زاهدترین فرد
دانش امام رضا علیه السلام و بهره فقهاى سنّى
حدیث سلسلة الذهب
امام رضا علیه السلام و نگارندگان کتابهاى ششگانه
اشعار ابو نؤاس در مدح امام رضا علیه السلام
علاّمه حلّى رحمه الله فرمود:
فرزند امام کاظم علیه السلام، امام رضا علیه السلام نیز زاهدترین و عالمترین مردم زمانه خویش بود.
ابن تیمیّه در این باره مىگوید:
«از مصیبتهایى که فرزندان حسین علیه السلام به آن دچار شدند، این است که رافضىها خود را به آنان منسوب کرده و به تعظیم و تکریم و مدح آنان مبادرت مىورزند. زیرا این افراد، در مدح فرزندان حسین علیه السلام، مطالبى را مىگویند که مدح و ستایش نیست.
آنان مطالبى را ادّعا مىکنند که مستدلّ نیست. آنان سخنانى را درباره فرزندان حسین علیه السلام مىگویند که اگر کسى فضیلت آنان را از جاى دیگرى نشنیده باشد، مىگوید: سخن رافضىها به جاى ستایش در حق آنان بیشتر به وارد کردن خدشه به مقام آنان شبیهتر است».
در پاسخ به این یاوه سرایى باید گفت:
از مصیبتهایى که خاندان پیامبر خدا، پاره تن و خاندان او علیهم السلام به آن دچار شدهاند این است که در هر زمان دشمنانى با ادّعاى اسلام و علم و دانش وجود داشته و عدّهاى همانند آنها از آنان پیروى نموده و به سخنان آنان استناد کردهاند….
اینان همان کسانى هستند که در دشمنى به حدّى رسیدهاند که بیان زهد، علم و دیگر ستایشها را نه تنها ستایش ندانستهاند؛ بلکه آنها را بیشتر شبیه به خدشه در شخصیت آن خاندان پنداشتهاند.
ابن تیمیه در ادامه مىنویسد:
«این سخن که او زاهدترین و عالمترین مردم بود، فقط یک ادّعاى بىپایه است. »
امام رضا علیه السلام و عالمان اهل سنت
آرى، درست است این سخنان براى ابن تیمیه و هم فکران او، مطالبى بىپایه و بدون دلیل است، اما محدّثان و مورخان غیر شیعه نیز مطالبى دارند که دلالت مىکند آن چه شیعه درباره امامان خویش باور دارد، امرى درست و راستین است.
اینک برخى عبارات علماى اهل سنت را در این زمینه نقل مىکنیم.
على بن عبدالله سمهودى درگذشته سال 911 هجرى قمرى در این باره چنین مىنویسد:
«على الرضا، فرزند موسى کاظم علیه السلام، یگانه زمانه خویش بود. او بسیار ارزشمند بود و ابومحفوظ معروف کرخى به دست او مسلمان شد….
مأمون به او گفت: چگونه جدّ تو «قسیم النار و الجنة؛ حدّ فاصل بهشت و دوزخ شد»؟
پاسخ داد: مگر تو از پدرت و به نقل از نیاکان خودت از عبدالله بن عباس نشنیدهاى که مىگوید: از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مىفرمود:
حبّ علي إيمان وبغضه کفر؛
مهرورزى به على ایمان و بغض و کینه به او کفر است.
پاسخ داد: چرا شنیدهام.
امام رضا علیه السلام فرمود:
فقسمة الجنّة والنار إذاً كان على حبّه و بغضه؛
بنابراین، بر اساس حبّ و بغض به او، بهشت و دوزخ تقسیم شده است.
مأمون گفت: اى ابالحسن! خداوند پس از شما مرا زنده نگه ندارد. گواهى مىدهم که تو وارث علم رسول خدا صلى الله علیه وآله هستى. »
کمال الدين محمّد بن طلحه، محدّث و فقيه شافعى متوفاى سال 652 هجرى قمرى درباره امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«ابو الحسن على بن موسى کاظم بن جعفر الصّادق…
پیش از این درباره امیر مؤمنان على علیه السلام و درباره زین العابدین على علیه السلام سخن گفتیم. ایشان على بن موسى الرضا علیه السلام سومین على است. کسى که به خوبى بنگرد مىبیند که ایشان وارث آنان بوده و سومین نفر از علىهاى سهگانه است.
