چهاردهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
متن کامل جلسه چهاردهم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
ریشههای اختلاف بین مسلمین
موضوع بحث مادر این جلسات عبارت بود از ریشهها و علل اختلاف بین مسلمین و اینکه از کجا این اختلاف شروع شد و چه کسانی باعث شدند.
عرض کردیم که ریشه اختلاف اولاً حبّ ریاست قریش بوده. قریش حبّ ریاستش اقتضا میکرد که بیایند بعضیهایشان تظاهر به اسلام بکنند تا به مقاصدشان دست پیدا کنند، حبّ ریاست.
جهت دوم اینکه از روز اول قبایل قریش نسبت به بنی هاشم حسد داشتند، از خود مکّه که ریاست، ریاست هاشم بوده، بعد عبد المطلب بوده و بعد ابوطالب علیهم السلام، اینها از همان زمانها حسد داشتند نسبت به اهل بیت، ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه﴾[۱].
مطلب سومی هم که هست عبارت از این است که این قریشیها از طریق یهود اطلاع پیدا کرده بودند که اسلام پیشرفت خواهد کرد و کار پیغمبر اکرم پیشرفت خواهد کرد، لذا به فکر افتادند که ریاست بعد از رسول الله را به دست بگیرند. این سه مطلب ریشه اختلاف است بین مسلمین که هنوز هم ادامه دارد.
نتیجةً کسانی از قریش آمدند در مکّه طراف پیغمبر اکرم را گرفتند، تظاهر به اسلام کردند و هدفشان همین بود که عرض کردم که ریاست را بعد از پیغمبر اکرم به دست بگیرند وآنها بنائشان بر این شده بود که نگذارند خلافت و امامت بعد از رسول الله در خاندان پیغمبر اکرم باشد، که پیغمبر اکرم یوم الدار که دعوت کردند بزرگان بنی هاشم را، آنجا امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه و وصی خودشان معرّفی کردند و اینها حساسیتشان بیشتر شد. و لکن از طریق یهودیها خبردار شده بودند که اسلام پیشرفت خواهد کرد و این حرکاتی که قریش داشتند در برابر حضرت صلّی الله علیه و آله، جنگهایی که راه انداختند، اینها بیاثر بوده، لذا از این راه آمدند و نفوذ پیدا کردند بین مسلمین برای رسیدن به مقاصدشان.
این چیزی است که ما در مطالعاتمان و تحقیقاتمان به دست آوردیم و حتی اینها بنا داشتند که بعد از پیغمبر اکرم اساساً اسلام را انکار بکنند و مردم را برگردانند به جاهلیت اولی و لکن با تدبیراتی که پیغمبر اکرم داشتند و آن روش حکیمانه پیغمبر اکرم و علمشان نسبت به این افراد و حقائق و عواقب امور، نگذاشتند که اینها از این جهت موفّق بشوند که به اعتقاد بنده یکی از نکاتی که، بلکه مهمترین نکتهای که، از بنده هم خیلی سؤال میشود که چطور شد پیغمبر اکرم با عایشه و حفصه ازدواج کردند، یکی از اسرارش همین است. اجمالاً با تدبیرات پیغمبر اکرم اینها موفّق نشدند اصل دین را انکار بکنند، اما آمدند و امور مسلمین را به دست گرفتند و در دین بدعتهایی گذاشتند، به آن جوری که باب میلشان بود.
در مراحل بعدی آمدند علمائی از اهل سنّت، سعی کردند که کار اینها را توجیه کنند، به خاطر این که شرعیت پیدا نمیکند حکومت، مگر این که به کتاب و سنّت برگردد. خیلی فکر کردند و راههایی را ارائه کردند برای شرعیت بخشیدن به حکومتی که در سقیفه مقرّر شد و از آنجا شروع شد، و این راهها را یکی یکی ما در اینجا بحث کردیم و لو اجمالاً بیان کردم که هیچ یک از این راههایی که ارائه کردند، به کتاب و سنّت برنمیگردد و آخرین راه، عدالة الصحابة بود که عدالة الصحابة را هم رسیدگی کردیم الحمد لله و معلوم شد که هیچ راهی برای توجیه حکومتی که تأسیس شد بعد از پیغمبر اکرم، وجود ندارد الّا همان راه القهر و الغلبة، آقایانی که بودند یادشان است، راه القهر و الغلبة که آن را هم بیان کردم.
