بیست و چهارمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع ادله امامت در روز دوشنبه مورخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
مشاهده ویدئو کامل جلسه دریافت فایل PDF دریافت صوت جلسه
متن کامل جلسه بیست و چهارم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
متن و دلالت حدیث مدینة العلم
بحث ما در حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» است. نمیدانم آیا این حدیث مورد بحث قرار گرفته، جلساتی بوده راجع به این حدیث، اساتیدی گفتهاند؟ این حدیث از جمله احادیثی است که در جلسات، و در مناسبتها کمتر مطرح شده است.
راجع به سند حدیث مفصلاً صحبت کردیم و بیان کردیم که این حدیث را چه کسانی روایت کردهاند و چه کسانی به صحت این حدیث تصریح دارند. بلکه این حدیث را میتوانیم از احادیث متواتره بشناسیم. حدیثی است که هم ما روایت کردهایم و هم دیگران روایت کردهاند، بنابراین شکی در صدور این حدیث نباید بماند.
و از اینکه در متن این حدیث و در سند این حدیث بعضی از متعصبین حرف میزنند؛ ما عظمت این حدیث را میفهمیم.
دلالت حدیث مدینة العلم بر افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام
و در بحث دلالت اینکه افضلیت دلیل بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام است بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله این حدیث دلالت دارد. و همچنین بر اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله. و اعلمیت یعنی افضلیت. کسی نمیتواند مناقشه کند در اینکه این حدیث دلیل است بر اعلمیت؛ و کسی نمیتواند مناقشه کند در اینکه اعلمیت افضلیت میآورد.
این شرافت علم است؛ علم اینطور است که اگر کسی اعلم شد، افضل از دیگران میشود. خصوصیت علم اینطور است. علم بالاترین صفت است، بالاترین منزلت است، بالاترین مقام است. و اگر کسی اعلم باشد افضل خواهد بود یقیناً نزد همه عقلای عالم.
کسی نمیتواند مناقشه کند نه در دلالت این حدیث بر اعلمیت و نه در دلالت اعلمیت بر افضلیت احدی نمیتواند مناقشه کند. و وقتی کسی افضل شد با وجود افضل، رفتن به سراغ غیر افضل غلط است. عقلا این کار را نمیپسندند و قرآن مجید میفرماید: «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى»[۱] چقدر فرق میکند کسی که خودش هدایت میکند و هادی است، با کسی که هدایت که نمیکند هیچ؛ بلکه او را باید هدایت کنند؛ نیاز به هدایت و هادی دارد. چطور میشود که اینها با هم مساوی باشند یا او بر این تقدم داشته باشد.
«أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ» آنوقت هدایت بدون علم میشود؟! میشود کسی هادی باشد، امام عالم نباشد؟! اساساً بعثت انبیاء به جهت هدایت بوده است. نصب اوصیاء و اولیاء بعد از انبیاء به جهت هدایت بوده است: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»[۲]
خود قرآن هادی است: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ »[۳]
قبل از همه آنها خود خداوند متعال هادی است. اصل قضیه برمیگردد به هدایت. و هدایت بدون علم ممکن است؟! اون وقت اگر کسی اعلم باشد؛ هدایت او را رها کنیم برویم به سراغ غیر اعلم تا چه برسد برویم به سراغ غیر عالم برویم به سراغ جهّال.
امیرالمؤمنین سلام الله علیه افضل موجودین بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ افضل خلائق. نمیشود کسی بگوید خوب حالا قبول میکنیم حدیث «مدینة العلم» دلالت دارد بر اعلمیت، افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام از طریق علم ثابت شد؛ اما خوب دیگری از یک جهت دیگری افضل است.
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام باب مدینة العلم است یعنی باب هدایت است علی الاطلاق؛ باب افضیلت است علی الاطلاق. از هر جهت امیرالمؤمنین علیه السلام افضل است. وقتی نگاه میکنیم به کتب حدیث، و نگاه کنیم ببینیم شرّاح حدیث چه گفتهاند در ذیل حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا»؟
من یک کلمهای را در اینجا نقل کردهام از کتاب فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر در ذیل حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا». این مرد از محققین است از اهل سنت در قرون گذشته. میگوید: «فإن المصطفى صلى الله عليه [و آله] وسلم المدينة الجامعة لمعاني الديانات كلها أو لا بد للمدينة من باب فأخبر [رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم] أن بابها هو علي كرم الله وجهه فمن أخذ طريقه [اگر کسی راه علی را پیش بگیرد] دخل المدينة ومن أخطأه [اگر کسی راه دیگری برود] أخطأ طريق الهدى. وقد شهد له [خوب دقت کنید عبارت را] وقد شهد له بالأعلمية الموافق والمخالف والمعادي والمحالف»[۴]. همه شهادت میدهند به اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام حتی مخالفین.
