سیزدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۸ آبان ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
متن کامل جلسه سیزدهم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
ادلّه روایی نظریه عدالة الصحابة
از آیاتی که حافظ خطیب بغدادی و ابن حجر عسقلانی و دیگران و جمعی از معاصرین استدلال کردهاند، فارغ شدیم. نوبت میرسد به احادیثی که استدلال کردهاند.
حدیث اول
سه تا حدیث خطیب بغدادی ذکر کرده در مدح معاصرین پیغمبر اکرم، آن مردمی که همزمان با رسول الله زندگی میکردهاند، احادیثی را در مدح آنها روایت میکنند در بخاری و مسلم و غیر ذلک و در مدح نسل دوم و نسل سوم، که میگویند تابعین و تابعین تابعین، و آن حدیث، حدیث خیر القرون است: «خير القرون قرني ثمّ الذين يلونهم ثم الذين يلونهم»[۱].
در این خصوص، سه تا حدیث با سند روایت میکند خطیب بغدادی، اما ابن حجر عسقلانی اصلاً این احادیث را نیاورده، به این احادیث برای عدالت صحابه، خطیب بغدادی استدلال کرده، ابن حجر عسقلانی استدلال نکرده، و هکذا جمعی از معاصرین به این احادیث استدلال نکردهاند.
ترجمه این احادیث این است که بهترین مردم کسانی هستند که همزمان من هستند، بعد از اینها، بهترین، نسل بعد از اینهاست و باز بهترین، نسلی که بعداً میآید که میشود نسل سوم. ابوهریرة میگوید: من نمیدانم که پیغمبر اکرم این «ثم الذین یلونهم» را دو مرتبه گفتند یا سه مرتبه گفتند؛ یعنی چند نسل. خب.
کلمه «خیر»، کلمه «خیر» در این حدیث معلوم است که افعل تفضیل است، معلوم است، «بهترین» که ما در فارسی میگوییم. در یک لفظ آمده: «خير أمّتي قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم». در یک حدیث آمده: «خيركم قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم». در یک حدیث آمده: «خير الناس قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم».[۲] خب.
به این احادیث میخواهند استدلال کنند بر عدالت صحابه یعنی کسانی که معاصر پیغمبر اکرم بودهاند، اینها خیر الناساند، خیر الامّة هستند. خود کلمه «قرن» در لغت عرب مثل کلمه «ساعة» میماند در لغت عرب، یعنی قطعهای از زمان، قطعهای از زمان را در لغت عرب میگویند: قرن. حالا این قطعه، آیا چند زمان است؟ چقدر مدّت است؟ الان که میگویند «قرن»، مقصودشان ۱۰۰ سال است، اما در لغت این طور نیست، در لغت معنای قرن یعنی قطعهای از زمان است. کلمه «ساعة» هم همینطور است، «ساعة» در لغت عرب قطعهای از زمان است، این مقطع زمانی را الان ۶۰ دقیقه میگویند، اما قدیم این طور نبوده، در لغت عرب این طور نیست. مصداق فرق میکند، الان مصداق را قرار دادهاند: ۶۰ دقیقه قرن را گفتهاند ۱۰۰ سال. ابن حجر عسقلانی در شرح بخاری که کتاب «فتح الباری فی شرح البخاری» همین را میگوید که عرض کردم، قطعهای از زمان.[۳] پس آنهایی که همزمان من زندگی میکنند، یعنی در این مقطع زمانی که من هستم، اینها خیر الناساند.
وقتی تأمّل میکنیم در این حدیث، ذیلاش را نگاه می کنیم، میبینیم پیغمبر اکرم در مقام مدح اینها نیستند، حضرت میخواهد بگویند که زمان من آدمهای خوبیاند، بعد از من خراب خواهد شد، افراد امّت گناه خواهند کرد، «ثم يفشو الكذب»، و گناهانی را در آینده حضرت اخبار میکنند که در بین امّت شایع خواهد شد. الان این مردمی که هستند نسبت به آنها بهترند. این است مقصود پیغمبر اکرم.
