هجدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۱۳ آذر ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
متن کامل جلسه هجدهم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
مقدمه
و لو اینکه ایّام، ایّام مصیبت صدّیقه طاهره است و آقایان مجالس دارند یا برای تبلیغ تشریف بردهاند، اما این جلسه هم در همین مسیر هست و ان شاء الله مورد قبولشان باشد و مورد تأییدشان باشد ان شاء الله تعالی.
مطالبی را عرض کردم در خصوص ادّعای آقایان بر عدالت صحابه اجمعین. اولاً کل ادلّهشان را مناقشه کردیم بر اساس ضوابط خودشان، بعد شروع کردیم به ذکر اموری و قضایایی در احوالات خود صحابه، از بزرگان صحابه و غیر بزرگان که هرگز با احکام شریعت سازگار نیست این کارها، و دلالت دارد با کمال صراحت بر عدم عدالت.
مشارکت صحابه و تابعین در شهادت سیدالشهداء علیه السلام
مطلبی را که بخواهم امشب عرض بکنم این است که کسانی در کربلا در لشکر ابن زیاد شرکت کردند و لشکر یزید و بنی امیه که در بین اینها افرادی وجود داشتهاند از صحابه و افرادی وجود داشتهاند از تابعین؛ یعنی نسل اول بعد از صحابه که آنها قائلند یا بعضی از آنها قائلند به عدالت تابعین. همچنانی که به عدالت صحابه قائلند به عدالت تابعین هم قائل هستند. دلیلشان هم حدیثی است که در بخاری است و در غیر بخاری که «خير القرون قرني ثم الذين يلونهم»[۱]. «الذین یلونهم» یعنی همان طبقه اول بعد از صحابه، «خیر القرون». پس همچنانی که «خير القرون قرني» به ادّعای آنها دلالت دارد بر عدالت صحابه، «ثم الذين يلونهم» دلالت دارد بر عدالت طبقه بعد از صحابه که اسمشان تابعین هست و این تابعین هم از آیه قرآن مجید اخذ شده عنوانش که در یک جا از اینها تعبیر شده به تابعین در قرآن مجید، ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ﴾[۲].
در به شهادت رساندن سید الشهداء آقایان تشریف داشتهاند، از صحابه و تابعین. آن وقت آیا میآیند ملتزم بشوند به عدالت اینهایی که مباشرت کردند در شهادت سیدالشهداء یا مساعدت کردند یا حتّی سکوت کردند از صحابه در آن زمان؟ آقایان میآیند ملتزم بشوند به عدالت اینها که آنها آدمهای خوبی بودند؟ مخصوصاً آنهایی که مباشرت کردند، آنهایی که حضور داشتند در کربلا در لشکر عمر سعد.
خود عمر سعد پسر سعد بن ابی وقّاص است. سعد بن ابی وقّاص را آقایان خیلی احترام میکنند، از عشره مبشّره حساب میکنند. خود سعد بن ابی وقّاص آدم مزخرف بیخودی است که بعد از عثمان، همه آمدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند، این آقا گفت که نه، من بیعت نمیکنم. حالا نقل میکنند که در اواخر عمرش اظهار پشیمانی کرد. این هم هست. کما این که راجع به عبد الله پسر دومی که بیعت نکرد با امیرالمؤمنین، نقل کردهاند که بعد، اظهار پشیمانی کرد.
عمر سعد پسر سعد بن ابی وقّاص که فرمانده لشکر بوده در کربلا، متولّد شده در ایّام حیات رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، «قيل: ولد في عهد النبي صلّى الله عليه وآله بل قيل: إنّه قاد جيشاً»[۳] که فرماندهی هم کرده برای اسلام و شرکت کرده در جنگی. خب بنابر اصطلاح آقایان اگر در زمان رسول الله متولّد شده یا اگر در جنگی از جنگها شرکت کرده، پس درست عهد پیغمبر اکرم را درک کرده دیگر. بعضی از رجالیین و علماء حدیث، عمر سعد را ثقه میدانند. در کتب رجال نگاه بکنید. بعضی یافتم که میگویند: «كيف يكون قاتل الحسين ثقةً؟»[۴] در عین حال از رجال صحاح ستّه است، از رجال صحاح ستّه است. این عمر سعد.
الحصین بن نمیر، این فرمانده نیروی انتظامی ابن زیاد بوده. همین آدمی است که شهر کوفه را محاصره کرد، راهها را بست تا کسی نیاید به کوفه برای نصرت مسلم بن عقیل و یا سیدالشهداء سلام الله علیه.