وجود دلایل فراوان از کتاب و سنّت و سیره صحابه بر عدم عدالت صحابه
از اینجا به بعد میخواهیم عرض کنیم که دلائل از کتاب و سنّت و سیره صحابه بر عدم عدالتشان فراوان. نه این که دلیل بر عدالتشان درست نشد، نه از کتاب و نه از سنّت، بلکه دلائل بر عدم عدالتشان از کتاب و سنّت فراوان. و در اثناء مطالبی هم که داشتیم عرض کردم که چند نفری را که ما یافتیم از بزرگان علماء الازهر و غیر الازهر که در این قرن اخیر تصریح کردهاند و حتی بعضیهایشان کتاب نوشتهاند به این که حکومتی که در سقیفه تأسیس شد، حکومت اسلامی نبوده است، بر اساس کتاب و سنّت نبوده است. از جمله دکتر علی عبد الرزاق که محاکمهاش هم کردند، از جامعه الازهر هم بیرونش کردند و کتابش را هم مصادره کردند که آن کتاب الان در اختیار ما هست. اجمالاً چیزی را که ما عرض میکنیم، کاملاً مستند و مستدلّ هست و از علماء و محقّقین آنها هم کسانی را میتوانیم بیابیم که آنچه را ما میگوییم، آنها هم میگویند. و اما از کتاب و سنّت و سیره آقایان ما دلائلی را ارائه میکنیم و لو اجمالاً بر عدم عدالت صحابه.
نکاتی پیرامون قرآن
قبل از ورد در بحث که از قرآن میخواهیم شروع کنیم، چند نکته راجع به قرآن عرض میکنم.
نکته اول این است که آیا این قرآنی که الان در اختیار ما هست و مورد احترام ما هست و این قرآن مدرک اول ما هست برای استنباط احکام شرعیه و منبع اول همه مسلمین هست در همه امور دینی، آیا این قرآنی که الان در اختیار ما هست، در زمان پیغمبر اکرم به همین جوری که الان وجود دارد، در زمان خود حضرت تدوین شده قرآن؟ این خودش یک بحثی است بین محقّقین و در اینجا دو نظر وجود دارد: یک نظر این است که این قرآن موجود الان، در زمان پیغمبر اکرم به همین شکل تدوین شده، نظر دوم این است که نخیر، بعد از پیغمبر اکرم تدوین شده است این قرآن مجید به همین جوری که الان هست و بنده قائل به نظر دوم هستم، نه نظر اول.
