شانزدهمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع عدالت صحابه در روز دوشنبه مورخ ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
متن کامل جلسه شانزدهم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
ألحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریته محمّد و آله الطاهرین لاسیما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
حدیث حوض
بحث ما در حدیث حوض بود. متن حدیث را خواندیم. اسامی روات حدیث را از صحابه رسول الله عرض کردیم. واعتقاد به حوض در قیامت از ضروریات است، «وأشهد أنّ النشر حقّ والبعث حقّ والصراط حقّ والميزان حقّ والحوض حقّ»، این هست، جزو عقاید ماست و شهادت میدهیم همیشه به این امور که متعلّق است به قیامت. اما چه اثری دارد این حدیث برای بحث ما؟
اثرش بسیار مهم است، بسیار بسیار مهم است. این حدیث که ثابت هست یقیناً، بلکه متواتر هست یقیناً، دلالتی دارد که برای ما در مبانی اعتقادیمان اثر بسیار بزرگی دارد.
هر دلیلی را که ما استدلال میکنیم، چه از کتاب و چه از سنّت، تک تک الفاظ آن دلیل را رسیدگی میکنیم. در آیه تطهیر -مثلاً- ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ﴾[۱]، «انّما» را بحث میکنیم، «یرید» را بحث میکنیم، «رجس» را بحث میکنیم، «لیذهب» را بحث میکنیم. الفاظ هر دلیلی را که استدلال میکنیم، کتاباً و یا سنّةً، بایستی الفاظ آن دلیل رسیدگی شود. این یکی از اموری است که من تأکید کردهام همیشه برای عزیزان خودم که این چنین بایستی مقیّد باشند در استدلالاتشان.
بررسی الفاظ حدیث
در این حدیث الفاظی وجود دارد که لازم است به آن الفاظ رسیدگی کنیم.
اولین لفظی که آمده که خیلی هم مهم است، «إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك». پس از این که پیغمبر اکرم سؤال میکنند که این را چرا از آن طرف میبرید؟ چرا اینها اهل جهنّم هستند؟ چرا وارد حوض نمیشوند و شربهای از این آب نمینوشند؟ چرا؟ «إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك».
در این جمله دو کلمه هست: یکی که «لا تدري»، پیغمبر اکرم نمیدانند، دوم این که «ما أحدثوا بعدك» یعنی چه؟ «إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك». آیا واقعاً پیغمبر اکرم نمیدانستند احوالات صحابهشان را؟ نمیشناختند اینها را؟ آیا عواقب امر اینها را ایشان خبر نداشتند؟ این «إنّك لا تدري» معنایش چیست؟ تو نمیدانی. به نظر بنده، این «إنّك لا تدري» معنای مجازی مراد است نه معنای حقیقی. شما نگاه کنید قرآن مجید را: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[۲]، پیغمبر اکرم نمیدانند که قدر لیلة القدر چیست؟ ﴿الْحَاقَّةُ * مَا الْحَاقَّةُ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّة﴾[۳]، ﴿سَأُصْليهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْراكَ ما سَقَر﴾[۴]، ﴿وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّين﴾[۵]، اینها قرآن است، در سورههای مختلف، ﴿وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ * كِتابٌ مَرْقُومٌ﴾[۶]، ﴿وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِب﴾[۷]، ﴿وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ * نارٌ حامِيَةٌ ﴾[۸]، پیغمبر اکرم نمیدانند که آتش جهنّم داغ است، خیلی داغ است؟ ﴿وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ * نارٌ حامِيَةٌ ﴾. به هر حال از دو حال خارج نیست: یا به معنای حقیقی باید اخذ بکنیم که پیغمبر اکرم در جمیع این موارد نمیدانستند و خداوند متعال بیان کرده برای پیغمبر اکرم، ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾، حضرت نمیدانستند، حالا خبردار شدند، این معنای حقیقی «و ما ادراک»، یا مراد مجازی است که به نظر این حقیر، مراد معنای مجازی است نه معنای حقیقی. حالا مفسّرین چه گفتهاند؟ مراجعه کنید. ما خودمان هم در محاوراتمان داریم. من فلانی را دوست دارم، نمیدانی چقدر دوستش دارم. نمیگوییم؟ امروز باران آمد، نمیدانی این باران چقدر شدید بود. فلان حادثه اتّفاق افتاد، نمیدانی چقدر مهم بود این حادثه. ما خودمان هم داریم در محاوراتمان. معنای مجازی این عبارت این است که عظمت آن حادثه را، هولناک بودن آن باران و سیل و زلزله و امثال ذلک را میخواهیم بیان بکنیم. یا راجع به کسی صحبت میکنیم، نمیدانی چقدر مقام علمیش بلند است، میخواهیم شأن او را بیان کنیم، عظمت مقام او را میخواهیم بیان کنیم، نمیدانی چقدر تقوایش زیاد است. به نظرم این طور میرسد که معنای مجازی مراد است. ﴿وَ ما أَدْراكَ﴾.