این نکته را عرض کنم خدمتتان، اینها در کتابها پیدا نمیشود، قدر این نکاتی را که عرض میکنم، اهلش میدانند، وقتی شهر کوفه محاصره شد، اجازه ورود به شهر کوفه مطلقاً داده نشد. درها بسته شد. یک در باز کردند به طرف کربلا. مأمورین حصین بن نمیر و غیرش مردم را وادار کردند به حرکت به طرف کربلا و شرکت در قتل سیدالشهداء و از این جاست که من عرض میکنم که در بین کسانی که در لشکر عمر سعد در کربلا بودند، این نیست که همهشان دشمن سیدالشهداء باشند. بعد از این که راهها بسته شد و اینها اجبار شدند که حرکت کنند به طرف کربلا، بعضی از افراد خوب هم ناچار شدند که اینها در این مسیر قرار بگیرند. این که لشکر عمر سعد، عددشان ۳۰ هزار بوده، یا بیشتر بوده، چقدر بوده، نه این است که همهشان دشمن سیدالشهداء بودند. این نکته را داشته باشید. و لذا در شب عاشورا کسانی توانستند خودشان را از آن طرف منتقل کنند به این طرف. اینها از اول شیعیان اهل بیت بودند که از روی اجبار و اکراه آمدند. غیر از حرّ، حرّ نه، حرّ از اول دشمن بوده، توبه کرده. نه، کسانی خودشان را رساندن به این طرف. اینها شیعیان اصلی بودند که از روی اجبار و اکراه حضور پیدا کردند در این جبهه.
حصین بن نمیر آیا از صحابه است یا صحابه نیست؟ بعضی او را از صحابه شمردهاند، بعضی میگویند: نه، این تشابه اسمی است، آن که از صحابه است، شخص دیگری است به همین اسم. این حصین بن نمیر را گفتهاند از صحابه نیست. خب اگر از صحابه نباشد از بزرگان تابعین شمرده میشود.
شخص دیگری که از فرماندهان لشکر عمر سعد بوده، شبث بن ربعی است. شبث بن ربعی از کسانی است که جزو صحابه شمرده میشود قطعاً. حتّی گفته میشود که زمان قبل از اسلام را هم درک کرده، سنّش بالا بوده. این شبث بن ربعی از فرماندهان لشکر عمر سعد بوده در قتل سید الشهداء. همچنین آدمی را میگویند ازرجال صحاح ستّه است، از صحاح ستّه. این کاشف از این است که دشمن سیدالشهداء هستند همین آقایانی که این جور افراد را توثیق میکنند. اینها دشمنان اهل بیتاند و لو اظهار نکنند، یا حتّی اظهار محبّت هم بکنند، دروغ میگویند.
یک شخص دیگری باز از بزرگان لشکر عمر سعد که زمان رسول الله را درک کرده و به این لحاظ جزو صحابه شمرده میشود، حجّار بن ابجُر است یا ابجَر است، نگاه بکنید، ضبط اسامی را من خیلی ملتزم نیستم. این از جمله فرماندهان لشکر بوده. احوالاتش را بخاری در کتاب تاریخش ذکر کرده و ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابة احوالاتش را ذکر کرده، کتاب الاصابة در احوالات صحابه است دیگر، در جلد ۲، صفحه ۱۴۳.
یکی دیگر از فرماندهان لشکر عمر سعد، شمر است لعنة الله تعالی علیه. نوشتند که شمر در کنار خانه خدا -ظاهراً در آنجا بوده- در کنار خانه خدا دعا میکرده، عبارتش این است: «اللهم إنّك تعلم أنّي شريف فاغفر لي، فقيل له: كيف يغفر الله لك؟»، مگر مورد مغفرت قرار میگیری که قاتل سیدالشهداء هستی؟ چه جواب داد؟ گفت: «إنّ أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم»[۵]. شنیدید که گفته میشود که «المأمور معذور». الان گاهی کسانی که کارهای خلاف میکنند، میگویند: «المأمور معذور». این همان عبارت «المأمور معذور» است. امراء ما به ما امر کردند، ما باید اطاعت میکردیم.
یکی دیگر، محمّد بن الاشعث و برادرش قیس بن الاشعث، این دو نفر برادر در قتل سید الشهداء مشارکت کردند.
دیگری عمرو بن الحجّاج الزبیدی، نوشتند: «كان من رؤساء قتلة الحسين»، «كان مسلماً على عهد رسول الله صلّى الله عليه وآله». احوالاتش در کتاب الاصابة هست، در کتاب اسد الغابة هم هست.[۶] این منابع احوالات صحابه است.
