آنچه می خوانيد مصاحبه ی بنیاد فرهنگی امامت با حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (مدظله العالی) پیرامون کتاب شریف الغدیر و مرحوم علامه امینی می باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد للَّه ربّ العالمين والصلاة والسلام علی محمّد وآله الطيبين الطاهرين واللعن علی أعدائهم أجمعين.
من درباره علّامه امينی مطلب خاصی كه گفته نشده باشد و خود بنده داشته باشم، چيزی به نظرم نمی رسد داشته باشم. يك مطلب كلّی بايد اول عرض كنم، كه اين مطلبِ كلی، بر مرحوم آقای امينی هم منطبق می شود، اين است كه:
از مجموعِ آيات و روايات و دقت در احوالاتِ علما، و مسموعاتِ ما از بزرگان، چنين استفاده می شود كه خداوند متعال، كَتَبَ عَلی نَفسِهِ – به تعبيرِ خودِ قرآن – كه كسانی را كه در راهِ اثباتِ ولايتِ اميرالمؤمنين عليه السلام، و اثباتِ حقّانيتِ تشيع، و اثباتِ غاصبيّتِ خلفا و غير خلفا، اين كسانی را كه در اين مسير كار می كنند، در هر مرتبهای، بالخصوص در مراتبِ بالا كارهای اساسی انجام می دهند، كَتَبَ عَلی نَفسِهِ، خداوند متعال متعهد شده كه آنان را تأييد كند. اين معنی را بنده كاملاً درك می كنم. كسانی را كه در اين مسير، كارهايی را به عهده گرفتند انجام بدهند، مخصوصاً كارهايی كه سابقه ندارد، خداوند متعال تعهد دارد كه اينها را تأييد كند. اين كُبرای مطلب. و من اين معنی را كاملاً حس می كنم. شما ببينيد نامهای كه امام زمان عجّل الله تعالی فرجه نوشتند برای شيخ مفيد، در القابِ شيخ مفيد، حضرت تأييد و تسديد را بالخصوص تصريح كردهاند. حالا بياييم تا زمان علّامه حلّی. اين تأييد ربّانی است كه اين همه كتاب نوشته شود و اين كتابها هر كدام در بابِ خودش مرجعيّت داشته باشد و تا به امروز بماند و تا به آينده نيز. به جوری كه مرحوم علّامه حلّی همينطور كه سوار آن مركوب بوده، از جايی به جايی، كتاب تأليف كند يا مطلبی را كه لازم داشته كه نمی دانسته در كجاست در آنجا بايد به او ارائه كنند و بگويند مطلب فلان جاست – داستان معروف علّامه – تا برسد به زمان مرحوم مير حامد حسين تا زمان علّامه امينی. اينها كسانی هستند كه كاملاً زندگی شان و برنامههاشان و آثارشان حاكی از تأييد الهی است.
داستانی كه آقای امينی كتاب لازم داشته من از مرحوم پدرم شنيدم كه رفته خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام كه: «آقا! اين كتاب را من لازم دارم، در نجف گيرم نيامده». مرحوم پدرم نقل می كردند از قولِ مرحوم آقای امينی، كه در حرم مطهّر اميرالمؤمنين وقتی كه اين مطلب را عرض كرده، به دلش افتاده برود كربلا. حالا رفته كربلا، از ماشين پياده شده، بايد چه كند؟ بايد برود حرم سيد الشهدا. مرحوم علّامه هم شخصيتی داشته كه هر كسی به ايشان می رسيده دعوتشان می كرده كه به منزلشان برود، ولی ايشان جواب می داده: «نه، نمی توانم بيايم»، اما يكی تا گفت كه خدمت باشيم، قبول كرد و با او راه افتاد و رفت به منزل او. كتاب را آنجا ديد. اينها غير از تأييدهای ربّانىِ غيبی، از دستگاهِ ربوبی، چيز ديگری نمی تواند باشد. دستگاه ربوبی كه من می گويم، يعنی ائمه اطهار، يعنی امام زمان. يعنی تمامِ اين دستگاه ربوبی، كمك می كند و هدايت می كند و راهنمايی می كند. اين مطلبِ كلّىِ كُبروی را من كاملاً معتقدم و درك می كنم. چون اگر بخواهم از خودم هم بگويم، شايد درست نباشد كه بگويم در زندگی خودم هم چنين چيزهايی را دارم. اجمالاً اين يك واقعيت است كه علّامه امينی قطعاً مؤيَّد بوده در اين راه، و برای تأليف كتاب الغدير قطعاً مورد تأييد بوده و كمك می شده.