در حدیث ما، به پیغمبر اکرم گفته شد که «إنّك لا تدري ما أحدثوا من بعدك». خود پیغمبر اکرم خبر داده بودند از حوادث آینده، حالات صحابهشان را خودشان خبر داده بودند، به سندهای صحیح الان داریم که شما چنین خواهید شد، چنین خواهید شد، چنین خواهید کرد. مگر شهادت سید الشهداء را پیغمبر اکرم خبر ندادهاند؟ چه کسانی بودند که در شهادت سید الشهداء شراکت کردند؟ یا صحابه بودند، یا تابعین بودند. مگر شهادت عمار را پیغمبر اکرم خبر ندادهاند؟ یا صحابه بودند یا تابعین بودهاند. حالا خواهیم خواند، این موارد را مقداریش را عرض خواهم کرد. اگر هم به معنای حقیقی اخذ بکنیم، باز هم مانعی ندارد. در مقام عظمت این داستان، این حادثه، این جریان، این شخص، میگوییم تو نمیدانی، تو نمیدانی. خب این دیگر گفتن تو نمیدانی لازم نیست، خبر میدهند از علم او، خبر میدهند از تقوای او، خبر میدهند از شدّت حرارت آتش جهنّم، خبر میدهند، خبر میدهند، دیگر «وما ادراک» لازم نیست، اگر معنای حقیقی مراد باشد. اجمالاً این کلمه یا معنای حقیقی مراد هست و یا معنای مجازی. به این جوری که عرض کردم به نظر بنده معنای مجازی مراد است. حالا مفسّرین گفته باشند، نمیدانم. نگاه بکنید. این یک کلمه.
کلمه دوم «ما أحدثوا بعدك». «احدثوا» یعنی چه؟ در همین احادیث حوض، سه کلمه آمده که این کلمات معانیشان، متقارب است، نزدیک به هم است یا یک معناست، سه کلمه آمده: «احدثوا»، «غیّروا»، «بدّلوا». وقتی به لغت مراجعه میکنیم، این حدیث حوض که در صحیح بخاری هست، در صحیح مسلم هست، در صحاحشان آمده، خب به شرّاح صحاح نگاه میکنیم، ببینیم چه گفتهاند. مثلاً فرض کنید که ابن حجر عسقلانی چه گفته در فتح الباری در شرح صحیح بخاری. میگویند: «الحدث: الأمر الحادث المنكر الذي ليس بمعتاد ولا معروف في السنّة»[۹]، نگاه کنید فتح الباری را، کتب دیگر را نگاه کنید. آن وقت این با عدالت همه صحابه جمع میشود؟ «إنّك لا تدري ما أحدثوا من بعدك».
در احوالات صحابه در مطالعات قدیمم یادم میآید، کسی آمد خدمت یکی از صحابه، گفت: خوشا به حالت، واقعاً سعادتمند بودی، خدمت رسول الله رسیدی، از اصحاب پیغمبر اکرم هستی، خوشا به حالت. گفت: بله «ولكنّكم لا تدرون ما أحدثنا من بعده»[۱۰]. این کلمه را بزنید، ببنید چند جا میآید. حالا که دیگر کارهایتان راحت شده.