خب حالا چه کار کنیم؟ قائل بشویم به عدالت صحابه اجمعین؟ اینها هم عادلند؟
شهادت بزرگان صحابه توسّط معاویه و برخی از صحابه و تابعین
شخصیتهایی در کوفه بودند در آن زمانها که اینها اصحاب پیغمبر اکرم بودند و بعد از رسول الله از شیعیان امیرالمؤمنین بودند. یکی از کارهای بزرگی که معاویه انجام داد در زمان حکومتش، به تعبیر ما، کوفه را تصفیه کرد از شیعیان امیرالمؤمنین، شیعیان بزرگ، به عناوین مختلف. مقطعی از زمان زیاد بن ابیه را والی کوفه قرار داد. نوشتند: زیاد بن ابیه بزرگان شیعه را میشناخت، میشناخت. مخصوصاً او را گذاشت برای خاطر این که میشناخت شیعیان را و آدم خشنی هم بوده. افرادی را از بزرگان شیعیان امیرالمؤمین اینها تصفیه کردند تا زمینه آماده بشود برای حکومت یزید. این نقشه معاویه بوده. و من در جلسات خودم که راجع به سید الشهداء صحبت کردم که به عنوان ناگفتههایی از حقائق عاشورا منتشر شده به فارسی و یا کتاب من هم قتلة الحسین علیه السلام به عربی منتشر شده، اینها را بیان کردهام که چه نقشههایی آن خبیث داشته و پیاده کرده در بلاد، مخصوصاً کوفه.
از جمله شخصیتهای بزرگی که دستگیر کردند، به شهادت رساندند، حجر بن عدی است. و برای این که توجیه کنند کارشان در قتل حجر بن عدی طوماری امضا کردند. حالا توجّه بکنید. چه کسانی امضا کردند؟ ریشسفیدهای معتبر کوفه از صحابه، ابناء صحابه و تابعین بزرگ، امضا کردند تقاضای قتل حجر بن عدی را: عمرو بن حریث، خالد بن عرفطة، ابو بردة پسر ابو موسی اشعری، اسحاق پسر طلحة، موسی پسر طلحة، اسماعیل پسر طلحة، المنذر پسر زبیر، اینها آقا زادهها هستند، همین عمر سعد، اینها امضا کردند واین افرادی که الان عرض کردم که در شهادت سیدالشهداء مشارکت کردند، همه اینها امضا کردند: شبث بن ربعی، حجّار بن ابجُر یا ابجَر، شمر بن ذی الجوشن، زحر بن قیس. این زحر است نه زجر که گاهی بعضی از منبریها میگویند: زجر بن قیس، نه، زحر است. اینها کسانی هستند که امضا کردهاند و جمعی دیگر که من اسامیشان را اینجا نوشتم، قتل کسی که از بهترین صحابه رسول الله است.
جالب این است که خودشان روایت میکنند به سند صحیح که پیغمبر اکرم اخبار کرده بودند که «سيقتل بعذراء ناس يغضب الله لهم وأهل السماء»[۷]. این حجر بن عدی وقتی که دستگیرش کردند، چند نفر هم همراهش بودند که اینها را دسته جمعی فرستادند به شام، در آن جایی که اسمش -عرض کنم که- عذارء است، عذراء دمشق، الان هم قبرش مشخّص است، اگر این وهّابیها خرابش نکرده باشند، بیرون شهر دمشق است. آنهایی که رفتن شام لابد رفتهاند. پیغمبر اکرم میفرماید: اینها درآنجا به قتل خواهند رسید «يغضب الله لهم»، قتل اینها موجب غضب خدا خواهد شد، «وأهل السماء»، ملائکه الهی.
ابن عساکر روایت کرده که امیرالمؤمنین خطاب کردند به اهل کوفه بالای منبر: «يا أهل الكوفة! سيقتل فيكم سبعة نفر من خياركم»[۸]، حجر بن عدی و شش نفر همراهش بودند.
نوشتند: وقتی معاویه آمد به مدینه، ملاقات کرد با عائشه. عائشه به او گفت که چرا حجر را به قتل رساندی؟ گفت: «إنّي رأيت قتلهم صلاحاً للأمّة»[۹]، این به مصلحت امّت بوده، به قتل رساندن حجر و اصحابش.
ابن عساکر روایت کرده از قول معاویه در آخرهای عمرش، گفته که من خیلی نگران هستم از جهت کشتن حجر بن عدی، «لا أعرف فيما قتلته»[۱۰]، نمیدانم به چه دلیل این شخص را به قتل رساندم، «لا أعرف فيما قتلته».
از او سؤال شد چرا به قتل رساندی حجر بن عدی را؟ گفت: من او را به قتل نرساندم، آنهایی که برعلیه او شهادت دادند، آنهایی که طومار امضا کردند، آنها هستند که او را به قتل برسانند.