این حدیث نظیر آیه مبارکه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۴]است، که امّتهای دیگر این طور نبودند. پس خیریت نسبی است. آنهایی که الان در زمان من زندگی میکنند، خیریت نسبی دارند نسبت به نسلهای بعدی، نسلهای بعدی به مرور خراب خواهند شد و گناه در امّت من شایع خواهد شد. این در خود این حدیث هست، در ذیلش این قرائن وجود دارد. مثلاً بخوانم برایتان، «ثم يفشو الكذب»[۵]، کذب بین مردم زیاد خواهد شد، «يخونون ولا یؤمنون»[۶] خیانت بین مردم زیاد خواهد شد، امانت داری نخواهد بود دیگر بین مردم، نذر میکنند اما وفای به نذر نمیکنند،[۷] مردمی که بعد از ما خواهند آمد. خب اینها قرائن بر این است که مقصود این است که این مردمی که الان هستند، از مردم قبلی بهترند، نسلهای آینده خراب خواهند شد. این در همین حد است. این چه ربطی به عدالت دارد؟ ربطی به عدالت اصلاً ندارد. لذا دکتر نملة، عرض کنم که، خودش میگوید، میگوید به این که به استدلال به این حدیث اشکال شده، که حداکثر مدلول این حدیث مدح است، این چه ربطی دارد به عدالت؟ خودش این اشکال را مطرح می کند.[۸]
حدیث دوم
حدیث دومی که خطیب بغدادی استدلال کرده، این حدیث است که «لا تسبّوا أصحابي»[۹]، اصحاب من را سبّ نکنید، اینها زحمت کشیدند، شما نمی توانید کارهایی که او کردهاند، انجام بدهید، اجری که آنها دارند شما نمیتوانید داشته باشید، «لا تسبّوا أصحابي»، اصحاب مرا سبّ نکنید.
حالا این خطاب به خود اصحاب است؟ به خود اصحاب دارند میگویند: اصحاب مرا سبّ نکنید، یا به غیر اصحاب دارند میگویند، به کفّار میگویند، به مشرکین میگویند، به منافقین میگویند که اصحاب مرا سبّ نکنید؟ این اولاً.
آیا سبّ اصحاب به این معناست که حتّی بحث در عدالتشان نکنیم؟ اگر در احوالات اصحاب، مطالعهای، تحقیقی، بررسی بکنیم، این سبّ اصحاب است؟ یعنی حرام است تحقیق کردن در احوالات اصحاب؟ خب اگر سبّ باشد تحقیق در احوالات یک کسی، چه فرقی هست بین اصحاب و غیر اصحاب؟ شما در کتب رجالیه مگر تحقیق در احوالات اشخاص نمیکنید؟ خب اگر حرام باشد به دلیل این که سبّ باشد تحقیق در احوالات، چه فرقی میکند بین صحابه و غیر او؟ مسلمان را نباید سبّ کرد. تحقیق در احوال که سبّ نیست که.
واقع قضیه این نیست. واقع قضیه این است که دعوا شد بین خالد بن ولید و عبد الرحمن بن عوف. خالد بن ولید در زمان پیغمبر اکرم حمله کرده به یک قبیلهای به نام بنی جذیمة و اینها را حالا چقدر خون ریخت، چقدر کشت و چه کار کرد، به نحوی که وقتی خبر به پیغمبر اکرم رسید، حضرت فرمودند: «اللهم إنّي أبرأ إليك مما فعل خالد»، «اللهم إنّي أبرأ إليك مما فعل خالد». سر این قضیه بین عبد الرحمن بن عوف و خالد بن ولید حرف شد. خالد بن ولید جسارت کرد به عبد الرحمن بن عوف. خبر به پیغمبر اکرم رسید، حضرت فرمودند: «لا تسبّوا أصحابي».[۱۰] پس این کلام در یک واقعه معیّنی وارد شده، بین خالد بن ولید بوده و عبد الرحمن بن عوف. «لا تسبّوا أصحابي».
اشارهای میکند دکتر ناصر الشیخ به این که الان من گفتم اما اسم نمیآورد. خب میخواهد حرمت آقایان را حفظ کند. میگوید که «نهى النبي صلّى الله عليه [وآله] وسلّم بعض من أدركه وصحبه عن التعرّض لمن تقدّمه»[۱۱]. عبد الرحمن بن عوف زودتر از خالد بن ولید اسلام آورده. خالد بن ولید از کسانی است که بعد از فتح مکه اسلام آورده. میگوید: «نهى النبي بعض من أدركه -كه خالد باشه- عن التعرّض لمن تقدّمه»، عبد الرحمن بن عوف. اسم نمیآورد، اما قضیه این بود که عرض کردم. پس این حدیث هیچ گونه دلالتی بر عدالت ندارد.