مرحوم آقای امينی وضع مالی خاصی نداشته، نه قومی، نه قبيلهای، نه عشيرهای در نجف. بالأخره در هر كار بزرگی، اسبابِ ظاهری لازم است. اين كتاب الغدير، نوشتنش شوخی نيست. بنده معتقدم همانجور كه آقای امينی صاحب عبقات را در مقدمه كتاب الغدير وصف می كند، تحت عنوان «المؤلّفون في الغدير» می رسد به مير حامد حسين، می فرمايد: «سَيفٌ مِن سُيوفِ الله المَشهورةِ عَلی أعدائه، أتَمَّ بِهِ الحُجَّةَ وَأوضَحَ بِهِ المَحَجَّة»، من معتقدم آقای امينی هم همينطور بود. همان وصفی كه ايشان برای مير حامد حسين گفته، من برای ايشان می گويم. بعد می گويد: «وَأمّا كِتابُهُ العَبَقات فَقَد فاحَ أريجُهُ بَينَ لابتَي العالَم… المُعجِزُ المُبينُ الذي لا يأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيه وَلا مِن خَلفِه»، همان وصفی را كه خداوند متعال برای قرآن گفته، آقای امينی برای عبقات گفته. همين وصف منطبق است برای كتاب الغدير. اگر همه علماء اهل سنّت، آنان كه واقعاً عالمند – آنان كه فقط ادعای علم می كنند كه ارزشی ندارند – اگر علماشان جمع شوند در يك جا، بخواهند يك ردّ علمی بر الغدير بنويسند – نه ياوه گويی كه الان رسم شده – نمی توانند. نمی شود بر الغدير رد نوشت. اين غير از اين است كه تأييدِ الهی دارد؟ «ذلك الكتابُ المُعجِزُ المُبينُ الّذي لايأتيهِ الباطِلُ مِن بَين يَدَيه وَلا مِن خَلفِه». مخصوصاً جلد اوّلش كه در خصوصِ حديث غدير است. كجايش جای اشكال است؟ در كجايش می توان مناقشه كرد؟ البته بيشتر كاری كه مرحوم آقای امينی در خصوص حديث غدير كردند جنبه سندی را بيشتر كار كردند، جنبه دلالی اش را در كتاب الغدير ندارند. در همين حد هم كه هست، به دست هر كس برسد بايد حديث غدير را بپذيرد. در هيچ جای كتاب الغدير نمی شود مناقشه كرد، به خصوص جلد اولش. و همين است كه می بينيد مرحوم آقای امينىِ وحيد و فريد، به تنهايی چنين كاری را انجام می دهد. عرض كنم كه با قلت امكانات آن روز، چه عزتی خدا داده به ايشان و به كتاب ايشان. چه در زمان خود ايشان اين تقاريظی كه برايشان آمده از بلاد مختلف و از طبقات مختلف، چه بعد از ايشان. اين غير از تأييد ربّانی و غير از يك عنايت إلهيّه خاصّه چيز ديگری نمی تواند باشد. مگر ما نديديم برای ترويجِ بعضی از كتب چه زحماتی كشيده می شود، بعد آن زحمات همه هدر می رود و ثمر نمی دهد.
اين برای كسانی است كه برای اميرالمؤمنين عليه السلام كار كنند و اخلاص در كارشان داشته باشند، من چيزی علاوه بر اخلاص تعبير می كنم، من می گويم سوز داشته باشند. چون داستان اميرالمؤمنين چند جهت دارد: يكی اينكه حقی است ضايع شده. و هميشه در طولِ تاريخ، در هر جايی كه حقی وجود داشته باشد، كسی يا كسانی پيدا می شود كه از اين حق دفاع كنند. حق چيزی است كه بايد از آن دفاع شود. «لِيُحِقَّ الله الحَقَّ بِكَلِماتِه». حق اين خاصيت را دارد. همين طور كه می دانيد حق به دو معنی است. يك حق به معنىِ ثبوت است، يك حق به معنای مقابل باطل است. امامت اميرالمؤمنين حق است به هر دو معنی. خب حق بايد احيا شود. كتاباً سنةً عقلاً عقلائاً بايد گرفته شود. اين يك جنبه بُعد ولايت اميرالمؤمنين است. بُعد دوم مظلوميت است. مظلوم بايد نصرت داده شود. در هر جا، در هر عالَمی، در هر امتی، در هر شريعتی، در هر قانونی، مظلوم بايد نصرت داده شود. جهات ديگری هم هست.
