هفدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه همزمان با سالروز شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز دوشنبه مورخ ۶ آذر ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، همراه با اقامه عزای ام ابیها سلام الله علیها برگزار گردید.
متن کامل جلسه هفدهم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، روشنگر حقائق
شهادت صدیقه طاهره را خدمت حضرت ولی عصر و عموم اهل ولایت تسلیت عرض میکنیم. داستان صدیقه طاهره را بنده به زبان عربی این طور گفتهام در جلسات، در برنامههایی که به زبان عربی داشتم گفتم: قضية الزهراء الحدّ الفاصل بين الحقّ والباطل. این واقعه شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها حقیقتی را آشکار کرد که در طول مدّت، کوشش آنها این بود که مخفی کنند، واقعیت افرادی را این واقعه، ظاهر کرد و آشکار کرد.
ما در جلساتمان گفتیم: کسانی در اوائل بعثت آمدند و ایمان آوردند در مکّه و از آیات قرآن مجید استفاده کردیم که اینها غیر از منافقین اهل مدینه هستند که اصطلاحی در قرآن مجید وجود داره به عنوان «الذین فی قلوبهم مرض» که اینها غیر از منافقین اهل مدینه هستند قطعاً. اینها سعی شان بر این بود که خودشان را و واقعیت امرشان را مسطور نگاه دارند، مخفی کنند. در واقعه صدیقه طاهره و آنچه که برخورد کردند با ایشان، حقائق افراد معلوم شد. قضية الزهراء الحدّ الفاصل بين الحقّ والباطل. راهها جدا شد، اشخاص شناخته شدند، باطنها منکشف شد.
این کلمه فراموش شدنی نیست و اهل تحقیق جستجو کنند منابعش را جمع کنند که به او گفتند: «إنّ في البيت فاطمة، قال: وإن»[۱]. این که به او گفته شد: «إنّ في البيت فاطمة» دلالت دارد بر این که صدیقه طاهره را پیغمبر اکرم چنان معرّفی کردهاند و برای صدیقه طاهره فضائل و مناقبی ذکر کردند که شاید صدیقه طاهره را از امیرالمؤمنین بیشتر احترام میکردند. این کلمه «شاید» را من از باب احتیاط گفتم و الا در مطالعاتم یافتم کسانی را که آنها میگویند: «فاطمة الزهراء أفضل من الخلفاء كلّهم». از جمله حافظ ابو القاسم سهیلی است، یادداشت کنید، حافظ ابو القاسم سهیلی بزرگ است.در منابع دست اول یافتم از قول او که از خلفا افضل است فاطمه زهرا سلام الله علیها.[۲] لذا به او تذکّر دادهاند که این حملهای که تو میخوای بکنی، این هجمهای که در صددش هستی، «إنّ في البيت فاطمة». جواب داد: «وإن». این «وإن» یعنی چی؟ این «وإن» یعنی چه؟ همان است که ما به فارسی میگوییم: بله باشد.
این دیگر با توجیه و تأویل و حمل بر صحّت و این که در کتب فقهیه مطالبی بگوییم و بخواهیم توجیه کنیم بعضی از کارها را و بگوییم بعضیها ناصبی نبودند، ولو قائل بزرگ باشد، این در اثر قلّت مطالعه است، در اثر قلّت تفکّر در امور است، این در اثر عدم اطّلاع بر حقائق احوال است. آنچه که غیر شیعیان درباره صدیقه طاهره شنیدهاند، چند برابرش را ائمه ما برای ما روایت کردهاند. بیجهت نیست ارادت ما نسبت به شخصی و عدم ارادت ما نسبت به شخصی. بیجهت نیست که حبّ ما نسبت به خاندان رسول الله و بغض ما نسبت به دشمنانشان، این بیجهت نیست، ملاک دارد، دلیل داریم کتاباً و سنّةً، از منابع خودشان دلیل داریم. حالا این صدیقه طاهره با این فضائل و مناقبی که خودشان روایت میکنند و این قضیه آن دو تا زوجه پیغمبر اکرم که الان میخواهم بخوانم. ما از روی مدرک حرف میزنیم.