حدیث سوم
حدیث سوم: «إنّ الله اختارني واختار أصحابي»، خداوند متعال مرا از بین مردم انتخاب کرد، اختیار کرد و اصحاب مرا هم به اصطلاح، اینها را از بین مردم مثلاً انتخاب کرد، «فجعلهم أصهاري»، بین من و آنها قوم و خویشی قرار داد، «وجعلهم أنصاري وإنّه سيجيء في آخر الزمان قوم ينتقصونهم»، اخبار میکنند که در آخر زمان کسانی میآیند که اینها جسارت میکنند به اصحاب، «ألا فلاتناكحوهم، ألا فلا تنكحوا إليهم، ألا فلا تصلّوا معهم، ألا فلا تصلّوا عليهم، عليهم حلّت اللعنة».[۱۲]
این حدیث که قطعاً دروغ است، جعل شده، که بعدها از قول پیغمبر اکرم درستش کردهاند. این حدیث را عمدتاً رد میکنند، میگویند دروغ است. مثلاً ابن تیمیه با آن بغضی که دارد و آن تعصّبی که برای صحابه دارد، میگوید که «في هذا الحديث نظر»[۱۳]. ابن حبّان میگوید که «هذا خبر باطل لا أصل له»[۱۴]. در یکی از کتابهایی که در احادیث دروغ تألیف شده و احادیث مجعول در این کتاب جمع شده، این حدیث در آنجا ذکر شده، کتابی است به نام الاخبار الشنیعة الموضوعة.[۱۵] سیوطی کتابی دارد در همین بحث، احادیث دروغ، این احادیث را در آنجا وارد کرده.[۱۶] البانی که محدّث بزرگ زمان ماست، محدّث سلفیها، او این حدیث را در احادیث ضعیفه و موضوعه ذکر میکند، کتابی دارد سلسلة الاحادیث الضعیفة والموضوعة.[۱۷] دکتر نملة میگوید: «لا يصلح الاستدلال به»[۱۸]. پس این حدیث دروغ است اصلاً. این را ساختند برای زمانهای مثل ماها که متعرّض صحابه میشویم، مخصوصاً صحابهای که با پیغمبر اکرم قوم و خویشی دارند، چون «صهر»، صهر به کسی میگویند که قوم و خویشی نسبی وجود داشته باشد، این داماد اوست یا او داماد این است، خب پیغمبر اکرم داماد بعضی از اینها هستند، «اصهاری»، «سیجیء قوم» که بر علیه اینها حرف میزنند. جعل شده است این حدیث.
حدیث چهارم
حدیث دیگری که خطیب بغدادی استدلال میکند، تشبیه صحابه رسول الله هست به ستارهها، به ستارهها.[۱۹] خب ما میدانیم که در زمانهای قدیم، شاید الان هم باشد که از ستارهها در سفر استفاده می کنند خلبانها و غیر خلبانها، برای پیدا کردن راه از ستارهها استفاده میکنند. آن وقت پیغمبر اکرم تشبیه کردهاند صحابه خودشان را به ستارهها؛ یعنی همچنانی که ستارهها راهنمای شما هستند برای پیدا کردن راه و رسیدن به مقصد، صحابه من هم همینطورند.
اولاً همه ستارهها که این طور نیستند، یک ستارههای مخصوصی هستند که از این ستارههای مخصوص استفاده میکنند آنهایی که خلباناند یا عرض کنم که غیر خلبان در جادهها یا در دریاها، از چند تا ستاره است که استفاده میکنند والّا نه اینکه همه ستارهها. پس این دلیل میشود اخصّ از مدّعا. این اولاً.