نکته دوم این است که آیات و سور قرآن مجید منقسماند بر دو قسم: مکّی داریم و مدنی داریم. این قرآن موجود بر حسب نزول تدوین نشده، بر حسب نزول، این قرآن تدوین نشده است. حافظ سیوطی که از بزرگان علماء عامه است در کتاب الاتقان فی علوم القرآن، ترتیب نزول سورههای قرآن را اینچنین بیان میکند، میگوید: « أول ما أنزل الله من القرآن بمكّة: ﴿اقرأ باسم ربّك الَّذِي خَلَقَ﴾ ثمّ: ﴿ن والقلم﴾ ثمّ: ﴿يا أيّها المزّمّل﴾ ثمّ: ﴿يا أيّها المدّثّر﴾ ثمّ: الفاتحة» همین طور بیان میکند سورهها را تا میرسد به این که «وأنزل بالمدينة سورة البقرة ثمّ: ﴿آل عمران﴾ ثمّ: ﴿الأنفال﴾ ثمّ: ﴿الأحزاب﴾ ثمّ: ﴿المائدة﴾ ثمّ: ﴿الممتحنة﴾ ثمّ: ﴿إذا جاء نصر الله﴾… ثمّ: ﴿الحج﴾ ثمّ: ﴿المنافقون﴾»[۲]. من قصدی دارم که دارم این عبارت را میخوانم که سوره المدّثّر در مکه نازل شده، سوره منافقون در مدینه نازل شده. این هم نکته دوم و از اینجا معلوم میشود، خوب دقّت کنید، در ترتیب قرآن موجود، در ترتیب قرآن موجود، سوره المنافقون قبل از ﴿اقرأ باسم ربّك الَّذِي خَلَقَ﴾ آمده، در قرآن موجود، و قبل از ﴿ن والقلم﴾ آمده و قبل از سوره مزّمّل آمده و قبل از سوره مدّثّر آمده، در قرآن موجود، و حال اینکه در نزول، در مدینه نازل شده بعد از همه این سورهها و بنابر کلام جلال الدین سیوطی، اکثر قرآن در مکّه نازل شده، اقلّش در مدینه نازل شده. این هم مطلب دوم. پس سوره المدّثّر مکی است، سوره المنافقون مدنی است.
مطلب دیگر این است که این قرآن مجید که در اختیار مسلمین هست در آن هیچ گونه تحریف لفظی نشده، تحریف لفظی منفی است و مردود است نزد علماء ما، این امری است که مسلّم. پس وقتی میگوییم قرآن بعد از پیغمبر اکرم تدوین شده به این شکل موجود، اشتباه نشود، این نکته را خوب داشته باشید که جمع قرآن با تدوین قرآن دوتاست. جمع قرآن در زمان رسول الله بوده، تدوین قرآن بعد از رسول الله بوده. کسی نگوید که قول به این که تدوین بعد از رسول الله است، مستلزم تحریف است، نخیر، جمع قرآن یک مطلب است، تدوین قرآن مطلب دیگری است. قرآن مجموع بوده در زمان پیغمبر اکرم، بدون کم و زیاد موجود بوده، اما تدوین قرآن به این شکل موجود، بنابر قولی که بنده هم اختیار کردهام، بعد از پیغمبر اکرم انجام شده، این اشتباه نشود یک وقت. و از آن طرف، آقایان اطلاع دارند که بنده کتابی دارم در همین مسئله «التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف» کتابی است که سالها چاپ شده و مکرّر منتشر شده و موجود است الان. البتّه تحریف معنوی در قرآن زیاد شده، تفسیر به رأی زیاد شده، اما تحریف لفظی مردود است از نظر علماء ما.
مطلب دیگر این است که در قرآن کریم، آیات فراوانی ما داریم راجع به منافقین و یک سوره هم -همینطور که عرض کردم- به نام منافقین در قرآن مجید موجود است. اما در کنار عنوان منافقین، ما یک عنوان دیگری داریم که از اینجا میخواهیم وارد بحث بشویم و آن عنوان عبارت است «الذین فی قلوبهم مرض». «الذین فی قلوبهم مرض» یک عنوان است، «المنافقون» عنوان دیگری است. خلط نشود، کسی نگوید که مراد از «الذین فی قلوبهم مرض» همان کسانیاند که سوره «المنافقون» دربارهیشان نازل شده، نخیر، دو عنوان است، دو مفهوم است، دو مصداق است، اشتباه نشود. این چیزهایی که بنده عرض میکنم، اهل تحقیق اینها را داشته باشند و ضروری هست برای محقّقین این مطالب. این دو عنوان است: عنوان «الذین فی قلوبهم مرض» با الذین منافقین هستند، «المنافقون» یک عنوان، «الذین فی قلوبهم مرض» عنوان دیگر. بنابراین اشتباه نشود که اینها هر دو یکیاند. اولاً در مکّه پیغمبر اکرم قدرتی نداشتند تا کسی منافق باشد، نفاق برای حفظ جانشان است، این در مدینه بوده که پیغمبر اکرم قدرت پیدا کردند، اما در مکّه حضرت قدرتی نداشتند تا کسی بترسد برای حفظ جانش تظاهر به اسلام بکند نفاقاً، این یک مطلب.