نوشتند در احوالات زوجه پیغمبر اکرم که ما تو را دفن میکنیم در کنار پیغمبر اکرم، در کنار پدرت دفنت میکنیم، آن جا تو را به خاک میسپاریم، وقتی یک غریبهای بیاورند آنجا دفن بکنند، به قول من تو اولی هستی از این که دیگری بیاید، که آن دومی آن جا دفن شد با اجازه همین خانم، گفت: بله به تعبیر بنده، بله همین طور است و لکن من بعد از او کارهایی کردهام، از من کارهایی سر زده، نه، مرا آن جا دفن نکنید، «لأنّي قد أحدثت من بعده أحداثاً»[۱۱]، بزنید ببینید چند تا مدرک میآید، دست اول، «لأنّي قد أحدثت بعده أحداثاً»، مرا در بقیع دفن کنید نه در آنجا، به تعبیر بنده، روش نمیشود، خجالت میکشد از پیغمبر اکرم که در کنار حضرت در آنجا به خاک سپرده بشود، «لأنّي قد أحدثت بعده أحداثاً». نگاه بکنید منابع را. من در مقام جسارت نیستم.خیال نکنید میخواهم تعریضی به کسی داشته باشم، جسارتی و توهینی، نه، داریم صحبت میکنیم.
این است که پیغمبر اکرم فرمودند: «سحقاً سحقاً». نگاه کنید شرحها را، میگویند: «أي: بعداً بعداً»[۱۲]، ببرید اینها را، به تعبیر من، بروند گم شوند. این هم یک کلمه، «سحقاً سحقاً».
کلمه دیگر «يذادون عن الحوض »، «يحلّؤون»، این «يذادون» با «يحلّؤون» تقریباً یکی است. اینها را پس میزنند، نمیگذارند به این طرف بیایند. چرا؟ «ارتدّوا من بعدك القهقرى»، «إنّهم ارتدّوا من بعدك القهقرى».
تفاوت اهل ارتداد با اهل ردّة
اینجا یک بحثی دارم، برای خیلیها تازگی دارد، بیتعارف. خوب دقّت کنید. ما دو تعبیر داریم، دو اصطلاح داریم، دو عنوان داریم، قدر اینها را آنهایی که اهلش هستند بدانند، یک عنوان داریم «اهل ردّة»، یک عنوان داریم «اهل ارتداد». اهل ردّة با اهل ارتداد دو تا هستند، ردّة با ارتداد دوتاست. اهل ردّة مسیلمة کذّاب، آنهایی که بعد از پیغمبر اکرم اسلام را انکار کردند، کافر شدند، حتّی میخواستند حمله کنند به شهر مدینه و اوضاع را به هم بزنند که اگر امیرالؤمنین نبودند، این کار شده بود. این جمله رو هم باز داشته باشید. اگر امیرالمؤمنین نبودند، این کار شده بود. اینها اهل ردهاند. الردّة یعنی الخروج من الإسلام إلى الكفر. اما ارتداد این طور نیست. ارتداد اعم است من الرجوع الی الکفر. میشود کسی مرتد باشد، اما به معنای کافری که منکر خدا و رسول باشد و منکر صوم و صلاة و امثال ذلک نباشد، مرتد باشد، اما این چیزها را هم عملاً انجام میدهد، نماز میخواند. این اهل ارتداد است، اما نماز هم میخواند. این که گفتم اهلش قدر بدانند، یک مقداری دقیق است این مطلب که استعمال ارتداد اعم از استعمال ردّة و افراد اهل ارتداد غیر از افراد اهل رده هستند. فرق است بین مسیلمه کذّاب و اصحابش و آن کسانی که بعد از پیغمبر اکرم ولایت امیرالمؤمنین را انکار کردند، آنهایی که بعد از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، جلسه تشکیل دادند و خلیفه معیّن کردند، آنهایی که بیعت روز غدیر را نادیده گرفتند، اهل نماز هم بودند، اهل روزه هم بودند، به حج هم میرفتند، «إنّك لا تدري».