ثانیاً تمام احادیثی که تشبیه شده صحابه رسول الله به ستارهها، تصریح دارند همه بزرگان بر اینکه دروغ است. بخوانم برایتان. احمد بن حنبل میگوید: «ليس بصحيح»[۲۰]. ابوبکر بزّار میگوید: «هذا الكلام لا يصحّ عن النبي»[۲۱]. ابن حزم اندلسی میگوید: «هذا خبر مكذوب موضوع باطل لم يصح قطّ»[۲۲]. ابن قیم جوزیه میگوید: «إنّ هذا الحديث قد روي من طرق ولا يثبت شيء منها». بیهقی میگوید: «هذا المتن مشهور وأسانيده كلّها ضعيفة»[۲۳]. ابن حجر عسقلانی، ابن تیمیه، ذهبی، سخاوی، سیوطی، ابو حیان اندلسی، البانی، دکتر نملة، همه اینها می گویند: این حدیث دروغ است. پس شما میخواهید عدالت صحابه را درست کنید؟ با حدیث دروغ؟
از احادیثی که خطیب بغدادی استدلال کرده و بعضی از علماء به تبع او، فارغ شدیم.
اما ابن حجر عسقلانی که در آیات از او تبعیت کرده، در آیات، اما در احادیث ابداً تبعیت نکرده و نیاورده این احادیث را، اصلاً.
حدیث پنجم
ابن حجر یک حدیث ذکر میکند، عین عبارتش را نوشتهام، در کتاب الاصابة فی معرفة الصحابة در جلد اول، میگوید: «الأحاديث الواردة في تفضيل الصحابة كثيرة»، «في تفضيل الصحابة»، «الأحاديث الواردة في تفضيل الصحابة كثيرة، من أدلّها ما رواه الترمذي وابن حبّان من حديث… [فلان] قال: قال رسول الله: الله الله في أصحابي، لا تتّخذوهم غرضاً، فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم ومن أبغضهم فببغضي أبغضهم ومن آذاهم فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله ومن آذى الله فيوشك أن يأخذه»[۲۴]، این حدیث، «الله الله في أصحابي… فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم ومن أبغضهم فببغضي أبغضهم، ومن آذاهم فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله».
اولاً این حدیث، اگر راست باشد، دلالت دارد بر یک فضیلتی، بر یک فضیلتی دلالت دارد که اصحاب مرا به خاطر من دوست داشته باشید، هر کسی با اصحاب من دشمنی کند با من دشمنی کرده، هر کس ایذاء کند اصحاب مرا، مرا ایذاء کرده است. خب بفرمایید که صدیقه طاهره از اصحاب بودند یا نبودند؟ صدیقه طاهره از اصحاب بودند یا نبودند؟ این «الله الله فی أصحابي» شامل صدیقه طاهره نمیشود؟ حضرت زهرایی که نه فقط از اصحاب است، پاره تن رسول الله است، پاره وجود پیغمبر اکرم است، اذیت نکردند حضرت زهرا را؟ چه کسانی بودند که اذیت کردند؟ همین اصحاب بودند. حدیث جعل میکنید برای اصحاب؟ چرا احادیثی که خودتان برای حضرت زهرا روایت میکنید و تصریح میکنید به صحّتش، چرا به آنها عمل نمیکنید؟ «من آذى فاطمة فقد آذاني»[۲۵] مگر نیست؟ این بهترین حدیث است در تفضیل صحابه؟ مراد از صحابه اینها هستند؟ آنهایی که صحابه رسول الله هستند، امیرالمؤمنین است. آنهایی که صحابه رسول الله هستند، سلمان است. آنهایی که صحابه رسول الله هستند، ابوذر است.
اینها احادیثی بود که خطیب بغدای آورده و ابن حجر عسقلانی و این دو تا بزرگاند از نظر آنها.
و اما معاصرین، معاصرین به همین احادیث، بعضیهاشان استدلال کردهاند، اما نگاه کردم در کتابهایشان، دیدم دو سه تا حدیث آنها اضافه کردهاند بر این احادیث.
