علامه حلّى رحمه الله مینويسد:
فرزند امام باقر عليه السلام، امام صادق عليه السلام نيز برترين زمانه خويش و عابدترين مردم بود.
سيره نويسان میگويند: ايشان به عبادت مشغول و از رياست روى گردان بود.
عمرو بن ابومقدام میگويد: وقتى به امام صادق عليه السلام مینگريستم، برايم روشن میشد كه او از سلاله پيامبران است.
آرى، حضرت امام صادق عليه السلام بود كه فقه اماميه، معارف حقيقى و عقايد يقينى را منتشر ساخت. از هيچ چيز خبر نمیداد، مگر اين كه همان رخ میداد. به همين دليل او را صادقِ امين لقب دادند.
عبدالله بن حسن بزرگان علويون را جمع كرد تا با فرزندش بيعت كنند. امام صادق عليه السلام به او فرمود:
إنّ هذا الأمر لايتمّ؛
اين كار به انجام نمیرسد.
عبدالله بن حسن از اين گفته خشمگين شد.
امام صادق عليه السلام در حالى كه به منصور دوانيقى اشاره میكرد فرمود:
إنّه لصاحب القباء الأصفر؛
اين مقام به صاحب قباى زرد میرسد.
وقتى منصور اين خبر را شنيد، خرسند شد، زيرا میدانست پيشبينىهاى آن حضرت به وقوع میپيوندد و فهميد كه حكومت به او میرسد. زمانى كه منصور فرار كرد، میگفت: پس چه شد سخن صادق اهل بيت؟!
اما سرانجام، همان گفته، محقق شد و حكومت به منصور رسيد.
برترين و عابدترين مردم
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
فرزند امام باقر عليه السلام، امام صادق عليه السلام نيز برترين زمانه خويش و عابدترين مردم بود.
ديدگاه ابن تيميّه
ابن تيميّه در اين باره مینويسد:
(امام) جعفر صادق عليه السلام از برگزيدگان اهل علم و دين بود. او علم را از جدّ خويش؛ يعنى پدرِ مادرش، گرفت. مادرش اُمّ فروه دختر قاسم بن محمد بن ابو بكر صدّيق بود. او هم چنين علم را از محمد بن منكدر و نافع، غلام عبدالله بن عمر، هم چنين از زهرى، عطاء بن ابورباح و ديگران گرفته است.
يحيى بن سعيد انصارى، مالك بن انس، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، ابن جريج، شعبه، يحيى بن سعيد قطّان، حاتم بن اسماعيل، حفص بن غياث و محمد بن اسحاق بن يسار، كسانى هستند كه از او روايت نقل كردهاند.
عمرو بن ابو مقدام میگويد: وقتى به جعفر بن محمد نگاه میكردم، میفهميدم كه او از سلاله پيامبران است…»
نقد ديدگاه ابن تيميّه
درباره سخنان ابن تيميّه بايد گفت:
او به عبارت علامه حلى رحمه الله مبنى بر اين كه امام صادق عليه السلام برترين زمانه خويش و عابدترين مردم بود، اشارهاى نكرده است؛ نه آن را رد كرده و نه پذيرفته است… براى تأكيد بر درستى سخنان علامه حلى رحمه الله در اين جا سخنان شمارى از پيشوايان اهل سنت را میآوريم.
ديدگاه بزرگان اهل سنّت
مالك بن انس يكى از امامان اهل سنت میگويد:
«زمانى نزد جعفر بن محمد آمد و شد داشتم. هرگاه او را میديدم، در يكى از اين سه حالت بود: يا روزه بود، يا نماز میگزارد و يا در حال تلاوت قرآن بود. نديدم كه او حديث نقل كند جز اين كه با حالت طهارت چنين میكرد.»(1)
ابو حنيفه يكى ديگر از امامان آنان نيز میگويد:
«فقيه تر از جعفر بن محمد نديدم. وقتى منصور دوانيقى او را احضار كرد، فردى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابو حنيفه! مردم فريب جعفر بن محمد را خوردهاند(!) پرسشهاى بسيار دشوارى را براى مناظره با او فراهم كن!