روایت نقل میکند که «أن رجلا سأل معاوية عن مسألة فقال: سل عليّاً، هو أعلم مني. فقال: أريد جوابك [من از شما دارم سؤال میکنم. تو جواب بده.] قال: ويحك كرهت رجلاً كان رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم يعزه بالعلم عزا وقد كان أكابر الصحب يعترفون له بذلك وكان عُمَر يسأله عما أُشكل عليه ….. وأخرج الحافظ عبد الملك بن سليمان قال: ذكر لعطاء أكان أحد من الصحب أفقه من علي قال: لا والله. [باز بزرگ دیگری گفته:] قد علم الأولون والآخرون أن فهم كتاب الله منحصر إلى علم علي ومن جهل ذلك فقد ضل عن الباب الذي من ورائه يرفع الله عنه القلوب الحجاب حتى يتحقق اليقين الذي لا يتغير بكشف الغطاء»[۵] اینها چند جمله هست از آنچه که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شده.
نقل کرده از ابن مسعود (عبدالله بن مسعود بزرگ است از صحابه است):
«عن ابن مسعود قال: كنت عند النبي صلى الله عليه [وآله] وسلم فسئل عن علي كرم الله وجهه فقال: قسمت الحكمة عشرة أجزاء فأعطي علي تسعة أجزاء والناس جزءا واحدا وعنه أيضا أنزل القرآن على سبعة أحرف ما منها حرف إلا وله بطن وظهر وأما علي فعنده منه علم الظاهر والباطن وأخرج أيضا عن سيد المرسلين وإمام المتقين أنا سيد ولد آدم وعلي سيد العرب وأخرج أيضا علي راية الهدى وأخرج أيضا يا علي إن الله أمرني أن أدنيك وأعلمك لتسعى وأنزلت عليه هذه الآية {وتعيها أذن واعية} وأخرج عن ابن عباس كنا نتحدث أن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى علي كرم الله وجهه سبعين عهدا لم يعهده إلى غيره والأخبار في هذا الباب لا تكاد تحصى»[۶]
ابن حجر مکی میگوید: «مما یدل علی أن الله سبحانه و تعالی اختص علیّا من العلوم بما تقصر عنه العبارات »: قال ما نصّه قوله صلّی اللّه علیه و سلّم: أقضاکم علی. و هو حدیث صحیح لا نزاع فیه.[۷] و قوله: أنا دار الحکمة، و روایة أنا مدینة العلم و علی بابها»
دلالت حدیث مدینة العلم بر عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام
نمیشود مناقشه کرد در دلالت اعلمیت بر افضلیت من جمیع الجهات. علاوه بر اینکه این حدیث دلالت دارد بر عصمت. حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» دلالت دارد بر عصمت حضرت امیر علیه السلام و برای احدی ادعای عصمت نشده و نخواهد شد به جز اهل عصمت. چرا؟ وجه دلالت بر عصمت چیست؟ وجه دلالت بر عصمت این است که حضرت میفرمایند: «فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا»[۸] یا «فمن أراد المدينة فليأتها من بابها»[۹] معنای این کلام چیست؟ معنای این کلام این است که هرآنچه که میخواهید از من به دست بیاورید، بروید به سراغ علی. هرآنچه که علی بگوید از او بپذیرید و انگار من گفتهام. گفتهی او گفتهی من است.
