حضرت آیت الله حاج سیدعلی حسینی میلانی در چهارصد و دهمین جلسه دروس خارج امامت خود و در بحث امامت سایر ائمه (علیهم السلام) به بیان مقامات و افضلیّت خورشید هدایت امام جعفر صادق علیه السلام پرداختهاند که متن و صوت آنرا به علاقمندان مذهب جعفری تقدیم میکنیم:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمدللّه ربّ العالمین والصلاة والسلام علی خیر خلقه وأشرف بریّته محمّد وآله الطاهرین
ولعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین من الأولین والآخرین
… وکان ابنه الصّادق (عليه السلام) أفضل أهلِ زمانه وأعبدهم، قال علماء السیرة إنّه شغل بالعبادة عن طلب الرّئاسة وقال عمرو بن أبيالمقدام کنت إذا نظرت إلی جعفر بن محمدٍ علمتُ أنّه من سلالة النبیّین وهو الّذي انتشر منه فقه الإمامیة والمعارف الحقیقیّة والعقائد الیقینیّة وکان لا یُخبر بامرٍ إلّا وقع؛
چند مطلب را مرحوم علامه برای افضیلت امام صادق (عليه السلام) در زمان خودشان ذکر میکنند:
• مطلب اول اعلمیت امام صادق (علیه السلام) است.
• مطلب دوم اعبد النّاس بودن امام صادق (علیه السلام) در زمان خودشان.
• مطلب سوم این که حضرت علم غیب داشتند.
و اقرار بعضی از علمای آنها را نقل کردند که کنتُ إذا نظرتُ إلی جعفر بن محمدٍ علمتُ أنّه من سلالة النبیّین، علم به غیب داشتند امام صادق (سلام الله علیه) و هر آنچه را که خبر دادند واقع میشد، و اعلم بودند از نظر علمی مقدم بودند بر همه معاصرینشان، و ایشان اعبد النّاس بودند. اما اعلمیت دلیل افضلیت است بلا کلام، هَلْ یسْتَوی الذینَ یعْلَمُونَ والذینَ لَا یعْلَمُونَ؟ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ، اما این که حضرت اعبد النّاس بودند میدانید عبادت فرع معرفت است، وقتی کسی اعبد النّاس باشد اعرف النّاس است بالله و از آن طرف وقتی کسی اعبد النّاس باشد به ملاک این که عبادت انسان را به خدا نزدیک میکند، هر کسی که
اعبد النّاس باشد قهراً اقرب النّاس است إلی الله، و اقربیت إلی الله مقامی است که دیگر بالاتر از آن مقامی نیست فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ، در روایات داریم و از ائمه (علیهم الصّلاة والسلام) وارد شده که این مقامی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیدا کردند و مقام امیرالمؤمنین مقامی است که دوست و دشمن مقرّند غیر مسلمین مقرّند، این مقام را حضرت میفرمایند که امیرالمؤمنین نرسیدند الا بطاعته لله ورسوله، اطاعت خدا و رسول و عبادت و بندگی انسان را بالا میبرد، «ما زال العبد یتقرب الیّ بالنوافل حتی أکون سمعه الّذی یسمع به وبصره الّذی یبصر به»، این طور است عبادت، آن وقت اگر کسی اعبد النّاس باشد آن هم عبادت امام (عليه السلام) نه عبادت بنده و سایر مردم، قهراً اقرب النّاس است، و از آن طرف وقتی امام (عليه السلام) اخبار میکنند از شیء وما اخبر عن شیء الا وقع، این ارتباط امام (عليه السلام) را به کجا میرساند؟ چطور میشود که انسان اخبار کند از آن چه که در آینده واقع میشود و واقعا هم واقع بشود به همان جوری که اخبار کرد، این چطوری میشود؟ این چه نفس قدسیهای لازم است؟ چه احاطه ای بر امور عالم لازم است؟ چه ارتباطی به لوح محفوظ لازم است؟ چگونه است که اراده امام اراده خداوند متعال است؟ که در زیارت جامعه میخوانیم «وَدَلِیلَ إرَادَتِه» هم در زیارت جامعه هست هم در زیارت آل یاسین است. آن وقت در زمان امام صادق حالا مثلا ثبوتاً حساب بکنیم رسیدگی بکنیم در عالم ثبوت چه کسی ممکن است بخواهد نظیر امام صادق باشد؟ که وزنش وزن امام صادق و مقامش… خلاصه چه کسی را میشود احتمال بدهیم مزاحم امام صادق، معارض امام صادق از نظر این مقامات معنوی باشد، تا احتمال بدهیم او افضل باشد از امام صادق (علیه السلام)؟