لذا در یک جلسهای از خاطرات زندگی بنده است، از خاطرات زندگی بنده، حالا این هم گفتنش بد نیست، خب شما یک چیزهایی هم از خاطرات بنده مطّلع بشوید. قبل از انقلاب اولین سفری که بنده مشرّف شدم به عمره، عمره بود، جوانی بودم اما با همین لباس مشرّف شدم، در مدینه منوّره در مسجد النبی روبرو شدم با عدّهای از فضلای دانشگاه مدینه. حالا چطور شد که با آنها بنده جلسه گذاشتم با این تنهایی خودم و آنها جمعی بودند حدوداً ده نفر بودند، یادم میاد شمردم ۹ نفر بودند اینها، عرض کنم که چجور شد این جلسه بین من و آنها اتّفاق افتاد، آن مقداری که من الان میخواهم عرض بکنم این است که بعد از این که در مباحث مختلف اینها شکست خوردند، خواستند بنده را آنجا گرفتار کنند. مسئله لعن صحابه و لعن فلانی و فلانی و این حرفها را مطرح کردند. خب من در آن شرایط چه کار باید میکردم؟ در آنجا؟ گفتم ما نسبت به صحابه نظرمان این است که آن کسانی که خلاصه دارم میکنم، آن کسانی که بر عهدشان با پیغمبر اکرم باقی ماندند، بر پیمانشان با پیغمبر اکرم باقی ماندند بعد از رسول الله، ما آنها را احترام میکنیم و آن کسانی که از عهدشان برگشتند و پیمانشکنی کردند، ما آنها را دوست نداریم. آنها گفتند: خب بله ما هم این طوریم، ما هم که عجیب است، خدا خواست، آنها گفتند: خب بله ما هم این طوریم، کسانی که با عهدشون با پیغمبر اکرم ملتزم نشدند و نقض عهد کردند و پیمان شکنی کردند، خب بله ما هم آنها را دوست نداریم. گفتم: این عقیده ماست راجع به صحابه، شما هم که با ما متفّفقید، پس اختلافی وجود ندارد. اینها ماندند، میخواستند به قول ما جوانها، مچگیری کنند در آن شرائط و مرا گرفتار بکنند. بعد گفتند: این عهدی که میگویی، چه عهدی است؟ این پیمان کجاست؟ گفتم: قال رسول الله فيما أخرجه مسلم في صحيحه[۱۳] والترمذي في سننه[۱۴] والحاكم في مستدركه[۱۵] وأحمد في مسنده[۱۶]: إنّي تارك فيكم الثقلين، كتاب الله وعترتي، ما إن تمسكتم بهما لن تضلّوا و إنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض. میدانید بعداً چه کار کردند؟ یکیشان گفت: أنت جدلي خبيث. یکیشان گفت: أنت زنديق، أنت رافضي زنديق. یکیشان چی گفت، یکیشان چی گفت. گفتم که من اجازه ندارم که مقابله بالمثل بکنم، اجازه میدهید مرخّص شوم از محضرتان؟ خداحافظ.
آنهایی که از عهدشان با پیغمبر اکرم برگشتند، خب نماز میخواندند، اهل روزه بودند، اهل حج بودند، اما اینها که هستند؟ «ارتدّوا من بعدك القهقرى»، «على أعقابهم القهقرى»، از آن راهی که آمدند، برگشتند. پس فرق است بین اهل ردّة و اهل ارتداد. این را داشته باشید، پیش شما یک یادگاری باشد مثل بقیه یادگاریها که حیّاً و میّتاً بنده را یاد کنید. اهل ردّة به آن کسانی میگویند که رسماً اعلان کفر کردند، رسماً انکار اسلام کردند، اهل ارتداد نه، رسماً اعلان کفر و ارتداد و خروج از اسلام را نداشتند. اینها اهل ارتدادند.
ولی علی کل حال، چه آنها چه اینها، برای ما فرق ندارند که از آن جهت که ما نمیتوانیم اینها را برای خودمان مقتدا بدانیم، ما نمیتوانیم اینها را به عدالت قبول بکنیم، نمیتوانیم.همین.
