بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لاسیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین.
کلام در عدالت صحابه است. اولاً باید بدانیم که صحابه چه کسانی هستند لغةً و اصطلاحاً و بعد عدالت را ببینیم خودشان در کتبشان چگونه تعریف میکنند عدالت را لغةً و اصطلاحاً، بعد معلوم خواهد شد که اساساً چرا عدالت صحابه را تأسیس کردهاند و مقصودشان از درست کردن این قاعده یا این اصل چه بوده؟ و بعد مقداری از احوالات صحابه بیان خواهم کرد و مطالبی را عرض خواهم کرد تا برسد به آنجایی که یک دوره تاریخ اسلام را بیان کنم با تأکید بر آنچه که از صحابه در دست داریم کتاباً و سنةً.
اقوال اهل سنّت در تعریف صحابه
در تعریف صحابه عرض کردیم که شش قول متقدّمین ذکر کردهاند. هفت قول معاصرین ذکر کردهاند و نقل کردم کلام دکتر عبد الکریم النملة را، دکتر عبد الکریم النملة استاد دانشگاه ریاض پایتخت عربستان، کتابی دارد و کتابهای اینها را ما داریم. او هفت قول ذکر میکند و قول چهارم را اختیار میکند که عرض خواهم کرد.
ابن حجر عسقلانی که خیلی بزرگش میدانند و البته البته بزرگ هم هست چه در حدیث چه در رجال چه در فقه. ابن حجر عسقلانی نظرش الان رایج شده و کأنّ آن نظری که الان مورد قبول است، نظر ابن حجر عسقلانی است که خطیب بغدادی هم همین نظر را اختیار کرده قبل از ابن حجر، بلکه این نظر را به عموم محدّثین نسبت میدهند. خوب توجه کنید که چه جور مذهب درست میکنند و چگونه دین تأسیس میکنند. نظر اینها این شده که هر کسی که پیغمبر اکرم را ببیند هر چند یک لحظه، یک آن حضرت رسول را ببیند و یا حضرت رسول او را ببینند، این آدم میشود از صحابه رسول الله، من رآه النبي أو رأى النبي ولو لحظةً ومات مسلماً فهو صحابي. این مطلب را ابن حجر در اول کتاب الاصابة ذکر کرده.[۱] بنابراین هر کسی که پیغمبر اکرم را دیده باشد، همین قدر که دیده حضرت را، این از صحابه رسول الله است. این قولی است که الان معروف و مشهور است بین آقایان.
غیر از آن قولی که صاحب کتاب الاستیعاب اختیار کرده، او گفته حتّی دیدن رسول الله هم لازم نیست، معاصر باشد کافی است؛ یعنی همزمان با پیغمبر اکرم زندگی کرده باشد، او در بلاد خودش و حضرت در مدینه، این میشود از صحابه رسول الله. آن قول را الان نمیگویند، قول ابن حجر را الان اختیار میکنند و معروف شده بینشان. دکتر عماد شربینی، دکتر علی احمد الامام، و امثال این دکترها این نظر را اختیار کردهاند.
دکتر عبد الکریم نملة قول چهارم را اختیار کرده است که یک مقداری محدود کرده و قیودی ذکر کرده که اولاً مدّت زمان معتدّ بهی ملازم پیغمبر اکرم باشد. ثانیاً عبارتش این است: «متّبعاً إیّاه»؛ مطیع پیغمبر اکرم باشد، تابع باشد رسول الله را به جوری که لغةً و عرفاً صدق بکند عنوان «صاحب»، عنوان «مصاحبت». این حرف این آقاست از معاصرین.[۲]
دکتر الاشقر، باز او هم یکی از اساتید دانشگاه است و محقّق است از نظر آنها. او دایره را بیشتر تنگ کرده. او میگوید: حداقل سه صفت باید صحابی داشته باشد: اول اینکه زمان طولانی ملازم پیغمبر اکرم باشد، زمان طولانی ملازم پیغمبر اکرم باشد. ثانیاً «ان لا یعرف عنه نفاق»؛ منافق هم نباشد. ثالثاً «ان لا یکون ممن ارتدّ عن الاسلام»؛ مرتدّ از اسلام نباشد و لو اینکه دوباره برگشته باشد به اسلام، ارتداد کرده دوباره برگشته، نه این صحابی نیست.[۳] ملاحظه میکنید دایره چجور تنگ میشود با این قیود.