وقتی امر کنند به رفتن به سراغ کسی، و این امر هیچ قید و شرطی نداشته باشد؛ دلالت بر عصمت آن فرد دارد. وقتی بگویند هرآنچه که علی گفت بپذیر یعنی علی معصوم است؛ چرا؟ چون اگر بنا باشد که معصوم نباشد و امیرالمؤمنین علیه السلام مطلبی را بگویند که در آن مطلب اشتباه وجود داشته باشد، ما یا بایستی آن مطلب را بپذیریم چون فرمود هر آنچه که گفت را از علی بپذیر؛ یا باید آن مطلب را نپذیریم، به جهتی که اشتباه است. آن وقت لازم می آید اجتماع بکن و نکن افعل و لاتفعل. تناقض لازم میآید. پس حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا» دال بر عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام است. و عصمت از خصائص امامت و خلافت بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
دلالت حدیث مدینة العلم بر واسطه بودن امیرالمؤمنین، بین پیامبر علیهما السلام و امت
باز حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» دلالت دارد بر اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام حلقه وصل امت است به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. واسطه بین رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و امت پیغمبر اکرم است. این وساطت مقامی است که برای احدی وجود ندارد. یادتان هست در بحث عدالة الصحابة خواندیم که کسی از بزرگان آنها گفته است که اگر کسی عدالت همه صحابه را نپذیرد زندیق است.[۱۰] چرا زندیق است؟ به خاطر اینکه نپذیرفتن عدالت صحابه یعنی نپذیرفتن گفتار صحابه است که نقل میکنند از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. پس اگر بنا شود صحابه عدول نباشند، معنایش این است که فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را عمل نکرده باشیم. انکار فرمایشات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عمل نکردن به دستورات رسول الله زندقه است. پس باید قائل بشویم به عدالت صحابه چون واسطه بین ما و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صحابه هستند.
بنده عرض میکنم که اولاً امیرالمؤمنین علیه السلام هم از صحابه هستند و هم از اهل بیت علیهم السلام هستند. اینها آمدند صحابه را عنوان کردند در مقابل اهل بیت علیهم السلام؛ اما امیرالمؤمنین علیه السلام هم از اهل بیت علیهم السلام است و هم از صحابه هست.
امام حسن مجتبی علیه السلام و سیدالشهداء علیه السلام هم از اهل بیت علیهم السلام هستند و هم از صحابه. صدیقه طاهره هم از اهل بیت علیهم السلام است و هم از صحابه است. پس اگر واسطه میخواهیم بین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امت چه کسانی باید باشند؟ و اگر امر دائر باشد بین صحابه (بر فرض هم که همه آنها خوب باشند) و بین اهل بیت علیهم السلام (اهل بیتی که صحابه هم هستند) کدام عاقلی است که اهل بیت علیهم السلام را رها کند و برود به سراغ صحابهای که آن همه فسق و فجور و کبائری که از آنها سر زده است؟!! که مقداری از آنها را از منابع خودشان خواندیم.
دلالت حدیث مدینة العلم بر حافظ بودن امیرالمؤمنین علیه السلام
باز حدیث «أنا مدینة العلم و علی بابها» دلالت دارد بر اینکه گنجینه علم بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است. حافظ همه علوم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هستند.
امیرالمؤمنین علیه السلام هستند که شریعت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به جمیع ابعاد آن حفظ کردند و حافظ هستند و بایستی بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همه ابعاد دین به ایشان مراجعه کرد. و اساساً امام بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هادی امت است، حافظ دین است، معلّم دین است، مبشّر امت است به سمت دین. و چقدر اتفاق افتاد که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام که آن آقایان امور را به دست گرفتند و چقدر اتفاق افتاد که حضرت امیر بودند که دین خدا را حفظ کردند. آنها سواد که نداشتند، عدالت هم که نداشتند. دلشان هم به حال دین که نسوخته بود دلشان به حال مسلمین هم که نسوخته بود.
وقتی که یک زن دیوانهای را که آن گناه کبیره از او سر زده بود دستور دادند که ببرند حد را بر او جاری کنند امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدند گفتند کجا میبرید این بنده خدا را. گفت خلیفه دستور داده که برویم حد را دربارهاش جاری کنیم. [حضرت فرمودند:] اینکه دیوانه است.[۱۱] نه فقط امیرالمؤمنین علیه السلام این زن را نجات دادند بلکه دین خدا را نجات دادند؛ چرا؟ به خاطر اینکه اگر حد درباره این زن اجرا شده بود، این شده بود یک سنت و میماند تا روز قیامت.
دین خدا را حضرت حفظ کردند و هرجایی که نتوانستند، نتوانستند. جلوی صلاة تراویح را نتوانستند بگیرند. اما خیلی جاها جلوی خیلی از گمراهیها را گرفتند و دین خدا را حفظ کردند. اگر آنگونه که آنها میگفتند و میخواستند عمل کنند؛ اجرا میشد، آن میشد دین مثل صلاة تراویح که الآن دین شده. چقدر اتفاق افتاده که جلوی بی دینی را گرفتند امیرالمؤمنین علیه السلام جلوی گمراهی ها و ضلالت را گرفتند. چون آنها حکومت دستشان بوده، قضاوت دستشان بوده و حکم میکردند . حکم که میکردند، باید اجرا میشد. کسی جرأت نداشت جلوی حکم آنها را بگیرد و جلوی حکم آنها بایستد مگر امیرالمؤمنین علیه السلام.
