یازدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۲۴ مهر ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
متن کامل جلسه یازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
ألحمد الله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
مروری بر مباحث گذشته
ملخص کلام این شد که آقایان در تعریف صحابی اختلاف شدیدی دارند، چه سابقین و چه لاحقین و معاصرین. و از طرفی عدالت را معنا میکنند با عنوان یک لفظی، مفهمومی از مفاهیم لغت عرب و اصطلاحاً بیان میکنند عدالت را، همان عدالتی که در شاهد معتبر است، عدالتی که طبق بعضی از مبانی در راوی معتبر هست ولی به صحابه که میرسند عدالت را جور دیگری معنا میکنند. باز در همین جهت هم آرائشان مختلف شده.
در جلسه قبل حدیثی را نقل کردم که اساساً کسانی که از فتح مکه به این طرف اسلام آوردهاند، اینها صحابه رسول الله شمرده نمی شوند و این مطلب، مطلب بسیار مهمی است. از محقّقین که تفحّص کردم که طبق این حدیث نظر داده باشند، عجالتاً شیخ حسن فرحان المالکی را پیدا کردم، حسن فرحان المالکی، از محقّقین بزرگ عربستان است، شنیدم الآن زندان است، شنیدم، نمیدانم صحّت دارد یا نه، او مولّفاتی دارد، مرد محقّقی است و تا حدی هم در بحثهایش انصاف دارد، او این نظر را داده.
و این حدیثی را که خواندم از احادیثی است که همه بزرگان روایت کردهاند. ابن ابی شیبة در کتاب المصنف خودش روایت کرده،[۱] که شیخ بخاری است ابن ابی شیبه، استاد بخاری است. احمد بن حنبل در مسند خودش روایت کرده است[۲] و دیگران روایت کردهاند، طبرانی در المعجم الکبیر روایت کرده، حاکم نیشابوری روایت کرده و تصحیح کرده این حدیث را و ذهبی که مرد متعصّبی است به نظر ما که احادیث مستدرک حاکم را دنبال کرده، او هم به این حدیث که میرسد، تصحیح میکند این حدیث را و با حاکم موافقت میکند در صحّت این حدیث[۳]. این حدیث دلالت دارد بر این که کسانی که بعد از فتح آمدند و اسلام آوردند، اسلام اینها اگر قبول بشود، صحابی نیستند و فضائل و مناقبی که برای صحابه ذکر میشود شامل اینها نمیشود.
اجمالاً دیدیم که خیلی اختلاف هست بینشان و آنچه که ما شیعیان قائل هستیم راجع به صحابه، در تعریف صحابی، میبینیم عده کثیری از علمای خودشان با ما موافقند، همانی که ما میگوییم آنها میگویند.
نظر حضرت استاد درباره صحابه
اگر کسی از ما بپرسد که نظرتان راجع به صحابه چیست؟ میگوییم صحابی آن کسی است که مصداق آیهای باشد از قرآن مجید و مصداق آیهای نباشد. این تعبیر، تعبیر به نظرم تازهای است. مصداق آیهای باشد و مصداق آیهای نباشد. اما آیهای که باید مصداقش باشد این آیه است: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ -به رسول الله- وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۴]. صحابی باید مصداق این آیه باشد، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِهِ﴾، ایمان بیاورند به پیغمبر اکرم. ما ثابت خواهیم کرد عده کثیری از بزرگان صحابه اصلاً ایمان نداشتند. عجله نکیند، صبر بکنید، بحول الله و قوّته از قرآن و از روایات خودشان و از کتب تاریخی معتبر بیان خواهم کرد. ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ -اینها هستند که- أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. این کفایت نمیکند، باید مصداق آیه دیگری نباشد و آن آیه کدام است؟ ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾[۵]. باید صحابی مصداق آن آیه باشد و مصداق این آیه نباشد، ﴿انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ﴾. از نظر ما چنین آدمی مورد احترام است، از نظر ما چنین آدمی مورد احترام است و چنین آدمی صدق میشود بر او عنوان صحابی لغةً و اصطلاحاً. راحت میتواند مصداق باشد برای این عنوان.