مطلب دوم این است که در سوره المدّثّر این آیه آمده، دقّت کنید، ﴿وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً﴾[۳]. در این آیه که در سوره مدّثّر آمده که سوره مدّثّر هم مکّی است، چهار عنوان وجود دارد: یک عنوان «الذین آمنوا»، دقّت بکنید، یک عنوان «الذین اوتوا الکتاب»، یک عنوان «الذین کفروا»، یک عنوان «الذین فی قلوبهم مرض». بنابراین در اصحاب پیغمبر اکرم، یعنی آنهایی که دور و بر رسول الله بودند در مکّه کسانی وجود داشتهاند که اینها «الذین فی قلوبهم مرض» بوده. و این «الذین فی قلوبهم مرض» غیر از منافقیناند که در مکّه نفاق میکردند که سوره دربارهیشان نازل شد.
اینهایی که آمدند در مکّه و اطراف رسول الله را گرفتند و «الذین فی قلوبهم مرض» بوده، اینها برای چی آمدند؟ کسانی که «الذین فی قلوبهم مرض» بوده، آن مرضی که در قلوبشان بوده، چه مرضی بوده؟ و اینها چه کسانی بودهاند؟ این است که اهل تحقیق باید این قضایا را دنبال بکنند که هم جنبه تفسیری دارد، هم جنبه اعتقادی دارد، هم جنبه تاریخی دارد این مباحث و مباحثی است ارزشمند. اینها برای چی آمدند دور و بر رسول الله را گرفتند و تظاهر کردند به اسلام؟
شما نگاه کنید در بعضی از آیات قرآن مجید، «الذین فی قلوبهم مرض» عطف شده بر «المنافقون». این عطف دالّ بر چیست؟ دالّ بر این است که «الذین فی قلوبهم مرض» غیر از منافقین معروفی هستند که سوره دربارهیشان نازل شد، ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُم﴾[۴]، عطف شد «الذین فی قلوبهم مرض» بر «المنافقون»، این مغایرت میآورد.
آیاتی از قرآن و دلالت آنها بر عدم عدالت صحابه
در آیات کثیرهای در قرآن مجید، که ابتداء آیه مبارکه «یا ایّها الذین آمنوا» آمده، خطاب به «یا ایّها الذین آمنوا» که معلوم میشود مراد منافقین نیستند، «یا ایّها الذین آمنوا»، ما این آیات را یک مقداریش را نگاه بکنیم که بنده با خودم آوردم، ببینید «یا ایّها الذین آمنوا» چه صفاتی در آنها وجود داشته، در عین این که «الذین آمنوا» هستند، در عین این که شهادتین را بر زبان جاری میکنند، چه صفاتی در بین اینها بوده که هرگز با عدالت سازگار نیست. این آیات، دلالت دارند بر عدم عدالت جمع کثیری از کسانی که شهادتین بر زبان جاری کردهاند که بر حسب ظاهر «الذین آمنوا» هستند.
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَة﴾[۵]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ (یهودیها را اطاعت بکنید) يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين﴾[۶]، اینها چه کسانی هستند؟
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه﴾[۷]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى﴾[۸]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون﴾[۹]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُم﴾[۱۰]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا الَّذينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُم﴾[۱۱]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل﴾[۱۲]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾، دقّت بکنید، ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَة﴾[۱۳]، ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾، اینها آن وقت صحابه رسول اللهاند؟ اینها عادلاند؟ امر میشود به این که حرکت کنید فی سبیل الله، بروید به جبهه برای جهاد فی سبیل الله، ﴿ اثَّاقَلْتُمْ﴾؟ ﴿أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَة﴾.