شیخ حسن الفرحان المالکی، او میگوید: اصلا این قول، قول باطلی است که بگوییم صرفاً دیدن رسول الله کافی باشد، نخیر این قول، قول باطلی است و از صدر اسلام تا به امروز اکثر علماء مسلمین این حرف را قبول ندارند؛ «ان القائلین باشتراط الملازمة وعدم الاکتفاء بالرؤیة هم جمهور علماء المسلمین من الفقهاء والمحدّثین». این هم ادّعای شیخ حسن مالکی.[۴]
بنده تتبّع کردن در زمان خودش، دیدم حق با ایشان است. چرا؟ به خاطر اینکه در کتب مینویسند: له رؤیة و لیست له صحبة، لیست له صحبة و لکن له رؤیة. خب این کلام کاملاً صریح است در اینکه رؤیت کافی نیست و جالب این است -آنهایی که اهل تحقیق هستند قدر این مطالب را میدانند- و جالب این است خود ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابة مکرّر این قضیه را گفته. حالا من یادداشت کردم چند موردش را. مثلاً در احوالات امیة بن خالد نگاه کنید میگوید: «لا اری له صحبة» بعد نقل میکند از بعضی از بزرگانشان که «له رؤیة».[۵] در احوالات جعدة بن حبیرة[۶]، در احوالات عبد الله بن الهریر یا الهدیر[۷]، در احوالات عبدالرحمن بن حاطب[۸]، در احوالات عبد الرحمن بن سهل بن حنیف. سهل بن حنیف از صحابه است یقیناً اما پسرش آیا از صحابه بوده یا نه؟ میگوید: بله یک دیدنی پیغمبر اکرم را دیده است اما از صحابه نیست.[۹] خود ابن حجری که قائل به اکتفاء به رؤیت است، در موارد کثیرهای افرادی را عنوان میکند که میگوید: «له رؤیة ولیست له صحبة». پس معلوم میشود رؤیت صحابیت نمیآورد.
عرض ما تا این جا این بود که بین متقدّمین و هکذا بین متأخّرین و معاصرین در تعریف صحابی اختلاف شدیدی وجود دارد و ما معنای صحابی را لغةً قبلاً گفتیم.
چرا از معنای لغوی و عرفی دست بر میدارند؟ چرا توسه میدهند؟ ناچار میشوند دوباره تضییق کنند آن توسعه را. همه اینها سبب دارد. این در امر صحابه، عدالة الصحابة.
عدالت در لغت
گفتیم عنوان بحث مرکّب از دو کلمه است: صحابه و عدالت. عدالت یعنی چه؟ عدالت را در کتب لغت نگاه بکنید، لسان العرب را ببینید، تاج العروس را ببینید، الصحاح را نگاه کنید، مفردات راغب را نگاه بکنید، ببینید میگویند: «عدم اتباع الهوی»[۱۰]. عادل کیست؟ «عدم اتباع الهوی»، «الحکم بالحق»[۱۱]، «العدل من الناس المرضی قوله و حکمه»[۱۲]، «العدل من الناس هو الذی لم تظهر منه ریبة»[۱۳]. لم تظهر منه ریبة یعنی حتّی یک کاری که شایسته نباشد، عادل از او سر نمیزند این کار. خب اینها تعریف لغوی است.
عدالت در اصطلاح
اما در کتب اصولیشان، در کتب حدیثیشان که می گویند: راوی باید عادل باشد، در کتب حدیثیشان، در کتب اصولیشان نگاه کنید. سرخسی خیلی بزرگ است، میگوید: «هی عبارة -دقّت کنید خواهش میکنم- العدالة وهي عبارة عن التقوى والانزجار عن ارتكاب ما يعتقد الحرمة فيه»[۱۴]. عادل کیست؟ کسی که تقوا داشته باشد و کبائر از او سر نزند. حالا این میگوید: کبائر از او سر نزند. آن یکی میگوید که نه، حتّی صغائر هم سر نزند.