آن وقت این امت بیچاره این امت مرحومه است اما امت محرومه باید بگوییم، امتی که خودش به دست خودش، خودش را محروم بکند پیرو چه کسی میخواهند بشوند؟ ابوحنیفه؟ مالک بن انس؟ مالکی که سه سال در شکم مادرش بود؟ که در منابع معتبر دسته اول نوشته شده، ابوحنیفهای که کل فقهش مبنی بر اساس قیاس، یعنی دین شیطان مذهب شیطان مسلک شیطان، یا منصور دوانیقی مثلا؟
این است که اگر کمترین انصافی وجود داشته باشد باید اقرار بکنند به این که گمراه شدند و کج رفتند و باید روزی از روزها برگردند، اما چه زمانی برمیگردند؟ تا قبل از زمان امام زمان عجل تعالی فرجه الشریف، بعد از مرگشان برمیگردند، یا حسرتا، فایدهاش چیه؟ حضرت ظهور کند شاید بعضی هایشان برگردند خوفاً برگردند؟ واقعا ایمان بیاورند؟ نمیدانم…
آن وقت ابنتیمیه عبارتش را دیروز خواندم، عبارت مالک بن انس را و ابوحنیفه را درباره حضرت خواندم آن وقت ابوحنفیه میگوید که ابوجعفر منصور از من خواست که جلسه ای تشکیل بشود امام صادق (علیه السلام) تشریف بیاورند و مردم حاضر باشند، تو بیا کاری کن که حضرت را از انظار مردم بیندازی، «فهیئت له أربعین مسألة» نشسته فکر کرده چهل تا مسئله سخت مهیا کرده آن وقت جلسه تشکیل شد میگوید وقتی چشمم به جعفر بن محمد افتاد دخلتنی من الهیبة لجعفر بن محمد الصّادق ما لم یدخل بي لأبي جعفر، ابوجعفر منصور برای من هیبتی نداشت من تحت تأثیر هیبت جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) قرار گرفتم، «فسلمتُ علیه فأومأ إليّ وجلستُ ثمّ التفتَ إلیه فقال» رو کرد منصور به امام صادق گفت یا اباعبدالله هذا ابوحنیفه حضرت فرمودند بله می شناسمش، میشناسمش، بعد رو کرده منصور به ابوحنیفه گفته «یا أباحنیفة ألق علی ابی عبدالله من مسائلك»، مطرح کن مسائلت را «فجعلتُ ألقي علیه فیجیبني فیقول أنتم تقولون کذا، أهل المدینة یقولون کذا ونحن نقول کذا» حضرت احاطه داشتند به فتواهای همه فرق، «فربّما تبعناهم وربما خالفناهم» جمیعاً چهل تا مسألة تمام شد، «ثمّ قال ابوحنیفه ألیس رُووینا انّ اعلم النّاس اعلمهم باختلاف النّاس»، مگر غیر از این است که روایت داریم بزرگان ما گفتند اعلم النّاس کی است؟ اعلم النّاس باختلاف النّاس پس امام صادق اعلم النّاس است، این اقرار ابوحنیفه است، آن وقت نقشه ای که داشتند این بود که حضرت را در آنجا سبک کنند حضرت بعضی از مسائل را نتوانند جواب بدهند در روایات ما هست یادم هست در جایی دیدم شاید در منابع سنی هم باشد که حضرت خودشان شروع کردند به ابوحنیفه به سؤال کردن، خب ابوحنیفه حالا یک سئوالی هم ما مطرح کنیم بفرمائید آقا، بلند نشد جواب بدهد. آمده بود که حضرت را سبک کند در جمع خودش مفتضح شد، این جلسه در منابع دسته اول سنیها موجود است تذکرة حفاظ ذهبی جلد 1 صفحه 66؛ جامع مسانید ابی حنیفه جلد 1 صفحه222.