گشتم ببینم این قضیه را چه کسی گفته؟ دیدم که حافظ مازری از علماء مالکیه، از علماء قرن ششم است، یعنی در قرن پنجم زنده بوده زندگی میکرده در قرن ششم فوت شده، به نظرم ۵۳۶ این طورهاست وفاتش، او هم همین را میگوید و خواهیم خواند همین الان عبارت یکی از معاصرین ما را که از اساتید دانشگاههاست، کتاب نوشته و کتابش را ما داریم، همین نظر را به این شخص نسبت میدهد. پس قول به این که هر کس پیغمبر اکرم را دید صحابی است، هر کس پیغمبر اکرم او را دیده باشند و لو لحظةً و لو یک آن او صحابی است، این از اباطیل اقوال است و لو اینکه عده کثیری گفته باشند.
بالاتر از این، صاحب کتاب الاستیعاب نظرش این است که اگر کسی معاصر پیغمبر اکرم باشد صحابی است. فرض کنید در یمن زندگی میکند، فرض کنید در مکه زندگی میکند، اصلاً پیغمبر اکرم را ندیده، همین قدر معاصر است این میشود صحابی.
عنوان صحابی بر اطفال صدق نمیکند، عنوان صحابی بر مرتکبین گناهان کبیره صدق نمیکند. صحابی کسی است که در تمام عمرش با تقوا باشد، حتّی اصرار بر صغائر هم نداشته باشد و خواندیم در تعریف عدالت. این بود خلاصه آنچه که میخواستم راجع به معرّفی صحابی و عدالت صحابه عرض بکنم.
اقوال درباره عدالت صحابه
حالا کسانی که قائلند به عدالت صحابه، آیا همه اینها قائلند؟ نخیر، محل اختلاف است شدید. این طور نیست که همه آنها قائل باشند، بله عدهای قائلند. نگاه کنید حافظ صلاح الدین علائی که بزرگ است و کتابش برای اولین بار چاپ شده، ما داریم کتابش را راجع به صحابة، میگوید: «وهذه المسألة عظيمة الجدوى» و راست هم میگوید. مسأله عدالت صحابه خیلی بزرگ است و آثار بسیار زیادی دارد. به تعبیر بنده عدالت صحابه نزد آنها حکم بند تسبیح را دارد که تمام عقائدشان، فقهشان، اصولشان، حدیثشان، تفسیرشان، همه اینها بند عدالة الصحابة است. اگر این بند پاره شود، اصلاً مذهب پاشیده میشود؛ مذهب آنها. عدالة الصحابة را درست کردهاند در مقابل عصمت اهل بیت. عصمت اهل بیت دلیل دارد کتاباً و سنةً. عدالة الصحابة دلیل ندارد، خواهیم خواند و بیان خواهم کرد. لذا می گوید: «هذه المسألة عظیمة الجدوی» یعنی بحث مهمی است، فوائد بزرگی دارد این بحث، «والحاجة إليها ماسّة»، به مسأله عدالة الصحابة احتیاج داریم، «في أصول الدين»، در خود مبانی اعتقادی، «وأصول الفقه»، نیاز داریم، خوب التفات کنید چه جور میگوید، میگوید: «أما في أصول الدين: فبالنظر إلى الإمامة وشرايطها»، چرا عدالت صحابه را درست کردند؟ تا امامت خلفائشان درست بشود. این کلام من نیست، کلام حافظ صلاح الدین علائی است، «أما في أصول الدين: فبالنظر إلى الإمامة وشرايطها وبماذا تنعقد ومن يصح أن يكون إماماً، ومن الذي يعتبر قوله في الحل والعقد»، عدالت صحابه بر این جهت باید درست بکنیم. اگر عدالت صحابه درست نشود، بیعت سقیفه درست نمیشود و آنچه که بعد از سقیفه اتفاق افتاد، درست نمیشود. پس باید عدالت صحابه را درست کنیم «وأما في أصول الفقه: فلأنّ الصحابة نقلة الشريعة، ولم تصل إلى الأمّة إلا من جهتهم»، ببینید شما، خوب دقت بکنید، پیغمبر اکرم شریعت را آوردند، ما که امت پیغمبر اکرم هستیم، شریعت پیغمبر اکرم باید به ما برسد که به آن عمل کنیم، رساننده شریعت رسول الله یا اهل بیتاند و یا صحابهاند. آنها این طور تقسیم می کنند. و حال اینکه ما چه میگوییم؟ ما میگوییم اهل بیت، هم صحابهاند و هم اهل بیتاند. خب امیرالمؤمنن از صحابه است، امام حسن و امام حسین به اعتقاد شما از صحابهاند، صدیقه طاهره از صحابهاند. اما آنها خط کشی میکنند به اصطلاح ما، میگویند: آنکه شریعت رسول الله را به امت میرساند یا اهل بیت است و یا صحابه. اهل بیت را از اول زدند کنار. میگوید: شریعت پیغمبر اکرم از طریق صحابه به ما رسیده، «فلأنّ الصحابة نقلة الشريعة، ولم تصل إلى الأمّة إلا من جهتهم، فمتى تطرّق الطعن إلى أحد منهم حصل التشويش في أصول الشريعة»، اگر جرحی بشود در صحابی از صحابه رسول الله، آن وقت تزلزل پیدا میشود در شریعت، «ولم يبق بأيدينا والعياذ بالله متمسّك بشيء منها»، شریعت از دستمان میرود، «وتوجّهت المطاعن لأهل الزيغ والشبه في الدين، وأدّى ذلك إلى الإنحلال بالكلية»، دین از بین میرود، گفتم بند تسبیح است.