آن بزرگوار داراى ایمان بالا و مقام والاست. جایگاه او بالا و توانمند بود. یاران او بسیار و حقانیت استدلالهاى او آشکار بود تا آن جا که خلیفه مأمون، او را به مقام ولى عهدى رسانید و او را در حکومت خویش شریک گرداند. امر خلافت را به او پیشنهاد کرد و دخترش را در پیش چشم همگان به ازدواج او در آورد.
مناقب آن بزرگوار عالى، صفات شریف او متعالى، کرم او هم چو حاتم طائى، داراى طبیعتى که از پدر خود به ارث برده است، اخلاق او عربى، نفس شریف او هاشمى، ریشه کریم او نبوى و هر چه در مدایح او گویند او از آن بزرگتر است و هر چه از مناقب او شمارند او از آن والاتر است».
شیخ مؤمن بن حسن شبلنجى متوفاى پس از سال 1308 هجرى قمرى نیز در این زمینه مىنویسد:
«ابراهيم بن عباس مىگويد: ندیدم که از امام رضا علیه السلام سؤالى بشود و او پاسخش را نداند. کسى عالمتر از او به آن چه گذشته و تا دوران زندگیش رخداده، ندیدهام. مأمون او را با هر پرسشى که مىتوانست مىآزمود. اما او به همه این پرسشها پاسخى کافى مىداد.
آن بزرگوار کم مىخوابید، روزه فراوان مىگرفت. روزه سه روز در هر ماه را هرگز ترک نمىكرد.
او مىفرمود:
ذلك صيام الدهر؛
روزه این سه روز، معادل روزه همه روزگار است.
آن بزرگوار نیکى بسیار مىکرد و فراوان صدقه مىداد. بیشتر این کارها را در شبهاى تاریک انجام مىداد. تابستان بر روى حصیر و در زمستان بر روى «مِسح؛ نوعى زیرانداز» مىنشست.
دانشمند دیگر اهل سنت شیخ ابراهیم بن محمد جوینى از اساتید ذهبى است که به سال 730 هجرى قمرى وفات یافت. او در توصیف امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«امام هشتم: ظاهر سازنده رازهاى پنهان، آشکار کننده امور نهان، سرچشمه مکارم و امور نیک و عالى، شخصیتى والا، داراى مقامهاى رفیع، لطفى فراوان، امیر اشراف، نور چشم آل یاسین و آل عبدمناف، سید پاک و معصوم و عارف به حقایق علوم و آگاه از پنهانىها و نهفتههاى راز سربه مهر، خبردهنده از آینده و گذشته، فردى که خدا از او راضى است؛ چرا که در همه حالتها او نیز راضى است، و دلیل لقب گرفتن ایشان به رضا همین است، او همان على بن موسى علیهما السلام است… ».
ابن حجر هیتمى مکى درگذشته سال 972 هجرى قمرى درباره پیشواى هشتم امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«فرزندان موسى بن جعفر علیهما السلام به هنگام وفات ایشان، سى و هفت دختر و پسر بودهاند. یکى از آنان على بن موسى الرضا علیهما السلام است. او آگاهترین و ارجمندترین آنها بود. مأمون او را به مقام ولى عهدى گماشت و دخترش را به ازدواج او درآورد و در امر حکومت او را با خود شریک گرداند و امر خلافت را به او پیشنهاد کرد… ».
آن چه گذشت، گزیدهاى از نوشتههاى عالمان اهل سنت درباره علم، زهد و عظمت حضرت امام رضا علیه السلام است.
دانش امام رضا علیه السلام و بهره فقهاى سنّى
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
فقیهان سنى نیز مطالب فراوانى از امام رضا علیه السلام فراگرفتند.
اما ابن تیمیه در این باره مىگوید:
«هیچ یک از حدیث شناسان، مطلبى را از على بن موسى علیهما السلام نگرفته است. در کتابهاى ششگانه اهل سنت نیز حدیثى از او نقل نشده است. بلکه ابوصلت هروى و افرادى مانند او نسخههایى را از پدرانش نقل کردهاند که در آنها دروغهایى است که حتى انسانهاى صادق غیر از اهل بیت، از این دروغها منزّه و دور هستند؛ چه برسد به صادقان اهل بیت.