این مقدار امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت داشتند که تا حدی توانستند جلوی خیلی از گمراهیها را گرفتند و إلّا آن گمراهیها جزء دین میشد. اینها یک واقعیت است. اینها یک واقعیت است.
در منابع معتبر دست اول نگاه کنید که زن حامله را دستور داده که بروید رجم کنید. حضرت مانع شدند.[۱۲] اگر این کار شده بود؛ شده بود جزء دین. یکی از احکام الهیه شده بود. و امثال ذلک. بدعتهایی که گذاشته شد. حتی در نماز تصرف کردند از مکه تا منا نماز شکسته است یا تمام است؟! عثمان به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت که من امروز حالم مساعد نیست؛ برو نماز بخوان. حضرت فرمودند آنگونه که پیغمبر اکرم نماز میخواندند؛ نماز میخوانم، نه آنگونه که تو میگویی. و امثال ذلک.
این وضویی که میگیرند. الآن وضویی را که میگیرند این وضو به حکم قرآن و به حکم سنت باطل است. وضو که باطل باشد نمازهایشان هم باطل است. امام باقر علیه السلام گفتند آب بیاورید در حضور شماها آنگونه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سلم وضو میگرفتند برای شما وضو بگیرم. یعنی آنگونه که انجام میدهند غلط است. آب بیاورید وضو بگیرم آنگونه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وضو میگرفتند.
این وظیفه ائمه اطهار علیهم السلام است و نواب ائمه و بزرگان دین، مراجع تقلید اینکه دین را باید حفظ کنند. اجازه ندهند در دین چیزی وارد شود یا از دین چیزی انکار شود.
دلالت حدیث مدینة العلم بر مرجعیت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام
معنای حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» این است که بعد از من به علی رجوع کنید. مرجعیت مطلقه بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ازآن امیالمؤمنین علیه السلام بوده به حکم «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» جای دیگری نروید. الآن خواندیم عبارت این عالم محقق را که اگر کسی راه علی را گرفت به هدایت رسیده و به حق رسیده اگر راه دیگری را کسی برود أخطا طریق الهدی. و امثال این عبارتها که خودشان اقرار میکنند.
کسانی که حتی الفاظ قرآن را بلد نیستند. لفظ قرآن را نمیدانند معنایش چیست. این میتواند جانشین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد؟!! این میتواند تقابل کند با امیرالمؤمنین علیه السلام؟!!
اگر علم میخواهید عَلِيٌّ بَابُهَا. حکمت میخواهید عَلِيٌّ بَابُهَا. فقه میخواهید عَلِيٌّ بَابُهَا. دین میخواهید عَلِيٌّ بَابُهَا. بهشت میخواهید عَلِيٌّ بَابُهَا. راه این است به جای دیگری نباید رفت. و پیغمبر اکر م صلی الله علیه و آله و سلم وظیفه دارند که امت را خودشان راه نشان دهند؛ چون علم دارند به اینکه بعد از خودشان چه اختلافاتی پیدا میشود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میدانند که چه خواهد شد بعد از خودشان ولذا وظیفه دارند که راه را نشان دهند. وظیفه دارند راه را نشان دهند و نشان دادند. شما ببینید فقط حدیث مدینة العلم که نیست، «عَلِيٌّ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ، لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيٌّ»[۱۳] یعنی چه؟ «عليٌّ باب علمي، ومبيِّن لأمتي ما أُرسلتُ به»[۱۴] فقط اینجاست فقط اینجا. اساساً به دیگری ارجاع دادن و به دیگری رجوع کردن، خیانت است. خیانت لله و لرسوله و للمسلمین.