حجر هم وقتی او را میخواستند به شهادت برسانند، گفت: «لا تغسلوا عنّي دماً ولا تطلقوا عنّي حديداً»، در همین -عرض کنم که- زنجیرهایی که مرا بستند و فلان، بگذارید همین جور من باشم، همین جور مرا به خاک بسپارید، «وادفنوني في ثيابي فإنّي التقي أنا والمعاوية على الجادّة غداً»، من با او روبرو خواهم شد روز قیامت.[۱۱] اینها خیار مردم بودند، بهترین مردم کوفه بودند. معاویه که کارش تمام است. آنهایی که امضا کردند قتل حجر بن عدی را، چرا امضا کردند؟ حالا این یک نفر از بزرگان کوفه و اخیار کوفه که این چنین به شهادت رسیده.
من یک نفر دیگر را هم میگویم و او عمرو بن الحمق است. عمرو بن الحمق از بزرگان صحابه است. ابن عبد البرّ میگوید که «صحب النبي وحفظ عنه أحاديث»[۱۲]. عمرو بن الحمق را پیگیری کردند، دنبال کردند دستگیرش کنند، رفت به طرف شمال عراق، مختفی شد در جایی. پیدایش کردند، سرش را از بدش جدا کردند، فرستادند سرش را برای معاویه. معاویه اظهار خوشحالی کرد. بعد زن عمرو بن الحمق زندان بوده به امر معاویه در شام، عیالش را هم بردند شام زندان. آن وقت سر شوهرش را فرستاده برایش، گذاشتند سر شوهرش را در دامن این خانم. گفته: «أهلاً وسهلاً»، احترام کرده از شوهرش و این که به شهادت رسیده. اینها شیعیان امیرالمؤمنیناند. عمرو بن الحمق کسی است که خیلی در احولاتش فضایلی ذکر میکنند خودشان که من اینجا نوشتم بعضی از مطالب را که از باب اختصار نمیخوانم. نوشتند: اولین سری که در اسلام در بلاد چرخاندند، سر عمرو بن حمق است. چنین کاری اتّفاق نیفتاده بوده، چنین ظلمی، این اولین رأسی است که در بلاد چرخاندند. «فكان أول رأس طيف به ثمّ بعث معاوية برأسه إلى زوجته»، زوجه او هم در زندان بوده در خود شام که از کوفه بردند او را شام زندان، «فألقي في حجرها فقالت: غيّبتموه عنّي طويلاً ثمّ أهديتموه إليّ قتيلاً فأهلاً بها من هدية»[۱۳].
یک مقداری برویم جلوتر، ببینیم کسانی که عمار را به شهادت رساندند در صفین، اینها چه کسانی بودند؟ صحابه رسول الله بودند. عمار بن یاسر نزد پیغمبر اکرم خیلی عزیز بوده، خیلی مقرّب بوده، و خود پیغمبر اکرم اخبار کرده بودند، «تقتله الفئة الباغية»[۱۴]. اینها جمعی بودند در شهادت عمار شریک شدند از اصحاب معاویه اما از اصحاب رسول اللهاند، صحابهاند.
در کتاب الاستیعاب که در احوالات صحابه است در احوالات قاتل عمار به نام ابو غادیة نوشتند که «كان محبّاً في عثمان»، مرید عثمان بوده، «وهو قاتل عمار بن ياسر رضي الله عنه وكان إذا استأذن على معاوية وغيره يقول: قاتل عمار بالباب»[۱۵]، وقتی میخواسته جایی وارد بشود، در را که میزده که اجازه بدهند وارد بشود، خب میپرسند کیست دم در؟ گفته: «قاتل عمار»، افتخار میکرده. از صحابه است!
در کتاب اسد الغابة همین مطلب آمده «كان من شيعة عثمان وهو قاتل عمار بن ياسر وكان إذا استأذن على معاوية يقول: قاتل عمار بالباب»[۱۶].