ادامه بررسی الفاظ حدیث حوض
این کلمه باقی مانده که وقتی اینها را میبرند به آن طرف، میبرند، میبرند، در صحیح بخاری است که «فلا يخلص منهم إلّا مثل همل النعم»[۱۷]. خوب دقّت کنید، اینها را داشته باشید، اینها در حوزههای علمیه مطرح نمیشود. «فلا يخلص منهم إلّا مثل همل النعم»، این در صحیح بخاری است. نگاه کنید فتح الباری چه میگوید فی شرح صحیح البخاری، میگوید: این کلمه یعنی قلیلاً از آنها باقی میماند. این بود که ما خواندیم که «ارتدّ الناس بعد رسول الله إلّا ثلاثة -يا- إلّا سبعة» و امثال ذلک. «فلا يخلص منهم إلّا مثل همل النعم». نگاه بکنید فتح باری را در شرح همین حدیث.[۱۸]
پس حدیث را شرح دادم برایتان. کلمه به کلمه رسیدگی کردیم. این حدیث برای ما یک سیف قاطعی است در مقابل آنهایی که ادّعای عدالت صحابه میکنند اجمعین. راهی هم ندارند برای فرار. اگر تعصّب به خرج بدهند، ما با متعصّبین کاری نداریم، با اهل تعصّب ما، با اهل تعصّب کاری نداریم، باشند بر همان حال خودشان. در وسائل متعدّد روایت داریم، در وسائل الشیعة، ائمه ما فرمودند: با کسانی که حاضر نیستند حرف حسابی گوش بدهند، کاری نداشته باشید، رهایشان کنید به حال خودشان. متعدّد روایت داریم.
باید هم همین طور باشد، «فلا يخلص منهم إلّا مثل همل النعم»، باید هم همین طور باشد. کسانی که ثابت قدم ماندند بر ولایتشان نسبت به امیرالمؤمنین و اطاعتشان نسبت به پیغمبر اکرم و عهدشان با رسول الله باقی ماندند، کم بودند انصافاً، انصافاً کم بودند از صحابه. البتّه در تابعین که نسل دوم هستند، اینها دیگر زیاد شدند، شیعیان در نسل دوم زیاد شدند. آن هم باز شرحی دارد. حتّی در بین خود بنی امیه شیعیان قرصی پیدا شد، محکم، که افتخار میکنیم به وجودشان، از خود بنی امیه. این در نسل دوم. اما در نسل اول، نه، خود صحابه نه، این طور نبود.
باید هم همین طور باشد. پیغمبر اکرم مکرّر فرمودند که صاحب حوض علی است[۱۹]، ساقی بر این حوض علی بن ابی طالب است. خیلی جالب است که امام حسن مجتبی علیه السلام در مسجد النبی نشسته بودند، معاویة بن خدیج آمد. معاویة بن خدیج از کسانی است که سبّ میکرده امیرالمؤمنین را، از نواصب بوده، نواصب قوی، از اصحاب نزدیک معاویه بوده، که معاویه وقتی آمد به مدینه و برای حج آمده بود، این یکی از اطرافیان معاویه بوده. وارد شد در مسجد النبی. به امام مجتبی گفتند: این فلانی است. حضرت فرمودند: صدایش کنید. آمد. حضرت به او فرمودند: «أنت السابّ لعلي؟»، تو هستی که علی را سبّ میکنی؟ ببینم عین عبارت را نوشتم. «لتردنّ عليه الحوض وما أراك ترده»، نخیر، «فتجده مشمّر الإزار على ساق يذود عنه المنافقين ذود الإبل». این قول پیغمبر اکرم است، قول الصادق المصدوق است صلّی الله علیه و آله. این را جمعی روایت کردهاند از جمله طبرانی، از بزرگان محدّثین.[۲۰]
پیغمبر اکرم فرمودند که «علي قسیم النار والجنّة»[۲۱] است. حالا اینجا یک فائده لغوی داریم. آنهایی که نحو و صرف خواندهاند، الحمد لله هستند در جلسه. قسیم یک وقت به معنای اسم فاعل است، یک وقت به معنای صفت مُشْبِهه، استاد ما میگفت: نگو صفت مُشَبَّهه، بگو صفت مُشْبِهه. قسیم دو جور در لغت داریم: یک قسیم داریم به معنای مقسّم، قسمت کننده، یک قسیم داریم یعنی طرف قسمت. ما دو جور حدیث داریم که امیرالمؤمنین طرف قسمتاند؛ یعنی علی بهشت، در مقابل جهنم، «علي قسیم النار»[۲۲]، طرف قسمت، بهشت یعنی علی، علی یعنی بهشت در مقابل نار. این را بزنید ببینید منابعش چقدر میآید، «علي قسیم النار»، این آمده. «علي قسیم النار والجنّة» هم آمده به معنای مقسّم، به معنای مقسّم، تو برو از این طرف، تو برو از این طرف، تو برو از این طرف، تو برو از این طرف، «يقول للجنّة خذي هذا، يقول للنار خذي هذا»[۲۳]. این هم یک مطلب. آن وقت نگاه بکنید، عرض کردم منابعش را نگاه بکنید، حالا من کلمه زمخشری را اینجا نوشتم. زمخشری آیت العظمی است در ادبیات، غیر از این است؟ تفسیر هم که دارد، در ادبیات تفسیر کرده کشّافش را. میگوید که «قسيم النار: أي: مقاسمها ومساهمها»[۲۴]، آن یک سهم، این یک سهم، آن جهنّم، این بهشت، خود علی بهشت است «قسیم النار».