بعد میگوید، خوب دقت کنید، خودش اقوال را ذکر میکند، میگوید به این که علما نسبت به صحابه مختلف شدند، «فمنهم من زعم أنّ حكمهم –أعني الصحابة- في العدالة كحكم غيرهم يجب البحث عنها ومعرفة ما في حقّ كل واحد منهم»، این یکی از اقوال است. پس یکی از اقوال این است که عدالت صحابه ادعایی است بیخودی، نخیر، باید تحقیق کنیم در احوالات فرداً فرداً اینها، حکم اینها حکم بقیه مردم است. هر کسی عادل بود بسم الله پشت سرش نماز میخوانیم به نظر ما، شهادتش را قبول میکنیم، روایتش را قبول میکنیم الا آخر. اگر عادل نبود، نخیر. پس یکی از اقوال خودشان و اولین قول این قوله که قول ماست. ما شیعیان هم نظرمان همین است
«ومنهم من زعم أنّ الأصل في كل واحد منهم العدالة، لكن في أول الأمر فأما بعدما ظهرت بينهم الفتن فلا، بل حالهم فيما بعد ظهور الفتن كحال غيرهم لأنّ الفاسق منهم غير متعيّن»، بله، اول کار آدمهای خوبی بودند، عادل بودند، اما بعد فتنهها پیدا شد. به قول خودشان میگویند قضیه عثمان فتنه است، جنگ جمل فتنه است، جنگ صفین فتنه است، خب اینها همه صحابه بودند، از وقتی فتنهها شروع شد،نه دیگه، ما قائل به عدالت صحابه نیستیم. این قول دوم است. دقت میکنید؟
«وذهب جمهور المعتزلة إلى أنّ من قاتل علياً رضي الله عنه فهو فاسق مردود الرواية والشهادة لخروجه على الإمام الحق»، بسم الله، جمهور معتزله -شما میدانید سنّیها یا اشاعره هستند یا معتزله- نظر معتزله این است که «من قاتل علياً فهو فاسق»، آن وقت حساب بکنید ببینید چقدر از صحابه در جمل، در صفین و غیر ذلک در روی امیرالمؤمنین ایستادند، اینها همهشان فاسقند. پس چی شد عدالت صحابه؟ «وذهب جمهور المعتزلة إلى أنّ من قاتل علياً رضي الله عنه فهو فاسق مردود الرواية والشهادة لخروجه على الإمام الحق»، اینها فاسقند به نظر این معتزله، نظرشان این است.
ما قائلیم کسانی که با امیرالؤمنین جنگیدند، اصلاً اینها کافرند، «من حاربهم مشرک»، این زیارت جامعه است و روایات دیگر. حالا بحث سر عدالت و فسق است.