حدیثی را دیدم که جالب است. در صحیح مسلم است «مَنِ اسْتَعْمَلَ عَامِلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنْهُ، فَقَدْ خَانَ اللهَ، وَرَسُولَهُ، وَالْمُسْلِمِينَ»
شما یک شهری را، ولایتی را، روستایی را، کسی را نصب کنید که او اداره کند آن روستا را آن شهر را آن شهرستان را، آن استان را با علم به اینکه از این آدم بهتر برای اداره امور این روستا در این روستا وجود دارد با علم به اینکه در این شهر از این اولی برای این کار وجود دارد. خوب این خیانت است به خدا و رسول خیانت به آن شهر خیانت به آن مردم. «مَنِ اسْتَعْمَلَ عَامِلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنْهُ، فَقَدْ خَانَ اللهَ، وَرَسُولَهُ، وَالْمُسْلِمِينَ»
اینها چه میگویند؟ حرف حساب آنها چیست؟ با وجود امیرالمؤمنین علیه السلام و این همه تأکیدات از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنوقت برویم جلسه بگذاریم. هیاهو و دعوا و کتک کاری و… بعد فرد دیگری را بیاوریم سر کار که بگوید: أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي فَلَسْتُ خَيْرَكُمْ. أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي فَلَسْتُ خَيْرَكُمْ.[۱۵]
نتیجه
پس وقتی دقت میکنیم در حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»، میبینیم از چند جهت و از چند طرف این حدیث دلالت دارد بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام. این از جهت اثباتی بود که خودمان به طور اختصار بیان کردیم.
مخالفتهای با حدیث انا مدینة العلم
حالا بیایید و ببینید با این حدیث چه کردند. اینکه چه فعالیتهایی انجام دادند با خود حدیث و با راویان این حدیث. چه برخوردهایی که کردند. باز آنها هم دلالت دارد بر اینکه این حدیث حدیثی است که به جز امیرالمؤمنین علیه السلام نمیتواند امام و خلیفه برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد. خوب دقت کنید و واقعاً هم بعضی از کارها و حرفها خنده آور هستند.
میگوید: بله درست است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»، اما شما بد فهمیدهاید. عَلِيٌّ بَابُهَا، شما خیال کردهاید منظور از علی علی بن ابیطالب است؟ نخیر. عَلِيٌّ بَابُهَا علی، صفت است برای باب یعنی باب این شهر بلند است از علو است. علو دارد این باب. باب این شهر مدینة العلم علو دارد، مرتفع است. عَلِيٌّ بَابُهَا. شما بد فهمیدهاید که میگویید علی یعنی علی بن ابیطالب. ببینید به کجا میرسد. تعصب برای آنچه که در سقیفه واقع شد به کجا میرسد. آنوقت بزرگانی از خود علمای خودشان میگویند این چرت و پرت چیست که میگویی؟! شیخ این چه حرفی است که میگویی؟!
ابن حجر مکی میگوید: «احتج بعض من لاتحقیق عنده بأنّ علیّ اسم فاعل من العلو ای عال بابها وهو بالصفصاف أشبه» این حرف خیلی شباهت به چرت و پرت دارد. فرد دیگری میگوید اگر کسی این حرف را زده است: «فقد تمحل لغرضه الْفَاسِد بِمَا لَا يجديه[۱۶] و لایثمنه و لایغنیه» یک حرف محالی زده حرف چرت پرت مزخرفی گفته بدرد نمیخورد این حرف. خوب این که نشد.
یک راه دیگری فکر دیگری و آن این است که «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»، بله ما قبول داریم که این حدیث از پیغمبر اکرم هست و درست هم هست. علی هم علی بین ابیطالب است درست است اما «وَعَلِيٌّ بَابُهَا»، باب مدینة العلم امیرالمؤمنین علیه السلام در خصوص قضاوت است؛ در یک بخشی از علم است. ما قبول داریم که عالم است اما فقط در این مقدار. در قضاوت فقط. یا علی عالم است بله و باب مدینة العلم است و اعلم است اما در قسمتی از علوم حالا غیر از قضاوت نه در قسمتی از علوم علوم باطنی به قول خودشان علوم معنوی.