﴿إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير﴾[۱۴]
﴿إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّه﴾[۱۵]
﴿انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّه﴾[۱۶]
﴿لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ * إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُون﴾[۱۷]
﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ * وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين﴾[۱۸]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ * ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾[۱۹]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ﴾، خب، و حال اینکه آقایان از جهاد فی سبیل الله و حضور در جنگها فرار میکردند، ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ * وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً… * وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ *… وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ﴾[۲۰]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً﴾[۲۱]
﴿هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديداً * وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً﴾[۲۲]
﴿قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَليلاً﴾[۲۳]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي مِنَ الْحَقِّ﴾[۲۴]، این «یا ایّها الذین آمنوا» چه کسانی هستند؟ که میرفتند سر سفره رسول الله مینشستند، بعداً هم به قول ما نجفیها گعده میکردند و پیغمبر اکرم خسته میشدند و خجالت میکشیدند به اینها بگویند: پاشید بروید، این آیه نازل شد، اینها صحابه رسول اللهاند؟ اینها مؤدّباند به آداب پیغمبر اکرم؟
بدتر از این، نگاه کنید: ﴿وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً﴾[۲۵]، آن وقت خواهیم خواند، خواهیم خواند که طلحه، عایشه را میخواست بعد از پیغمبر اکرم، عثمان، امّ سلمه را میخواست بعد از پیغمبر اکرم، «انّ ذلکم کان یؤذی رسول الله»، آن وقت اینها صحابه رسول اللهاند؟ اینها عادلاند؟ ﴿إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً﴾[۲۶]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجيهاً * يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم﴾[۲۷]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم﴾[۲۸]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم﴾[۲۹]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي﴾[۳۰]، این آیه در کجا نازل شده؟ به بخاری نگاه کنید، به مسلم نگاه کنید، ببینید این آیه درباره چه کسی وارد شده، ﴿لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ﴾، بزرگان صحابه. نگاه کنید به صحیح بخاری جلد ششم صفحه ۱۳۷. اینها صحابه رسول اللهاند؟ اینها عادلاند؟
این آیه مبارکه را چه کار کنیم؟ ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُم﴾[۳۱]. این آیه درباره چه کسی نازل شده؟ «وأخرج سعيد بن منصور وأحمد وابن المنذر وابن أبي حاتم وابن حبّان وأبو الشيخ والحاكم وصحّحه والبيهقي وابن مردويه عن عبادة بن الصامت»، ببینید همه این بزرگان این حدیث را روایت کردهاند، «قال خرجنا مع رسول الله [صلّی الله علیه و آله] فشهدت معه بدراً فالتقى الناس فهزم الله العدو فانطلقت طائفة في آثارهم منهزمون يقتلون واكبّت طائفة على العسكر يحوزونه ويجمعونه»، غنائم را جمع میکردند، «وأحدقت طائفة برسول الله لا يصيب العدو منه غرّة حتّى إذا كان الليل وفاء الناس بعضهم إلى بعض»، حالا که جمع شدند، «قال الذين خرجوا في طلب العدو: لستم بأحقّ بها منّا»، رو کردند آنها به اینهایی که آمدند غنائم را جمع کردند: این نیست که شما بر ما تقدّم داشته باشید، آن یکی گفت به این که ما دور و بر رسول الله را گرفتیم، خطری به حضرت متوجّه نشود، شما رفتید غنائم را جمع کردید، دعوایشان شد بر سر غنائم، آن وقت آیه نازل شد: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُم﴾، به تعبیر بنده آدم باشید.[۳۲] این در بدر بوده که اولین جنگ بوده. این در سیره ابن هشام است[۳۳]، در تاریخ طبری است[۳۴]، در منابع دیگر است. آن وقت اینها صحابه عدولاند؟ اینها مؤدّباند به آداب اسلام؟
از این بدتر، از این بدتر، در همین بدر وقتی خبر رسید به پیغمبر اکرم که مشرکین دارند میآیند و دارند مهیّا میشوند برای جنگ و امثال ذلک، «فاستشار الناس وأخبرهم بذلك، فقام أبو بكر ثمّ عمر وقالا: يا رسول الله إنّها والله قريش وعزّها والله ما ذلّت منذ عزّت، والله لا تسلّم عزّها أبداً»[۳۵]، شروع کردند پیغمبر اکرم را ترساندن از قریش و اظهار این که جنگ نکنیم، ما حاضر نیستیم برویم با اینها درگیر بشویم.