دلالت سیره و رفتار صحابه بر عدم عدالت آنان
سوره تحریم و هسران پیامبر صلّی الله علیه و آله
سوره تحریم را ملاحظه کنید: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾، تا میرسد به اینجا، ﴿وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً﴾، بعد میفرماید: ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما-تثنیه است- وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ * عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً﴾[۳]. این خطاب به کیست؟ ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما﴾.
به همان ترتیبی که عرض کردم قبلاً که هر آنچه را که استدلال میکنیم در مرتبه اولی الفاظ دلیل را کلمه به کلمه رسیدگی میکنیم. ﴿إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ﴾، اگر شما دو نفر توبه کنید، خب چه کار کرده بودند که توبه کنند؟ ﴿فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما﴾، «صغت قلوبکما» یعنی چه؟ در تفسیر طبری عن ابن عبّاس: «صغت قلوبكما: زاغت قلوبكما، أثمت قلوبكما»[۴] «مالت عن الحقّ واستوجبتما التوبة»[۵]، گناه بزرگی از شما سر زده، باید توبه کنید. خب آیه مبارکه بود که ﴿وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ﴾، «تظاهرا» یعنی چه؟ یعنی توطئه کنید بر علیه پیغمبر اکرم، توطئه کنید. قال القرطبی در ذیل این آیه «أي: تعاونا علي النبي بالمعصية والإيذاء»[۶]. حافظ بغوی میگوید که «أي: تتظاهرا وتتعاونا على أذى النبي صلّى الله عليه وآله»[۷]. زمخشری میگوید: «تعاونا عليه بما يسوءه»[۸]. حافظ ابن الجوزی میگوید، دیگر خودش نوشته است، من عبارت میخوانم: «ثمّ خاطب عائشة وحفصة فقال: إن تتوبا إلى الله من التعاون على رسول الله بالإيذاء فقد صغت قلوبكما»[۹]. حالا اگر از کسی ما متنفّریم، بیجهت ما متنفّریم؟ این یک موردش هست تازه، موارد دیگر هم خواهم خواند که با پیغمبر اکرم این دو تا زوجه چگونه رفتار کردند. و عجیب این است که بعضی از متعصّبین، خب تعصّب است دیگر، تعصب است، دشمنی با اهل بیت است، میگویند: این خانم از صدیقه طاهره افضل است. دشمنی است دیگر و حال آنکه الان خواندم، حداقل حافظ ابو القاسم سهیلی، یادم بود، میگوید: از خلفای اربعه افضل است صدیقه طاهره.
حالا این خیانتی که اینها کردند به پیغمبر اکرم کردند چه بود که حضرت اذیت شدند و این آیه نازل شد؟ چه بوده قضیه؟ «أخرج ابن سعد وعبد بن حميد والبخاري وابن المنذر وابن مردويه -همه اينها روايت كرده اند- عن عائشة: إنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله كان يمكث عند زينب بنت جحش ويشرب عندها عسلاً فتواصيت أنا وحفصة»[۱۰] بر این که کاری بکنیم که پیغمبر اکرم این خانم را طلاق بدهند، توطئه کردیم من و حفصه بر این که حضرت زینب بنت جحش را متارکه کنند. ابن کثیر دمشقی که شاگرد ابن تیمیه است در تفسیرش نوشته:«وممّا يدلّ على أنّ عائشة وحفصة هما المتظاهرتان -یدلّ چه حدیثی؟- الحديث الذي رواه الإمام أحمد في مسنده»، ابن کثیر حدیث احمد بن حنبل را میآرود: «عن ابن عبّاس: لم أزل حريصاً»، خیلی اصرار داشتم، دنبال میکردم «على أن أسأل عمر عن المرأتين من أزواج النبي»، میخواستم از خود او بپرسم، ابن عباس میگوید، «لم أزل حريصاً على أن أسأل عمر عن المرأتين من أزواج النبي»، این دو تا زنی که این جور آزار و اذیت به حضرت رساندند که قرآن نازل شد، برگشت گفت که «وا عجباً لك يا ابن عبّاس»، من تعجّب میکنم که تو نمیدانستی، خبر نداشتی که اینها چه کسانی بودند؟! «هي حفصة وعائشة»[۱۱]. و در این سوره تحریم باز هم مطلب هست غیر از آنچه که خواندم که اهل تحقیق نگاه کنند.