من نيز چهل پرسش آماده كردم. سپس منصوركه در حيره بودمرا احضار كرد. من نزد او رفتم. وقتى وارد شدم ديدم كه جعفر بن محمد عليهما السلام در سمت راست منصور نشسته است. همين كه نگاهم به جعفر بن محمد صادق عليهما السلام افتاد، هيبتش مرا گرفت؛ به طورى كه هيبت منصور دوانيقى آن قدر در من اثر نگذاشته بود. به منصور سلام كردم. او نيز به من اشاره كرد كه نزد من بيا.
رفتم و نزد او نشستم. سپس به جعفر بن محمد عليهما السلام رو كرد و گفت: اى ابا عبدالله! اين فرد ابو حنيفه است.
او نيز پاسخ داد: بله؛ پيش از اين نزد ما آمده است.
ـ گويا كراهت داشت سخن عدّهاى اظهار شود كه درباره او میگويند: وقتى كسى را میبيند او را میشناسد.
سپس منصور به من رو كرد و گفت: اى ابو حنيفه! بعضى از پرسشهاى خود را از ابوعبدالله بپرس!
من سؤالها را مطرح میكردم و او پاسخ مرا میداد.
او میگفت: شما اين گونه میگوييد، اهل مدينه قائل به فلان ديدگاه هستند و ما نيز فلان ديدگاه را داريم. گاهى موافق آنان هستيم و گاهى نظر ما برخلاف همه ديدگاههاست.
تا اين كه چهل پرسش را مطرح كردم.
ابو حنيفه در ادامه (به اعلميت حضرت امام صادق عليه السلام اعتراف كرد و) گفت: مگر براى ما روايت نشده كه عالمترين مردم، كسى است كه به اختلاف ديدگاهها از همه عالمتر باشد؟»(2)
ابن حبّان در اين زمينه مینويسد:
«او در فقه، علم و فضيلت از سرآمدان اهل بيت بود».(3)
ابوحاتم محمد بن ادريس رازى نيز درباره ايشان چنين گفته است:
«او ثقه و مورد اعتماد است و درباره چنين فردى نبايد سؤال شود (زيرا شأن او والاتر از اين است)».(4)
ابن خلّكان میگويد:
«او (امام صادق عليه السلام) از سادات و سرآمدان آل البيت بود. او را به دليل صداقتش به صادق لقب دادند. فضيلت او مشهورتر از اين است كه بخواهد ذكر شود.».(5)
ابو الفرج ابن جوزى مینويسد:
«او (امام صادق عليه السلام) مشغول به عبادت و از رياستطلبى به دور بود».(6)
ابو الفتح شهرستانى درباره ايشان مینويسد:
جعفر بن محمّد صادق عليهما السلام، در حكمت، علم و ادب كامل بود. در دنيا زاهد و در برابر شهوات به طور كامل پارسا بود. او مدتى در مدينه اقامت داشت و شيعيان منتسب به خود از وجود او بهره میبردند و به هواداران خود اسرار علوم را منتقل میكرد. او پس از آن وارد عراق شد و در آن جا نيز مدتى اقامت داشت.
او هرگز به دنبال امامت و حكومت نبود و درباره خلافت هرگز با كسى درگير نشد. كسى كه در درياى معرفت غرق میشود، به ساحل نمیآيد. كسى كه به قلّه حقيقت میرسد، از اين كه او را پايين آورند نمیهراسد».(7)
ابونعيم اصفهانى میگويد:
«جعفر بن محمد عليهما السلام، امام ناطق، زمام دار گذشتگان؛ ابو عبد الله جعفر بن محمّد صادق به عبادت و خضوع روى آورده بود و عزلت و خشوع را ترجيح میداد. او از رياست و تجمع نهى میكرد».(8)
نووى نيز درباره امام صادق عليه السلام اظهار نظر كرده، او مینويسد:
«بر امامت و جلالت ايشان اتفاق نظر بوده است».(9)
ابن تيميه درباره راويانى كه از ايشان روايت نقل كردهاند، فقط نام برخى را آورده و به همه راويان اشاره نكرده است. با مراجعه به شرح حال امام صادق عليه السلام در كتابهاى ذكر شده و ديگر كتابها، میتوان به اين واقعيت پى برد.