خب از حدیث حوض فارغ شدیم و بعضی از مطالب را هم نگفتم. اجمالاً ما نه کتاباً و نه سنّتاً و نه تاریخاً و سیرةً عدالت صحابه را نمیتوانیم بپذیریم. خودشان هم نمیتوانند بپذیرند، آنهایی که اهل علماند، اهل تحقیقاند، اهل انصافاند، نمیپذیرند، خودشان هم نمیپذیرند. و بند مطلب، بند دین آنها عدالة الصحابة است. این را من به شما بگویم و تأکید کنم. بند دینشان، چه در اصول دین، چه در فروع دین، در همه ابواب، در همه علوم، در فقه، در تفسیر، در حدیث، در هر بابی از ابواب، عدالة الصحابة بند دین آنهاست و تصریح کرد به این معنا حافظ صلاح الدین علائی که قبلاً خواندیم کلامش را، که اگر این بند پاره شد، آن وقت ببینید چه خواهد شد.
ما نگاه میکنیم در کتب دست اولشان، چه در فقه چه در حدیث چه در رجال چه در علوم دیگر، در تفسیر به کتب دست اولشان نگاه میکنیم و کتب دست اولشان خوشبختانه الان در اختیار ما وجود دارد. علمای سابق ما این کتابها در اختیارشان نبوده و لذا میبینید در بعضی از جاها بحثهایشان کامل نیست، نتوانستند تکمیل کنند، منابع دراختیارشان نبوده، علاوه بر امکانات دیگری که در اختیارشان نبوده، علاوه بر گرفتاریهایی که در آن زمانها بوده که ما الان آن گرفتاریها را الحمد الله نداریم.
اقدام صحابه به قتل پیامبر صلّی الله علیه و آله در غزوه تبوک
پیغمبر اکرم در تبوک، رفتند به تبوک، غزوه تبوک، که در غزوه تبوک پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین را به جای خودشان در مدینه باقی گذاشتند. امیرالمؤمنین مایل بودند که در همه جنگها و غزوات با پیغمبر اکرم باشند. لذا خود آقایان نوشتهاند که حضرت اشکشان جاری شد که چرا در این غزوه من نیایم با شما؟ حضرت فرمودند که باید باشی در مدینه، چارهای نیست. حالا آن چرا این طور بوده، چه شرایطی بوده، آن خارج از بحث ماست فعلاً. حضرت رفتند به غزوه تبوک. تبوک جایی است که الان هم که ما یک سفر با ماشین که به حج مشرّف شدیم از طریق سوریه رفتیم، اولش وارد تبوک شدیم، منطقه تبوک، همهاش کوهستانی است منطقه تبوک، فاصلهاش هم با مدینه خیلی زیاد است، دور است که در مرز سوریه و اردن قرار گرفته، تبوک. آن وقت پیغمبر اکرم برمیگشتند، سوار آن مرکبشان بودند، این مرکب را، عرض کنم که حذیفة بن الیمان جلو حضرت بود که گرفته بود افسار آن حیوان را، عمار پشت سر بود یا بالعکس، حالا من شک کردم، حمله کردند. چه کسانی؟ چه کسانی حمله کردند؟ چه کسانی؟ از اصحاب خود پیغمبر اکرم که کاری بکنند که این شتر بود یا غیر شتر، هر چه بوده آن مرکب، پایش بلغزد، حضرت از آن بالای کوه پرت بشوند پایین. این در منابع دست اول است. چه کسانی بودند؟ اصل قضیه را چه کسانی نقل کردند؟ اصل قضیه را واقدی نقل کرده، ابن کثیر نقل کرده، ابن قیّم نقل کرده، سیوطی نقل کرده، این کسانی که در سیره نبویه کتاب نوشتهاند. اما اسم نمیآورند که اینها چه کسانی بودند.[۲۵]