فرد دیگری میگوید بله علی باب مدینة العلم است در همه علوم نه در قضاوت و فلان اما باب مدینه العلم است برای غیر صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
ببینید چگونه به این در و آن در میزنند؛ چرا؟! برای خاطر اینکه اقرار به حق نکنند. خوب اینها که هیچکدام حتی برای خودشان هم قابل قبول نیست. آمدند راه دیگری را فکر کردند میگویند: پیغمبر اکرم فرمودند: «عَلِيٌّ بَابُهَا»، اما چیزهای دیگری را هم فرمودند «انا مدینه العلم و ابوبکر محرابها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و معاویه حلقتها». حالا معاویه را هم آوردند. پس ما منکر «و عَلِيٌّ بَابُهَا» نیستیم اما فقط این نیست مدینه العلم خوب این پایه میخواهد شهر شهر علم هر شهری پایه میخواهد و ابوبکر اساسها[۱۷] اون یکی گفته و ابوبکر محرابها[۱۸] شهر محراب میخواهد خوب سقف هم که میخواهد و عثمان سقفها. یک دیوار هم دور تا دور میخواهد و عمر حیطانها. خوب حالا میخواهیم وارد این شهر شویم، برق که نبوده. زنگ که نبوده از این حلقهها بوده که به در نصب میکردند. تق تق تق. این معاویه تق تق آن است برای ورود به این شهر. اینها برای چیست؟! چرا؟! چرا این همه تعصب بر له فلانی و بر علیه امیرالمؤمنین علیه السلام؟! برای چه؟!
آنوقت بگردید ببینید اینی را که الآن نقل کردم و از خودشان خواندم منبعی دارد. در کتاب های دست اول شان وجود دارد؟ خوب این هم که خلاصه نزد مردم فهمیده پیش نمیره که سقف این شهر عثمان است محراب این شهر فلانی است دیوار این شهر فلانی است این که پیش نمیرود پس بیاییم حدیث جعل کنیم برای خود شخص آقایان. آنوقت همچنانی که حضرت فرمودند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»، و این حدیث دلالت کرد بر اینکه علی بن ابیطالب علیهماالسلام باب مدینة العلم است پس اعلم است علم دارد؛ ابوبکر هم همینطور است. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه درباره ابوبکر هم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک چنین چیزی فرمودهاند: «مَا صَبَّ اللَّه شَيْئًا فِي صَدْرِي إِلَّا وَصَبَّهُ فِي صَدْرِ أَبِي بَكْرٍ»[۱۹]. هیچ علمی را خداوند متعال در سینه من قرار نداد الا اینکه آن علوم را منتقل کردم به سینه ابوبکر. «مَا صَبَّ اللَّه شَيْئًا فِي صَدْرِي إِلَّا وَصَبَّهُ فِي صَدْرِ أَبِي بَكْرٍ».
خوب، خوب است این. الآن دلالت کرد بر اعلمیت ابوبکر. چرا؟ چون تمام آنچه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم داشتند تو سینهشان این تو سینه ابوبکر است. اما چقدر ما از منابع نقل کنیم برایتان که ابوبکر ازش سؤال شد که فلان کلمه در قرآن معنایش چیست؟ گفت نمیدانم![۲۰] حکم شرعی چیه؟ گفت نمیدانم![۲۱] مادربزرگ ارث میبره یا نمیبره نمیدانم![۲۲] بالای منبر (حالا نمیدانم اینها غرض داشتند میخواستند او را مفتضح کنند یا نه واقعاً طبیعی بوده) میآمدند مسأله میپرسیدند حالا آقا بالای منبر نشسته مسجد رسول الله، صحابه هم نشستند حالا این نقشه بوده واقعاً نمیدانم آقا لطفاً بفرمایید این مسأله چیست؟ من که نمیدانم؛ آقا شما میدانید آقا شما میدانید؟ شما چیزی از پیغمبر اکرم نشنیدید؟
یک روز عمر بالای منبر گفت: این مهریههای سنگینی که برای زنها میگذارید یعنی چه این همه مهریه این همه پول یا طلا یا نقره من اگر بعد از این بفهمم یک مهریه سنگینی برای خانمی از خانمهاتون گذاشتید من مصادره میکنم اون مهریه را و میگذارم در بیت المال. خوب بالای منبر خلیفة المسلمین اینجور حرف بزند کسی جرأت ندارد چیزی بگوید. از منبر آمد پایین خانمی بهش رسید آیه را از قرآن مجید برایش خواند. از قرآن مجید آیهای برایش خواند که قنطاراً گفت عجب عجب پس حتی زن های پشت پرده هم از خلیفة المسلمین علمشان بیشتر است[۲۳] عجب عجب. این شد خلیفة المسلمین. آنوقت امیرالمؤمنین بالای منبر میگویند: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِيَ»[۲۴] پیش از اینکه مرا از دست بدهید از من بپرسید بپرسید از من. بیاورید موردی را که از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیده باشند و حضرت ندانسته باشند. در منابع خودتان بیاورید خود ابن تیمیه بیاورد برایمان که دروغگوترین فرد در عالم ابن تیمیه است. اون هم برای ما جعل کند موردی را که از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیده باشند و حضرت گفته باشند نمیدانم یا اشتباه جواب داده باشند. علم است. علم چیزی است که شرافت میدهد به اشخاص یک آدمی که نه حسبی دارد و نه نسبی دارد اما درس بخواند اسمش در تاریخ میماند. حالا از کدام بیت است از کدام خاندان است پدرش کیست مادرش کیست اصلاً کسی سوال نمیکند. خودش میشود شخصیت. چون علم پیدا کرده است علم اینگونه است علم افراد را بالا میبرد. افراد غیر سرشناس میشوند، سرشناس. علم اینطور است شما به یک آدم جاهل بگویید به به چه علم خوبی داری چقدر خوشش میآید. میداند که دروغ است اما خوشش میآید. شما به یک عالمی که واقعاً عالم است اگر بگویید تو عالم نیستی به او برمیخورد. علم اینگونه است. این همه تأکید شده بر علم و طلب علم چرا؟ چون بالاترین شرف است علم. نمیخواهیم شرف داشته باشیم؟!
