بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
در عرایض گذشته عرض شد برنامه ی علمای شیعه در طول تاریخ اولاً تبیین حقیقت بوده و دفاع از تشیع، ثانیاً دعوت بوده به کتاب و سنت و پر واضح است که اگر عمل به کتاب و سنت شود هرگز اختلافی پیش نمی آید و سبب این اختلافات چه در اصول و چه در فروع، هوای نفس و عمل به رأی و طلب دنیا و شهرت میباشد. این ها هستند کسانی که سبب اختلاف بین مسلمین شدند. این مطلب کلی را قبلاً عرض کرده بودم اما مصادیقش به مرور باید عرض شود. نمی خواهم کلام آخر را در اول بگویم و میخواهم شما را آماده کنم و یک حالت منتظره ای داشته باشید تا ببینید من چگونه حقایق را از منابع دست اول عرض میکنم.
مطلب دومی که عرض میکنم این است که ریاست در مکه از روز اول با بنی هاشم بوده و این چیزی است که برای قبائل عرب و قریش قابل تحمل نبوده و حالا میبینند که نبوت هم در بنی هاشم پیدا شده و این بیشتر آن ها را حساس کرده بود و در صدد دشمنی و مخالفت قرار گرفتند و قبائل قریش با وجود اختلافاتی که بینشان بوده همه شان متفق شدند بر این که بر علیه پیامبر اکرم و دین اسلام قیام کنند. و در این بین کسانی آمدند و گفتند ما اسلام می آوریم به شرط این که بعد از شما ریاست برای ما باشد پیامبر اکرم در آن شرایط سخت و تنهایی در مکه و اوایل بعثت به این ها جواب رد دادند و فرمودند که «یضعه حیث یشاء» این در منابع دست اول موجود است و آن ها رفتند پی کارشان. اما جمعی دیگر که با اهل کتاب در ارتباط بودند و مشرک و بت پرست بودند اما با اهل کتاب در ارتباط بودند و فهمیده بودند که کار پیامبر اکرم پیش میرود و دعوتشان مورد قبول واقع خواهد شد. آمدند و دیگر شرطی هم مطرح نکردند با همان نیت و همان قصدی که بعد از پیامبر اکرم ریاست را تصاحب کنند، و جزء اصحاب حضرت قرار گرفتند. این چیزی نیست که بنده عرض میکنم اولش از قرآن مجید استفاده میشود. خود قرآن در سوره ی مدثر که از سوره های اوائل اسلام است که در مکه نازل شده در این سوره مبارکه مردم مکه بر چهار قسم تقسیم شدند.
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَر المدثر : ۳۱
یک قسم کفار و مشرکین اند که در آیه مبارکه هست. یک قسم کسانی بودندکه ایمان آوردند به پیامبر اکرم مثل حضرت ابوطالب و حضرت حمزه و حضرت امیر سلام الله علیهم که ایمان آوردند، حقیقتاً. و تا آخر هم با پیامبر اکرم بودند. قسم سوم کسانی که اهل کتاب بودند و بالخصوص یهود که در مکه موقعیت داشتند. قسم چهارم «الذین فی قلوبهم مرض» میباشند. که این ها چه کسانی هستند؟
در زمان های گذشته که حال و حوصله داشتم حدود سی تفسیر از تفاسیر اهل سنت را در ذیل آیه دیدم که این «الذین فی قلوبهم مرض» در مکه ی آن وقت چه کسانی بودند و مقصود از اینها چیست؟ تحقیقاً به شما عرض میکنم همین کسانی که آمدند جزو اصحاب رسول الله قرار گرفتند در مکه و قصد و هدف این ها ریاست دنیوی و تصاحب حکومت بعد از پیامبر اکرم بوده همین ها هستند که الذین فی قلوبهم مرضاند ولکن عرض کردم حرف آخر را نمیخواهم اول بگویم. این ها با پیامبر اکرم بودند و با حضرت هجرت کردند به مدینه و تا آخر با حضرت بودند و اما هرگز با قریش به ریاست بنی امیه که بنای جنگ با پیامبر داشتند از مکه، «الذین فی قلوبهم مرض» با آن ها درگیر نشدند بلکه نه فقط فرار میکردند در جنگ ها بلکه با آن ها هماهنگ بودند. این هایی که عرض میکنم کلمه به کلمهاش حساب شده است، اما در ظاهر جزء اصحاب رسول الله بودند.