آنوقت كسی كه بيايد پای اين حق بايستد و زحمت بكشد تا احياءش كند اين مظلوم را نصرت بدهد و در مقابل ظالم بايستد، مگر می شود كه خداوند متعال تأييدش نكند؟ نمی شود و تأييد نكردن چنين كسی از طرف خداوند متعال محال است.
مرحوم آقای امينی در تبرّی هم چقدر قوی بوده است! هم ولايتش قوی است و هم برائتش. ولايتش كتاب الغدير است و حركاتش، سكناتش، حرفهايش، سخنرانی هايش. مرحوم امينی قيافهاش جاذبيت داشت، صداش جَهوَری بود، چشمانِ درشتی داشت. ايشان می آمد بالای سر حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، زيارت جامعه را از حفظ می خواند. ايشان در حرم اميرالمؤمنين با آن صدا و آن قيافه زيارت بخواند و اشكهای دانه درشتش روی صورتش بريزد، تصورش را بكنيد، اينها مظاهرِ ولايتش است. مظاهر برائتش اين نوارهای ايشان است. نوارها را گوش كنيد ببينيد چه خبر است. اين چنين كسی «قد أوضَحَ بِهِ المَحَجّة وأتَمَّ به الحُجّة»، علّامه واقعاً مصداقِ تامِّ تعبيرِ خودشان نسبت به صاحب عبقات است. البته ايشان، از عبقات خيلی استفاده كرده، بلا اشكال. هم در جلد اول و هم در خلال اجزاء ديگر هم از عبقات خيلی استفاده كرده. خود می گويد: «وَقَد استَفَدنا كَثيراً من عُلومِه المودَعَةِ في هذا السِفرِ العَظيم، فَلَه مِنّا الشُكرُ وَمن الله الأجرُ الجزيل». متأخرين از آقای امينی نيز از كتاب الغدير استفاده كردند و همچنان استفاده می كنند. و ايشان شركت جدّی دارد در اجرِ كسانی كه در طول تاريخ، تا حال و تا آينده، در اين مسيرند و از الغدير استفاده می كنند و از حق اميرالمؤمنين دفاع می كنند. اصلاً اين اجر قابل وصف است؟ مثلاً ببينيد وقتی پيغمبر اكرم اميرالمؤمنين را می خواهد به يمن بفرستد می فرمايد: «يا عليّ، لأن يَهديَ اللَّهُ بِكَ رَجُلاً واحِداً خيرٌ لك ممّا طَلَعَت عَليه الشَمس». چقدر كتاب الغدير افراد را هدايت كرده؟ حساب كنيد قابل وصف نيست. نمی شود درك كرد كه خداوند متعال به آقای امينی در حال حياتش، و در راه ترويج كتابش چه كرده، و بعد از اتمام اين كتاب چه اثری در آن گذاشته، و به خود آقای امينی چه داده! ما نمی توانيم درك كنيم. ما در حد همين فهم قاصر خودمان چيزهايی را بر اساس آنچه خوانديم و ديديم تا حدی می گوييم. وگرنه واقعِ امر را درك نمی كنيم.
اين كتابِ سيرتنا وسنّتنا را چيز كوچكی تصور نكنيد. در باب خودش بسيار كار ارزندهای است. آن زمان كه دستگاههای امروز و وسائل امروز نبوده. اين كتاب المقاصد العليّة بابِ اولش را تا الان خواندم و تازه وارد باب دوّم شدم. احاطه ايشان بر احاديث، هولناك است. اين دستگاهها نبوده كه با كامپيوتر در روايات جستجو كنند. احاطه بر اخبار و روايات، ربط دادنِ مطالب به هم، تبحر عجيبی را نشان می دهد. اين باب اولش را فعلاً خواندم و می گويند آن باب سوم مهم است كه هنوز نخواندهام. چنين مرد بزرگی بوده است. حالا حوزه نجف بتواند باز آقای امينی تحويل دهد، و يا قم يا ساير حوزهها بتوانند اين طور افرادی را به جامعه تحويل دهند، و در مكتب اهل بيت بتوانيم باز دوباره افرادی را در اين رديف داشته باشيم، اين ديگر بستگی به عنايت خداوند متعال دارد.