میخوانم عبارت را. ابن الحاجب میگوید -ابن الحاجب بزرگ است- : «محافظة دينية تحمل على ملازمة التقوى والمروءة، ليس معها بدعة وتتحقّق باجتناب الكبائر وترك الإصرار على الصغائر وبعض الصغائر وبعض المباح»[۱۵]. حتّی بعضی از مباحات را هم نباید مرتکب شود؛ چون منافات دارد با مروّت. مروّت داخل در عدالت است. مثلاً کسی در خیابان بایستد غذا بخورد، الاکل فی الطریق مباح است اما منافی با عدالت، یا کسی خیلی شوخی بکند کار حرامی است؟ با عدالت منافات دارد.
آن یکی میگوید: «كالأكل في الطريق والبول في الشارع وصحبة الأراذل والإفراط في المزاح»[۱۶]. اینها منافات دارد با عدالت. میبینید عدالت را چجور معنا میکنند.
غزالی، ابو حامد غزالی میگوید: «العدالة عبارة عن استقامة السيرة والدين -آدم درستکار باشد، بایستی در نفسش حالتی وجود داشته باشد که- تحمل على ملازمة التقوى والمروءة جميعاً حتى تحصل ثقة النفوس بصدقه، فلا ثقة بقول من لا يخاف الله تعالى خوفاً وازعاً عن الكذب»[۱۷]. اینها عباراتی است که در کتب حدیثی و اصولیشان عدالت را معنا میکنند.
حالا معاصرین چه میگویند. خوب دقت بکنید. دکتر عماد شربینی -که استاد دانشگاه است در مصر در کجا- میگوید: «معنی عدالة الصحابة: أنّهم لا یتعمّدون الکذب علی رسول الله و لیس المراد استحالة المعصیة علیهم»، پس عدالت همین است که به پیغمبر اکرم دروغ نسبت ندهد. ما نمیگوییم که از آنها معصیت سر نزند، نه، معصیت سر میزند، «وانّما المراد قبول روایتهم»، ما وقتی میگوییم صحابه عادل هستند، مرادمان این است که احادیثشان را باید قبول کنیم، «من غیر تکلّف بحث عن اسباب العدالة وطلب التزکیة»، ببینید چجور توسعه میدهند، آن وقت حالا شک دارید، «فنحن علی استصحاب ما کان علیه فی زمن رسول الله»، استصحاب میکنیم. در زمان رسول الله که آدمهای خوبی بودهاند، این خوبیت را ما استصحاب میکنیم!
دکتر ناصر الشیخ استاد دانشگاه: «فجیعهم عدول تحقّقت فیهم صفة العدالة – دقت کنید- و من صدر منه ما یدلّ علی خلاف ذلک کالوقوع فی معصیة فسرعان ما یحصل منه التوجّه الی الله بالتوبة»[۱۸] تمام صحابهای که گناهانی از آنها سر زده اینها کسانی هستند که فوراً توبه کردند، فوراً توبه کردند.