مطلب سوم این است که وقتی آیه مبارکه «و أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين» الشعراء : ۲۱۴ نازل شد پیامبر اکرم بزرگان بنی هاشم را دعوت کردند و شرحی دارد که در آینده ان شاء الله بیان خواهم کرد. اما آنچه الان میخواهم عرض کنم این است که نتیجه ی این جلسه، ابلاغ سه مطلب شد؛ خدا، رسول خدا، ولایت و امامت امیر المؤمنین و این شد نتیجه ی این جلسه که شاید امشب چند روایتش را برایتان بخوانم و آن کسانی که ناراحت بودند که در بنی هاشم نبوت پیدا شده الآن ناراحتی شان دو برابر شد که امامت و خلافت هم بعد از رسول الله در بنی هاشم است. این ها اسلام آوردند که بعد از پیامبر اکرم خلافت و امامت را تصاحب کنند و حالا میبینند که نه فقط نبوت در بنی هاشم پیدا شد، امامت و ولایت هم در همین جا پیدا شد.
پیامبر اکرم بعد از جریان «و أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين» الشعراء : ۲۱۴ مأموریت یافتند که بیان کنند «لیس الامر بیدی بل الامر بید الله یضعه حیث یشاء» دیگر عملاً بیان میشود و ابلاغ کردند. روز به روز در واقعهای و در هر مناسبتی تا روز غدیر خم که بیعت گرفتند از مردم. حالا حساب کنید ببینید و آن کسانی که آمدند فی قلوبهم مرض بودند و اسلام آوردند تا بعد از پیامبر اکرم تصاحب کنند ریاست را همان شرطی که آن ها داشتند که رسول الله قبول نکردند و آن ها رفتند این ها به همان جهت آمدند اما تظاهری به این شرط نکردند و لکن یافتیم در منابع دست اول که تصریح دارند به این قضیه که اساساً به قول امروزی ها، تزشان این بوده که امامت و ولایت بعد از رسول الله در بنی هاشم نباشد این ها را بیان خواهم کرد.
این که عبدالله بن سبأ حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد، برای ما هیچ مهم نیست. اما بر اساس منابع اهل سنت محال است که وجود چنین آدمی را ثابت کنند که این همه تحولات در عالم اسلام و جامعه ی آن روز ایجاد کرده باشد و ما تحقیقی کردیم.
اما بنا بر منابع خودمان در رجال کشی دارد که عبد الله بن سبأ کسی است که «شَهرَ بِالْقَوْلِ بِفَرْضِ إِمَامَةِ عَلِيٍّ وَ أَظْهَرَ الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِه» رجال کشی ص۱۰۸ دقت میکنید کلمه ی شهر میگوید شهر برائت را از کسانی که تصاحب کردند بعد از پیامبر اکرم خلافت را.
در کتاب شیخ سعد بن عبدالله اشعری قمی که در فِرَق نوشته شده و چاپ شده. سعد بن عبدالله اشعری در تاریخ ۳۰۱ وفاتش است و خیلی قدیمی است و او هم همین عبارت را دارد که «عبدالله بن سبأ شهر بالقول بفرض امامة علی ابن ابی طالب و اظهر البرائه من اعدائه».
المقالات و الفرق ص ۲۰ ( البته در بعض نسخ کتاب مقالات و فرق کلمه ی شهد آمده ) کلمه ی شهر یعنی مشهور کرد این داستان ها را، ولایت و برائت را شهرت داد. نه این که جعل کرد. ببینید چقدر تفاوت دارد. علنی کرد ولایت و حقانیت امیر المؤمنین را. و علنی کرد برائت از کسانی که تصاحب کردند امامت و ولایت و حکومت بعد پیامبر اکرم را. علنی کردن کجا و جعل کردن کجا؟! این که عبدالله بن سبأ مؤسس باشد یا این که شهرت داده باشد این قضیه را مطرح کرده باشد که ایها الناس آنچه واقع شده است بعد از پیامبر اکرم باطل است و پیامبر اکرم وصی دارند. و وصی ایشان علی ابن ابی طالب است. دقت میکنید که چقدر ملعنت و شیطنت به خرج دادند و متهم میکنند شیعه و تشیع را. و اباطیلی به ما نسبت میدهند و ما همچنان وظیفه داریم حقایق را تبیین کنیم و دفاع کنیم از شیعه و تشیع.
