بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على خير خلقه وأشرف بريّته محمّد وآله الطيّبين الطّاهرين لا سيّما بقيّة الله في الأرضين ولعنة الله على أعدائهم أجمعين.
عرايض بنده عجالتاً در دو بخش خواهد بود:
بخش اوّل در رابطه ى کار با سلفيّت و وهابيّت.
بخش دوّم در رابطه با تشيّع و اين که مخاطب ما در مباحث شيعى عموم اهل سنّت هستند.
در خصوص وهابيّت عرايض بنده اين چنين است که ما گاهى از مسير علمى خارج مىشويم و سير علمى را از دست مىدهيم و قضاياى ديگر خلط مىشود با مباحث علمى.
ما الآن در شرايطى هستيم که مسائل سياسى و اجتماعى در جهان اسلام براى ما وظايفى را ايجاب مىکنند، ولکن نکتهاى که مىخواهم تأکيد کنم اين است که قضاياى سياسى و اجتماعى در امور علمى و تحقيقى نبايد وارد شود، نبايد خلط شود. فرض کنيد که الآن با بعضى از کشورها رابطه خوبى داريم از نظر سياسى و اقتصادى، و کشور ما نياز دارد به اين که با فلان کشور رابطه خوبى داشته باشد، تعامل داشته باشند هم از نظر سياسى و هم از نظر اقتصادى، امّا اين که اعتقادى که آن کشور دارد اثر بگذارد روى اعتقاد ما، و ما به خاطر اين که مبادا روابط سياسى خراب شود يا امور اجتماعى مختل شود نسبت به قضاياى اعتقاديمان کوتاه بياييم، اين درست نيست و شرعاً جايز نيست و مسئوليم.
ما با همه مسلمين مىخواهيم رابطه حسنهاى داشته باشيم و تعايش داشته باشيم به اصطلاح عرب، يعنى حسن برخورد داشته باشيم و آداب اجتماعى را رعايت کنيم، امّا اين که بياييم ائمّه ديگران را تجليل و تعريف کنيم، اين خلاف شرع است، بنده به صراحت عرض مىکنم، به خاطر اين که اين عرايض بنده بعد از شصت سال کار است، شما جوانيد تحت تأثير بعضى شايعات و حرفها و برنامهها قرار نگيريد، اگر واقعاً مىخواهيد وارد اين مباحث شويد، معنا ندارد که از احمد بن حنبل، از ابوحنيفه دفاع کنيم، اخيراً شنيدم دفاع از بخارى شده، اخيراً ديدم از ابن تيميّه دفاع شده، اين خلاف شرع است. شما اصلاً با ابن تيميّه کار کرديد؟ مىدانيد ابن تيميّه چه کسى است؟ مىدانيد کتاب منهاج السنّة چه کرده، ريز ريز منهاج السنّة را خواندهام، کلمه به کلمه خواندهام، خلاف شرع نکنيد مسئوليّت داريد، موت و حيات هست، اوّلاً در اين دنيا نکبت دارد و در آخرت ذلّت دارد، مواظب باشيد تحت تأثير حوادث روزگار قرار نگيريد، مسائل سياسى و اجتماعى به جاى خودش محفوظ.
مسئلهى تقريب بين مذاهب اساساً بايد معلوم شود، اينانى که دعوت به تقريب مىکنند، راهکار نشان دهند، ما بفهميم که منهج چيست، مرحوم آقاى شرف الدين يک جور مىگفت، مرحوم شيخ محمّد حسين کاشف الغطا يک جور مىگفت، مرحوم آقاى شيخ محمّدرضا مظفّر يک جور مىگفت، مرحوم آسيّد مرتضى عسکرى يک جور مىگفت، همه ى اينها را بلدم، بدانيد اينها را من وظيفه دارم بگويم، اصلاً من يادم رفته بود اين جلسه را داريم، اينهايى که الآن دارم مىگويم بدون آمادگى قبلى دارم مىگويم، اگر آمادگى قبلى داشتم شايد خيلى بهتر از اينها مىگفتم، اينها را توجّه کنيد، شماها جوانيد، نيفتيد در يک مسيرهايى که بعداً مايه سرشکستگى شود براى خودتان و براى مذهب، دفاع از ابن تيميّه؟!