«ومنهم من شكّ في فسق عثمان وقتلته»، باب فسق عثمان هم باز شد. عثمان یکی از خلفای راشدین آقایان است. باب فسقش باز شد. خب کسانی که عثمان را به قتل رساندند، صحابه بودند. من به شما عرض میکنم، قتل عثمان در درجه اول، در درجه اول، به گردن چهار نفر است، در درجه اول: عایشه است، طلحه، زبیر، عمرو عاص. اینهایی که من میگم، حساب شده حرف میزنم. عرایض بنده باید برای شما مدرک باشد. آن وقت حساب بکنید صحابهای که از اینها تبعیت کردند، عثمان را محاصره کردند، نگذاشتند آب برسد به خانه عثمان، بعد که کشتند او را، حاضر نشدند جنازهاش را در مقبره مسلمین دفن کنند، در بقیع حاضر نشدند به خاک سپرده بشود. حالا یا قاتل فاسق است یا مقتول فاسق است یا هر دو فاسقند، کدام؟ «ومنهم من شكّ في فسق عثمان وقتلته». این عبارت حافظ صلاح الدین علائی است از متقدّمین، از علمای قرن هفتم هشتم، کتابی دارد به نام تحقیق منیف الرتبة فی شرف الصحبة، یک کتاب بزرگی نیست، شاید مثلاً دویست صفحه است.[۶]
دکتر ناصر الشیخ، استاد دانشگاه است. کتاب قطوری دارد تحت عنوان عقیدة اهل السنّة والجماعة فی الصحابةالکرام. در این کتاب که ما داریم این کتاب را، میگوید که راجع به عدالت صحابه اختلاف شده، مذاهبی پیدا شده آرائی پیدا شده آراء را می شمارد. رأی اول: «مذهب الشیعة الرافضة»، شیعیانی که ماها هستیم اینها چه میگویند، «الشيعة الرافضة يعتقدون أنّ الصحابة الكرام رضي الله عنهم ليسوا بعدول بل يعتقدون ضلال كلّ من لم يعتقد أنّ النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم نصّ على أنّ الخليفة من بعده بلا فصل هو علي رضي الله عنه ويعتقدون أنّ جميع الناس هلكوا وارتدّوا بعد أن قبض النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم إلّا نفراً يسراً يعدّون بالأصابع»، این رأی شیعیانه
دوم رأی معنزله: «اما المعتزلة فقد اضطربت آرائهم في عدالة الصحابة إلى ثلاثة أقوال»، سه قول در بین معتزله وجود دارد: «القول الأول: ذهب جمهورهم -اكثريت- إلى أنّ الصحابة كلّهم عدول إلّا من قاتل علياً… فنسبوا طلحة والزبير وعائشة ومعاوية -همه اينها- إلى الفسق»، اینها عدالت ندارند، خودش میگوید.
دو تا قول دیگر هم ذکر میکند که قول جمهور دیگر نیست. یک قول این است که یکی از این دو طرف فاسق است، نمیشود که هم اصحاب جمل عادل باشد هم امیرالمؤمنین و اصحابشان، یکی از دو طرف فاسق است، این یک قول است. یک قول هم این است که نخیر، آنهایی که به جان هم افتادند، با همدیگر جنگیدند، همهشان فاسقند. آن که برای ما مهم است قول اکثریتشان است.
«المذهب الثالث -عقيده سوم-: أنّ حكمهم -حكم صحابه- في العدالة حكم من بعدهم في لزوم البحث عن عدالتهم -همین نظر ماست- وقد عزا هذا القول السخاوي والشوكاني إلى أبي الحسين بن القطان من علماء الشافعية»، عدالتی در کار نیست، باید تحقیق بشود در احوالشان.
قول چهارم: «الرابع: انّ العدالة لا تثبت إلّا لمن لازم النبي صلّى الله عليه [وآله] وسلّم من أصحابه دون من رآه أو زاره أو وفد عليه لمدّة قليلة وهذا قول المازري من علماء المالكية». ایشان کتابی دارد، از آن کتاب من نقل کردم که به این آیه مبارکه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ﴾ استدلال میکند، میگوید: من تابع این آیه هستم[۷] اما آیه دوم را نمیآورد، آیه دوم را بنده آوردم. بنابراین صحابی آن کسی است که مصداق یک آیه باشد که ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِهِ﴾ تا آخر، مصداق آیه دوم نباشد ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ﴾ مصداق این آیه نباشد. این قرآن است، از خودمان که حرف نزدیم. بگردید ببینید با انصاف و تحقیق و بررسی درست، ببینید آن کسانی که مصداق آیه اول هستند، مصداق آیه دوم نیستند، چه کسانی هستند؟
بنابراین اقوال در عدالت صحابه سه تا قول اساسی هست سه تا قول اساسی:
قول اول این است که صحابه همهشان عادلند. تا آنجایی که بنده نگاه کردم، اولین کسی که ادّعا کرده عدالت همه صحابه را اجمعین، ابن حزم اندلسی است. ابن حزم اندلسی هم مرد متعصّبی است. نوشتند طرفدار بنی امیه بوده خودشان نوشتند در احوالاتش. او میگوید که صحابه همهشان عادلند.[۸] به تبع اوعدهای قائل شدهاند. خطیب بغدادی قائل شده،[۹] ابن حجر عسقلانی قائل شده،[۱۰] ابن عبد البرّ قائل شده،[۱۱] ابن الاثیر قائل شده، اینها قائل شدند، بعضی از آنها هم جالب است که ادّعای اجماع هم میکنند، ادّعای اجماع میکنند بر این قول، در عین حال اقوال دیگر را هم ذکر میکنند.