دکتر علی احمد الامام میگوید: «ومن وقع منهم في الخطأ وسعته رحمة الله ومغفرته وتوبته عليهم»[۱۹]. اقرار میکنند که خیلی از صحابه گناهان کبیره از آنها سر زده اما خدا اینها را بخشیده. این کلمات متأخّرین، آن هم کلمات متقدّمین که این همه ملازمت تقوی و انزجار عن الکبائر و امثال ذلک را اینها میگویند. این معاصرین، اساتید دانشگاه کتاب نوشتهاند راجع به صحابه و عدالت صحابه و امثال ذلک، ما داریم کتابهایشان را، میگویند: بله گناه کبیره از اینها سر زده اما خداوند متعال اینها را بخشیده. حالا ببینید چه مقاماتی برای صحابه ذکر میکنند. فقط عدالت نیست که، فقط عدالت نیست. عین عبارتش را نوشتم، میگوید که اگر کسی از صحابه باشد که عدالت او ثابت است: «وصار له فضل الصحبة والمنزلة والمکانة عند المسلمین، من سبّه یکون فاسقاً»؛ شما بر علیه یکی از صحابه حرف بزنید شما فاسق هستید، بگویید فلان صحابی فلان کبیره از او سر زده، نباید بگویید والّا شما فاسق میشوید. علاوه بر این، «مراسیله مقبولة عند جمهور العلماء»، اگر حدیثی را نقل بکند و مرسل باشد آن حدیث، سند نداشته باشد، مورد قبول است، «انّ قوله وفعله وفتواه حجّة عند کثیر من العلماء»، کسی که از صحابه باشد. بالاتر از این، میتوانیم به قول صحابی از حدیث پیغمبر اکرم دست برداریم؛ یعنی اگر صحابی مخالفت کرد با پیغمبر اکرم در حکمی از احکام، ما اخذ بکنیم به قول صحابی و آن شریعت را و آن حکم شرعی را وآن قول رسول الله را بگذاریم کنار، «إنّ له أن یخالف حدیث النبي وبذلك يسقط الحديث عن الاعتبار عند بعض العلماء». ملاحظه میکنید که چگونه از تعریفاتی که برای عدالت ذکر شد، دست برداشتند و تازه یک چیزهایی هم اضافه کردند. این برای چیست؟ جهتش چیست؟ چرا این کار را میکنند؟
فلسفه به وجود آمدن نظریه عدالة الصحابة
خوب دقّت کنید چه میگویم. سعد الدین تفتازانی در شرح مقاصد این عبارت را دارد. اول عبارت او را بخوانم. خب سعد الدین تفتازانی بزرگ است، میگوید: «أنّ ما وقع بين الصحابة من المحاربات والمشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ» این جور که صحابه به جان هم افتادهاند، خونریریها و امثال ذلک، «يدلّ بظاهره على أنّ بعضهم» بعضی از صحابه «قد حاد عن طريق الحق» بعضی از صحابه، اینها منحرف شدند از راه حق، «وبلغ حدّ الظلم والفسق»، پس در صحابه، ما فاسق داریم، خب «وكان الباعث له الحقد والعناد» حب دنیا، ریاست طلبی، «والحسد واللداد» اینها باعث شد که اینها فاسق بشوند، «وطلب الملك والرئاسة والميل إلى اللذات والشهوات» اینها صحابهاند. بعد میگوید به اینکه این جور نیست که هر کسی رسول الله را دیده باشد آدم خوبی است، اما «إلّا أنّ العلماء لحسن ظنّهم بأصحاب رسول الله (صلّى اللّه عليه وسلّم) ذكروا لها محامل»، این گناهان را، خونریزیها را، ارتکاب کبائر را، اینها را حمل بر صحّت کردهاند و تاویلات برای اینها ذکر کردهاند، «وذهبوا إلى أنّهم -صحابه- محفوظون عمّا يوجب التضليل والتفسيق»، چرا؟ این نکته است که عرض کردم چرا، «صوناً لعقائد المسلمين عن الزيغ والضلالة في حقّ كبار الصحابة، سيما المهاجرين منهم والأنصار»، اگر قرار باشد صحابه در آنها فسقه وجود داشته باشد ایمان مردم نسبت به بزرگان صحابه و انصار خراب میشود. این باید ایمان محفوظ بماند. نسبت به بزرگان صحابه از مهاجرین و انصار، آن خلفاء و آن عشره مبشّرهای که اسمش را میآوردند و امثال ذلک، این باید ایمان نسبت به آنها محفوظ بماند. بعد میگوید: «أما ما جرى بعدهم من الظلم علی أهل بیت النبی» این همه خونریزی از اهل بیت، این همه ظلمهایی که نسبت به ذریهی رسول الله شده، شما کتاب همین یک جلد کتاب را نگاه بکنید: مقاتل الطالبیین، نویسندهاش هم شیعه نیست، مقاتل الطالبیین، ببینید چه به سر ذریه پیغمبر اکرم آوردند به جوری که میگوید: کسانی از ذریه رسول الله از دنیا رفتند و خودشان را به اولادشان معرّفی نکردند، اولادشان آنها را نشناختند، نفهمیدند که ذریه رسول اللهاند. همین الان، همین الان، برای خود من گفتهاند در سفرهایی که داشتهام به بلاد مختلف، چه حجاز باشد، چه عراق باشد، دیدم شیعیانی را که میگویند آقا ما با تقیه زندگی میکنیم حتّی داخل خانهمان، نمازی را که میخوانیم نماز شیعی نیست، چرا؟ چون بچّههایمان مدرسه میروند و در مدرسه ما را لو میدهند، آن وقت این بچّه نماز من را که می بیند که نماز شیعی نیست، فکر میکند که نماز همین است و به مرور زمان در اثر این تقیهها بچّه شیعهها از تشیّع میروند بیرون. همین الان! همین الان! این وضع زندگی شیعیان است در بعضی از بلاد. آن وقت شما نگاه بکنید چه بر سر شیعیان آمده در زمان های گذشته مخصوصاً ذریه پیغمبر اکرم، انگار پیغمبر اکرم که آمدهاند و مردم را دعوت کردهاند به توحید، و به اسلام مردم را دعوت کردند، انگار جرم بزرگی از رسول الله سر زده؛ جرم بزرگی که هم خود ایشان را بایستی اذیّت کنند و هم اولادشان؛ اولاد بلا فصلشان را و هم ذریه شان را تا به امروز. چه جرمی بوده پیغمبر اکرم کردهاند! «وأما ما جرى بعدهم من الظلم على أهل بيت النبي (صلّى اللّه عليه و سلّم) فمن الظهور بحيث لا مجال للإخفاء، ومن الشناعة بحيث لا اشتباه على الآراء، إذ تكاد تشهد به الجماد و العجماء، ويبكي له من في الأرض و السماء، وتنهد منه الجبال، وتنشقّ الصخور، ويبقى سوء عمله على كرّ الشهور ومرّ الدهور، فلعنة اللّه على من باشر، أو رضي، أو سعى، ولعذاب الآخرة أشدّ وأبقى»، خب گوش بدید حالا «فإن قيل: فمن علماء المذهب من لم يجوّز اللعن على يزيد مع علمهم بأنّه يستحقّ ما يربو على ذلك ويزيد» پس چرا بعضی از علمای سنّی مانع میشوند از لعن یزید، چرا؟ میگوید: به خاطر این که مبادا این کسانی که لعن میکنند یزید را بروند به بالاتر، بالاترها را لعن کنند، «قلنا: تحامياً عن أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى»[۲۰]. همین است مقصود؟ بنابراین از عدالت لغة و اصطلاحاً دست برداریم و صحابی را همان جور که دوست داریم معنا کنیم تا کار آن گذشتگان اصلاح بشود. آن کار چه بود؟ چه بود آن کار؟
خلاصه میکنم: اولاً خلافت و جانشینی رسول الله باید شرعیت داشته باشد، باید شرعیت داشته باشد، این اولاً. ثانیاً شرعیت خلافت و جانشینی رسول الله به کتاب و سنّت است، به کتاب و سنّت است. ثالثا خلافت خلیفه اولشان نه کتاب دارد و نه سنّت به اقرار خودشان. رابعاً خلافت خلیفه اول به بیعت خلیفه دومشان بوده. خامساً خلافت خلیفه اول توأم بوده با قهر و غلبه، با اعمال زور.