اما آن چه ابن تيميه ادعا كرده كه «ايشان از كسانى روايت اخذ كرده است» سخنى دروغ است. او نام زهرى را در شمار كسانى میآورد كه حضرت امام صادق عليه السلام از او روايت گرفته است(!) حال آن كه زهرى را در كتاب مربوط به امام باقر عليه السلام معرفى كرديم و دانستيم كه او با اهل بيت عليهم السلام چه رابطهاى داشته است.(10)
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
سيره نويسان میگويند: امام صادق عليه السلام به عبادت مشغول و از رياست روى گردان بود.
طرح شبههاى پوشالى
ابن تيميّه مینويسد:
«اين سخن وى كه «او (امام صادق عليه السلام) به عبادت مشغول و از رياست روى گردان بود»، از تناقض گويىهاى اماميه است. زيرا طبق باور شيعه، بر امام واجب است براى رياست و امور مربوط به آن اقدام كند. در آن زمان نيز فقط او امام شيعيان بوده است. اگر قيام به امر امامت واجب است، پس بايد گفت: اين كار از اهتمام به عبادات مستحب لازم تر و مهم تر است».
پاسخ به شبهه
در پاسخ به شبههاى كه ابن تيميه مطرح میكند، چنين میگوييم:
امامى كه از راه نصّ امامت او ثابت شده است، هر زمان كه مسلمانان به او روى آورند و با او بيعت كنند و از او قيام به رياست و حكومت را خواستار شوند، واجب است كه براى پذيرش بار اين مسئوليت اقدام كند. اما مردم و مسلمانان چنين نكردند.
به طور كلى، حكومت و رياست از شؤون مربوط به امام بر حق است. اگر زمينه اين كار را فراهم گردد، اقدام به آن بر او واجب است. در غير اين صورت مطالبه آن بر او واجب نيست. هم چنان كه درباره پيامبر صلّى الله عليه وآله نيز همين مطلب وجود دارد.
در عبارات ائمه اهل بيت عليهم السلام چنين مطالبى بسيار يافت میشود. هم چنان كه حضرت على عليه السلام نيز چنان چه در نهج البلاغه آمده، اين سخنان گهربار را بيان كردهاند.
از سوى ديگر، آن چه علامه حلى رحمه الله در خصوص اهتمام حضرت امام صادق عليه السلام به عبادت و پرهيز از رياست نقل كردهاند، از سخنان شيعيان نبوده تا تناقض گويى شيعه باشد، بلكه از سخنان علماى اهل سنت درباره آن حضرت است، چنان چه علامه حلى رحمه الله فرمود: «سيرهنويسان میگويند كه…».
البته در سخنانى كه از ابن جوزى، ابونعيم اصفهانى و شهرستانى نقل شد، ديديم كه آنان در شرح حال حضرت امام صادق عليه السلام بيان كردهاند كه آن بزرگوار از طلب رياست به دور بود.
ابن تيميه اين سخن را به خود علامه حلى رحمه الله نسبت میدهد تا بتواند پس از آن، ادّعاى تناقض گويى شيعه را مطرح كند.
سلاله نبوى
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
عمرو بن ابى مقدام میگويد: وقتى به امام صادق عليه السلام مینگريستم، برايم روشن میشد كه او از سلاله پيامبران است.
اين مطلب در شرح حال امام جعفر بن محمد صادق عليهما السلام و به نقل از عمرو بن ابو مقدام، در كتابهاى معتبر رجالى و حديثى اهل سنت، نقل شده است.(11)
نشركننده فقه، معارف و عقايد
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
حضرت امام صادق عليه السلام بود كه فقه اماميه، معارف حقيقى و عقايد يقينى را منتشر ساخت.
بنابر آن چه گذشت، ابوالفتح عبدالكريم شهرستانى نيز در عبارات خود به اين مطلب اشاره نموده است.
يافعى نيز در شرح حال حضرت امام صادق عليه السلام مینويسد:
«او در علوم توحيد و غير آن، سخنانى نفيس و ارزشمند دارد. شاگرد او، جابر بن حيّان صوفى كتابى هزار برگهاى نگاشته كه دربردارنده رسالههاى او؛ يعنى پانصد رساله است.»(12)
آلوسى در اين باره میگويد:
«همين ابوحنيفهكه از اهل سنت استافتخار میكند و به صريح ترين بيان اعلام مینمايد:
لو لا السنتان لهلك النعمان؛
اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنيفه) هلاك شده بود.