اذیت و آزار پیامبر صلّی الله علیه و آله، همسران ایشان و حضرت زهرا سلام الله علیها توسّط عایشه و حفصه
و رفتارهای اینها با پیغمبر اکرم و با امّ سلمة رضی الله تعالی عنها و حتّی جسارتهای این دو تا نسبت به حضرت خدیجه که از دار دنیا رفته، به جوری که پیغمبر اکرم عصبانی میشدند، در حضور حضرت جسارت میکردند به خدیجه سلام الله علیها. پیغمبر اکرم یادی از حضرت خدیجه کردند. میگوید: برگشتم به حضرت گفتم که «ولقد عوّضك الله من كبيرة السنّ»، او یک زن بزرگی بوده، من جوانم، سنّم کم است، خدا مرا در اختیار تو قرار داده، «فرأيت غضب غضباً، أسقطت في خلدي»، جوری شد که در مقابل غضب پیغمبر اکرم من از خود بیخود شدم «وقلت في نفسي: اللهم إن أذهبت غضب رسول الله لم أعدّ أذكرها بسوء»، خدایا اگر غضب رسول الله را برطرف کنی، من دیگر نسبت به حضرت خدیجه جسارتی نخواهم کرد، غضب رسول الله را برطرف کن. خودش میگوید: «فغدا وراح عليّ بها شهراً»، تا یک ماه پیغمبر اکرم دیگر سری به عائشه نزدند، از شدّت غضبشان به جهت جسارت او به حضرت خدیجه سلام الله علیها.[۱۲]
در کتاب بخاری و در کتاب مسلم و در مسند احمد و منابع دست اول که تمام دینشان از این کتب است، چیزهای عجیب و غریبی روایت میکنند از رفتارهای این دو تا زن با پیغمبر اکرم و با ازواج رسول الله. چه رفتارهایی! خب شما حساب بکنید وقتی جسارت کنند به خدیجه ام المؤمنین، پیغمبر اکرم ناراحت بشوند، صدیقه طاهره ناراحت نمیشوند؟ به دو جهت حضرت زهرا ناراحت میشوند: هم به جهت ناراحتی پیغمبر اکرم، هم به جهت جسارت به مادرشان.
پیغمبر اکرم از یک خانمی خواستگاری کردند، عقدی خوانده شده، آن خانم آمده در محضر پیغمبر اکرم، اینها توطئه کردند، به آن خانم گفتند که اگر پیغمبر اکرم با شما خلوت کردند، شما بگو «أعوذ بالله منك». آن زن بیچاره هم «أعوذ بالله منك»، یعنی چه؟ «أعوذ بالله منك» یعنی چه؟ ناراحت شدند پیغمبر اکرم. در نقلی که اینها کردند، حضرت فرستادند او را خانه پدرش، آن خانم را.[۱۳]
نوشتند که جسارت کرد به پیغمبر اکرم و با حضرت شروع کرد به داد و فریاد کردن، در این اثناء پدرش وارد شد. چنان جسارت کرده بود به پیغمبر اکرم که پدرش زد تو صورتش، خون جاری شد از دهنش، این چه رفتاری است که با پیغمبر اکرم داری؟ «فرفع أبو بكر يده فلطم وجهي لطمةً بدر منها أنفي ومنخراي دماً»[۱۴]، از بینیش خون آمد.