طباطبايی: صاحب عبقات كه متقدّم بوده و اين همه زحمت كشيده چرا اين جايگاه را پيدا نكرد؟
معظم له: چند جهت دارد. اول اينكه اين كتاب به فارسی است. دوم اينكه در بلاد هندوستان تأليف شد و در آنجا چاپ شد. جهت سوم اين است كه اين افرادی كه با آقای امينی و در ترويج كتابش همكاری كردند، برای كتاب عبقات پيدا نشدند. شما می دانيد جلد اول الغدير كه چاپ شد، آقای ميلانی مقداری را خريد، آقای خويی مقداری خريدند و مجانی دادند به افراد. شنيده بوديد؟ افرادی با آقای امينی در ترويج اين كتاب همكاری كردند. البته كه آقای مير حامد حسين خيلی زحمت كشيد، اما بايد كار شود و ترويج شود از عبقات. شما ببينيد سيد محسن امين عاملی می گويد كه اين كتاب عبقات بايد ترجمه به عربی بشود و در بلاد عرب منتشر شود و می گويد: «يا حَبَّذا لَو انبَری أحدٌ من العَرَب لتَعريبه ونشرِه بالعربيّة، ولكن الهِمَم عند العرب خامدة» اين را هشتاد سال قبل گفته است. برای كتاب الغدير، افرادی دور آقای امينی جمع شدند و همكاری كردند. نكته ديگر اين است كه عربيّت و قلمش، بسيار مهم است. قلم كتاب الغدير در پيشرفت اين كتاب بسيار سهم دارد. لذا ساير مؤلَّفات علّامه امينی مثل الغدير نبود، شهرت هم پيدا نكرد.
تقدمی: علّامه چطور وارد فضای الغدير شدند؟
معظم له: انگيزه ايشان جمع آوری اشعار درباره غدير خم بوده. می خواسته قصائدی كه درباره غدير گفته شده جمع كند. بعد به ايشان گفته شده: حالا كه شما اين كار را می خواهيد بكنيد پس جلد اول كتاب را در خصوص حديث غدير و رواتش و صحابه و علما اختصاص دهيد.
طباطبايی: المقاصد العلية مقدّم بر الغدير نوشته شده، و چون اميرالمؤمنين اولين كسی بوده كه تصديق كرده در عالم ذر، كم كم به بحث ولايت اميرالمؤمنين كشيده شده و علّامه متوجه مسائل ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام شده است.
معظم له: بله ايشان خواسته «الغدير في الأدب العربي» بنويسد، بعداً گفتند «في الكتاب والسنّة والأدب» بشود. در عبقات الأنوار كه آقای شيخ غلامرضا مولانای بروجردی چاپ كرد، ده جلد است. جلد اول الغدير خيلی همچنان كار دارد و حرف دارد و بحث غدير ادامه دارد. اين طور كه من شنيدهام قرار بوده قصائد را جمع كند. جلد اول را به پيشنهاد ديگران نوشته است.
تقدمی: اين تأييد الهی كه فرموديد مسلّم است و غير قابل انكار. حتماً غير از تأييد، روشِ كار و مبانىِ علمىِ الغدير نقش داشته. جذابيتِ علمىِ الغدير را چطور می بينيد؟
معظم له: اين جذابيت در جلد اول نيست. جلد اول بحثِ تخصّصی درباره سند حديث غدير است. جذابيتِ اين كتاب كه می گوييد، از جلد دوم به بعد شروع می شود. جهت اول، تنوعِ مطالب است. جهت دوم، جنبههای ادبی است، شعر است و شعرا؛ و اين جاذبه دارد. جهت سوم، اسلوبِ كتاب است. شما وقتی در كتاب الغدير دقت كنيد، می بينيد چقدر امثال عربی در لابلای عبارات وجود دارد. چقدر تشبيهات وجود دارد. چقدر استعارات در همين نثرش وجود دارد. مهمتر از همه اينها آنكه منابعِ كتاب الغدير سنی است، همه منابعش سنی است. و آقای امينی خوب توانسته از منابع استفاده كند و احتجاج كند و مطالب را به رخِ خصم بكشد. آن وقت در هر جايی كه قصيدهای كه ذكر می كند، هر جا كه آن قصيده متعرّض حديثی، فضيلی، منقبتی شده وارد آن بحث هم می شود. فرض كنيد در قصيدهای، شاعر ردّ شمس را متذكر شده باشد؛ ايشان وارد بحث رد الشمس می شود. خود اين استيعاب، تنوعِ كتاب و اشتمالِ كتاب بر مطالبی كه هر كدام در جای خودش نشسته جذابيت ايجاد می كند. مثلاً شما ببينيد راجع به حضرت ابوطالب بحث كرده كه بی نظير است. راجع به ابو ذر هم ايشان بحث بی نظيری كرده است. اينها برای اهلش ارزشمند است و كتاب مورد توجه قرار می گيرد.