ابن حزم اندلسی که فقیه بسیار بزرگی است و خودش هم مذهبی داشته، مسلکی داشته برای خودش، قرن چهارم پنجم بوده، این در کتاب المحلّی، فقهش است، بر اساس همان مکتبی که خودش داشته فقهی نوشته که مکتب ظاهریه است، اهل ظاهر بوده، آن هم باز معنایی دارد و مطلبی دارد، کار نداریم، آن وقت آنجا این روایت را نقل میکند، اسامی آقایان رو ذکر میکند. و اسامی را من نمیخوانم. شما مراجعه کنید، به نظرم شماره صفحه را نوشتم، جلد ۱۱ صفحه ۲۲۴،[۲۶] اینها آمدند. آن وقت حذیفة شد محرم اسرار. لذا نوشتند در احوالات حذیفة که میآمدند از حذیفة میپرسیدند: «يا حذيفة بالله عليك»، آیا من از منافقین هستم یا نه؟ اسامی آقایان آمده. آن وقت ابن حزم خب به این آقایان ارادت دارد، در سند این مطلب، این حدیث مناقشه میکند، میگوید: در سند این قضیه، شخصی است به نام، عرض کنم به خدمتتان که، ولید بن جمیع، ولید بن جمیع را خدشه میکند در وثاقتش، الولید بن جمیع.
ما مراجعه کردیم دیدیم ولید بن جمیع از رجال کتاب، عرض کنم که، کتاب الادب تألیف بخاری است، از رجال صحیح مسلم است، از رجال ابو داود است، از رجال ترمذی است، از رجال نسائی است، دیگر وثاقتی بالاتر از این میخواهید؟ احمد بن حنبل گفته: ثقة. یحیی بن معین گفته: ثقة. محمّد بن سعد صاحب طبقات گفته: ثقة. ابن حبّان گفته: ثقة. دیگران گفتند: ثقة.[۲۷] دیگر میشود مناقشه کرد در این مطلب؟ آن وقت اسامی را نگاه کنید ببنید چه کسانی هستند. غیر از این اسامی که در این حدیث آمده، ما یافتیم در منابع که ابو موسی اشعری هم بوده جزو اینها، ما در منابع یافتیم. اما اسم این آقا را آوردم، اسم بقیه را نیاوردم، خودتان نگاه کنید. آن وقت ما قائل بشویم به عدالت صحابه اجمعین؟ این تا اینجا.
سوره تحریم و همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله
راجع به بعضی از ازواج پیغمبر اکرم، بحث داریم باز دوباره، یک مقداری بحث گذشت، باز هم بحث داریم. سوره تحریم ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ *… وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض…-بعد دارد- إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ﴾[۲۸]. ببینید چه داستانی بوده که خداوند متعال لشکرکشی میکند، ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ﴾، که تفسیر شده «صالح المؤمنین» به امیرالمؤمنین[۲۹]. اینها چه کار کردند؟ ﴿إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ﴾، که این چنین شد، تهدید آمد در قرآن مجید در سوره تحریم نسبت به بعضی از ازواج رسول الله، بحث ما ان شاء الله در این باره در جلسه آینده.
وصلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱]. سوره احزاب: آیه ۳۳.
[۲]. سوره قدر: آیات ۳ – ۱.
[۳]. سوره حاقّة: آیات ۳ – ۱.
[۴]. سوره مدّثّر: آیات ۲۷ – ۲۶.
[۵]. سوره انفطار: آیه ۱۷.
[۶]. سوره مطفّفین: آیات ۹ – ۸.