در جلسهاى که بنده در خدمت آقاى خامنهاى رهبر معظّم انقلاب بودم، به بنده گفتند اين بت بايد شکسته شود، آنچه که شما کردى بايد بيشتر انجام دهى، حواستان را جمع کنيد، شما ببينيد احمد بن حنبل و غير احمد بن حنبل وقتى درباره حريز بن عثمان حمصى که «کان يلعن عليّاً غدوةً مائة مرّة وعشيّةً مائة مرّة» مىگويد ثقةٌ ثقةٌ ثقة، احمد بن حنبل محبّ اهل بيت بوده؟!
ابن تيميّه مىگويد: محمّد بن نصر مروزى که فقيه بزرگى بوده کتابى تأليف کرده «فيما خالف فيه أبوحنيفه عليّاً وعبدالله بن مسعود»، اصلاً کتاب تأليف کرده، يعنى دقيقاً پيگيرى کرده که امير المؤمنين عليه السّلام در فلان مسأله چه مىگفت صد در صد بر خلافش فتوا داده، اينها جمع آورى شده در يک کتاب فيما خالف فيه أبوحنيفه عليّاً وعبدالله بن مسعود، نگاه کنيد و يادداشت کنيد و مراجعه کنيد، آنگاه که امام کاظم سلام الله عليه به سند صحيح مىفرمايند: «لعن الله أباحنيفة کان يقول: قال عليٌّ وأقول». اين همان است که محمّد بن نصر مروزى کتاب تأليف کرده، تتبّع مىکرد انظار امير المؤمنين عليه السّلام را و بر خلافش فتوا مىداده.
اين که در مباحث جرح و تعديل خوانديد که «خذ بما خالف العامّة»، چرا؟ نه اين که از عامّه بدمان بيايد، نه، از عامّه بدمان نمىآيد، والله وبالله اگر الآن از اين پلهها يک آخوند سنّى به اينجا وارد شود، همان احترامى که براى شما مىکنم براى او هم مىکنم، از او پذيرايى مىکنيم احترام مىکنيم، تجليل مىکنيم، مصافحه مىکنيم، معانقه هم مىکنيم، اين خذ بما خالف العامّه جهتش اين است که دقيقاً خلاف امير المؤمنين عليه السّلام فتوا مىداده، پس اگر فتواى امير المؤمنين مىخواهى خلافش عمل کن.
اين عرايض بنده را به عنوان شخصى که در اين جهت خبره هست تحويل بگيريد.
يحيى بن سعيد قطّان نسبت به امام صادق عليه السّلام چه گفت؟ گفت: «في نفسي منه شيءٌ» همين باعث شد که بخارى در صحيحش از امام صادق عليه السّلام مطلقاً حديث نياورده، آن وقت توجيه مىکنند، مگر ما بچهايم اينجا نشستيم، مگر ما خوابيم، حواستان را جمع کنيد، شما اولاد ما هستيد، من حکم پدر شما را دارم، حواستان را جمع کنيد، به بىراهه نرويد.
امّا از حرفهاى بنده ناراحت نشويد، ببينيد يک کلمه نسبت به کسى نه توهين مىکنم نه جسارت مىکنم نه خلاف ادب حرف مىزنم، يک کلمه ابداً، و من هميشه به شاگردان خودم توصيه کردهام مستند و متين حرف بزنيد، اگر با متانت و مستند حرف زديم هرگز در مبانى اعتقاديمان چيزى کم نمىآوريم، چيزى را کم رنگ نمىکنيم، چيزى را انکار نمىکنيم، چيزى را کتمان نمىکنيم، مکرّر در مکرّر در مقام تربيت طلاّب خودم گفتم آنچنان باشيد که اگر در مسجد الحرام قرار گرفتيد و تمام فضاى مسجد الحرام پر از آخوند سنّى بود و شما تنها بوديد، آن قدر قوى باشيد که بتوانيد به تنهايى حرفتان را بزنيد، اين چنين بايد باشيد. اين که فلان قضيّه، نه صحّت نداره، اين که از نظر تاريخى فلان قضيّه ثابت نيست، اين که فلان مستشرق اينچنين گفته، اين که نمىدانم ابن خلدون چنين گفته، اين بازىها را بگذاريد کنار، والله تمام آن چيزهايى که به ذهن شما مىآيد به ذهن من مىآيد، خيال نکنيد! حرام نکنيد عمرتان را، والله مسئوليد اگر غير از اين باشد.