طباطبايی: آيا در اين كتاب ميزان شعر زياد نيست؟ اين اشكالی است كه بعضی ها بر كتاب دارد.
معظم له: اصلاً هدفِ اصلىِ كتاب اين شعرها بوده و ساختمان اصلی كتاب همين شعرهاست. خواسته اشعار را جمع كند و درباره اشعار حرف بزند. ايراد نمی شود گرفت.
تقدمی: بازخوردِ الغدير در ميان اهل سنّت چگونه بوده؟ ردود دارد؟
معظم له: ندارد. چه كسی می تواند الغدير را رد كند؟
تقدمی: ما هم گشتيم پيدا نكرديم. ولی می گويند شخص معتبری، كسی، كاری كرده.
معظم له: ما هم سالهاست می شنويم. كجاست؟ كيست اين؟! می گويند هيئتی مشغول نقد الغدير هستند. كيستند؟ كجايند؟!
كسی كه بتواند اشكال كند، شايد بتواند اين را بگويد كه: اين علمايی كه شما به آنها احتجاج كرديد اينها چندان برای ما معتبر نيستند. ممكن است بخواهند علمای خودشان را برای رد الغدير خراب كنند. تنها راهشان همين است. يا مثلاً بگويند: اين عبارتی كه شما آوردهايد نصّ كامل نيست. خب كاملش را بياورند ببينيم چه مطلبی را می تواند عوض كند؟!. از نظر علمی نمی شود با الغدير مناقشه كرد. البته قوی تر از الغدير، كتاب عبقات است، بلا اشكال. الان دويست سال است كه از تأليف عبقات گذشته و نمی شود با عبقات مناقشه كرد. بله اشكالاتی جزئی دارد. البته كارِ فردی، هميشه اشكالات دارد و خالی از اشكال نيست. آن هم با اين عمق و با اين وسعت كار كردن. مرحومِ پدرتان (آقا سيد عبدالعزيز طباطبايی ) برخی اشكالات الغدير را رفع كرده. مثلاً سه تا قرطبی هست. آقای امينی اشتباه كرده و احوالات يك قرطبی ديگری را ذيل يك قرطبی ديگر گذاشته. مرحوم محقق طباطبايی خيلی مؤدّبانه اين مشكل را رفع كرده. يا مثلاً كسی وفاتش 999 است ايشان نوشته 1000. اين اشكالات جزئی هست و در كليّت بحث، چندان مهم نيست.
مرحوم امينی در كتاب الغدير، علم و عدالتِ صحابه را زير سؤال برده. شجاعت آن مشايخ را هم زير سؤال برده. تمامِ اوصافی كه بايد خليفه رسول الله داشته باشد تا بر مبنای خود اهل سنت بتواند مورد انتخابِ مردم بشود و جانشينِ انتخابىِ رسول خدا شود همه را زير سؤال برده. كتاب الغدير، هم ساخته، هم خراب كرده؛ هم آنچه را مربوط به اميرالمؤمنين است ساخته، هم آنچه مربوط را به شيوخ ثلاثه است، خراب كرده. تا چه رسد به معاويه و امثالش.
تقدمی: اينكه ايشان در بحث برائت محكم ايستاده، وجه مهمی است. ديدهايم كسانی در امامت كار می كنند، اما وارد مباحث برائت نمی شوند.