حدیث ششم
یکی از آن احادیث این است که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله در روز غدیر خم در حجّة الوداع بعد از اینکه خطبهشان را ایراد کردند، چه در منا چه در غدیر خم، خطاب کردند به حاضرین: «ألا فليبلّغ الشاهد الغائب»، «ألا فليبلّغ الشاهد الغائب»، ای کسانی که الان دارید حرفهای من را میشنوید، نقل کنید مطالب مرا برای آنهایی که نیستند. به این کلام پیغمبر اکرم استدلال کرده، مثلاً دکتر ناصر الشیخ استدلال کرده.[۲۶] وجه استدلال این است که وقتی به اینها حضرت خطاب کردند که ابلاغ کنید، لابد اینها آدمهای درستیاند که به اینها امر میکنند که ابلاغ کنید. این شهادت به عدالتشان است. من که دسترسی به دکتر ناصر الشیخ که ندارم، اگر دسترسی داشته باشم به او میگویم به این که خب شیخنا! خودت میگویی این فرمایش در حجّة الوداع است. یا در مناست یا در غدیر خم است. خودتان میگویید حاضرین ۱۲۰ هزار نفر بودند. من تحقیق کردم، من تحقیق کردم، میگویند: در حجّة الوداع با پیغمبر اکرم از مسلمانها، زن و مرد، ۱۲۰ هزار نفر بودند. خطبه رسول الله در منا کجاست؟ خطبه رسول الله در غدیر خم کجاست؟ بگردید میتوانید پیدا کنید؟ ۱۲۰ هزار نفر «ألا فليبلّغ الشاهد الغائب»، کجا تبلیغ کردند؟ کجا نقل کردند این خطبه را؟ کجاست؟ این خطبه را امام باقر نقل کردند، در جلسه هم نبودند. آقایان کجا نقل کردهاند خطبه را؟ نه خطبه غدیر خم را، خطبههای نماز جمعهشان را، بگردید ببینید پیدا میکنید، خطبههای نماز عیدشان را، بگردید ببینید پیدا میکنید. آقایان اهل سنّتاند، میگویند ما اهل سنّتیم، ما حافظ سنّت رسول اللهیم، کجاست خطبههای پیغمبر اکرم؟ کجاست؟ چقدر حضرت نماز جمعه خواندند، چقدر نماز عید خواندند، خطبه هم داشتند، کجاست؟ ما تحقیق کردیم دیدیم از ۱۲۰ هزار نفر یک درصد، یک درصد حدیث غدیر را روایت کردند، «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»، خطبه نیست، خطبه نیست. آن وقت «الا فليبلّغ الشاهد الغائب»، دلیل بر عدالت آقایان است؟ اینها عادلند؟ این یک حدیث.
حدیث هفتم
حدیث دیگری دارند که الدکتور قحطانی استدلال کرده، اینها اساتید دانشگاهاند، بزرگاند در زمان ما الان بالاخره اینها، و آن حدیث مربوط به اهل بدر است، دقّت میکنید، جعل کردند این حدیث را که کسانی که در بدر با پیغمبر اکرم بودند، حضرت به اینها فرمودهاند: «اعلموا ما شئتم قد غفرت لكم»[۲۷]، حالا کلام خودشان است یا از قول خدا دارند نقل میکنند، «اعلموا ما شئتم قد غفرت لكم»، دکتر قحطانی به این حدیث استدلال کرده «اعلموا ما شئتم قد غفرت لكم»، این دلیل بر این است که آدمهای خوبی هستند اینها، اگر آدمهای خوبی نبودند، حضرت به اینها نمیگفتند: شما آزادید و هر چه میخواهید بکنید، بروید بکنید، هر چه میخواهید انجام بدهید، بروید انجام بدهید، «قد غفرت لكم».