و اما عبارات دیگران درباره امام صادق (عليه السلام) که مثلا فرض کنید که ابن حبّان چه گفته، ابوحاتم رازی چه گفته، یا متأخیرین تا برسد به ابوالفرج ابن الجوزی و برسد به ابن خلّکان، ابوالفتح شهرستانی میگوید: «جعفر بن محمد هو ذوعلم غزیرٍ في الدّین، وأدبٍ کاملٍ في الحکمة وزهدٍ فی الدّنیا، وورعٍ تامّ عن الشهوات، وقد أقام بالمدینة مدة یفید شیعةَ» درس داشتند حضرت برای شیعیان «المنتمین إلیه ویفیض علی الموالین له اسرار العلوم، ثمّ دخل العراق» حضرت آمدند به عراق، «واقام بها مدةً ما تعرض للإمامة قط» یعنی حکومت را حضرت طلب نکردند، دنبال حکومت نبودند «ولا نازع في الخلافة أحداً، ومن غرق في بحر المعرفة» کسی که در دریای معارف الهی غرق شده «لم یطمع في شط، ومن تعلی إلی زروة الحقیقة لم یخف من حق»، این کلام ابوالفتح شهرستانی اشعری است درباره امام صادق (عليه السلام) در کتاب الملل والنحل، جلد 1 صفحه 166، ابونعیم اصفهانی «جعفر بن محمد الإمام الناطق ذوالزمام السابق ابوعبدالله اقبل علی العبادة والخضوع وآثر العزلة والخشوع ونهی عن الرّئاسة والجموع»، نبوی میگوید: «اتّفقوا علی إمامته وجلالته»، حلیة الأولیاء جلد 3 صفحه 192؛ کتاب تهذیب اسماء واللغات جلد 1 صفحه 155.
آن وقت مرحوم علامه نقل میکنند از علماء اهل سنت که درباره امام صادق (علیه السلام) گفتهاند: «ان شغل بالعبادة عن طلب الرّئاسة»، ابنتیمیه میگوید: عجب! این که فضیلت نشد شما که قائلید به این که امامت از آن اهل بیت است پس ان شغل بالعبادة عن طلب الإمامة والرئاسة یعنی چه؟ هذا تناقض من الإمامیة لان الإمام عندهم واجبٌ ان یقوم بها وباعبائها فانه لا امام في وقته الا هو، فالقیام بهذا الأمر اعظم لو کان واجباً واولی من الاشتغال بنوافل العبادات، این که فضیلت نشد، ان شغل بالعبادة، نه، بر مبنای شما باید طلب ریاست بکند طلب حکومت بکند، خب این یا خودش را به بیسوادی زده یا واقعا بیسواد است، ما وقتی میگوییم امامت حق اهل بیت است نه این است که امام (عليه السلام) قیام بکنند به سیف و طلب کنند حکومت را. حکومت حق امامت است، ما در مباحثمان در همین مباحث امامتمان آن وقتی که مبانی امامت را بیان کردیم گفتم که امامت، خلافت، ولایت از آن اهل بیت است بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله)، ولکن حکومت شأنی است از شئون امام، شأنی است از شئون خلیفه و ولی امر، نه این است که حکومت مساوی باشد مرادف باشد با امامت، آن وقت حکومت این طور است که مردم باید بخواهند طلب کنند، یعنی مردم باید تمکین کنند، مردم باید از آقا بخواهند که آقا تشریف بیاورید خب بعد از عثمان همینطور شد، مردم آمدند و حضرت هم قبول کرده آمدند متصدی امر شدند با این که میدانستند که همین کسانی که بیعت کردند عدهایشان نقض بیعت خواهند کرد مثل طلحه و زبیر. اما چون مردم آمدند لذا در نهج البلاغه هم حضرت تصریح میکنند میگویند خود مردم آمدند و به طوری هجوم آوردند که حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ، نه این است که امامت در مذهب ما اینچنین باشد که حضرت خودشان قیام به سیف بکنند به طلب حکومت و ریاست، ابداً این طور نیست، شأن امام شأن کعبه است «إنّما الإمام کالکعبة یُؤتی ولا یأتی»، حکومت یکی از وظائف امام بر حق است مردم باید اظهار آمادگی کنند پس چرا امام زمان غائبند؟ لذا مرحوم علامه حلی مطلب بسیار جالبی دارند در شرح تجرید. مرحوم علامه میفرمایند که قضیه حکومت کردن برای امام سه بُعد دارد یک بعد مربوط است به خداوند متعال که خدا امام را خلق کند، خدا امام را نصب کند، خدا امام را به مردم معرفی کند، این کار شد، این کار را پیغمبر اکرم بالنّسبة به ائمه بعد از خودشان انجام دادند و ابلاغ کردند این آنچه که مربوط بود به خدا مربوط بود به رسول خدا، بُعد دوم مربوط است به خود امام، امام آمادگی داشته باشد که بپذیرد مسئولیت را، امام آمادگی داشته باشد اداره کند امور مردم را، و ائمه ما (علیهم الصّلاة والسلام) جمیع شرایط آمادگی را دارا بودند از ناحیه ائمه قصوری نبود، پس قصور نه از ناحیه خدا بود العیاذ بالله نه از ناحیه ائمه بوده والعیاذ بالله بُعد سوم خواستن مردم است. آمادگی مردم است. خب شما را به خدا اگر مردم کوتاهی نمیکردند امام کاظم (عليه السلام) زندان میرفتند؟ اگر مردم کوتاهی نمیکردند سید الشهداء (سلام الله علیه) در کربلا به آن وضعیت شهید میشدند؟ و اگر مردم کوتاهی نمیکردند امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این مدت غائب میشدند؟ لذا است که مرحوم خواجه دارد در تجرید که وجوده لطفٌ وتصرفه لطفٌ آخر وعدمه منّا، هیچ وقت امام (عليه السلام) موظف نیستند و مکلف نیستند بروند مردم را به زور یا به تطمیع دعوت کنند که مردم بیایند با من بیعت کنید من میخواهم حکومت بکنم، ابدا چنین چیزی نداریم ما؛ خود نبوت هم همینطور است، کدام یکی از انبیاء مردم را به زور دعوت کرد که بیایند با او بیعت کنند. خیلی از انبیاء از صبح تا شب روایت دارد که در یک روز هفتاد تا نبی را امت کشت. این طور نیست پس بنابراین این که ابنتیمیه اعتراض میکند که هذا تناقض من الإمامیة یا خودش را به نفهمی میزند یا این که واقعا نمیداند، جاهل است، یا تجاهل میکند، یا واقعا جاهل است. هیچ وقت … اصلا خود خداوند متعال که قدرت مطلق است آنجاست، نیست؟ کی خداوند متعال قرآن هم که پر است، که هرگز خداوند متعال مردم را به اجبار و اکراه وانمیدارد به این که بیایند عبادت بکنند بیایند او را بپذیرند، خود خداوند متعال؛ مردم بایستی با کمال منّت بروند خدمت امام، منت بکشند حضرت چیزی بفرمایند که این مردم یاد بگیرند، مردم باید تقاضا داشته باشند لذا متعدد روایت داریم حضرت میفرمایند: «علیکم ان تسئلوا ولیس علینا ان نجیب»، مردم باید التماس کنند خواهش بکنند آنهایی که لیاقت داشته باشند حضرت باهاشون حرف میزنند مقام امامت مقامی است که این حرفها نیست.
اگر قرار بود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) طالب ریاست باشند مگر برایشان سرنگون کردن معاویه کاری دارد؟ خداوند متعال تمام قدرتش را در اختیار امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگذارد، وقتی مصلحت این باشد و اراده الهیه تعلق به این قضیه بگیرد؟ بنابراین نبوده و نیست، امامت مقامی است که مثل نبوت مردم باید بیایند تمکین کنند خضوع کنند بخواهند، و لذا تا مردم از همه اسباب ظاهریه در این عالم ناامید نشوند یعنی شما بدانید از روایات کاملا استفاده میشود از تاریخ کاملا استفاده میشود از حوادث امم سابقه کاملا استفاده میشود که این مردم این مردم فعلی تا کاملا از اسباب ظاهریه ناامید نشوند تا تمام امیدشان متمرکز نشود در امام زمان و تا به این نتیجه نرسند که مصلحی برای این عالم نیست الا حضرت ولی عصر متوسل بشوند به امام زمان حضرت ظهور نخواهند کرد. این را مطمئن باشید، ولکن زمینهها پیدا دارد میشود مردم دارند میفهمند که زید و عمرو فایده ندارد، دارند میفهمند مردم به مرور خداوند متعال اگر اراده کند که این مردم سریعتر از این غفلت از امام زمان بیرون بیایند سریعتر تنبه پیدا بکنند از این خواب زودتر بیدار بشوند حضرت زودتر ظهور میکنند. قصور از مردم است و الا جود میخواهید عدم بُخل در امام زمان موجود است، قدرت میخواهید در امام زمان موجود است، عدم ظهور یا باید از روی عجز باشد یا از روی بُخل باید باشد این هم برهانی است بدانید شما، عدم ظهور یا باید از روی بُخل باید باشد یا از روی عجز باید باشد، یا بُخل از این که ول کن این مردم را به حال خودشان ولشان کن، دیدید کسی که بخیل باشد دارد نمیخواهد بدهد، بابا فلانی از گرسنگی دارد زجر میکشد، عین خیالش نیست، فلانی مریض است احتیاج به مداوا دارد خب یک چیزی بهش بده برود مداوا کند، عین خیالش نیست، آدم بخیل این طور است دیگه؛ فلانی گمراه است بیا هدایتش کن حالش را ندارم این بخل است، بخل مادی معنوی؛ که امام (علیه الصّلاة والسلام) اجلند و مبریاند که بخیل باشند، امام (عليه السلام) بیتفاوت باشند نسبت به ضلالت امت؟ ابدا، غصه هم میخورند هرگز بیتفاوت نیستند، یا عاجزند از اداره کردن این امت از نظر مادی عاجزند از نظر معنوی عاجزند، والعیاذ بالله نه عجز است و نه بخل، پس چرا غائبند؟ یک خورده به خودمان بیاییم هم مبانی فهمیده بشود کاملا و هم آن شرایطی که الان درش هستیم، بالاخره بفهمیم این شرایط چیه؟ چه شرایطی است چه کار باید بکنیم، چه تکلیفی داریم چه وظیفه ای است؟ ما در برابر امام (عليه السلام) چه وظایفی داریم؟ ان شغل بالعبادة عن طلب الرّئاسة؟
بله، طلب نمیکنند ائمه ما ریاست را، مردم باید بیایند تمکین کنند، خواهش کنند، التماس کنند، و اما این که امام صادق (علیه الصّلاة والسلام) ما در جای خودش بحث کردیم و به اثبات رساندیم و از منابع دسته اول استفاده کردیم که تمام علوم حقهای که الان بین مسلمین موجود است تمام علوم، علوم اسلامی که بین مسلمین موجود هست همه این علوم برگشتش به اهل بیت (علیهم السلام) است و ما این را به اثبات رساندیم در نوشتجاتمان هست، تمام علوم، این که میبینید ابن ابی الحدید در اول شرح نهج البلاغه این مطلب را یکی یکی بیان میکند که فقه برگشتش به علی (علیه السلام) است نمیدانم بلاغت برگشتش به علی (علیه السلام) است نمیدانم قرآن و علوم قرآن برگشتش به ایشان است با اجمال رد شده، بنده مفصلا بیان کردم که تمام علوم اسلامی برگشتش به اهل بیت (علیهم الصّلاة والسلام) است. چه کسی است که ادعا بکند که من مستغنی هستم از اهل بیت (علیهم السلام)؟ بیاورید یک کسی را، یادم است در منابع هست و این چیز جالبی هم هست که حجاج بن یوسف ثقفی در زمان خودش نوشت به چهار نفر از بزرگان، چهار تا از علمای دسته اول و رتبه بالای آن زمان که نظرتان راجع به جبر و تفویض چیست، جبر و اختیار چیه؟ هر چهارتایشان جوابی که دادند که مطلبی را که نوشتند هر چهارتا از امیرالمؤمنین اخذ کردند، مطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در جواب گفتند.
علوم اگر در قرآن است قرآن نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، شاگردان امیرالمؤمنین هستند که کتب اهل سنت را پر از حدیث کردند ما حرف داریم در اسانیدشان، و الا آنچه که از ابن عباس دارند اگر واقعا ابن عباس گفته باشد از امیرالمؤمنین است. آنچه از أبیّ بن کعب دارند اگر واقعا به سند ثابت شده باشد ابی بن کعب گفته از امیرالمؤمنین است. آنچه از عبدالله بن عباس دارند در علوم قرآن اگر واقعا ابن عباس گفته باشد از امیرالمؤمنین است. و تمام علوم هم در قرآن است اینها شاگردان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند ابوالدرداء که بزرگترین عالم علماء قرآن و مفسر قرآن بوده در بلاد شام میگوید من شاگرد عبدالله بن مسعود خودش میگوید، میگوید من شاگرد عبدالله بن مسعودم که عبدالله بن مسعود شاگرد علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است، خودش میگوید و اینها را ما به تفصیل بیان کردیم، آن وقت این افضلیت نیست؟ که همه سر سفره علوم امام صادق (علیه السلام) نشسته باشند و هم شاگردان این مکتب باشند این افضلیت امام صادق است در زمان خودشان، آن وقت عقل اجازه میدهد دین اجازه میدهد که با وجود یک چنین شخصیتی برویم تبعیت بکنیم از ابوحنیفه؟ ابوحنیفهای که دینش را از شیطان اخذ کرده، که تمام دین ابوحنیفه قیاس است و قیاس هم از شیطان است. اما میلیونها تابع ابوحنیفه آمدند رفتند الان هستند در آینده هم خواهند آمد خواهند رفت میلیونها، چقدر بتپرست داریم در این عالم؟ چقدر ملحد داریم در این عالم؟ به امام صادق (علیه السلام) برمیخورد؟ نه خیر، به خدا برمیخورد؟ نه خیر، گاوپرست در هندوستان فراوان
وصلی اللّه علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.
دروس خارج امامت 1388/12/9