باید بفهمیم و بدانیم و این بحثها برای این جهت است که کسانی را که ارادت داریم، ولایت داریم، محبّت داریم، به چه دلیل هست و آنها چه کسانی هستند. کسانی را که تنفّر داریم و تبرّی داریم و بغض داریم، به چه دلیل است. ایمانمان باید تقویت بشود، هم در جهت ولایت، هم در جهت برائت. از کتاب کافی و غیر کافی و کتب خودمان چیزی نقل نکردیم.
در جلسه قبل کسانی را که دنبال این بودند که پیغمبر اکرم را ترور کنند، آن وقتی که از تبوک برمیگشتند، آنها را خواندیم. البتّه من اسامیشان را نگفتم، آدرس دادم گفتم بروید نگاه کنید. اینها را هم خواندیم الان.
لشکرکشی عایشه، طلحه و زبیر در جنگ جمل علیه امیرالمؤمنین علیه السلام
آن وقت این زوجه رسول الله که لشکرکشی کرده در جمل، همراهش چه کسانی بودند؟ طلحه و زبیر و جمع کثیری از صحابه پیغمبر اکرم. آن وقت الصحابة کلّهم عدول؟! طلحه و زبیر و امثال ذلک، همه اینهایی که با اینها راه افتادند و رفتند تا بصره و آن قضایای بصره که مفصّل است و خود آن قضایا کتابی تألیف شده بلکه کتبی تألیف شده درباره جنگ بصره که جنگ جمل هست، آن وقت پیغمبر اکرم راجع به این جنگ جمل قبلاً خبر دادهاند. نه یک خبر، بیش از یک خبر. از قبل گفته بودند. هم راجع به جنگهای امیرالمؤمنین، جمل و صفین و نهروان خبر دادند قبلاً، هم به خود این زوجه رسول الله، به خودش مشخّصاً مطلبی را گفتهاند، هم به زبیر مطلبی را گفتهاند، راجع به جنگ جمل. چقدر برایتان مطلب نقل بکنم، آدرس بدهم از منابع دست اول که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: بعد از من سه تا جنگ خواهی داشت «قتال الناكثين والقاسطين والمارقين»، اهل جمل و اهل صفین و اهل نهروان. و سفارش میکردند پیغمبر اکرم صحابه شیعی خواصّ را به این که با علی باشید در این جنگها، او را تنها نگذارید. این حدیث از ابو ایّوب انصاری است، از عبد الله بن مسعود است، از ابو سعید خدری است، از عمار بن یاسر است. جمعی از بزرگان صحابه که بعضیهایشان شیعیان پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین هستند، این مطلب را نقل میکنند و پیغمبر اکرم به اینها سفارش کردند که علی را تنها نگذارید. آن وقت چه کسانی روایت کردهاند این حدیث را؟ ابو جعفر طبری، ابو بکر بزّار[۱۵]، ابو یعلی الموصلی[۱۶]، ابو القاسم الطبرانی[۱۷]، الحاکم النیشابوری[۱۸]، الخطیب البغدادی[۱۹]، ابن عساکر[۲۰]، ابن الاثیر[۲۱]، ابن کثیر[۲۲] و دیگران روایت کردهاند این حدیث را و تصریح میکنند به صحّت اسانید این حدیث، این بزرگان علمای حدیث خودشان. «أمرني رسول الله»، امیرالمؤمنین میگویند: «أمرني رسول الله بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين»، «أمرني رسول الله».