اولاً « قد غفرت لكم» کنایه دارد از این که گناه است، «قد غفرت لكم». ثانیاً اختصاص دارد به اهل بدر، ربطی به عموم صحابه ندارد، شما میگویید «الصحابة کلّهم عدول». ثالثاً از همین اهل بدر کارهای بزرگی سر زد که آدم خجالت میکشد بگوید. «اعلموا ما شئتم»، هر چه خواستید بکنید، بروید آزادید؛ یعنی در بدر که شرکت کردی، پس تو دیگر معصومی، از اهل بهشتی، «اعلموا ما شئتم»، آزادی، هر کار میخواهی بکنی، هر حرفی میخواهی بزنی، هر اموالی را می خواهی تصرّف بکنی، هر خونی را که میخواهی بریزی، هر کار میخواهی بکنی آزادی، «اعلموا ما شئتم» این است؟
حدیث «حوض» و ارتداد بسیاری از صحابه
بعد از همه این حرفها، ما یک حدیثی داریم که بیش از ۵۰ تا صحابی روایت کردند، در کتاب بخاری، در کتاب مسلم، در مسند احمد، در منابع دسته اول، که اصلاً خودش یک کتاب میشود، من اخیراً به فکر افتادهام آنچه را که نوشتم در خصوص این حدیث، اصلاً مستقلاً چاپ بشود، در یک رسالهای مستقلاً چاپ بشود، و آن حدیث حوض است، حوض کوثر. پیغمبر اکرم خبر میدهند خودشان میگویند که شماها که اصحاب من هستید، من در کنار حوض ایستادهام، شماها بر من وارد میشوید، گروه گروه شما را میآورند، دسته دسته شماها را میآوردند و شماهارا از آن طرف میبرند، به طرف جهنم. بخاری میگوید: «فلا يخلص منهم إلّا مثل همل النعم»[۲۸]. «همل النعم» یک مثلی است عند العرب، برای یک چیزی که خیلی خیلی خیلی کم باشد میگویند: «همل النعم». باقی نمیماند از صحابه مگر کمِ کمِ کمِ کم، «إلّا مثل همل النعم». این حدیث بیش از ۵۰ تا صحابی روایت کرده. از احادیث متواتره میشمارند این حدیث را. این حدیث دالّ بر چیست؟ دالّ بر همان معنایی است که در قرآن است ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا﴾[۲۹]. همین معنا در حدیث حوض است؛ چون در این حدیث پیغمبر اکرم میگویند: من خطاب میکنم: خدایا! خدایا! اینها اصحاب من هستند، اینها اصحاب من هستند. جواب میآید که اینها بعد از تو «انقلبوا علی أعقابهم». واین حدیث را ان شاء الله، ان شاء الله در همین جا بنده مفصّلاً بیان خواهم کرد.
تا اینجا خواندیم که اولاً در تعریف صحابی اقوال آقایان مختلف است شدیداً، اقوال آقایان شدیداً مختلف است، این اولاً. ثانیاً در عدالت، همه آقایان متّفقاند بر اینکه عادل کسی است که گناه نکند، اصرار بر گناه کبیره هم نداشته باشد، حتّی، خواندیم عبارات را، حتّی از بعضی از مباحات هم اجتناب بکند. عادل این است. عبارات را خواندیم. عبارت ابو حامد غزالی را خواندیم، عبارت فخر رازی را خواندیم، عبارت دیگر علمائشان را خواندیم، بزرگان علمائشان. و ادلّه قول به عدالة الصحابة اجمعین کتاباً و سنّةً هم رسیدگی کردیم، معلوم شد که هیچ دلیلی بر عدالة الصحابة اجمعین وجود ندارد.
حالا برگردیم ببینیم آیا دلیل بر عدم عدالت صحابه داریم یا نداریم. دلیل بر عدم عدالت کل صحابه فراوان کتاباً و سنّةً و تاریخاً. دلیل در درجه اول چیست؟ قرآن است. در درجه دوم سنّت است.
علّت تأسیس نظریه عدالة الصحابة
هیچ میدانید اساساً عدالة الصحابة را چرا درست کردهاند. این از اسباب اختلاف بین مسلمین است. یکی از ریشههای اختلاف بین مسلمین همین عدالة الصحابهای است که جعل کردند. چرا این را جعل کردند؟ خوب توجّه کنید چه می گویم، اینهایی که میگویم مهم است. اهلش باید این مطالب را نگه بدارند.
نکته اول این است که امامت باید شرعیت داشته باشد. امامتی که شرعیت نداشته باشد، اعتبار ندارد، وجوب اطاعت ندارد، تبعیت ندارد، امامت باید شرعیت داشته باشد. چه در امور دینیه، چه در امور دنیویه، میخواهیم از کسی اطاعت مطلقه داشته باشیم، این اطاعت مطلقه شرعیت می خواهد؛ یعنی به شارع مقدّس باید برگردد، به جوری که اگر اطاعت نکنیم، معصیت کردیم. این یک مقدّمه.