معظم له: نمی شود خليفه رسول الله جاهل باشد. اينكه خليفه «جاهل» باشد، نمی شود. آنهم جاهل به اموری كه عوام الناس هم می دانند. حتی اقل طلاب خبر دارند. الفاظِ عربىِ قرآن را جانشين پيغمبر خدا نتواند درست بفهمد، نمی شود. اين نوادر الأثر (در جلد ششم الغدير) كتاب كوبندهای است. ما در مباحثِ علمی مان برای ردّ امامتِ خلفا، و اثباتِ عدمِ لياقتِ آنان برای جانشينىِ پيامبر اكرم، بايد ببينيم آنان چه چيزی را برای خليفه شرط می دانند و ارزش می دانند، ما همانها را بررسی كنيم و ببينيم در خلفا وجود داشته يا نه؟ به بحثهای ديگر درباره احوال اين خلفا نيازی نيست. در مقام تخريبِ اين خلفا و بيانِ عدمِ لياقتشان برای جانشينىِ رسول اللَّه، بايد برسيم به كتبِ كلامی شان و مبانىِ اعتقادی شان را ببينيم و بررسی كنيم چه چيزی را ملاك و ضابطه قرار دادند برای خليفه؟ من كه شاگردِ اين مكتب هستم و چيزهايی تا حدی ياد گرفتم، ديدم كه روش همين است. بزنگاهها را علّامه امينی می بيند و رسيدگی می كند. لذا می بينيد حتی اُمرا و وزرا و شخصيتهای سياسی برای اين كتاب تقريظ می فرستند. ملوك و بزرگانِ فقها و محدّثين و بزرگانِ مؤلفين و شعرای اهل سنت هم توجه می كنند و تقريظ می نويسند. تا چه رسد به بزرگانِ خودمان، مراجعی مثل مرحوم سيد عبدالهادی شيرازی و آقای حكيم و امثال اين بزرگان.
تقدمی: احساس نمی كنيد نسبت به معرفی الغدير، بعدها كم كاری شد؟ آن فضايی كه ايشان با فرستادن اين كتاب درست كرد، بعداً خيلی كمرنگ شد.
معظم له: البته كه خوب بود اين كار می شد و ترويج الغدير ادامه پيدا می كرد. خوب بود در چاپهای بعدی، از معاصرين، يعنی علمای زمان خودمان تقريظی منتشر می شد. آنها كه زمان علّامه تقريظ دادند آنها فوت شدند. بايد طبقهای بعد از طبقه، و نسل به نسل، اين تأثيرات ادامه پيدا كند. به هر حال، آقازادههای ايشان خيلی بيشتر می توانستند به اين كتاب خدمت كنند و فعاليتهای بيشتری می شد كرد. مگر بعد از اين فعاليتی بشود. امروزه اين كنگرهها و سمينارها كه برپا می شود مرسوم شده. زمان قديم كه اين كارها نبود. يكی از راههای ترويج، همين مجالس است كه منعقد بشود و كار شود، البته بشرطها و شروطها. كتاب الغدير مورد عنايت است و خيلی جای كار دارد.
تقدمی: شما خودتان علّامه را حضوری درك كرديد؟ خاطراتی داريد؟
معظم له: فراوان خدمتشان رسيدهام، اما در حدی نبودم كه گفتگو كرده باشم و خاطرات زيادی داشته باشم. با مرحوم جدّ ما خيلی رفاقت داشتند. الغدير كه چاپ شد جد ما هم سهم زيادی در پخش آن داشتند.
طباطبايی: الان كار بايسته درباره علّامه امينی دقيقاً چيست؟ به نظر شما چه چيز اولويت دارد؟ كسانی دلسوز جمع می شوند و دلشان می خواهد كاری بكنند اما اولويت كار را نمی شناسند. طبق مبانی آكادميكِ امروزی كه بخواهند كاری بكنند يكی اين است كه روی مبانی انديشههای شخص كار می كنند، آيا می شود روی مبانی تفكر علّامه امينی كار كرد؟
معظم له: شما چقدر دست كم می گيريد اين مطالب الغدير را. اگر انديشهای هم در كار نباشد، خود تأليف كتاب الغدير همان مطالبی است كه ايشان نقل كرده. دست كم می گيريد؟
طباطبايی: نه، ولی می گويم بيشتر از بررسی اين نقلها هم می شود كار كرد.
معظم له: خير، خود الغدير كار بزرگی است. كتاب الغدير اگر با اين قلمی كه دارد و نقاط فكری كه دارد، اگر مثلاً راجع به خود حديث غدير، چهار جلد ديگر حرف می زد باز هم كار داشت. می شد گفت، فكر و مبانی علّامه به دست می آيد. در اجزاء كتاب الغدير، ايشان قصيدهای هم ذكر می كند، احوالات شاعر را ذكر می كند، بعد مطالبی كه اين قصيده دارد و به امامت ربط پيدا می كند مبسوط وارد می شود. اين كار كمی است؟ استخراج مطالب از لابلای كتابها حتی كشكولها، كار كمی است؟ حتی از دل كتابهايی كه در آن موضوع به طور مستقل تأليف نشده. شما حساب كنيد چقدر علّامه بايد كتاب با دقت علمی خوانده باشد و ورق زده باشد؟ بخش زيادی از اين كتب هم خطی بوده. شوخی است؟
طباطبايی: حاج آقا رضا امينی می گفت: پدرم ده هزار كتاب از اول تا آخر خوانده.