حالا بعد از این که حرفهای اینها را شنیدند، دوباره پیغمبر اکرم خطاب کردند به حاضرین که نظر بدهید، «أشيروا عليّ»، خب، مقداد بلند شد، بیجهت نیست که ما ارادت به مقداد داریم والّا ما با مقداد که قوم و خویشی نداریم که، با دیگران هم دعوای شخصی نداریم، «فقام المقداد»، آن آقایان گفتند که این قریش است، اینها عظمت دارند، اینها جلالت دارند، قدرت دارند، اینها هرگز مغلوب نمیشوند، آقا نرویم با اینها درگیر بشویم، «فقال المقداد: والذي بعثك بالحقّ لو سرت بنا إلى برك الغماد لسرنا معك حتّى ننتهي إليه، فقال له رسول الله خيراً ودعا له». عبد الله بن مسعود میگوید که آرزو داشتم که من این حرف را میزدم به جای مقداد که پیغمبر اکرم این جور خوشحال شدند و دعا کردند مقداد را. مقداد گفت: آقا هر جا بگویید بروید، میرویم، «والذي بعثك بالحقّ»، ما به تو ایمان آوردیم، شما میفرمایید، هر چه میفرمایید، ما اطاعت میکنیم. [۳۶] این رأی آن دو نفر، این رأی مقداد.
سعد بن معاذ چه گفت؟ سعد بن معاذ گفته: «فقد آمنّا بك وصدّقناك وشهدنا أنّما جئت به هوالحقّ وأعطيناك على ذلك عهودنا ومواثيقنا على السمع والطاعة، فامض يا رسول الله لما أردت، فنحن معك»، حرکت کنید یا رسول الله به هر جا که میگویید، ما همراه شما هستیم. این آن دو نفر، این هم دو نفر. «فوالذي بعثك بالحقّ ان استعرضت هذا البحر، فخضته، لخضناه معك»، قسم میخورد که اگر وارد این دریا بشوید شما، ما هم دنبال شما میآییم. «فسرّ رسول الله بقول سعد بن معاذ».[۳۷] خب، آن کلام مقداد و خوشحال شدن پیغمبر اکرم از کلامش، این هم کلام سعد بن معاذ و حضرت خوشحال شدند و دعا کردند اینها را. خب حالا ما چه کار بکنیم؟ ما چه بگوییم؟ ما که آمدهایم و اینها را داریم میخوانیم. اینها در منابع خودشان است. بنده از تاریخ طبری و غیر ذلک نقل میکنم.
عبد الرحمن بن عوف باز از مهاجرین است، عبد الرحمن بن عوف آمده به پیغمبر اکرم میگوید که یا رسول الله ما حالا که ایمان به شما آوردیم، ما حاضریم بجنگیم. آیه نازل شد که ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة﴾[۳۸]، به اینها گفته شد که نه، فعلاً دست نگه دارید، الان وقت درگیری با اینها نیست، خب. بعد آمدند به مدینه و حالا دیگر قدرت پیدا کردند، امر به قتال شد، آقایان فرار کردند ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتال﴾[۳۹]. این در سنن نسائی است[۴۰] که عبد الرحمن بن عوف، همان آدمی که در مکّه به پیغمبر اکرم گفت که ما حاضریم با اینها درگیر بشویم، در مدینه امر به قتال که آمد، ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتال﴾. این هم عبد الرحمن بن عوف.