مقدّمه دوم: امامت ابوبکر نه دلیل از قرآن دارد، نه دلیل از سنّت دارد، نه دلیل از اجماع دارد، نه دلیل از عقل دارد. تصریح دارند بر این که بر امامت ابوبکر نصّی وجود ندارد. نگاه کنید شرح مقاصد را، من از خودم نمیگویم که، جسارت هم نمیخواهم بکنم، بحث داریم میکنیم، شرح مقاصد را نگاه کنید، شرح مواقف را نگاه کنید، کتب دیگر را نگاه کنید، تصریح دارند بر این که نصّی بر امامت ابوبکر نه از قرآن، نه از سنّت نداریم. اجماع هم که نداریم، اختلافی است دیگر. عقل هم باید افضلیتش را درست کند که قبح تقدّم مفضول بر فاضل درست بشود، افضلیتش هم درست نشد. نگاه کنید شرح مقاصد را، در شرح مقاصد، در شرح مواقف و کتب دیگر چون ادلّه افضلیت را ذکر میکنند، ادلّه افضلیت امیرالؤمنین را هم ذکر میکنند، آخر کار میگویند: این ادلّه با هم تعارض دارد، ما نمیدانیم چه کار کنیم. به همین عبارت، خدا میداند به همین عبارت، این ادلّه با هم تعارض دارد -حالا سلّمنا که تعارض دارد، سلّمنا- این ادلّه با هم تعارض دارد، ما نمیدانیم چه کار کنیم، اما صحابه ابوبکر را مقدّم داشتهاند، ما تابع صحابه هستیم چون آدمهای خوبیاند.[۳۰] دقّت کردید عدالة الصحابة چرا درست شده، دقّت کردید چرا عدالة الصحابة درست شده، این است ریشهاش. اینها را داشته باشید. این از یک طرف، این از یک طرف.
از طرف دوم، مطلب دیگری را میخواهم بگویم، آن را هم داشته باشید، این جور که من میگم ببینید جایی یافت میشود اصلاً. قبائل قریش از روز اول با پیغمبر اکرم جنگیدند. حضرت را ساحر گفتند، دروغگو گفتند، اذیت کردند، فلان، کذا، الی آخر، موفّق نشدند و کار رسول الله پیش رفت. غیر از این است؟ شکست خوردند و نبوّت پیغمبر اکرم پیش رفت. قرار گذاشتند که نگذارند خلافت و امامت بعد از پیغمبر اکرم مطابق میل پیغمبر اکرم باشد، قرار را بر این گذاشتند؛ چون اصل نبوّت را که نتوانستند جلویش بایستند، جلوی خلافت و امامت ایستادند و امامت و خلافت در خاندان رسول الله نباید باشد. خلیفه دومشان به ابن عباس گفت، گفت: «تأبى قريش أن تجتمع النبوّة والإمامة في بيت واحد»[۳۱]، «تأبى قريش أن تجتمع النبوّة والإمامة في بيت واحد». بگردید منابع این کلمه را پیدا کنید. ببنید ۱۰ تا منبع پیدا میکنید از کتب معتبره یا نه. «تأبى قريش»، قریش حاضر نیستند امامت در خاندان رسول الله بماند. نبوّت را نتوانستند نفی کنند، هر چه کردند نشد، امامت نباید در خاندان رسول الله باشد.
خب چه کسانی هستند که نگذاشتند؟ چه کسانی هستند که نگذاشتند امامت در خاندان رسول الله باشد؟ آن کسانی که فکر ابولهب و ابوجهل و ابوسفیان و بزرگان قریش را که با پیغمبر اکرم جنگیدند، آن کسانی که فکر آنها را اجرا کردند و محقّق کردند، خواسته آنها را محقّق کردند، چه کسانی بودند؟ عدالت صحابه باید درست بشود تا این کار درست بشود. و درست نشد عدالت صحابه.
برای امشب بس است، فردا ان شاء الله برایتان آیاتی را از قرآن مجید میخوانم در خصوص صحابه.
وصلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. احمد بن علی الخطیب البغدادی، الکفایة فی علم الروایة، جمعية دائرة المعارف العثمانية – حيدر آباد الدكن، ص ۴۷.
[۲]. همان.
[۳]. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۷، ص ۵.
[۴]. سوره آل عمران: آیه ۱۱۰.
[۵]. محمّد بن عیسی الترمذی، الجامع الکبیر (سنن الترمذی)، دار الغرب الاسلامی، ج ۴ ، ص ۱۳۸، ح ۲۳۰۳.