این شخص بنا بر این عباراتی که خواندیم اولین کسی است که ولایت و برائت را در جامعه مسلمین مطرح کرده. خودشان میگویند در حدود سال سی قمری آمده به مدینه یعنی ۲۰ سال بعد پیامبر اکرم پیدایش شده در مدینه ی منوره و در جامعه ی آن روز ولایت و برائت را مطرح کرده ان شاء الله در مباحث آینده خواهم گفت که عده ی کثیری از صحابه پیامبر اکرم چه از مهاجرین و چه از انصار خصوصاً از مهاجرین کسانی بودند که اخفا میکردند فرمایشات پیامبر اکرم را در مورد امیر المؤمنین؛ کتمان میکردند و نقل نمیکردند. در منابع دست اول یافتم و نوشتم چاپ شده که حتی حدیث غدیر را با آن عظمت وقتی به آن شخص مراجعه میکردند که برای ما حدیث غدیر را روایت کن، سعد بن ابی وقاص یکی شان است که حاضر نشد روایت کند با التماس و خواهش از سعد بن ابی وقاص توانستند حدیث غدیر را بشنوند. آن ها کتمان میکردند اصحاب پیامبر که شیعه ی امیر المؤمنین بودند این ها هم در شرایط آن روز جرأت بر ملا کردن این قضایا را نداشتند و عبدالله بن سبأ جرأت کرد و این قضایا را علنی در جامعه ی آن روز مطرح کرد بنا بر نقلی که خواندیم از شیخ سعد بن عبدالله اشعری قمی و از صاحب رجال کشی و بعضی از بزرگان قدیم ما که تصریح دارند به این معنا.
ما وظیفه داریم حقایق را بیان کنیم و هرگز جسارت نمیکنیم چون به ما فرمودند که جسارت نکنیم بزرگتر ها امر کردند ما هم اطاعت میکنیم.
مطلب دومی که داشتیم علاوه بر دفاع این بود که دعوت کنیم به کتاب و سنت.
آمد عبد الله بن سبأ علنی کرد وصایت امیرالمؤمنین را بنابراین وصایت امیرالمؤمنین بوده. او آمد علنی کرد آن را بین مسلمین حالا براتون چند حدیث بخوانم که وصایت امیرالمؤمنین در منابع دست اول اهل سنت و این که تشیع را پیامبر اکرم تأسیس کردند نه عبدالله بن سبأ. عبد الله بن سبأ آمد این داستان را شهرت داد و تشیع را منتشر کرد، بعد از بیست سال بعد پیامبر اکرم عبدالله بن سبأ آمده باشد به مدینه در آن تاریخ جوان هایی بودند که پیامبر اکرم را ندید و هنوز وارد این معرکه ها نشده بودند و عبدالله بن سبأ توانست این جوان های آن زمان را که از آن ها به تابعین تعبیر میکنند این ها را آگاهی داد نسبت به امیر المؤمنین. تشیع این نیست که عبد الله بن سبأ ساخته باشد ببینید این حدیث را که احمد بن حنبل در فضائل الصحابه روایت کرده طبرانی در المعجم الکبیر، ابن عساکر در تاریخ دمشق، محب الدین طبری در الریاض النضره، ابن حجر مکی در الصواعق المحرقه اين ها به سند روایت میكنند «عن علي عليه السلام قال شكوت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حسد الناس إياي، فقال: ” أما ترضى أن تكون رابع أربعة: أول من يدخل الجنة أنا و أنت و الحسن و الحسين، و أزواجنا عن أيماننا، وعن شمائلنا، و ذرارينا خلف أزواجنا، و شيعتنا من ورائنا “». فضائل الصحابه ج۲ ص۶۲۴ این ها بزرگند که دارند به سند روایت میکنند که پیامبر اکرم حیات داشتند و مردم نسبت به امیر المؤمنین حسد می ورزیدند و امیر المؤمنین نزد رسول الله شکایت کردند از حسد مردم.
«شكوت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم حسد الناس إياي، فقال: ” أما ترضى أن تكون رابع أربعة: أول من يدخل الجنة أنا وأنت والحسن والحسين، وأزواجنا عن أيماننا، وعن شمائلنا، وذرارينا خلف أزواجنا، وشيعتنا من ورائنا “». پس تشیع را پیامبر اکرم درست کرده اند نه عبدالله بن سبأ.