و این سخن او (علامه حلى) که «فقهاى اهل سنت، مطالب بسیارى از على بن موسى علیهما السلام فراگرفتهاند»، از آشکارترین دروغهاست… آن چه برخى نقل مىکنند که معروف کرخى خادم او بوده و به دست او مسلمان شده، یا این که از ایشان خرقه گرفته است، همه این مطالب به اتّفاق نظر آگاهان به این امر، دروغ است. »
در پاسخ به ابن تیمیه چند نکته را یادآور مىشویم:
نکته نخست در این که فقیهان اهل سنت از امام رضا علیه السلام کسب علم کردهاند، عبارات زیر کافى است:
واقدى مىنویسد:
«على بن موسى الرضا علیهما السلام حدیث را از پدرش، عموهایش و دیگران شنید. او ثقه و مورد اعتماد بود. در حالى که بیست و چند سالى بیش نداشت، در مسجد النبى صلى الله علیه وآله مىنشست و فتوا مىداد. او از طبقه هشتم تابعین اهل مدینه است».
حاکم نیشابورى در این باره مىنویسد:
«ابوالحسن على بن موسى علیهما السلام، در سال دویست هجرى وارد نیشابور شد. او در حالى که بیست و چندسالى بیش نبود در مسجد رسول خدا صلى الله علیه وآله مىنشست و فتوا مىداد. از میان بزرگان حدیث، معلّى بن منصور رازى، آدم بن ابى ایاس عسقلانى، محمّد بن ابى رافع قصرى قشیرى، نصر بن على جهضمى و دیگران از او روایت گرفتهاند.
آن بزرگوار در «سناباد» طوس و در ماه رمضان سال 203 هجرى به شهادت رسید. او چهل و نه سال و شش ماه عمر کرد».
ابن جوزى درباره امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«در حالى که بیست و اندى سال داشت، در مسجد رسول خدا صلّى الله علیه وآله فتوا مىداد».
ابن کثیر دمشقى نیز درباره امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام قُرشى هاشمى علوى، ملقّب به رضاست. همان گونه که در گذشته گفتیم، مأمون تصمیم گرفت که از خلافت کناره گیرى کند، اما على بن موسى علیهما السلام حاضر به پذیرش آن نشد، به همین دلیل مأمون او را ولى عهد خویش نمود تا پس از او حاکم شود.
على بن موسى علیهما السلام در صفر این سال، در طوس وفات یافت. او روایت را از پدر و غیر او نقل کرده است. گروهى از جمله مأمون، ابو صلت هروى، وابو عثمان مازنى نحوى از او روایت نقل کردهاند. »
مزّى در توصیف امام رضا علیه السلام مىگوید:
«ق، على بن موسى علیهما السلام… افرادى چون ابو بکر احمد بن حباب بن حمزه حمیرى نسب شناس، ایوب بن منصور نیشابورى، دارم بن قبیصة بن نهشل صنعانى، ابو احمد داوود بن سلیمان بن یوسف غازى قزوینى ـ این فرد نسخهاى از حضرت رضا علیه السلام در اختیار دارد ـ سلیمان بن جعفر، عامر بن سلیمان طائى پدر احمد بن عامر ـ که از راویان ضعیف است؛ وى نسخهاى بزرگ از امام رضا علیه السلام در اختیار دارد ـ عبد الله بن على علوى، امیر المؤمنین ابو العباس عبد الله مأمون بن هارون الرشید، ابو الصّلت عبد السلام بن صالح هروى (ق) ، على بن صدقة شطّى رقّى، على بن على خزاعى دعبلى، على بن مهدى بن صدقة بن هشام قاضى ـ که نسخهاى از امام رضا علیه السلام در اختیار دارد ـ محمّد بن سهل بن عامر بجلى، فرزند ایشان ابو جعفر محمّد بن على بن موسى علیهم السلام، ابو جعفر محمّد بن محمّد بن حیّان تمّار بصرى، موسى بن على قرشى و ابو عثمان مازنى نحوى از او روایت نقل کردهاند».
ذهبى درباره امام رضا علیه السلام مىنویسد:
«طبق آن چه گفته شده آدم بن ابى ایاس ـ که بزرگتر از على بن موسى علیهما السلام است ـ احمد بن حنبل، محمّد بن رافع، نصر بن على جهضمى، وخالد بن احمد ذهلى امیر از على بن موسى علیهما السلام روایت نقل کردهاند».
ذهبى هم چنین در این باره مىنویسد:
«على بن موسى الرضا علیهما السلام ـ ق، د، ت ـ یکى از بزرگان است. او امام ابو الحسن بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن على زین العابدین بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام، هاشمى علوى حسینى است.