اين بخش اوّل کلام بنده.
بخش دوّم کلام بنده راجع به شيعهشناسى:
عرضم اين است که بزرگان ما از اوّل غيبت صغرى يا بفرمائيد از اوّل غيبت کبرى تا به امروز کار کرده اند، حالا غير از کتابهايى که در امامت از اصحاب ائمّه نوشته شده که به دست ما نرسيده، حالا ما مىگوييم از شيخ کلينى و شيخ صدوق و شيخ مفيد تا به امروز. منهجهاى بحث با اهل تسنّن مختلف هست، مناهج تحقيقاتشان فرق مىکند. منهج بغداد يک منهج بوده تا زمان مرحوم خواجه، منهج نجف منهج ديگرى بوده، تا رسيده به زمان مرحوم مير حامد حسين صاحب کتاب عبقات الأنوار.
بنده وقتى آشنا شدم با کتاب عبقات الأنوار 15 سال داشتم، رسائل و مکاسب مىخواندم. بنده 20 يا 21 سال داشتم که سطح را تمام کردم. در آن سنين با کتاب عبقات آشنا شدم. کتاب عبقات در قم جلد اوّل حديث غديرش چاپ شده بود که لجنهاى در قم تأسيس شده بود زير نظر مرحوم امام، ايشان تصميم گرفته بودند کتاب عبقات تجديد چاپ شود، و در کتاب کشف الاسرار ديديد چه نوشتند راجع به عبقات يا نديديد؟ نگاه کنيد کشف الاسرار را، چون قول ايشان براى شما حجّت است عجالتاً، قول ايشان را براى شما نقل مىکنم، وگرنه آسيد محسن امين عاملى يه جور گفته، مرحوم آشيخ آقابزرگ طهرانى گفته تا رسيده به ميرزاى شيرازى بزرگ که اينها بر کتاب عبقات تقريظ نوشتند، که داريم آن تقريظات را.
به اين نتيجه رسيدم که بهترين منهج در شيعهشناسى به اصطلاح امروز، منهج صاحب عبقات الأنوار هست. در قرآن مجيد آيات زيادى درباره ى امامت داريم. وقتى به آيهاى از قرآن مجيد استدلال مىکنيم بحث سندى ديگر در قرآن نداريم، قرآن متواتره، بحث دلالى داريم در قرآن مجيد. اگر مىخواهيد طرف خطابتان آنها باشند، تمام منابعتان بايد منابع سنّى باشد، دقّت کنيد، والاّ منابع خودمان الحمد لله غنىاند و در مباحث امامت هيچ نيازى به منابع ديگران نداريم، ولى چون مىخواهيم با آنها بحث کنيم لامحاله همچنانى که ابن حزم اندلسى گفته و حرف خوبى زده، در کتاب الفصل گفته: اين درست نيست که ما به روايات خودمان در برابر شيعيان استدلال کنيم، يا شيعيان به کتابها يا روايات خودشان در برابر ما استدلال کنند، اين حرف متينى است، و آداب مناظره و قواعد بحث و تحقيق هم اقتضا مىکند که جورى حرف بزنيم که طرف مقابل بپذيرد. لامحاله در شأن نزول بايد از منابع خودشان استفاده کنيم، آنوقت در شأن نزول نسبت به بعضى آيات اقوال متعدد است، در آيه ولايت مثلاً سه چهارتا قول مىآورند. اينها را بايد تحقيق کنيم، ثابت کنيم اين قول را. اقوال ديگر را مناقشه، نقد و رد کنيم.
امّا مهم استدلال به قرآن نيست، به نظر بنده و تجربه هم به ما نشان داده. استدلال به سنّت مهم است و امروز استدلال به عقل مهم است. در استدلال به سنّت به هر حديثى بخواهيم استدلال کنيم پنج مرحله را بايد بگذرانيم:
اوّلاً: لفظ حديث بايد مشخص باشد که به قول ما تحرير محلّ نزاع شود که مدّعاى ما کجاست، اين اوّلاً.
ثانياً: سند حديث
ثالثاً: دلالت حديث
رابعاً: شبهات حديث
خامساً: معارضات حديث
اگر مىخواهيم واقعاً عالم شويم در مباحث امامت در خصوص احاديث، اين پنج مرحله بايستى طى شود.