حدیث دیگر ابونعیم اصفهانی و ابن عساکر، خطیب بغدادی و غیر این ها روایت کردند که به امیر المؤمنین فرمودند: «انت و شیعتک فی الجنة» تاریخ دمشق ج۴۲ ص۳۳۲
در یک حدیث دیگر طبرانی در المعجم الاوسط نقل کرده و همه ی این منابع را ما داریم، ابوبکر هیثمی در مجمع الزوائد، دیلمی در فردوس الاخبار، ابن حجر مکی، متقی هندی و غیر این ها روایت کردند که «يا علي إنك ستقدم على الله وشيعتك راضين مرضيين» المعجم الاوسط ج۴ ص۱۸۷
در ذیل آیه مبارکه «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة» البينة : ۷ که در سوره بینه است نگاه کنید در تفاسیر «أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة» را پیامبر اکرم فرموند «یا علی انت و شیعتک» طبری در تفسیرش، ابن عساکر، ابن مردویه، دیلمی، جلال الدین سیوطی، ابن حجر، الوسی در تفسیرش و شوکانی در تفسیرش در ذیل این آیه ی مبارکه این روایت را نقل کرده اند. جالب تر این که حدیثی را برایتان بخوانم از جابر بن عبدالله انصاری که میگوید: «نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم فأقبل علي، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: والذي نفسي بيده إن هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة، ونزلت: إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية فكان أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم إذا أقبل قالوا: قد جاء خير البرية» فتح القدیر ج۵ ص۵۸۲ نگاه کنید به تفسیر شوکانی و ابن عساکر و به منابع دیگر نگاه کنید این روایت موجود است و جالب تر این است که پیامبر اکرم درختی را تصویر میکنند و می فرمایند «أَنَا الشَّجَرَةُ وَفَاطِمَةُ فَرْعُهَا، وَعَلِيٌّ لِقَاحُهَا، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ثَمَرَتُهَا، وَشِيعَتُنَا وَرَقُهَا» مستدرک حاکم ج۳ ص۱۷۴ اين كه از امير المؤمنين به لقاح و از حضرت زهرا به «فرعها» تعبیر شده نکته دارد که خارج از بحث است و إلّا عرض میکردم و ما که شیعیان اهل بیت هستیم جزء درختی هستیم که این درخت پیامبر اکرم است و حضرت زهرا و امیر المؤمنین در این درخت اند و ما هم جزو این درختیم و برگ های این درختیم این روایت در مستدرک حاکم، در الإصابه ابن حجر عسقلانی و در کتاب درّ المنثور جلال الدین سیوطی نقل شده، خوب اگر این ها اتباع عبدالله بن سبأ باشند که خیلی خوب است این ها شاگردان عبدالله بن سبأ اند؟! همه این ها را به عهده میگیرید؟!!
پس همه ی این ها سبأیی اند شاگردان او هستند!؟ یا این ها احادیثی است که به سند ها در کتاب های معتبر خودتون نقل شده و این ها بزرگان شما هستند. پس تشیع ساخته ی عبدالله بن سبأ است؟!
و اما این که عبدالله بن سبأ شایع کرد که وصی رسول لله علی است نه دیگری که در سقیفه ساخته شد، اگر این را گفته باشد، خیلی هم خوب کرده است و دستش هم درد نکند، در منابع دست اول خود آقایان است یک موردش را برایتان بخوانم که در تاریخ طبری آمده به سند نقل میکند که همین آیه «و انذر عشرتک» وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم بزرگان بنی هاشم را دعوت کردند و برای این ها غذایی ترتیب دادند و این ها در آنجا حضور پیدا کردند فرموند من شما را دارم دعوت میکنم که به آنچه خیر دنیا و آخرت شما است «وقد أمرني الله تعالى أن أدعوكم إليه، فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم» تاریخ طبری ج۲ ص۳۲۱
خدا مرا امر کرده که چنین کنم کدام یک از شما با من همراهی میکند در رسالت من که برادر و وصی و خلیفه ی من باشد؟ و امیرالمؤمنین فرموند انا یا رسول الله حضرت فرمودند بنشین.
برای بار دوم انا یا رسول الله باز فرمودند بنشین. برای بار سوم انا یا رسول الله.