اما نسبت به خود عائشه بالخصوص به او فرمودند که من ترجمه مطلب را و خلاصه مطلب را به فارسی برایتان عرض میکنم، به او فرمودند که در راهی که میروی به طرف بصره، به یک جایی میرسی به نام حوأب، نشانیش هم این است که تو که سوار شتر هستی، سگان این منطقه به تو حمله میکنند، «تنبحها كلاب الحوأب»[۲۳]، این رفتن تو رفتن باطلی است، این گناه است، این خروج بر خدا و رسول است. به آنجا که رسید، کلاب حوأب آمدند دور شترش را گرفتند، گفت: عجب، این جا اسمش چیست؟ این مکان اسمش چیست؟ گفتند: این جا را میگویند حوأب. آقایان جمع شدند، آمدند جمعی قسم خوردند، نگاه کنید، قسم خوردند که اینجا حوأب نیست. راهت را ادامه بده، نه اینجا حوأب نیست، حوأب اینجا نیست. آن وقت نوشتند: «أول شهادة زور في الإسلام»[۲۴]، این شهادت است،«أول شهادة زور في الإسلام»، دست جمعی بیایند شهادت بدهند به دروغ، این واقعه است. پیغمبر اکرم چیزی باقی نگذاشتند، گفتند مطالب را، راه را نشان دادهاند و را ه خلاف را هم معّرفی کردهاند، راه گمراهی و ضلالت را. زبیر و غیر زبیر نگذاشتند.
به خود زبیر چه فرمودند پیغمبر اکرم؟ به خود زبیر. نوشتند روزی از روزها در محضر پیغمبر اکرم زبیر شروع کرد به خوشزبانی کردن با امیرالمؤمنین، ملاطفت کردن، اظهار محبّت کردن، خب اینها قوم و خویشند، پسر عمه پسر داییاند، پیغمبر اکرم بهش برگشتند گفتند به این که «لتقاتلنّ علياً وأنت له ظالم»، روزی میآید که به جنگ علی بیرون میآیی، به جنگ علی و با علی میجنگی و تو ظالمی، «وأنت له ظالم». آن وقت قائل بشویم به عدالت صحابه اجمعین؟ تازه اینها سران صحابهاند. این قضیه را کی روایت کرده؟ آن جایی که بنده نقل میکنم، آن زمان این دستگاههای امروز هم که نبوده، الان لابد خیلی بیشتر میتوانید منبع پیدا کنید، عبد الرزاق صنعانی[۲۵]، ابو یعلی موصلی[۲۶]، ابو بکر بیهقی[۲۷]، ابن کثیر[۲۸]، ابو جعفر طبری[۲۹]، حاکم نیشابوری[۳۰]، ذهبی[۳۱]، ابن عبد ربّه، ابن الاثیر[۳۲]، الهیثمی فی مجمع الزوائد[۳۳]، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری فی شرح صحیح البخاری[۳۴] و دیگران و دیگران. «وأنت له ظالم».
خیلی مناسب بود این مطالب را امشب عرض بکنم که هم ولایت داشته باشیم و هم برائت داشته باشیم. ان شاء الله در جلسه بعد صحابهای که در قتل سید الشهداء شرکت کردهاند، در کربلا آمدند و در شهادت سید الشهداء مشارکت کردند عملاً و بزرگان تابعین که تابعین را هم آقایان عادل میدانند، ان شاء الله در جلسه آینده عرض خواهم کرد.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، دار الاضواء، ج ۱، ص ۳۰.
[۲]. ر.ک: عبد الرؤوف المناوی، فيض القدير شرح الجامع الصغير، المكتبة التجارية الكبرى، ج ۴، ص ۴۲۱.
[۳]. سوره تحریم: آیات ۵ – ۱.
[۴]. ابو جعفر الطبری، تفسير الطبري (جامع البيان عن تأويل آي القرآن)، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۲۳، ص ۹۴- ۹۳.
[۵]. الحسین بن مسعود البغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن (تفسیر البغوی)، دار طیبة للنشر والتوزیع، ج ۸، ص ۱۶۵.