منظور او، همان دو سالى است كه از امام جعفر صادق عليه السلام كسب علم میكرده است.»(13)
اما ابن تيميه سخن علامه حلى رحمه الله را درك نكرده و مینويسد:
«اين كه میگويد: «او فقه اماميه، معارف حقيقى و باورهاى راستين را منتشر ساخت»، اين سخن مستلزم يكى از اين دو مطلب است:
يا اين كه وى در علوم، مطالبى را بدعت گذارى كرده كه پيش از او، هيچ كس نمیدانسته است.
يا اين كه پيشينيان در انتشار علومكه بر آنان واجب بودهكوتاهى كردهاند و او بوده كه به اين وظيفه عمل كرده است.
مگر انسان خردمند در اين ترديد دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله(14)معارف حقيقى و باورهاى راستين را به كامل ترين شكل براى مردم بيان كردهاند و اصحاب آن حضرت نيز اين مطالب را از ايشان گرفته و به ديگر مسلمانان رسانيدهاند؟
اين سخن او (علامه حلى رحمه الله) يا به معناى خدشه در شخصيت او و يا پيشينيان است. البته كه اين سخن او (علامه حلى رحمه الله) دروغ است و او بر وى (امام جعفر صادق عليه السلام) دروغ بسته است و اين دروغها بيش از دروغهايى است كه بر پيشينيان او بسته است. بنابراين، نقص از جانب او (امام جعفر صادق عليه السلام) نيست؛ بلكه از ناحيه دروغ گويانى است كه اين دروغها را بر او بستهاند.»
از ابن تيميه میپرسيم: تو را به خدا سوگند میدهيم، بگو كه علامه حلى رحمه الله چه مطلبى گفته كه اين تهمتها و بهتانها را به او میبندى؟
علامه میگويد: «امام صادق عليه السلام معارف حقيقى و باورهاى راستين را انتشار داد»، هر انسان سالمنه بيمار دلكه با زبان عربى آشناست، به خوبى میفهمد كه منظور علامه حلى رحمه الله اين است كه امام صادق عليه السلام به تبيين، آموزش، شرح و تبليغ معارف حقيقى اسلام پرداخته است. معارف و باورهايى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله براى امت خويش آوردند و امام صادق عليه السلام نيز اين معارف را از طريق پدران خويش فرا گرفته است.
بنابراين، نه امام صادق عليه السلام بدعت گذاشته و نه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در انجام رسالت خويش كوتاهى كرده است…
اين سخن علامه حلى رحمه الله نه به امام صادق عليه السلام و نه به اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآلهكه علوم را از آن حضرت گرفته و به همان شكل تبليغ نمودهاندبه هيچ وجه خدشهاى وارد نمیسازد.
صادقِ امين
علامه حلّى رحمه الله مینويسد:
امام صادق عليه السلام از هيچ چيز خبر نمیداد، مگر اين كه همان رخ میداد. به همين دليل او را صادقِ امين لقب دادند. عبدالله بن حسن بزرگان علويون را جمع كرد…
به راستى دوران زندگى حضرت امام صادق عليه السلام از رويدادهايى پُر است كه بيان گر اين حقيقت هست. صاحب نورالأبصار میگويد:
«جعفر صادق عليه السلام مستجاب الدعوه بود. وقتى از خداوند درخواست میكرد، هنوز سخنش به پايان نرسيده بود خواستهاش اجابت میشد».(15)
آرى، آن بزرگوار از هرچه خبر میداد، رخ میداد، يكى از نمونههايش را علامه حلى رحمه الله ذكر نمود.
ابوالفرج اصفهانى با سندى از عمر بن شبّه و او نيز با چند سند چنين نقل میكند:
گروهى از بنیهاشم در ابواء جمع شدند. ابراهيم بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس، ابوجعفر منصور دوانيقى، صالح بن على، عبدالله بن حسن بن حسن و دو فرزندش محمد و ابراهيم، محمّد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان و… از جمله اين افراد بودند.
همه آنها با محمّد (فرزند عبد الله بن حسن) بيعت كردند.