حالا میخواهید سعد بن ابی وقاص را بشناسید، او هم از مهاجرین است. اینها کسانیاند که در مکّه دور و بر رسول الله را گرفتهاند که من میخواهم بگویم، مصادیق «الذین فی قلوبهم مرض»، همینها هستند، سعد بن ابی وقاص میگوید به این که در بدر غنائم زیادی نصیب مسلمین شد، «فإذا فيها سيف»، در این غنائم یک شمشیر به تعبیر من ارزندهای بوده، «فأخذته»، این شمشیر را من بدون اذن پیغمبر اکرم میگوید برداشتم، «فأتيت به الرسول صلّى الله عليه وآله»، به رسول الله گفتم که آقا این شمشیر را به من بدهید، «فقال رسول الله: ردّه من حيث أخذته»، برگردان آن را، بگذار همان جایی که بود، میگوید به این که اطاعت نکردم امر پیغمبر اکرم را، «فرجعت إليه فقلت: أعطنيه»، دوباره، آقا این را بده به من»، «فشدّ لي صوته»، صدای حضرت بلند شد، «فشدّ لي صوته وقال: ردّه من حيث أخذته، فأنزل الله عزّ وجلّ ﴿ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفال﴾»[۴۱].
خب شما بگردید ببینید این قبیل کارها از مقداد دیده شده؟ از ابوذر دیده شده؟ از سلمان دیده شده؟ این قبیل کارها آیا از عمار دیده شده؟ اگر دیده شده به سند معتبر، بنده حرفم را پس میگیرم. خب اینها اموری است که در منابع خودشان است، آیات نازل شده در این بارهها؛ یعنی اسباب نزول آیاتاند این آقایان، مصادیق «الذین فی قلوبهم مرض». این چند نکتهای بود که در بدر واقع شده.
حالا در احد چی؟ در احد؟ این که از مسلّمات تاریخ است که همهشان در احد فرار کردند و پیغمبر اکرم زخمی شدند. عدّه کثیری به شهادت رسیدند از جمله حمزه علیه السلام. غیر از این است؟ آن وقت اینها کسانیاند که ایمان به پیغمبر اکرم آوردهاند، با حضرت عهد بستهاند، میثاق بستهاند که کنار رسول الله باشند، دفاع کنند از پیغمبر اکرم، جان رسول الله را حفظ کنند، اسلام را منتشر بکنند. لذا عرض کردم -اگر یادتان باشد- گفتم: صحابه رسول الله آن کسانی هستند که مصداق آیه مبارکه ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ﴾[۴۲] تا آخر آیه مبارکه و این کسانی که از مصادیق آیه مبارکه ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا﴾[۴۳]، گفتیم ما صحابهای را قبول داریم که مصداق آن آیه باشند و مصداق این آیه نباشند.
این ملخّص مطالبی بود که امشب میخواستم عرض کنم خدمتتان و خورده ریزی دیگری هم هست که حالا ملخّصش را عرض کردم تا ان شاء الله در هفته آینده و جلسه بعدی مطالب دیگری عرض خواهم کرد. این مرحله که بگذریم ان شاء الله تعالی وارد مباحث امامت خواهیم شد و ادلّه امامت امیرالمؤمنین را سلام الله علیه، بنا دارم دوباره بعد از، عرض کنم که، مدرسه سیدنا الاستاذ که جواهر الکلام چاپ شده، یک دوره دیگری به یک ترتیب دیگری ان شاء الله عرض کنم.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. سوره نساء: آیه ۵۴.
[۲]. عبد الرحمن بن ابی بکر السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، الهيئة المصرية العامة للكتاب، ج ۱، ص ۹۷ – ۹۶.
[۳]. سوره مدّثّر: ۳۱.
[۴]. سوره انفال: ۴۹.