[۶]. محمّد بن احمد القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، دار الکتب المصریة، ج ۱۸، ص ۱۸۹.
[۷]. الحسین بن مسعود البغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن (تفسیر البغوی)، دار طیبة للنشر والتوزیع، ج ۸، ص ۱۶۸.
[۸]. محمود بن عمر الزمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، دار الريان للتراث بالقاهرة – دار الكتاب العربي ببيروت، ج ۴، ص ۵۶۶.
[۹]. ابو الفرج ابن الجوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، دار الکتاب العربی، ج ۴، ص ۳۰۹.
[۱۰]. جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، دار الفکر، ج ۸، ص ۲۱۳.
[۱۱]. ابو الفداء ابن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، دار طیبة للنشر والتوزیع، ج ۸، ص ۱۶۲.
[۱۲]. سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الکبیر، مکتبة ابن تیمیة، ج ۲۳، ص ۱۳؛ ابو القاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج ۳، ص ۱۹۵؛ محمّد بن احمد الذهبی، سیر اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، ج ۲، ص ۱۱۲.
[۱۳]. محمّد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیة، ج ۴، ص ۳۹.
[۱۴]. ابو بکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد وذیوله، دار الکتب العلمیة، ج ۱۱، ص ۲۳۹.
[۱۵]. ابو بکر احمد بن عمرو البزّار، مسند البزّار، مکتبة العلوم والحکم، ج ۲، ص ۲۱۵ و ج ۳، ص ۲۶.
[۱۶]. ابو یعلی الموصلی، مسند ابی یعلی، دار الحدیث، ج ۱، ص ۴۹۹ و ج ۳، ص ۱۵۴.
[۱۷]. سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الکبیر، مکتبة ابن تیمیة، ج ۱۰، ص ۹۱؛ سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، دار الحرمین، ج ۸، ص ۲۱۳ و ج ۹، ص ۱۶۵.
[۱۸]. محمّد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیة، ج ۳، ص ۱۵۰.
[۱۹]. ابو بکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد وذیوله، دار الکتب العلمیة، ج ۱۳، ص ۱۸۸.
[۲۰]. ابو القاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج ۴۲، ص ۴۷۲ – ۴۶۹.
[۲۱]. ابن الاثیر ابو الحسن علی بن محمّد، أسد الغابة في معرفة الصحابة، دار الفکر، ج ۳، ص ۶۱۱.
[۲۲]. ابو الفداء ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۱۰، ص ۶۳۳.
[۲۳]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۱۳، ص ۵۵ و دیگر منابع.
[۲۴]. ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، دار الاضواء، ج ۱، ص ۸۲.
[۲۵]. عبد الرزّاق بن همام الصنعانی، المصنّف، دار التأصیل، ج ۱۰، ص ۲۷۹.
[۲۶]. ابو یعلی الموصلی، مسند ابی یعلی، دار الحدیث، ج ۱، ص ۶۱۵.|
[۲۷]. ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی، دلائل النبوّة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، دار الكتب العلمية – دار الريان للتراث، ج ۶، ص ۴۱۵ – ۴۱۴.
[۲۸]. ابو الفداء ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۱۰، ص ۴۶۰ – ۴۵۷.
[۲۹]. محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الرسل والملوک)، دار المعارف بمصر، ج ۴، ص ۵۰۲.
[۳۰]. محمّد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیة، ج ۳، ص ۴۱۳.
[۳۱]. محمّد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، دار الغرب الاسلامی، ج ۲، ص ۲۷۴.
[۳۲]. ابن الاثیر ابو الحسن علی بن محمّد، أسد الغابة في معرفة الصحابة، دار الفکر، ج ۲، ص ۱۰۰.
[۳۳]. نور الدین علی بن ابی بکر الهیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، مکتبة القدسی، ج ۷، ص ۲۳۵.
[۳۴]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۶، ص ۲۲۹ و ج ۱۳، ص ۵۵.