میگویند: این ابو غادیة قاتل عمار وارد شد بر حجاج، در زمان ریاستش در عراق وارد شد، حجاج خیلی احترام کرد از قاتل عمار، تحویلش گرفت و نشاند او را در کنار خودش، خیلی با احترام. ابو غادیة در گوش حجاج گفت به این که مبلغی را به من بده. اظهار احتیاج کرد،کمک خواست از او، حجاج به او نداد، پولی به او نداد. ابو غادیة شروع کرد به فحش دادن که من در راه شماها دارم میروم جهنّم، آن وقت حالا از شما کمکی خواستم، نمیدهید. برای ریاست شماها من زحمت کشیدم، کار کردم، «نوطّئ لهم الدنيا ثم نسألهم فلا يعطوننا»، ریاستشان را درست میکنیم، کمکشان میکنیم در ریاستشان، آن وقت از آنها چیزی میخواهیم، به ما نمیدهند. شروع کرد به بدگویی کردن. آن وقت خودش میگوید، این در کتاب اسد الغابة است: «والله لو أنّ عماراً قتله أهل الأرض لدخلوا النار»[۱۷]. این در منابع دست اول است، بخاری هم روایت کرده، ابن قتیبة هم روایت کرده، حاکم هم در مستدرک دارد، در منابع دیگر هم هست.
خب قائل بشویم به عدالت صحابه اجمعین؟ آیا جرمی، معصیتی، گناهی بالاتر از قتل هست؟ قتل بغیر الحقّ، قتل مثل عمار، قتل مثل عمرو بن الحمق، قتل مثل حجر بن عدی وامثال ذلک، تا چه برسد به سیدالشهداء سلام الله علیه. آن وقت اینها عادلاند؟
علّت دفاع اهل سنّت از معاویه
آقایان خیلی کوشش میکنند دفاع کنند از یک افرادی از صحابه چون میدانند که اینها قابل دفاع نیستند. بعد از آن سرکردهها، آن اولیها، دفاع از معاویه خیلی میخواهند بکنند. معاصرین هم همین طور، در زمان ما در کتبشان من دارم، قسمتی از کتبشان را دارم که چگونه سعی میکنند از معاویه دفاع بکنند، چرا؟ نکتهاش را پیدا کردم، خوب دقّت کنید، نکتهاش را پیدا کردم، نکتهاش این است، برای خیلیها تازگی دارد، نکتهاش این است که میگویند: «معاویة باب الصحابة»، سدّ است. اگر این سدّ بشکند، خواهید گفت که معاویه را چه کسی حاکم کرد بر شام؟ خواهید گفت که آن کسی که معاویه را حاکم کرد بر شام، او را چه کسی خلیفه کرد؟ پس این باب را محکم باید نگه داریم، سدّ است، نباید این باب شکسته بشود، این سدّ نباید شکسته بشود. این را پیدا کردم در تاریخ دمشق ابن عساکر که سرّ دفاع از معاویه نه این است که دلشان به حال معاویه فقط سوخته باشد، اگر معاویه از اعتبار بیفتد، تمام آن قبلیها هم زیر سؤال خواهند رفت. آن وقت چیزی باقی میماند؟
برای امروز بس است. ان شاء الله مطالب دیگری را هم عرض خواهم کرد. این مرحله از بحثهایمان دارد تمام میشود و به حول و قوّه الهی با عنایات ولی عصر وارد ادلّه خودمان خواهیم شد و مباحث امامت را به حول و قوّه الهی عرض خواهم کرد.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ج ۳، ص ۱۷۱، ح ۲۶۵۲.
[۲]. سوره توبه: آیه ۱۰۰.
[۳]. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، دار الکتب العلمیة، ج ۵، ص ۲۱۹.
[۴]. یوسف بن عبد الرحمن المزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسسة الرسالة، ج ۲۱، ص ۳۵۷.
[۵]. شمس الدین الذهبی، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، دار الغرب الاسلامی، ج ۲، ص ۶۴۵.
[۶]. ر.ک: احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، وزارة الثقافة والإرشاد القومي – مصر، ص ۳۰۳؛ ابن الاثیر ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دار الکتب العلمیة، ج ۴، ص ۲۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، دار الکتب العلمیة، ج ۵، ص ۱۱۱.|
[۷]. ابو القاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج ۱۲، ص ۲۲۶.
[۸]. همان، ج ۱۲، ص ۲۲۷.
[۹]. همان، ج ۱۲، ص ۲۲۶.
[۱۰]. همان، ج ۱۲، ص ۲۳۱.
[۱۱]. ر.ک: همان، ج ۱۲، ص ۲۲۶ – ۲۲۵ و ص ۲۲۸.
[۱۲]. ابو عمر ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، دار الجیل، ج ۳، ص ۱۱۷۴ – ۱۱۷۳.
[۱۳]. ابو الفداء ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۱۱، ص ۲۱۹.
[۱۴]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ج ۴، ص ۲۱، ح ۲۸۱۲ و دیگر منابع.
[۱۵]. ابو عمر ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، دار الجیل، ج ۴، ص ۱۷۲۵.
[۱۶]. ابن الاثیر ابوالحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دار الکتب العلمیة، ج ۶، ص ۲۳۱.
[۱۷]. همان.