قول دوم این است که صحابه حکمشان حکم سایر مردم است، در سایر مردم چه کار میکنیم؟ اگر بخواهیم شهادت کسی را قبول کنیم در محکمه، باید عدالتش ثابت بشود، صحابه هم همینطور است. این قول تفتازانی است،[۱۲] قول مازری است،[۱۳] قول ابن العِماد یا عَماد حنبلی است،[۱۴] قول قاضی القضاة شوکانی است، قول شیخ محمّد عبده، بزرگ مصر در زمان خودش. جمعی از بزرگان از معاصرین هم نظرشان همین است که من پیگیری کردم.
قول سوم، قول یک فرقهای است که اینها را اسمشان را گذاشتهاند الفرقة الکاملیة. تحقیق بکنید در کتب فرق و مذاهب فرقه کاملیه. اینها نه شیخیین را قبول دارند نه امیرالمؤمنین را قبول دارند، هیچی، میگوید همه شان گمراه شدند، هم شیخین گمراه شدند هم امیرالمؤمنین گمراه شده. این هم یک قول.
وقتی به کلمات بزرگان ائمه مذاهب مراجعه میکنیم، ببینیم امام مالکیها چه گفته، امام شافعیها چه گفته، اینها ائمه مذاهبند دیگر. مثلا ابو حنیفه چه گفته، چند کلمه نقل کردم در اینجا. نقل کردهاند از مالک بن انس، سوال کردند از او که اگر دو تا صحابی راجع به یک مسئلهای اختلاف پیدا کردند، این یک جور گفت، آن یک جور گفت، ما چه کار کنیم؟ گفت: تحقیق بکنید ببینید که حق کدام است، این طور نیست که هر دوی آنها بر حق باشند، این طور نیست که هر دوی آنها بر حق باشند، تحقیق کنید، «لا والله حتّى يصيب الحقّ وما الحقّ إلّا في واحد قولان مختلفان يكونان صواباً -هر دوی آنها؟ به دلیل این که اینها صحابهاند؟ نمیشود که- ما الحقّ وما الصواب إلّا في واحد»[۱۵]، این از مالک بن انس.
ابو حنیفه گفته: من عدالت صحابه را قبول میکنم اما ابو هریره را قبول ندارم، انس بن مالک را قبول ندارم، بعضی از صحابه را صریحاً گفته اینها را من قبول ندارم.[۱۶]
امام شافعی چه گفته؟ امام شافعی گفته: چهار تا از صحابه را من قبول ندارم: معاویه، عمرو عاص، مغیرة و زیاد (زیاد بن ابیه).[۱۷] خب اینها ائمه مذاهبند. معلوم میشود عدالة الصحابة اجمعین دروغ است. همه صحابه عادلند، این دروغ است.
ادله قرآنی نظریه عدالة الصحابة اجمعین
حالا آنهایی که میگویند همه صحابه عادلند، دلیلیشان چیست؟ ما میخواهیم تحقیق بکنیم، ما در مقام بحث هستیم، ما در مقام طعن بر کسی نیستیم، ما رسیدگی میکنیم ببینیم دلایلی را که ادّعا میکنند بر عدالة الصحابة اجمعین آن دلایل چیه؟ لازم داریم این بحث را، این بحث را ما لازم داریم.