[۷]. سوره طارق: آیات ۳ – ۲.
[۸]. سوره قارعة: آیات ۱۱ – ۱۰.
[۹]. ابن الاثیر الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، المکتبة العلمیة، ج ۱، ص ۳۵۱.
[۱۰]. ر.ک: محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ج ۵، ص ۱۲۵، ح ۴۱۷۰.
[۱۱]. ر.ک: ابن ابی شیبة، المصنّف، دار كنوز إشبيليا للنشر والتوزيع، ج ۷، ص ۱۵۱، ح ۱۲۲۱۸ و ج ۲۱، ص ۴۸۳، ح ۴۰۵۷۵؛ ابن قتیبة الدینوری، المعارف، الهيئة المصرية العامة للكتاب، ج ۱، ص ۱۳۴؛ ابن عبد ربّه الاندلسی، العقد الفرید، دار الکتب العلمیة، ج ۵، ص ۷۹.
[۱۲]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۱۱، ص ۳۸۵.
[۱۳]. مسلم بن الحجاج النیسابوری، صحیح مسلم، دار الطباعة العامرة، ج ۷، ص ۱۲۳ – ۱۲۲، ح ۲۴۰۸.
[۱۴]. محمّد بن عیسی الترمذی، الجامع الکبیر (سنن الترمذی)، دار الغرب الاسلامی، ج ۶، ص ۱۲۴، ح ۳۷۸۶ و ج ۶، ص ۱۲۵، ح ۳۷۸۸.
[۱۵]. الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیة، ج ۳، ص ۱۱۸، ح ۴۷۷۶.
[۱۶]. احمد بن حنبل الشیبانی، مسند احمد، مؤسسة الرسالة، ج ۱۸، ص ۱۱۴، ح ۱۱۵۶۱.
[۱۷]. محمّد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، دار طوق النجاة، ج ۸، ص ۱۲۱، ح ۶۵۸۷.
[۱۸]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، المکتبة السلفیة، ج ۱۱، ص ۴۷۵.
[۱۹]. سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، دار الحرمین، ج ۱، ص ۶۷، ح ۱۸۸.
[۲۰]. سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الکبیر، مکتبة ابن تیمیة، ج ۳، ص ۹۱، ح ۲۷۵۸.
[۲۱]. ر.ک: علی بن عبد الله السمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، مطبعة العانی، ج ۲، ص ۴۲۹ – ۴۲۸؛ ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، مؤسسة الرسالة، ج ۲، ص ۳۶۹.
[۲۲]. ابن المغازلی، مناقب أمير المؤمنين علی بن أبی طالب، دار الآثار، ص ۱۲۱، ح ۹۷؛ القاضی عیاض بن موسی، الشفا بتعريف حقوق المصطفى، دار الفکر، ج ۱، ص ۳۲۸؛ المتّقی الهندی، كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسة الرسالة، ج ۱۳، ص ۱۵۲، ح ۳۶۴۷۵.
[۲۳]. ر.ک: ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، مؤسسة الرسالة، ج ۲، ص ۳۶۹.
[۲۴]. محمود بن عمرو الزمخشری، الفائق فی غريب الحديث والأثر، دار المعرفة، ج ۳، ص ۱۹۵.
[۲۵]. محمّد بن عمر الواقدی، المغازی، دار الاعلمی، ج ۳، ص ۱۰۴۲؛ ابن قیّم الجوزیة، زاد المعاد في هدي خير العباد، مؤسسة الرسالة، ج ۳، ۴۷۹ – ۴۷۷؛ ابن کثیر الدمشقی، البداية والنهاية، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، ج ۷، ص ۱۸۴ – ۱۸۳؛ جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، دار الفکر، ج ۴، ص ۲۴۴ – ۲۴۲.
[۲۶]. چاپ ادارة الطباعة المنیریة.
[۲۷]. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعة دائرة المعارف النظامية حيدرآباد الدكن، ج ۱۱، ص ۱۳۹ – ۱۳۸.
[۲۸]. سوره تحریم: آیات ۴ – ۱.
[۲۹]. جلال الدین السیوطی، الدر المنثور، دار الفکر، ج ۸، ص ۲۲۴.