او از پدرش و عبد الله بن ارطاة روایت نقل کرده است. این افراد نیز از او روایت نقل کردهاند: فرزند ایشان ابو جعفر محمّد علیه السلام، ابو عثمان مازنى، مأمون، عبد السلام بن صالح، دارم بن قبیصه و گروهى دیگر….
على بن موسى علیهما السلام سرور بنى هاشم، والامقامترین و عاقلترین آنها در زمان خویش بود. مأمون از او تکریم مىکرد و در برابر او خاضع و فروتن بود. او را آن چنان احترام مىکرد که ولى عهد خویش ساخت و این خبر را به همه سرزمینها فرستاد…».
ابن حجر عسقلانى مىنویسد: حاکم نیشابوى مىگوید:
«از ابا بکر محمّد بن مؤمّل بن حسن بن عیسى شنیدم که مىگفت: به همراه امام اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمه و همتاى او ابوعلى ثقفى به همراه گروهى از اساتید خویش ـ که فراوان بودند ـ به زیارت قبر على بن موسى الرضا علیهما السلام در طوس رفتیم. دیدم که ابن خزیمه چنان آن بقعه را تعظیم و تکریم مىنمود و در برابر آن تواضع و تضرّع کرد که مایه حیرت و شگفتى ما شد…».
حدیث سلسلة الذهب
افزون بر این، در کتابهاى متعددى آمده:
«وقتى امام رضا علیه السلام وارد نیشابور شد، علماى این دیار به سوى او آمدند و قلم و دوات نیز به دست داشتند. آنان در حالى که آن حضرت بر مرکب خویش سوار بود، افسار مرکب آن بزرگوار را گرفتند و او را سوگند دادند که حدیثى از پدران خویش برایشان نقل کند.
امام رضا علیه السلام فرمود: پدرم موسى کاظم از پدرش… از على بن ابى طالب روایت مىکند که حبیب و نور چشم من رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: جبرئیل برایم روایت کرد که شنیدم که خداوند مىفرمود:
لا إله إلاّ الله حصني فمن قالها دخل حصني وأمن من عذابي؛
عبارت «لا اله الا الله»، دژ مستحکم من است. هرکس آن را بگوید وارد دژ من شده و از عذاب من ایمنى یافته است.
در روایت دیگرى آمده:
«حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از پدران خویش از حضرت على علیه السلام روایت مىکند که از رسول خدا صلى الله علیه وآله پرسیدم: ایمان چیست؟
فرمود:
معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان؛
معرفت قلبى، اقرار به زبان و عمل به اعضا و ارکان.
در روایتى آمده: احمد بن حنبل مىگوید:
اگر این سند براى دیوانهاى خوانده شود (به برکت این نامهاى مقدس) او شفا خواهد گرفت.
علاوه بر این، باید گفت: در رأس عالمانى که از امام رضا علیه السلام درخواست کرده بودند برایشان روایت بگوید، ابوزرعه رازى، محمّد بن اسلم طوسى، یاسین بن نضر، احمد بن حرب، یحیى بن یحیى و… هستند. هم چنین شمار کسانى که روایت آن حضرت را مىنوشتهاند، بیش از بیست هزارتن شمرده شده است».
اکنون باید پرسید: دروغگو کیست؟!
امام رضا علیه السلام و نگارندگان کتابهاى ششگانه
نکته دوم هم چنان که در عباراتى که از خود اهل سنت نقل کردیم، مشاهده شد، سه تن از صاحبان کتابهاى ششگانه اهل سنت از امام رضا علیه السلام روایت نقل کردهاند. ، زیرا حرف «ق» نشانه و حرف اختصارى براى ابن ماجه قزوینى، حرف «د» نشانه و حرف اختصارى براى ابوداوود سجستانى و حرف «ت» نیز نشانه و حرف اختصارى براى ترمذى است.
از این رو، این سخن ابن تیمیه که «در کتابهاى ششگانه اهل سنت، روایتى از او نقل نشده»، دروغى دیگر است.
البته پنهان نماند که در جاى خود ثابت شده که این گونه نیست که اگر در این کتابها روایتى از کسى نقل نشده باشد، او ثقه و مورد اعتماد نیست و به عکس از هر کس در این کتابها روایتى نقل شده باشد، ثقه و مورد اعتماد است.
البته امامان معصوم از خاندان پاک رسول خدا صلّى الله علیه وآله والاتر و بالاتر از این هستند که بخواهیم روایات نقل شده به طریق صحیح و معتبر از آنها را با این معیارها بسنجیم. بلکه باید گفت: انسان سعادتمند کسى است که روایات آنان را فراگیرد و پیرو آنان باشد و انسان شقى نیز کسى است که از آنان روى گرداند و به مخالفت با آنان برخیزد.