ما بایستی یک چیزی درست کنیم به عنوان عدالة الصحابة و عدالة الصحابة را جوری باید معنا بکنیم که توجیه کند تمام آنچه واقع شده. خلافتی که با حمله به خانه امیر المؤمنین، خلافتی که با کتک زدن بزرگان صحابه، خلافتی که با ترور سعد بن عبادة، خلافتی که با این همه جنایت توأم بوده، این باید توجیه بشود و عدالت صحابه توجیه میکند. و ما دیدیم که این اصلی را که به عنوان عدالت صحابه درست کردهاند، نه آیه دارد، نه حدیث دارد، نه لغت مساعد است، نه عرف مساعد است، بر خلاف کلمات بزرگان علماء خودشان است هم در تعریف صحابی و هم در تعریف عدالت. الا ان العلماء لحسن ظنهم بالصحابة و این که ایمان مردم خراب نشود در برابر بزرگان صحابه مجبورند چه کار کنند؟ تأویل کنند آن خونریزیها را، اینکه صحابه به جان همدیگر افتادهاند قابل تأویل است. چرا؟ باید حفظ بشود آن خلافتی که درست شد. حالا در جنگ جمل، اینها بزرگان صحابه بودند دیگر، بزرگان صحابه بودند، قیام کردند بر علیه امیرالمؤمنین. بیاید ببینید چه جور توجیه میکنند جنگ جمل را و چگونه زوجه رسول الله را تقدیس میکنند که سعد الدین تفتازانی میگوید این کارها دالّ بر این است که اینها فاسقند، اینها طالب دنیا هستند، اینها طالب ریاست دنیوی هستند، اینها گمراه شدند و فاسق شدند اما نه، در عین حال تاویل میکینم، تاویل میکنیم در عین حال، تأویل میکنیم. بسم الله.
اسلام آورندگان از فتح مکّه به بعد، صحابی نیستند
مطلبی که الآن میخواهم عرض کنم که برای خیلیها تازگی دارد، حتی بعضی از خواص، این است که تمام کسانی که از فتح مکه فما بعد، از فتح مکه فما بعد، اسلام آوردند، اینها صحابی نیستند، اینها صحابی نیستند. برایتان یک روایت بخوانم. مرحوم صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا روایت میکند. من توصیه میکنم عیون اخبار الرضا را خوب باید بخوانیم، توحید صدوق را خوب باید بخوانیم، کمال الدین صدوق را خوب باید بخوانیم. یک وقتی باید در همین مؤسّسه دوره بگذاریم برای تدریس این سه تا کتاب ان شاء الله تعالی. در کتاب عیون اخبار الرضا ملاحظه کنید خب، شیخ صدوق میفرماید:«حدّثنا الحاكم أبو علي الحسين بن أحمد البيهقي»، خب این خیلی بزرگ است احوالاتش را من دیدم، «قال حدّثني محمّد بن يحيى الصولي»، این هم بزرگ است، «قال حدّثني أحمد بن محمّد بن إسحاق الطالقاني قال حدّثني أبي قال»، دقّت کنید از دست ندهید این مطالب را، «حلف رجل بخراسان بالطلاق أنّ معاوية ليس من أصحاب رسول الله صلّی الله علیه وآله»، کسی قسم خورده از اهالی خراسان، قسم خورده که معاویه از صحابه رسول الله نیست، اگر از صحابه رسول الله باشد من زنم را طلاق میدهم، من زنم را طلاق میدهم، خب این قضیه اتفاق افتاد. امام رضا سلام الله علیه مورد سوال واقع شدند همین مسئله را، حضرت فتوا دادند به این که نخیر این زوجه، زوجه این آقاست و طلاق صحّت ندارد به خاطر این که معاویه از اصحاب رسول الله نیست. فقها که فتوا داده بودند که این زن مطلقه است، مراجعه کردند به حضرت که شما از کجا گفتید؟ «من أين قلت يا ابن رسول الله»، دلیل شما بر این چیست که این زن مطلقه نیست؟ «فوقّع» امام علیه السلام نوشتند در جواب سؤال آنها، « هذا من روايتكم» خود شماها روایت کردید، «عن أبي سعيد الخدري أنّ رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم قال لمسلمة يوم الفتح و قد كثروا عليه أنتم حیّز و أصحابي حیّز»، شما یک طرف اصحاب من یک طرف، «و لا هجرة بعد الفتح»، «فرجعوا -فقهای زمان- إلى قوله -امام رضا علیه السلام-»[۲۱]، و این زن باقی ماند در زوجیت این مرد. پس معاویه از صحابه رسول الله نیست نه فقط معاویه، همه آنهایی که در فتح مکه اظهار اسلام کردند. ببینید چقدر قضیه تفاوت پیدا میکند. حالا این حدیث ابو سعید خدری کجاست؟ این کتاب عیون اخبار الرضا بود من خواندم و نگاه هم بکنید غلط چاپی دارد کتاب عیون اخبار الرضا، «انتم حیّزون» در چاپ این کتاب دارد: «انتم خیر»، غلط چاپی است. به چه دلیل من این را میگویم؟ حدیث این جاست در مسند ابی داود طیالسی: «حدّثنا يونس، قال: حدّثنا أبو داود ، حدّثنا شعبة، قال: أخبرني عمرو بن مرة، سمع أبا البختري، يحدّث عن أبي سعيد -همون حدیث- قال: لما نزلت هذه الآية {إذا جاء نصر الله والفتح} قرأها رسول الله صلّى الله عليه وسلّم حتّى ختمها، ثم قال: أنا وأصحابي حيّز، والناس حيّز، لا هجرة بعد الفتح». این در مسند ابو داود طیالسی جلد ۱ صفحه ۴۹۴.[۲۲] این هم مطلبی است که برای خیلیها تازگی دارد که کسانی که از فتح مکه فما بعد؛ این دو سه ساله هر کسی آمده اظهار اسلام کرده اینها از صحابه رسول الله نیستند. پس این فضائل و مناقبی که برای صحابه ذکر میکنند آقایان، شامل اینها نخواهد شد. در رأس اینها کیست؟ ابو سفیان است، در رأس اینها معاویه است و عدّه دیگر.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة (دار الکتب العلمیة): ۱/ ۱۵۸.
[۲]. ر.ک: عبد الکریم بن علی النملة، مخالفةالصحابی للحدیث النبوی الشریف (مکتبة الرشد): ص ۷۰ – ۶۷.
[۳]. ر.ک: صلاح الدین العلائی، تحقیق منیف الرتبة لمن ثبت له شریف الصحبة (مؤسسة الرسالة – دار البشیر): ص ۱۸- ۱۷.
[۴]. ر.ک: حسن بن فرحان المالکی، الصحبة والصحابة بین الاطلاق اللغوی والتخصیص الشرعی (مرکز الدراسات التاریخیة): ص ۲۰.
[۵]. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة (دار الکتب العلمیة): ۱/ ۳۸۱.
[۶]. همان: ۱/ ۶۲۸.
[۷]. همان: ۴/ ۲۱۷.
[۸]. همان: ۵/ ۲۴.
[۹]. همان: ۵/ ۳۱ – ۳۰.
[۱۰]. ابن المنظور، لسان العرب (دار صادر): ۱۱/ ۴۳۰.
[۱۱]. همان
[۱۲]. همان.
[۱۳]. الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس (المجلس الوطني للثقافة والفنون والآداب بدولة الكويت): ۲۹/ ۴۵۲.
[۱۴]. ابوبکر محمّد بن احمد السرخسی، اصول السرخسی (دار المعرفة): ۲/ ۲۵۳.
[۱۵]. شمس الدین محمود بن عبد الرحمن الاصفهانی، بيان المختصر شرح مختصر ابن الحاجب (دار المدنی): ۱/ ۶۹۶.
[۱۶]. فخر الدین الرازی، المحصول (مؤسسة الرسالة): ۴/ ۳۹۹.
[۱۷]. ابو حامد الغزالی، المستصفی (دار الکتب العلمیة): ص ۱۲۵.
[۱۸]. ناصر بن علی الشیخ، عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابة الکرام (مکتبة الرشد): ص ۷۹۹.
[۱۹]. احمد علی الامام، الصحبة والصحابة (دار البحوث للدراسات الاسلامیة و احیاء التراث): ص ۵۴ – ۵۳.
[۲۰]. سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد (منشورات الشریف الرضی): ۵/ ۳۱۱ – ۳۱۰.
[۲۱]. ابو جعفر الصدوق، عیون اخبار الرضا (نشر جهان): ۲/ ۸۸ – ۸۷.
[۲۲]. چاپ دار هجر.