آنوقت افرادی را که یک زن از منبر که آمد پایین خلیفة المسلمین را محکوم کرد آیه را آقا بلد نبود. «كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْكَ يَا عُمَرُ»[۲۵]. آنوقت یک افراد تحصیل کرده من در مدینه منوره در هتل یک شخصیتی از شخصیتهای آنجا از محققین؛ کتابهایی را تحقیق و چاپ کرده است. من این را میشناختم نه خودش را بلکه از طریق کتابها و این خبردار شده بود که من آمدهام و آمد به دیدن من. خوب نشستیم صحبت کردیم گفتم که شما مذهبت چیست؟ گفت من شافعی هستم. گفتم بینک و بین الله شافعی اعلم است یا عمر بن الخطاب. خیلی خجالت کشید. خیلی خجالت کشید. چه بگوید؟!! «مَا صَبَّ اللَّه شَيْئًا فِي صَدْرِي إِلَّا وَصَبَّهُ فِي صَدْرِ أَبِي بَكْرٍ». آنوقت در جلسه آینده عبارتهای آقایان را برایتان میخوانم که به صراحت میگویند این دروغ است پیغمبر اکرم چنین چیزی نفرمودهاند.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پینوشتها
[۱] . سوره مبارکه یونس آیه ۳۵
[۲] . سوره مبارکه سجده آیه ۲۴
[۳] . سوره مبارکه اسراء آیه ۹
[۴] . المناوي، عبد الرؤوف، فيض القدير شرح الجامع الصغير: ۳/۴۶
[۵] . همان
[۶] . همان
[۷] . الفتح الرباني من فتاوى الإمام الشوكاني به نقل از ابن حجر: ۲/۹۳۷
[۸] . حاکم نیشابوری، المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۳/۱۳۷
[۹] . سیوطی، جامع الاحادیث، ۳۱/۱۱۶
[۱۰] . صواعق المحرقه: ۱/۵
[۱۱] . صحيح ابن خزيمة: ۲/۱۰۲ | صحيح ابن حبان: ۴/۴۴۷ | المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۱/۳۸۹
[۱۲] . شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد: ۱/۲۰۴
[۱۳] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ۲/۵۹۹
[۱۴] . ابن حجر العسقلاني، زهر الفردوس: ۵/۷۷۴ | سخاوی، الأجوبة المرضية: ۲/۸۷۹ | متقی هندی، كنز العمال: ۱۱/۶۱۴
[۱۵] . آلوسی، روح المعانی: ۱۴/۱۸۰
[۱۶] . مناوی، التيسير بشرح الجامع الصغير: ۱/۳۷۷
[۱۷] . صواعق المحرقه: ۳۴
[۱۸] . همان: ۴۵
[۱۹] . فخر رازی، مفاتيح الغيب: ۱۲/۳۸۱
[۲۰] . تفسير السمرقندي: ۱/۱۲
[۲۱] . تفسير الثعلبي: ۱۰/۱۲۱
[۲۲] . موطأ مالك: ۲/۵۳۰
[۲۳] . التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة: ۳/۱۱۷-۱۱۶
[۲۴] . المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۲/۳۸۳
[۲۵] . تفسير القرطبي: ۵/۹۹