مأمون نام حضرت امام رضا علیه السلام را بر روى درهم و دینار آن روزگار ضرب کرد و به همه جا خبر داد که با آن حضرت بیعت کنند.
اشعار ابو نؤاس در مدح امام رضا علیه السلام
از ابونؤاس درباره امام رضا علیه السلام اشعارى نقل شده است؛ یکى از آنها، شعرى است که علامه حلّى رحمه الله آن را نقل نمود.
ابن جوزى مىگوید: صولى گفت: ابو نؤاس در مدح امام رضا علیه السلام چنین سرود:
قيل لي: أنت واحد النّاس في كلّ *** كلام من المقال بديه
لك في جوهر الكلام بديع *** يثمر الدرّ في يدي مجتنيه
فعلى مَ تركت مدح ابن موسى *** والخصال الّتي تجمّعن فيه؟
قلت: لا اهتدي لمدح إمام *** كان جبريل خادماً لأبيه1
به من گفتهاند که تو در فنّ سخنورى و شعر از همه مردم ممتازترى، کلام تو در میان جواهرات، جواهرى نو سفته است و در دست چینندگان درّ بجاى مىگذارد.
پس با این وصف چرا مدح علىّ بن موسى علیهما السلام را ترک کردهاى و از صفاتى که در او جمع است چیزى نمىگویى؟
من در پاسخ گفتم: در مدح امامى راه ندارم که جبرئیل خادم پدرش بوده است.
ذهبى مىنویسد: ابو نؤاس در مدح امام على بن موسى الرضا علیهما السلام شعرى دارد که به این شرح سرود:
قيل لي: أنت أحسن الناس طرّاً *** في فنون من المقال النبيه
لك من جيّد القريض مديح *** يثمر الدرّ في يدى مجتنيه
فعلى مَ تركت مدح ابن موسى *** والخصال الّتي تجمّعن فيه؟
قلت: لا أستطيع مدح إمام *** كان جبريل خادماً لأبيه2
هم چنین ذهبى مىنویسد:
صولى مىگوید: احمد بن یحیى براى ما روایت کرد که شعبى مىگوید: فاخرترین بیت، شعرى است که انصار در جنگ بدر سرودهاند که این بیت بود:
وببئر بدر إذ يردُّ وجوههم *** جبريل تحت لوائنا ومحمّد
در کنار چاه بدر وقتى چهرههاى آنان (مشرکان) برگردانده مىشود، جبرئیل و حضرت محمد صلّى الله علیه وآله، در زیر لواى ما هستند.
سپس صولى مىگوید: اما فاخرتر از آن، سخن حسن بن هانى در مدح امام على بن موسى الرضا علیهما السلام است که گفت:
قيل لي: أنت واحد الناس في كلّ كلام….3
هم چنین صفدى این اشعار را در کتاب الوافى،4 و نیز ابن طولون5 نقل کردهاند.
ابن خلّکان6 و ابن طولون مىگویند:
دلیل سرودن این ابیات این است که برخى از اصحاب به ابونؤاس اعتراض کردند که ما، فرومایهتر از تو ندیدیم، براى هر چیزى حتى شراب، ابیاتى سرودى، اما این امام على بن موسى الرضا علیهما السلام در دوران تو زندگى مىکند، درباره ایشان شعرى نمىسرایى؟
او پاسخ داد: به خدا سوگند که دلیل نسرودن شعر درباره ایشان، از روى احترام و بزرگ شمردن ایشان بوده است. (نخواستم با اشعار خود، شأن او را کم کنم) افرادى چون من، توانِ بیانِ مدح افرادى چون ایشان را ندارند. سپس این ابیات را سرود.
حاکم نیشابورى نیز در تاریخ نیشابور روایتى آورده که حافظ حموینى جوینى نیز آن را از حاکم نقل کرده است. حموینى مىنویسد:
شیخ عبد الرحیم بن محمّد بن احمد بن فارس بن زجّاج، از قاضى جمال الدین عبدالصمد بن محمد بن ابى الفضل روایت مىکند که محمّد بن فضل ابو عبد الله و ابو القاسم زاهر بن طاهر روایت کردهاند: حافظ ابو بکر احمد بن حسین از امام حاکم البیع، از على بن محمّد مذکر، از محمّد بن على فقیه، از حسین بن ابراهیم روایت مىکند که على بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از ابو الحسین محمّد بن یحیى فارسى چنین نقل مىکند:
روزى ابونؤاس ابو الحسن على بن موسى الرضا علیهما السلام را دید. ایشان از نزد خلیفه مىآمدند و بر استرى سوار بودند. ابونؤاس به ایشان نزدیک شد و سلام کرد. سپس عرض کرد: اى پسر رسول خدا! ابیاتى را سرودهام که دوست دارم آنها را براى شما بخوانم.