اين خبر را به جعفر بن محمد عليهما السلام نيز رساندند.
عبد الله بن حسن گفت: ما جعفر صادق را نمیخواهيم تا خواسته شما را خراب نكند…
وقتى امام صادق عليه السلام آمد، عبدالله بن حسن او را در كنار خويش جاى داد، حضرت فرمود:
لاتفعلوا، فإنّ هذا الأمر لم يأت بعد؛
چنين نكنيد. زيرا اين امر، به انجام نمیرسد.
عبدالله خشمگين شد و گفت: نظر من برخلاف گفته توست. به خدا سوگند كه خداوند تو را از غيب خويش آگاه نكرده است. اما تو اين سخن را از روى حسادت نسبت به فرزندم میگويى.
حضرت فرمود:
والله، ماذاك يحملني؟
به خدا سوگند، من از روى حسادت چنين نمیگويم.
آن گاه دست خود را بر پشت ابوالعباس زد و فرمود:
ولكن ذا وإخوته وأبناؤهم دونكم؛
ولى حكومت به اين، برادرش و فرزندانشان كه در نزد شما هستند میرسد.
سپس بر شانه عبدالله بن حسن زد و فرمود:
والله، ما هي إليك ولا إلى ابنيك، ولكنّها لهم وإنّ ابنيك لمقتولان؛
به خدا سوگند، اين مقام نه براى تو و نه براى فرزندان توست. اين مقام به آنان میرسد و دو فرزندت كشته میشوند.
سپس برخاست و بر دست عبدالعزيز بن عمران زهرى تكيه زد و فرمود:
أرأيت صاحب الرداء الأصفر؛ يعني أباجعفر المنصور؛
آيا صاحب قباى زرد يعنى منصور را میبينى؟
پاسخ داد: بله.
فرمود:
فاِنّا والله، نجده يقتله؛
به خدا سوگند كه همان شخص، او را میكشد.
عبد العزيز پرسيد: آيا او محمد را میكشد؟
پاسخ داد: آرى.
او میگويد: در دل خود گفتم: به پروردگار كعبه سوگند كه از روى حسادت چنين میگويد (!).
راوى ادامه میدهد: به خدا سوگند كه نمردم مگر اين كه كشته شدن دو فرزند عبدالله بن حسن را ديدم.
وقتى امام صادق عليه السلام چنين فرمود، آنان برخاستند و پراكنده شدند. پس از آن نيز هيچگاه اجتماع نكردند.
عبدالصمد و ابوجعفر در پى آن حضرت رفتند و پرسيدند: اى ابوعبدالله! آيا تو اين گونه باور دارى؟
پاسخ داد:
نعم، أقوله والله وأعلمه؛
آرى، به خدا سوگند كه آن چه میگويم میدانم و اطمينان دارم.(16)
برگرفته از کتاب با پیشوایان معصوم ( نگاهى كوتاه به زندگى امام صادق عليه السلام)
اثر گرانسنگ فقیه وارسته آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی
1. تهذيب التهذيب: 2 / 89.
2. جامع مسانيد أبى حنيفه: 1 / 222، تذكرة الحفاظ: 1 / 157.
3. الثقات و به نقل از آن: تهذيب التهذيب: 2 / 89.
4. تهذيب التهذيب: 2 / 88.
5. وفيات الأعيان: 1 / 291.
6. صفة الصفوة: 2 / 94.
7. الملل والنحل: 1 / 147.
8. حلية الأولياء: 3 / 192.
9. تهذيب الأسماء واللغات: 1 / 155.
10. ر.ك: پيشوايان معصوم عليهم السلام: ج 2، ص 5360.
11. براى نمونه مراجعه كنيد به: تهذيب الكمال، تهذيب التهذيب، وتهذيب الأسماء و اللغات.
12. مرآة الجنان وعبرة اليقظان: 1 / 304.
13. مختصر التحفة الإثنا عشرية: 8.
14. به رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل و اسامى ائمّه معصوم عليهم السلام را با سلام آورده ايم.
15. نور الأبصار: 295.
16. مقاتل الطالبيين: 184187، شيخ مفيد نيز به نقل از مقاتل الطالبيين اين ماجرا را در كتاب الارشاد آورده است.