[۵]. سوره بقره: ۲۵۴.
[۶]. سوره آل عمران: ۱۰۰.
[۷]. سوره بقره: ۲۷۹ – ۲۷۸.
[۸]. سوره بقره: ۲۶۴.
[۹]. سوره آل عمران: ۱۰۲.
[۱۰]. سوره آل عمران: ۱۱۸.
[۱۱]. سوره آل عمران: ۱۴۹.
[۱۲]. سوره نساء: ۳۹.
[۱۳]. سوره توبه: ۳۸.
[۱۴]. سوره توبه: ۳۹.
[۱۵]. سوره توبه: ۴۰.
[۱۶]. سوره توبه: ۴۱.
[۱۷]. سوره توبه: ۴۵ – ۴۴.
[۱۸]. سوره توبه: ۴۹ – ۴۸.
[۱۹]. سوره توبه: ۱۲۰ – ۱۱۹.
[۲۰]. سوره توبه: ۱۲۷ – ۱۲۳.
[۲۱]. سوره احزاب: ۹.
[۲۲]. سوره احزاب: ۱۲ – ۱۱.
[۲۳]. سوره احزاب: ۱۶.
[۲۴]. سوره احزاب: ۵۳.
[۲۵]. سوره احزاب: ۵۳.
[۲۶]. سوره احزاب: ۵۷.
[۲۷]. سوره احزاب: ۷۱ – ۶۹.
[۲۸]. سوره محمّد: ۳۳.
[۲۹]. سوره حجرات: ۱.
[۳۰]. سوره حجرات: ۲.
[۳۱]. سوره انفال: ۱.
[۳۲]. ر.ک: عبد الرحمن بن ابی بکر السیوطی، الدر المنثور، دار الفکر، ج ۴، ص ۵.
[۳۳]. ابو محمّد عبد الملک بن هشام، السیرة النبویة، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي وأولاده بمصر، ج ۱، ص ۶۶۶.
[۳۴]. محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الرسل والملوک)، دار المعارف بمصر، ج ۲، ص ۴۵۸ – ۴۵۷.
[۳۵]. ر.ک: محمّد بن عمر الواقدی، المغازی، دار الاعلمی، ج ۱، ص ۴۸؛ ابو الفتح ابن سید الناس، عیون الاثر، دار القلم، ج ۱، ص ۲۸۸؛ احمد بن علی المقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، دار الکتب العلمیة، ج ۱، ص ۹۳ و ج ۹، ص ۲۴۱؛ نور الدین الحلبی، السيرة الحلبية (إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون)، دار الکتب العلمیة، ج ۲، ص ۲۰۶.
[۳۶]. ر.ک: محمّد بن عمر الواقدی، المغازی، دار الاعلمی، ج ۱، ص ۴۸؛ محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، دار الکتب العلمیة، ج ۲، ص ۱۰؛ محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الرسل والملوک)، دار المعارف بمصر، ج ۲، ص ۴۳۴.
[۳۷]. ر.ک: محمّد بن عمر الواقدی، المغازی، دار الاعلمی، ج ۱، ص ۴۹ -۴۸؛ محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، دار الکتب العلمیة، ج ۲، ص ۱۰؛ محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الرسل والملوک)، دار المعارف بمصر، ج ۲، ص ۴۳۵.
[۳۸]. سوره نساء: ۷۷.
[۳۹]. سوره نساء: ۷۷.
[۴۰]. احمد بن شعیب النسائی، سنن النسائی، المكتبة التجارية الكبرى بالقاهرة، ج ۶، ص ۳.
[۴۱]. مسلم بن الحجاج النیسابوری، صحیح مسلم، دار طوق النجاة، ج ۷، ص ۱۲۶ – ۱۲۵، ح ۱۷۴۸.
[۴۲]. سوره اعراف: آیه ۱۵۷.
[۴۳]. سوره آل عمران: آیه ۱۴۴.