معظم له: بله. يك مطلب نقل می كند دهها مدرك می دهد. شوخی نيست. با امكانات الان هم كار آسانی نيست. بله، جمعی جمع شوند و كار را گروه گروه تقسيم كنند و بيست تا كامپيوتر بگذارند، بعيد است كار خوبی دربيايد.
طباطبايی: دوستان می خواهند يك يادنامه و مجموعه مقالات علمی تدوين كنند. خواستيم عناوين دقيقی مشخص كنيم كه حرفهای تكراری زده نشود. چه موضوعاتی پيشنهاد می كنيد؟
معظم له: اين كار بايد از نجف شروع شود. از كتابخانه اميرالمؤمنين بايد شروع شود كه ايشان تأسيس كرده. با عنوان نجف، و با عنوان كتابخانه اميرالمؤمنين. از آنجا بايد شروع شود. و بايد بسيار مشورت شود.
طباطبايی: خود حضرتعالی درباره الغدير كار چاپ نشدهای نداريد؟
معظم له: نه. ندارم. كسی كه در معاصرين می شناسيم الغدير را اهميت داده باشد، فقط پدر شما مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبايی است. كسی ديگر سراغ ندارم.
تقدمی: ثمرات الأسفار را ملاحظه كرديد؟ همين كه چاپ شده، ما قبل از اينكه دستنوشته علّامه را ببينيم، قبول نمی كرديم كه اين كارِ علّامه باشد. درهم و برهم بود. بعد كه اصل دستخط علّامه را ديديم، فهميديم چقدر كار خوبی بوده و كسانی كه آن را منتشر كردهاند، آن را خراب كردهاند.
معظم له: پس لازم است همان اصل را احياء كنيد. دوباره كاری نيست. احياء كنيد و تحقيق شود.
تقدمی: من معتقديم اين ثمرات الأسفار تنه به الغدير می زند. علّامه در اين كتاب خيلی كار مهمی كرده است. نسخههای ظاهريه را كه ارائه كرده خيلی فوق العاده است. اما بر روش الغدير نيست. مثلاً شعر اصلا ندارد و بعد از الغدير هم انجام شده.
معظم له: هم مرحوم آقای امينی، هم مرحوم آقای طباطبايی، در كتابخانهها گشتهاند، نسخ را مطالعه كردهاند و مطالب را انتخاب كردهاند. البته خيلی از آن كتب الان چاپ شده. دفاتر پدرتان مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبايی را ببينيد. فصل مشبعی نقل كرده از سبل الهدی والرشاد كه الان چاپ شده. ولی آن وقت اين كار، كار مهمی بوده. عمر گذاشتند برای اين كار. اصلاً ربطی به الغدير ندارد.
تقدمی: آخر هيچ استفادهای از آن در الغدير نشده است.
معظم له: سه مطلب است: الغدير و ثمرات الاسفار و قسم غيرمطبوعِ الغدير. اينها سه مطلب است. قسمِ غير مطبوع الغدير كه حالا می گويند هست و دست بازماندگان حاج آقا رضای امينی است، ايشان در زمان حياتش داشته تنظيم می كرده، مطلبِ جداگانهای است. اين ربطی به ثمرات الأسفار ندارد. عنوانِ قسم غير مطبوع اين است: مُسنَدُ الفَضائلِ وَمُرسَلُها.
تقدمی: ثمرات هم تماماً همين كار فضائل را دارد. اين اسم، تطابقِ كامل با ثمرات الأسفار دارد.
طباطبايی: ثمرات الأسفار موادِ خامِ آن تتمه الغدير است.
معظم له: بله، مواد خام است كه تهيه شده تا تتمه الغدير كار شود. اين فهمِ بنده است.
تقدمی: خب تتمه الغدير كه طبيعتاً بايد به قرونِ معاصر بپردازد.
طباطبايی: نه. من از مرحوم پدرم شنيدم كه مثلاً دنباله معاويه را علّامه می خواستند بيشتر بنويسند، و آنجا در تتمه ادامه دادهاند.
معظم له: شعرا ديگر بحثشان در تتمه نيست. معلوماتِ من كامل نيست، اما بنا بر آنچه كه می دانم، ايشان شعرا را ادامه نداده است.
