متن بیانات معظم له:
بسم الله الرحمن الرحیم
بابی را در کافی عنوان کردند، باب الصبر
اولا خود صبر معنایش چیست؟
ثانیا این صبر با توجه به آن چه که برای انسان اتفاق میفته چگونه باید باشه؟
ثالثا مرکز صبر کجاست؟
اینطور که از مجموع مطالعات خودم به دست آوردم این است که صبر را میتوان تعبیر کرد به کف نفس
کف نفس که انسان بر نفس خودش مسلط باشد
بنابراین مرکز صبر، نفس انسانی است و نفس انسانی آیا با قلب انسانی دوتاست یا یکی است؟و آن چه که بر اعضا و جوارح انسان حاکمیت دارد قلب است یا نفس؟
این امور را که بررسی کنیم چه بر اساس لغت و چه اصطلاحات قرآن کریم و چه استعمالات روایات، خلاصه می شود که صبر این است که انسان بر نفسش سیطره داشته باشد و در حوادثی که برای انسان پیش میآید متناسب آن رفتار کند. و اگر صبر در وجود انسان و در قلب او استقرار پیدا کرد تمام اعضا و جوارح انسانی متناسب با حالاتی که پیش میآید رفتار خواهد کرد. از لغت و روایات و قرآن کریم استفاده می شود
در قرآن امر شده به استعانت به صبر و صلاة که در این آیه صبر تفسیر شده به صوم
وقتی انسان روزه میگیرد چگونه است حال انسان ؟
اینکه روزه میگیرد و کف نفس دارد و سیطره دارد بر نفس خودش که صبر به صوم تفسیر شده است
یا در روایات صبر تقسیم شده بر سه قسم:
قسم اول: صبر بر طاعت
یعنی وقتی مولا امر کرد، بر من امتثال امر او واجب است؛ این نفس است که میخواست از زیر بار اطاعت فرار کند و لذا باید انسان سیطره بر نفس داشته باشد و امر را امتثال کند
قسم دوم: صبر در معصیت
که اگر معصیتی پیش آید، انسان اگر سیطره بر نفسش نداشته باشد و کف نفس نکند لا محاله اعضا و جوارح راه میافتند به سمت آن معصیت و بالعکس اعضا و جوارح تحت عقل و قلب قرار گرفته و سراغ گناه نمیروند.
قسم سوم: صبر بر مصیبت
انسان اگر حادثه ناگواری برایش رخ دهد و نتواند سیطره داشته باشد بر نفس، لا محاله میبینید بر زبان انسان حرفهای بدی و اعتراض به خدا جاری می شود و بر اعضاء و جوارح انسان حرکاتی سر میزند که مناسب شان او نیست. لذا صبر را معنا میکنیم به کف نفس و مرکز صبر هم قلب است که قلب مطمئن داشته باشد که در اینصورت هم در طاعت و معصیت و مصیبت در همه احوال انسان تسلیم خواهد بود در برابر مولا
از من خواسته فلان لذت را چشم پوشی کنم میگویم چشم
از من خواسته فلان تکلیف را انجام دهم میگویم چشم
از من خواسته اگر حادثه ناگواری پیش آمد در برابر خداوند متعال تسلیم باشم میگویم چشم
و لذاست که در روایت داریم
قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : اَلصَّبِرُ مِنَ اَلْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ وَ لاَ خَيْرَ فِي جَسَدٍ لاَ رَأْسَ مَعَهُ وَ لاَ فِي إِيمَانٍ لاَ صَبْرَ مَعَهُ.
با توجه به آن چه عرض کردم کاملا این روایت معنایش روشن می شود.
اگر انسان کف نفس نکرده باشد و صبر نداشته باشد ایمان ندارد و اگر بخواهد در معاصی نفسش را حاکم بکند و صبر نداشته باشد ایمانش را از دست داده است.چرا؟ چون نفس انسان را وا میدارد به کارهای غیر مناسب در هر موقعیتی لذا تشبیه کردند صبر را، مِنَ اَلْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ
انسانی که جسد از او باقی بماند و راس نداشته باشد چه اثری دارد؟؟! چه خاصیتی دارد؟؟!
این صورت و راس انسان است که مورد خطاب قرار میگیرد والا با چه چیزی میخواهید ارتباط بگیرید
الصبر راس الایمان
یعنی صبر در قله قرار گرفته است و بقیه در مراتب پایین تر قرار گرفتند
اَلصَّبِرُ مِنَ اَلْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ وَ لاَ خَيْرَ فِي جَسَدٍ لاَ رَأْسَ مَعَهُ
این اثر صبر است برای مومن هم در بُعد اعتقادی و هم در بعد عملی
منو