کنند و دلیلی هم نداشتند و بیان میکنم که هیچ دلیلی نداشتند اما آخوندهایی که بعداً آمدند در قرن های بالخصوص سوم و چهارم تا برسد به فخر رازی؛ این ها آمدند توجیه کننند کار آن ریاست دنیوی که آنها تصاحب کردند. من مکرر عرض کردم ما تابع کتاب و سنت هستیم. و باید شرعیت آن کاری که در سقیفه شد بر اساس کتاب و سنت تبیین شود اگر شد بسم الله. این ها آمدند زحمت کشیدند و آمدند مبانی اختیارکردند و دلایلی را اظهار کردند و نتیجه این شدکه ما برای بعد از پیامبر اکرم قائل هستیم که خلیفه ای باشد ما قائلیم، اما منظور از امام و خلیفه همین حاکم بعد رسول الله است؟! اینجا بند مطلب است بند مطلب آنجا است که اساساً امامت و خلافت یعنی چه و آیا امامت و خلافت ترادف با حکومت و ریاست دنیوی دارد یا این که این ها دو تا است؟
ما یک امامتی داریم که مفهوم خودش را دارد و یک خلافتی داریم که مفهوم خودش را دارد؛ این ها دو مفهوم اند. اما از نظر مصداقی یک مصداق بیشتر ندارند. آن کسی که بعد از پیامبر اکرم جانشین رسول الله است هم امام است و هم خلیفه است. در رابطه با پیامبر اکرم خلیفه و در رابطه با مردم امام است. خلیفه ی رسول الله است یعنی پر کننده ی خلأ فقدان پیامبر اکرم است این خلیفه است و خلف یخلف در لغت عرب در قرآن و حدیث در هرجا نگاه کنید معنایش همین است که فرض کنید کسی از روی صندلی بلند میشود و دیگری جایش مینشیند میگویند این خلیفهی اوست همان که ما در فارسی میگوییم جانشین که پر کننده ی خلأ رسول الله است پیامبر اکرم نبی اند و خاتم انبیای اند. بنا نیست بعد ایشان نبی وجود داشته باشد پس این خلیفه ای که مینشیند جای پیامبر اکرم باید عنوان خلیفه ای را داشته باشد که خلأ را پر کند و برای امت هم رهبر و امام باشد این خلیفه و امام، تمام وظایف پیامبر اکرم را بر عهده دارد چون پرکننده خلأ است و همه ی امور پیامبر اکرم را متعهد است و واجد همه ی کمالات و ملکات پیامبر اکرم است. خب استثنای نبوت که عر ض کردم این از جهت شخصیت کسی که جای پیامبر اکرم می نشیند و وظایف ایشان را انجام میدهد و این شخصیت برای امت واجب الإطاعة است مطلقا و رهبر است مطلقا و در همه ی امور باید به او اقتدا کنند پس همان شخص است و حکومت از وظایف امام است. پیامبر اکرم در مکه نبی بودند اما حکومت نداشتند. در مدینه حالا میگویند حکومت تأسیس کردند بسیار خوب به هر حال در مدینه ریاست داشتند حالا اسمش حکومت بوده یا نه ملاحظه کنید آیه ی مبارکه را «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاس» ص : ۲۶
داود خلیفه ی خدا است اما فاحکم بین الناس با فاء تفریع حکومت متفرع شد بر امامت و خلافت در اینجا دو اشتباه بزرگ هست که برخی از سخنرانان اشتباه میکنند.
اشتباه اول این است که میگویند حکومت همان خلافت است این غلط است. حکومت فرع خلافت و امامت است ممکن است حکومت باشد یا نباشد اما صدمه ای به امامت و خلافت نمی زند.
اشتباه بزرگ دوم این است که امامت و خلافت در صدر اسلام واقع شد و یک قضیه تاریخی است و ما الآن بعد ۱۵ قرن چه فایده ای دارد بحث کنیم برسر آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده چه ثمره ای دارد؟ این حرف باز غلط است ما به دنبال رهبری هستیم برای امت و خلیفه ای برای پیامبر اکرم و میخواهیم از این شخصیت خداشناسی، پیامبرشناسی و قرآن شناسی و احکام حلال و حرام را بگیریم و میخواهیم او اسوه ی ما در زندگی باشد.
این که بحث میکنیم علی امام است یا فلانی یک دنیا ثمره دارد هم در اعتقاداتمان و هم در اعمالمان و هم د ردنیا و آخرتمان و این غلط است که گفته شود بحث از امامت ثمره و سودی ندارد. امامت حکمش حکم نبوت است. همچنان که امت نقشی در نبوت نبی ندارند در امامت امام امت نقش و شأن و حقی ندارند. همچنانی که نبوت و رسالت از ناحیهی خداوند متعال است این جانشینی به معنایی که عرض کردم به دست خداوند متعال است. و به عبارت امروز انتخابی نیست انتصابی است. و این منصبی است الهی، نه این است که صرفاً ریاست دنیوی باشد و بعد بگوییم مردم او را انتخاب و بیعت کردند؛ این باطل است.
مطلب دیگری که باید بدانیم عبارت از این است؛ امامت با بیانی که الآن عرض کردم میشود جزء اصول، نه فروع و امامت از اصول است از اصحاب ائمه علیهم السلام گرفته تا شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و تا برسد به علامه حلی و مجلسی، همه ی این ها قائلند که امامت از اصول دین است. در این یکی دو قرن اخیر در بین شیعیان این نظریه پیدا شد و برخی از علمای بزرگ گفتند امامت از اصول مذهب است و نتیجتاً سه نظریه میشود یک نظریه معروف بین علمای شیعه از قدیم الایام است که امامت از اصول دین است. یک نظریه عده ای قائل شدندکه امامت از اصول مذهب است و در مقابل این دو نظریه، نظریه اهل سنت است که امامت از فروع است نه از اصول.
در اینجا این تذکر لازم است اون هایی که اهل تحقیق اند بدانند که ما از بزرگان اهل سنت جمعی را یافتیم که قائلند امامت از اصول است نه از فروع و این خیلی مهم است و از آن طرف خداوند متعال که امامی را معرفی میکند و نصب میکند باید دارای شرایطی باشد دو شرط اساسی در امام در هر زمان باید باشد و این صنع خدای متعال است نه آنکه مربوط به ما باشد. اول این که معصوم باشد و دوم این که افضل موجودین باشد در هر زمان.
و مطلب آخری که میخواهم عرض کنم اینکه: این امامی که الآن بیان کردم حجت خدا بر امت بلکه بر همه ی خلایق است و زمین از چنین شخصیتی نبايد خالی باشد. هرگز نباید خالی باشد یک کلامی امیرالمؤمنین دارند که در منابع ما و منابع اهل سنت می باشد حضرت میفرمایند: «اللهم لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما غائبا مستورا». از جمله راویان این کلام از امیرالمؤمنین علیه السلام از اهل سنت همین ابن حجر عسقلانی است که عرض کردم که از نظر آنها بزرگ است در شرح صحیح بخاری این مطلب را نقل کرده و امامت این چنین باید باشد.
در این جلسه به لطف خدا و عنایات امام عصر اصول امامت و کلیات بحث امامت را عرض کردم آن هایی که اهل تحقیق اند باید دنبال کنند همه ی این اصول و مبانی شرح و بیان دارد و دلایلش یکی یکی بررسی شود کسانی که اهل تحقیق اند کوتاهی نکنند و ان شاء الله یک نحوه همکاری باشد بین بنده و آقایان تا ان شاء الله به نتایج خوبی برسیم.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»