این بود که عرض کردم آن جلسه ماحصلش سه مطلب شد؛ خدا و رسول و علی ابن ابی طالب و طبری روایت میکند در منابع دیگر هم هست «فقام القوم یضحکون» بزرگان بنی هاشم میخندیدن و رو کردند به ابو طالب علیه السلام و گفتند «امرک ان تسمع لابنک و تطیع» امر شد به شما که مطیع فرزندت باشی پس امر است از خداوند متعال که باید از امیرالمؤمنین باید اطاعت شود. خوب این ها عرب بودند از این کلام پیامبر اکرم ولو ایمان نیاوردند و بلند شدند و بیرون رفتند اما خطاب کردند به ابوطالب که به تو دستور دادند که باید مطیع فرزندت باشی پس امیرالمؤمنین وصی رسول الله بوده از روز اول.
شاید هنوز عبدالله بن سبأ به دنیا نیامده بوده و مطلب دیگری که باز خواندن دارد انصافاً و گفتن و شنیدن دارد انصافاً که صبح آن شبی که امیر المؤمنین را به خاک سپردند صبحش امام مجتبی در مسجد کوفه جلسه ای تشکیل دادند و خطبه ای دارند که این خطبه از امام مجتبی خیلی ارزنده است و مشتمل بر مطالب خیلی مهمی است که بنده ذیل آیه مودت رساله ای که نوشتم چاپ شده این خطبه را آورده ام روایاتش را ذکر کرده ام تصرفاتی که در این خطبه کردن را اشاره کردم که چه طور خواستند این خطبه را تحریف کنند و همه ی خطبه را میخوانم «لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ رَجُلٌ لَا يَسْبِقُهُ الْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَلَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ، وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُعْطِيهِ رَايَتَهُ فَيُقَاتِلُ وَجِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ، فَمَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَمَا تَرَكَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَلَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَايَاهُ أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِمًا لِأَهْلِهِ» ، ثُمَّ قَالَ: ” أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وَأَنَا ابْنُ النَّبِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْوَصِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ، وَأَنَا ابْنُ النَّذِيرِ». مستدرک حاکم ج۳ ص۱۸۸
اين ها جمله جمله معنا دارد که ای کاش میشد در این جلسه یا جلسه ی بعد شرح دهم. اما ان شاء الله وعده میدهم در وقت مناسب شرح کنم که امیر المؤمنین «مَا تَرَكَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَلَا بَيْضَاء» اما طلحه چقدر مال گذاشت زبیر چقدر ثروت گذاشت عبد الرحمن بن عوف و عثمان چقدر ثروت گذاشتند چقدر از بیت المال دزدیدند اما «امیرالمؤمنین مَا تَرَكَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَلَا بَيْضَاء …»
و انا ابن الوصی خطبه ی مهمی است به جوری اهمیت دارد که بعضی از بزرگان محدثین کوفه از نقل آن إبا داشتند. راوی میگوید یک سال پیش محدث بزرگ کوفه ابو اسحاق سبیعی رفت آمد کردم، ابو اسحاق سبیعی گفت چه میخواهی از من مرتب یک سال می آیی و میروی؟ گفت خطبه امام مجتبی را میخواهم از تو بشنوم. تو بودی و شنیدی. ابو اسحاق از محدثین بزرگ کوفه است. حالا این خطبه را چه کسانی نقل کرده اند؟ چند آدرس برایتان بگویم؛ احمد بن حنبل در مسند و فضائل الصحابه روایت کرده است. طبرانی در المعجم الکبیر و طبری در تاریخش، حاکم در مستدرک، ابو یعلی موصلی در مسندش، بزار در مسندش، ابن حبان در صحیحش، ابوبکر هیثمی در مجمع الزوائد و دیگران این خطبه را روایت کردند که «انا بن الوصی». امام مجتبی شاگرد ابن سبأ بودند؟!