صاحب عبقات حتّى مفهوم لفظى را که لازم داشته باشد از کتاب لغتى نقل مىکند که نويسندهاش سنّى باشد. اگر از يک کشکولى مىخواهد يک مطلبى را نقل کند باز از يک کشکول سنّى نقل مىکند. دقّت کنيد، اين البته هم تحقيق لازم دارد، هم تتبّع لازم دارد، و امروزه اين ابزارى که در اختيار شما قرار گرفته که در زمان ما نبوده، کار براى شما راحت است، مىتوانيد هر حديثى را با توجّه به اين پنج مرحله به اثبات برسانيد، امامت امير المؤمنين عليه السّلام را، اين يک جهت بحث است.
جهت دوم بحث: اين که خلافت ابوبکر به اقرار خود آنها دليلى از کتاب و سنّت ندارد، امّا بعد از مرور يک قرن بلکه بيشتر از يک قرن نشستند توجيهگران ماوقع، براى اين حکومت که اسمش را مىگذارند خلافت و امامت، ادلّهاى درست کردند، حالا نگاه کنيد، از سابقين و لاحقين، که همزه وصلشون فخر رازى هست. فخر رازى همزه وصل بين من ماسبق و من تأخّر هست، تا برسد به نويسندههاى امروز که همه آنها سر سفره آنها نشستند، حرف جديدى ندارند، مگر ادبيات گفتارشان فرق بکند.
اگر واقعاً شيعهشناسى هست، اين ادلّه را بايد بررسى کنيم، و اين کار را صاحب عبقات کرده، و من به شما عرض مىکنم، مهمترين دليلى که مىتوانند عرضه کنند از نظر علمى دو دليل هست، حتّى آيه غار هم نيست، دو دليل، يکى صلاة ابوبکر هست في مرض رسول الله صلّى الله عليه وآله، و يک دليل که به نظر من قوى تر است «اقتدوا باللذين من بعدي: أبيبکر وعمر». که دلالت دارد بر وجوب اقتداى به شيخين على الاطلاق، هيچ قيدى ندارد، وقتى قيد نداشته باشد همه چيز را ثابت مىکند، همه مقامات با اين حديث ثابت مىشود، صاحب عبقات رحمة الله تعالى عليه راجع به اين حديث بحث مىکنند سنداً ودلالتاً، عمده جنبه ى سندى اين حديث است، که سند اين حديث را شايد 20، 30 نفر از بزرگانشان من القدماء والمتأخّرين، ايشان جمع آورى کردند اقوالشان را، که اين حيث باطل است، هذا حديث موضوع، هذا الحديث کذب، هذا الحديث ضعيف، به عبارات مختلفى که دارند، دو تا حديث بيشتر ندارند.
البته خيلى زحمت مىکشند 7، 8 آيه فخر رازى دارد، خيلى هم زحمت مىکشد، چون خودش از ذريّه ابوبکر هست، مىدانيد که، خيلى زحمت مىکشد که لابد اين جنبه نسبى هم مؤثّر است در اين زحماتى که مىکشد، و متأسفانه بعضىها فخر رازى را احترام مىکنند از خود ما، متأسفانه بعضىها فخر رازى را تجليل مىکنند از خود ما، و نمىدانند، عذرشان اين است که نمىدانند، ]بعضى مىگويند در آخر عمرش شيعه شده. [بله! من که اطّلاع ندارم، شما روحش را احضار کنيد ازش بپرسيد. ببينيد طلحه و زبير در جمل هر کدام رفتند کنار، اوّلاً طلحه را چه کسى کشت؟ مىدانيد طلحه را که کشت؟ مروان، چرا کشت؟ مروان تصريح دارد همشان ذهبى و غير ذهبى نقل کردهاند که گفت انتقام عثمان را از قاتلش گرفتم، آن وقت اينها از ميدان رفتند کنار، وقتى مورد احترام ما خواهند بود که رسماً اعلام بکنند که ما اشتباه کرديم، ايّها النّاس برگرديد، شمشيرها را غلاف کنيد، اينها نکردند، دقت مىکنيد، اين است که به درد ما نمىخورد. فخر رازى اگر آخر عمرش هم شيعه شده باشد اگر اعلام کرده باشد، به کسى گفته باشد، در وصيّت نامهاش نوشته باشد، آن به درد ما مىخورد، آنوقت وصيت نامهاش مىشود حاشيه بر تفسيرش، هر جايى که مزخرف گفته در تفسيرش اين وصيّت نامه مکذبش مىشود، اگر ثابت شد، هنوز چيزى که ثابت نشده ترحّم بر او (فخر رازى) کنيم، بسيار اشتباه و اين بىمطالعهاى هست، ما هستيم و اين کتبش. بهترين کتابش اربعين هست که آنجا مىگويند بعضىها که شل حرف زده نسبت به شيخين و اشکال بر ما به مقدارى مثلاً با تعادل حرف زده اين ديگه اخّف کتبش است.