فرمودند: بخوان.
ابونؤاس نیز این ابیات را خواند:
مطهّرون نقيّات ثيابهم *** تجري الصلاة عليهم أينما ذكروا
من لم يكن علوياً حين تنسبه *** فماله في قديم الدهر مفتخر
والله لمّا بدا خلقاً فأتقنه *** صفاكم واصطفاكم أيّها البشر!
وأنتم الملأ الأعلى وعندكم *** علم الكتاب وما جاءت به السّور
اینان پاکیزگانند که جامههایشان پاک و پاکیزه است (طهارت ظاهرى و باطنى دارند) هرجا که نام ایشان بیاید، بر آنها درود فرستاده مىشود.
هنگامى که نسب کسى را مىشمارى اگر به این خاندان ختم نشود هيچ افتخارى از نسب خویش ندارد.
وقتى خداوند خلقت را آغاز نمود شما را برگزید. اى انسانها! آگاه باشید.
شما آن جماعت والا مقام هستید و علم کتاب آسمانى و معانى سورههاى قرآن نزد شماست.
امام رضا علیه السلام به او فرمودند:
قد جئت بأبيات ماسبقك لها أحد؛
ابیاتى خواندى که هیچ کس پیش از تو نسروده است.
آنگاه به غلام خویش فرمودند:
يا غلام! هل معك من نفقتنا شي؟
اى غلام! آیا پولى برایمان باقى مانده؟
پاسخ داد: سیصد دینار.
حضرت فرمودند:
أعطها إيّاه؛
همه را به ابونؤاس بده.
سپس فرمودند:
لعلّه استقلّها، يا غلام! سق إليه البغلة؛7
شاید آن را کم شمارد. اى غلام! استر را نیز به او بده.
ابن خلّکان و ابن طولون نیز این ابیات را نقل کردهاند.8
صفدى مىنویسد: «ابونؤاس این ابیات را درباره امام رضا علیه السلام سروده است: مطهّرون نقيّات جيوبهم… ».9
هم چنین حاکم نیشابورى از صولى از مبرّد این گونه روایت مىکند:
روزى ابونؤاس از خانه بیرون آمد. دید سوارى از کنار او مىگذرد. پرسید: او کیست؟
پاسخ دادند: على بن موسى الرضا علیهما السلام است.
او نیز این اشعار را سرود:
إذا أبصرتك العين من بعد غاية *** وعارض فيك الشكّ أثبتك القلب
ولو أنّ قوماً أمّموك لقادهم *** نسيمك حتّى يستدلّ به الركبُ
چون دیدهاى تو را از دور ببیند و تو را نشناسد و در این که آیا تویى یا دیگرى است شک کند آن جاذبه محبّت قلب، شک را بر طرف سازد و یقین کند که تو خود هستى و به دیدن از نزدیک نیاز ندارد.
و چنانچه مردمى تو را پیشوا و امام دانند، همان بوى خوش و نسیم تو آنان را هدایت خواهد کرد، حتى سواران در راه به نور تو راه را پیدا مىکنند.
این روایت را نیز حموینى جوینى از حاکم نیشابورى نقل کرده است.10
برگرفته از کتاب با پیشوایان معصوم علیهم السلام – نگاهی به زندگانی امام رضا علیه السلام
ثر ارزشمند حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی
1 . المنتظم: 10 / 120.
2 . تاريخ الاسلام: 14 / 271، حوادث سال هاى 201 ـ 210.
3 . سير أعلام النبلاء: 9 / 388.
4 . الوافى بالوفيات: 22 / 249.
5 . الأئمّة الاثنا عشر: 98.
6 . وفيات الأعيان 2 / 433.
7 . فرائد السمطين: 2 / 200.
8 . وفيات الأعيان: 2 / 433، الأئمّة الاثنا عشر: 99.
9 . الوافى بالوفيات: 22 / 250.
10 . فرائد السمطين: 2 / 202.