ايشان اينطور خواسته كه گفته: «تا به حال در الغدير، خلافتِ خلفا را رد كردهام، حال می خواهم فضائل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل بيت عليهم السلام و امامتشان را تثبيت كنم». شايد بعد از اين، من موفق بشوم كه بقيه كارها را هم به دست بياورم و دقيق ببينم. من هنوز دستخط اصل اين كتاب را نديدهام.
تقدمی: ثمرات الأسفار هم همين است كه می فرماييد. ثمرات الأسفار، هم بخش سوريه و هم هند، دستخط خود علّامه موجود است. چاپی كه شده همهاش را به هم زده است. دقيقاً مسند الفضائل ومرسلها عنوانی است كه تطابق بر ثمرات الأسفار دارد. ايشان در اين ثمرات الأسفار خيلی دقيق، اجزاء را ذكر می كند، اصحابِ اجزاء را ذكر می كند، راوىِ آن جزء را ذكر می كند، آن فضائلی كه آمده همه را ذكر می كند.
معظم له: بله، بايد اجازاتی كه هست، قراءاتی كه هست، و مسائلی از اين دست ذكر شده باشد، تا نسخهها تثبيت شود. ولكن متأسفانه آن زحمتها الان اكثراً هدر رفته است. خيلی از اينها چاپ شده. جناب سيد محمّد، ببينيد مرحوم آقای طباطبايی برای سبل الهدی والرشاد في سيرة خير العباد چقدر زحمت كشيده و زياد نقل كرده. الان چاپ شده است.
طباطبايی: بعد از فوتِ حاج آقا رضا امينی برای انتشار تتمه بحثی جدی شده.
معظم له: ان شاء اللَّه، من قصد دارم آن آقايی را كه اطلاع دقيق دارد ببينم تا كاری انجام بشود. الان وقت مناسبی برای اين كار است.
طباطبايی: شما پيشگام شويد تا به ثمر برسد ان شاء اللَّه.
تقدمی: خيلی متشكريم. تجليلی كه از شما درباره علّامه شنيديم، از ديگران نشنيديم.
معظم له: من چه كسی هستم كه بخواهم از علّامه تجليل كنم؟ رحمة الله عليه. مرحوم حاج آقا رضا زنگ زدند، گفتند می خواهم بيايم قم شما را ببينم. ده روز قبل از فوتشان. با چه زحمتی آمد كه من خجالت كشيدم. با چه زحمتی از اين پلهها بالا آمد. مشكل داشت نمی توانست شربتی چيزی بخورد. گفت فقط آمدهام شما را ببينم. و اين عبارات را گفت: «انت بيّضت وجوهنا، انت رفعت رؤوسنا». چند دقيقه بيشتر ننشست و رفت. رحمت خدا بر ايشان.
طباطبايی: ايشان برای پدرش خيلی زحمت كشيد.
معظم له: بله، در فرزندان، زحمات عمده روی دوش ايشان بود. اصل قضيه آن سوز است كه بايد باشد. اگر انسان سوز داشته باشد آرام نمی نشيند. فرض كنيد مادری كه يگانه فرزندش را كه در ضمن جامع جميع كمالات هم باشد، از دست بدهد. اين مادر ديگر آرام نمی گيرد. در اثر حزنِ فقدان چنين پسر يگانهای، جانش را هم ممكن است از دست بدهد و دق كند. ما نسبت به ولايت اميرالمؤمنين اين حالت را بايد داشته باشيم. اين از باب تشبيه است و تقريب مطلب. وگرنه مطلب بيشتر از اين حرفهاست. آقای امينی اين حالات را داشت.
طباطبايی: می گفتند كه در هند چنان گرمايی بود كه تحملش آسان نبود. علّامه در چنين فضايی، هجده ساعت در روز مطالعه می كرد و می نوشت.
معظم له: بله، كسی كه سوز اميرالمؤمنين دارد همين طور است. نوادری از صاحب عبقات نقل می كند كه بُهت آور است. انسان می ترسد نقل كند باور نكنند و تكذيب كنند. در راه تأليف عبقات خيلی سختی كشيدند. هر دوی اين دو بزرگوار هم، در اثر سرطان از دنيا رفتند. رحمت خدا بر اين بزرگان. خداوند متعال همه ما را كمك كند و دستگيری كند و ياد بدهد كه چگونه خدمتگزار ولايت باشيم و بتوانيم در اين مسير قدمی برداريم و ما را كمك كند كه ثابت قدم باشيم.