شما اين کتاب نهاية العقول که اخيراً چاپ شده را نگاه کنيد 200، 300 صفحه امامت است يکى از حرفهايش که در آنجا مىزند اين آدم مىگويد اصلاً امير المؤمنين عليه السّلام در روز غدير خم نبودند، «فهذا علي مولاه» دروغه اصلاً، و من دنبال کردم ديدم حرف از خودش نيست، اين آدم حرف را از ديگرى گرفته آورده نقل کرده ردش هم نکرده، اصلاً حديث غدير را رد مىکند و مهمترين ردّش اين است که «لم يکن عليٌّ في يوم الغدير في حجّة الوداع». اين فخر رازى.
شما نگاه کنيد در آيه نجوا چه گفته است. آيه نجوا را تحقيق کنيد، ببينيد آيه نجوا هم مدح دارد هم ذم دارد، آيه نجوا نسبت به امير المؤمنين مدح دارد و نسبت به غير امير المؤمنين مذمّت دارد، و اين باعث مىشود که فخر رازى آن حرف مزخرف را در ذيل آيه نجوا بگويد ـ که نيشابورى که هميشه دنباله رو فخر رازى بوده در تفسير، ديديد تفسير نيشابورى را همين صاحب کتاب شرح نِظام، نظام الدين اعرج نيشابورى ـ آنجا ايراد مىگيرد بر فخر رازى که اين چه حرفى است مىزنى.
نشستند علمائشان در قرون مختلفه توجيه کنند آنچه را که در سقيفه واقع شد. اينها را من اسمشان گذاشتم توجيهگران ماوقع. تحقيق کنيد ببينيد که آيا با کتاب، خلافت ابوبکر سازگار است؟ با سنّت سازگار است؟ با عقل سازگار است؟ با سيره و تاريخ سازگار است؟ تحقيق کنيد، اينها روش صاحب عبقات هست، اين که بنده مصرّم و به شاگردان خودم تأکيد مىکنم که منهج صاحب عبقات است که شيعهشناس درست مىکند، امامشناس درست مىکند، مدافع از مکتب درست مىکند، با کمال احترام نسبت به همه بزرگانمان.
پس بياييد روى اين کتاب کار کنيد، بياييد اساس کارتان را اين کتاب قرار دهيد، و عرض کردم ببينيد حتّى مفاهيم لغويّه را از کتب خود آنها نقل مىکند. اين جور کار کرده اين سيّد بزرگوار و مرحوم امام چه فرمودند؟ فرمودند اين کتاب بايد حفظ شود که ديگران، دشمنان و مخالفين درصدد از بين بردن اين کتاب هستند. عبارت ايشان هست در کشف الاسرار نگاه کنيد، وظيفه شيعيان اين است که از اين کتاب نگهدارى کنند، آنوقت حديث غدير ايشان 10 جلد چاپ شده فقط حديث غدير، 10 جلد، فارسى هم نوشته شده، البته فارسى 150 سال قبل تقريباً که نثر فارسى آن زمان، آن هم در هندوستان، امّا خيلى هم قوى. آنهايى که اهل فن هستند ـ چون من در نثر فارسى وارد نيستم ـ مىگويند که خيلى خيلى هم نثر قوىاى دارد.
براى امروز بس است و توصيه ى بنده آن امر اوّل فراموش نشود، از مسير خارج نشويد، حرفهايى نزنيد که مورد محاسبه قرار مىگيرد. (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ)، (فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّا کتَبَتْ أَيْديهِمْ) حواستان را جمع کنيد، شما جوان هستيد و من وظيفه دارم به عنوان يک بزرگتر ولو در سن، فقط به شما اين توصيهها را داشته باشم.
والسّلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
منو