دلایل را هم بنده مکرّر عرض کردم، دلیل یا کتاب است یا سنّت. آن وقت نگاه میکنم میبینم خطیب بغدادی که خیلی بزرگ است، ابن حجر عسقلانی که خیلی بزرگ است و بعضی دیگر، اینها به چند تا آیه استدلال میکنند، آیهها را میخوانم.
آیه اول: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۸] این آیه اول.
آیه دوم: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾[۱۹] این آیه دوم.
آیه سوم: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا﴾[۲۰]
آیه چهارم: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾[۲۱]
آیه دیگر: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾[۲۲]
آخرین آیه یا نه، قبل از آخرین: ﴿يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۲۳]﴾
آخرین آیه: ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ * وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۴]
این آیات را خطیب بغدادی آورده اول، آقای ابن حجر عسقلانی میگوید: خطیب خوب بحث کرده من هم حرفهای او را میآورم. او هم استدلال به این آیات کرده الا یک آیه ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[۲۵] را ابن حجر عسقلانی نیاورده. حقّ هم با اوست که نیاورده، این آیه مربوط به امیرالمؤمنین است اصلاً، مربوط به صحابه نیست، خواهم گفت ان شاء الله تعالی. این از نظر آیات در بین متقدّمین: خطیب بغدادی، ابن حجر عسقلانی و دیگران.
اما از نظر احادیث، عدهای از احادیث را ذکر میکنند. من متن احادیث را ان شاء الله برایتان بعداً خواهم خواند. رسیدگی میکنیم هم این آیات را و هم احادیث را به عنوان یک بحث علمی، تعصّبی هم نداریم، نسبت به کسی هم ما، عرض کنم جسارت نمیخواهیم بکنیم، توهینی هم از کسی نمیخواهیم بکنیم.
وصلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. ابن ابی شیبة، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار (دار التاج – مكتبة الرشد – مكتبة العلوم والحكم): ۷/ ۴۰۷.
[۲]. احمد بن حنبل، مسند احمد (مؤسسة الرسالة): ۱۷/ ۲۵۸ و ۳۵/ ۴۹۵.
[۳]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین: ۲/ ۲۸۲.
[۴]. سوره اعراف: آیه ۱۵۷.
[۵]. سوره آل عمران: آیه ۱۴۴.
[۶]. ر.ک: صلاح الدین العلائی، تحقيق منيف الرتبة لمن ثبت له شريف الصحبة (دار العاصمة): ص ۶۱ – ۶۰.
[۷]. ر.ک: ناصر بن علی الشیخ، عقیدة اهل السنّة والجماعة فی الصحابة الکرام (مکتبة الرشد): ص ۸۲۳ – ۸۱۴.
[۸]. ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة (دار الکتب العلمیة): ۱/ ۱۶۳.
[۹]. الخطیب البغدادی، الکفایة فی علم الروایة (جمعية دائرة المعارف العثمانية): ص ۴۶.
[۱۰]. ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة (دار الکتب العلمیة): ۱/ ۱۶۴.
[۱۱]. ابن عبد البر القرطبی، الاستيعاب في معرفة الأصحاب (دار الجیل): ۱/ ۱۹.
[۱۲]. سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد (منشورات الشریف الرضی): ۵/ ۳۱۱ – ۳۱۰.
[۱۳]. ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة (دار الکتب العلمیة): ۱/ ۱۶۳.
[۱۴]. محمّد بن عقیل العلوی، النصائح الکافیة (مؤسسة الفجر): ص ۲۱۷.
[۱۵]. ابن حزم الاندلسی، الاحکام فی اصول الاحکام (دار الآفاق الجديدة): ۶/ ۸۷.
[۱۶]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة (مکتبة آیة الله المرعشی النجفی): ۴/ ۶۸.
[۱۷]. ابو الفداء اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر (المطبعة الحسينية المصرية): ۱/ ۱۸۶.
[۱۸]. سوره آل عمران: آیه ۱۱۰.
[۱۹]. سوره بقره: آیه ۱۴۳.
[۲۰]. سوره فتح: آیه ۱۸.
[۲۱]. سوره توبه: آیه ۱۰۰.
[۲۲]. سوره واقعه: ۱۲ – ۱۰.
[۲۳]. سوره انفال: آیه ۶۴.
[۲۴]. سوره حشر: آیه ۹- ۸.
[۲۵]. سوره واقعه: ۱۱ – ۱۰.