[۶]. یوسف بن عبد الرحمن المزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسسة الرسالة، ج ۹، ص ۳۹۹؛ همچنین ر.ک: محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ج ۳، ص ۱۷۱، ح ۲۶۵۱.
[۷]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ج ۳، ص ۱۷۱، ح ۲۶۵۱.
[۸]. عبد الکریم بن علی النملة، مخالفةالصحابی للحدیث النبوی الشریف، مکتبة الرشد، ص ۸۱.
[۹]. احمد بن علی الخطیب البغدادی، الکفایة فی علم الروایة، جمعية دائرة المعارف العثمانية – حيدر آباد الدكن، ص ۴۷.
[۱۰]. ر.ک: عزّ الدین ابن الاثیر الجزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دار الفکر، ج ۱، ص ۵۸۷.
[۱۱]. ناصر بن علی الشیخ، عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابة الکرام، مکتبة الرشد، ص ۸۰۹.
[۱۲]. احمد بن علی الخطیب البغدادی، الکفایة فی علم الروایة، جمعية دائرة المعارف العثمانية – حيدر آباد الدكن، ص ۴۸.
[۱۳]. ابن تیمیة الحرانی، الصارم المسلول على شاتم الرسول، الحرس الوطني السعودي، ص ۵۸۳.
[۱۴]. نور الدین ابن عراق الکنانی، تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة، دار الکتب العلمیة، ج ۲، ص ۲۴.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. عبد الرحمن بن ابی بکر السیوطی، الزيادات على الموضوعات (ذيل الآلئ المصنوعة)، مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، ج ۱، ص ۳۰۶.
[۱۷]. محمّد ناصر الدین الالبانی، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، مکتبة المعارف، ج ۷، ص ۳۶، ح ۳۰۳۷.
[۱۸]. عبد الکریم بن علی النملة، مخالفةالصحابی للحدیث النبوی الشریف، مکتبة الرشد، ص ۸۳.
[۱۹]. احمد بن علی الخطیب البغدادی، الکفایة فی علم الروایة، جمعية دائرة المعارف العثمانية – حيدر آباد الدكن، ص ۴۸.
[۲۰]. ر.ک: خالد الرباط وسيد عزت عيد بمشاركة الباحثين بدار الفلاح، الجامع لعلوم الامام احمد، دار الفلاح للبحث العلمی وتحقيق التراث، ج ۵، ص ۱۰۲.
[۲۱]. أبو عمر يوسف بن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، دار ابن الجوزی، ج ۲، ص ۹۲۳، ح ۱۷۵۷.
[۲۲]. سراج الدین ابن الملقّن، البدر المنير فی تخريج الأحاديث والأثار الواقعة فی الشرح الكبير، دار الهجرة للنشر والتوزيع، ج ۹، ص ۵۸۷.
[۲۳]. ر.ک: عبد الله بن یوسف الزیلعی، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة فی تفسير الكشاف للزمخشری، دار ابن خزیمة، ج ۲، ص ۲۳۰.
[۲۴]. ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، دار الکتب العلمیة، ج ۱، ص ۱۶۳.
[۲۵]. ر.ک: محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ج ۷، ص ۳۷، ح ۵۲۳۰؛ مسلم بن الحجاج النیشابوری، صحیح مسلم، دار الطباعة العامرة، ج ۷، ص ۱۴۱، ح ۲۴۴۹ و دیگر منابع.
[۲۶]. ناصر بن علی الشیخ، عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابة الکرام، مکتبة الرشد، ص ۸۰۷.
[۲۷]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ج ۴، ص ۶۰ – ۵۹، ح ۳۰۰۷؛ مسلم بن الحجاج النیشابوری، صحیح مسلم، دار الطباعة العامرة، ج ۷، ص ۱۶۸ – ۱۶۷، ح ۲۴۹۴ و دیگر منابع.
[۲۸]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، السلطانية بالمطبعة الكبرى الأميرية ببولاق مصر، ج ۸، ص ۱۲۱، ح ۶۵۸۷.
[۲۹]. سوره آل عمران: آیه ۱۴۴.
[۳۰]. ر.ک: عضد الدین ایجی و شریف جرجانی، شرح المواقف، الشریف الرضی، ج ۸، ص ۳۷۲.
[۳۱]. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، مكتبة آية الله المرعشی، ج ۱۲، ص ۵۳.