باز هم روایت بخوانم؛ ابوبکر قطیعی از بزرگان محدثین است و توثیق و تجلیل زیادی از او میکنند به سند روایت میکند از سلمان فارسی، سلمان از پیامبر اکرم سوال کرد «من وصيك؟» قال: «يا سلمان، من كان وصي موسى؟» قال: يوشع بن نون، قال: ” فإن وصيي ووارثي يقضي ديني، وينجز موعودي علي بن أبي طالب “» فضائل الصحابه ج ص۶۱۵
خطیب بغدادی روایت میکند باز از سلمان روایت میکند «قال سالت رسول الله من وصيك قال وصيي و موضع سري و خليفتي في اهلي وخير من اخلف بعىي علي بن ابي طالب»
حافظ بغوی روایت میکند به سند صحیح خودش از برید بن حصیب « لكل نبي وصي ووارث عليا وصيي ووارثي.» معجم الصحابه للبغوي ج۴ ص۲۶۳
ابن حجر عسقلانی که متأخرین خیلی به او اهمیت میدهند او روایت میکند در احوالات امیرالمؤمنین در کتاب تهذیب التهذیب که پیامبر فرموند «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي “هذا وصيي وموضع سري وخير من أترك بعدي”». تهذیب التهذیب ج۳ ص۱۰۶
یک حدیث دیگر هم بخوانم وقت دارد تمام میشود و حیف است که این حدیث خوانده نشود طبرانی و ابوبکر هیثمی و جمعی از بزرگان این ها روایت میکنند که پیامبر اکرم که ساعات آخر عمرشان بود صدیقه ی طاهره وارد شدند بر پدرشان و ایشان شروع کردند به گریه کردند «َبَكَتْ حَتَّى ارْتَفَعَ صَوْتُهَا، فَرَفَعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ طَرْفَهُ إِلَيْهَا، فَقَالَ: «حَبِيبَتِي فَاطِمَةُ مَا الَّذِي يُبْكِيكِ؟» فَقَالَتْ: أَخْشَى الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ. فَقَالَ: ” يَا حَبِيبَتِي، أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ فَبُعِثَ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ وَأَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُنْكِحَكِ إِيَّاهُ، يَا فَاطِمَةُ وَنَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ قَدْ أَعْطَانَا اللهُ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ قَبْلِنَا، وَلَا يُعْطَى أَحَدٌ بَعْدَنَا: أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ، وَأَكْرَمُ النَّبِيِّينَ عَلَى اللهِ، وَأَحَبُّ الْمَخْلُوقِينَ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنَا أَبُوكِ، وَوَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَأَحَبُّهُمُ إِلَى اللهِ، وَهُوَ بَعْلُكِ، وشَهِيدُنا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَأَحَبُّهُمْ إِلَى اللهِ، وَهُوَ عَمُّكِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَهُوَ عَمُّ أَبِيكِ، وَعَمُّ بَعْلِكِ، وَمِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ أَخْضَرَانِ يَطِيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَيْثُ يَشَاءُ، وَهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبِيكِ وَأَخُو بَعْلِكِ، وَمِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَهُمَا ابْنَاكِ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ، وَهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَأَبُوهُمَا وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ خَيْرٌ مِنْهُمَا، يَا فَاطِمَةُ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُمَا مَهْدِيَّ هَذِهِ الْأُمَّةِ» معجم الکبیر طبرانی ج۳ ص۵۷
صدای گریه ی ایشان بلند شد پیامبر اکرم نگاه کردند به صدیقهی طاهره فرمودند چرا گریه میکنی فرمود «اخشی الضیعة من بعدک»، خیلی معنا دارد. این جمله که صدیقه ی طاهره در زمان حیات پیامبر اکرم نگران بعد ایشان بودند که چه به سرشان خواهد آمد. حالا میخواهند صدیقه ی طاهره را آرام کنند خداوند به زمین نگاه کرد و از بین مردم پیامبر اکرم را اختیار کرد و دوباره به مردم نگاه کردند و اختیار کرد خداوند متعال امیرالمؤمنین را و به من وحی کرد؛ شما را به زوجیت او در بیاورم. ما اهل بیتی هستیم که ۷ خصلت خدا به ما داده که به احدی نداده به بعد ما هم نخواهد داد و وصیی خیر الاوصیاء.
تا اخر این حدیث که در این حدیث پیامبر اکرم میخواهند آرام کنند صدیقه ی طاهره را و این خصلت ها را بیان میکنند و فضیلت اهل بیت از پیامبر اکرم و صدیقه ی طاهره و امیر المؤمنین و حسنین و حمزه و جعفر بیان میشود و این که امیرالمؤمنین وصی رسول الله است و خیر الأوصیاء است این منابع دست اول خود این آقایان است و فعلاً برای امشب و این جلسه آنچه را که عرض کردم کافی است و در جلسه ی آینده باز عرایضی خواهم داشت و از جهت ولایت و برائت باز احادیثی نقل خواهم کرد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین