بیست و سومین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع ادله امامت در روز دوشنبه مورخ ۲۵ دی ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.
مشاهده ویدئو کامل جلسه دریافت فایل PDF دریافت صوت جلسه
متن کامل جلسه بیست و سوم دروس ریشههای اختلاف در امامت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
ادله امامت
از امروز ان شاء الله، موانعی پیش نیاید ادله امامت را شروع خواهم کرد بحول الله و قوته. و ادله ما در همه مسائل دینی یا کتاب است و یا سنت و یا اجماع و یا عقل که میگویند ادله اربعه. گاهی هم بر یک موضوع بیش از یک دلیل قائم میشود. اما در مسأله امامت اجماع نداریم به خاطر اینکه این مسأله اختلافی است؛ لذا دلائل ما به کتاب و سنت و عقل منحصر میشود.
در مقام استدلال هر یک از این ادله دلالت خودش را دارد. مثلاً ممکن است یک آیهای از قرآن مجید، نص باشد، آیه دیگر نه، دال بر عصمت باشد. آیه دیگری دال بر افضلیت باشد که به حکم عقل است. هر یک از ادله دلالت خودش را دارد. سنت هم همینطور است.
رسم بزرگان ما در مقام استدلال این بوده است که اول به کتاب، بعد به سنت و بعد به عقل استدلال میکردند. این منهج، منهجی بوده است که تا به حال هم همین طور است. از آن جهت که خیلی از اوقات استدلال میشود به کتاب و سنت، دلائل عقلی فراموش میشود یا فرصت باقی نمیماند و یا اینکه به ادله کتاب و سنت اکتفا میکنند. ادله عقلیه خیلی از اوقات ترک میشود، یعنی ادله امامت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام به حکم عقل. بنده ترجیح دادم که از اینجا شروع کنیم، که این منهج را منهج موضوعی میگویند. که اول از افضلیت شروع کنیم بعد برویم به سراغ ادله دیگر.
ادله افضلیت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام کتاباً و سنتاً؛ فراوان است. بعضی از ادله از سنت، هم افضلیت دارد هم عصمت را دارد و هم نص است بر امامت؛ مثل حدیث منزلت و مثل حدیث ثقلین. ولکن بنده میخواهم از حدیث مدینة العلم شروع کنم؛ که دلالت بر دارد بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام از راه علم، و اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام. یک صفتی است خاصه از صفات حضرت. میخواهیم ببینیم آیا از این راه میتوانیم اثبات کنیم امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را یا خیر؟
از حدیث مدینة العلم شروع میکنم؛ که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».
این حدیث را طبق معمول و منهجی که از استادمان سید صاحب عبقات الأنوار یاد گرفتیم، از چند جهت باید مورد بحث قرار دهیم که عمدتاً سند هست و بعد دلالت و بعد شبهاتی که مطرح میکنند.
اما قبل از ورود در بحث خوب است که دو یا سه مطلب را به عنوان مقدمه عرض کنم.
شرافت و فضیلت علم
مقدمه اول عبارت است از شرافت و فضیلت علم. در کتاب و سنت برای علم، تعلّم و تعلیم فضیلت بسیار زیادی وارد شده است. سؤال میشود که مراد از طلب علم و تعلّم و تعلیم علم، کدام علم مراد است؟ بنده عرض میکنم با توجه به سه مطلب: مطلب اول اینکه عمرها کوتاه است. مطلب دوم اینکه علوم فراوان است. مطلب سوم اینکه موانع بسیار زیاد است. با توجه به این سه نکته، علم را که میخواهیم طلب کنیم و این فضیلت را تحصیل کنیم که علم اشرف امور هست؛ کدام علم را باید انتخاب کنیم؟ عمر کوتاه، علم فراوان و گرفتاریهای زیاد؛ کدام علم؟
علمی که این همه تأکید شده: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَة»[۱] و امثال ذلک. همه علوم در اسلام محترم هستند. هر علمی که نافع باشد یا برای دین و یا برای دنیا و یا برای هر دو از نظر اسلام علم محترم است. اما با توجه به این سه نکتهای را که عرض کردم، کدام علم را بایستی دنبال کنیم؟! مقداری که تأمل کنیم و فکر کنیم به این نتیجه میرسیم که علوم دینی تقدم دارد بر سائر علوم. ولذا قدر متیقن از آیات و روایات علوم دین هست یا علم دین. و به تعبیر اخص، تفقه در دین.
در قرآن
خیلی جالب است تأمل در قرآن، ما خیلی باید قرآن بخوانیم خیلی باید قرآن بخوانیم؛ حالا حافظ نشدیم حداقل خیلی بخوانیم. تلاوت کنیم قرآن مجید را با تدبر. در قرآن مجید میبینیم که خیلی از اوقات تجلیل شده از علم و علما. در آیات قرآن مجید و خیلی از اوقات اساساً طرف خطاب علما و اهل علم هستند. قرآن خیلی از جاها اصلاً خطابش به افراد فهمیده هست، با غیرفهمیدهها انگار قرآن کاری ندارد. تعبیر قرآن مجید به اولوا العلم را نگاه کنید «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ»[۲] در ردیف خدا و ملائکه خدا، اولوا العلم آمدهاند آن هم برای وجود خداوند متعال. یا میفرماید «اوتوا العلم»: «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»[۳]؛ «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»[۴]؛ یا تعبیر میکند به «العلماء»: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»[۵] یا «الذین یعلمون»: « هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»[۶] و امثال این آیات.
و اگر مقصود از این آیات یا بخشی از این آیات خصوص مقام عصمت است، این دال بر عظمت و شرافت علم است که خصوص اهل عصمت را به عنوان اولوا العلم، به عنوان علماء، به عنوان اوتوا العلم ذکر شود. و مقصود ما هم همین مطلب است.
در سنت
در سنت عبارات بلندی وجود دارد اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[۷] این خیلی معنای بلندی است «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء». یا کلام امیرالمؤمنین علیه السلام «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يَعْلَم»[۸] خیلی معنای بلندی است. که ما چقدر قیمت داریم؟ چقدر ما ارزش داریم؟ باید به علممان نگاه کنیم. میخواهید ارزش کسی را بدانید، ببینید چه چیزی میداند؟ نه به کمالات دیگر، نه به امور مادی و یا حتی معنوی دیگر. نگاه کنیم ببینیم چقدر پول دارد مثلاً، چقدر در جامعه شخصیت دارد، یا فرض کنید از کدام خاندان است؛ نخیر «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يَعْلَم». علم، ملاک و میزان است.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: (این هم انصافاً مطلب بلندی است.) « لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا»[۹] من اینگونه ترجمه میکنم که اگر بشود، بتوانم با شلاّق بزنم بر سر اصحاب خودم یعنی شیعیان. بر سر آنها بزنم که بروند تفقه پیدا کنند.
در منظر عقل و عقلاء
از نظر عقل و عقلاء هم ببینید شرافت علم چقدر است؛ که اگر کسی واقعاً عالم باشد و از او مقام علمی را سلب کنیم، چقدر ناراحت میشود. و اگر کسی جاهل باشد و او را نسبت بدهیم به علم یا علم را به او نسبت بدهیم، چقدر خوشحال میشود. میداند که واقعیت ندارد اما خوشحال میشود. شرف علم نزد عقلاء این طور هست.
این مطالب را برای چه گفتم؟ دانستن این مقدمه لازم است. اولاً آنچه را که گفتم خودش موضوعیت داشت که تشویق شویم برای تحصیل علم. ثانیاً بدانیم که امامت بدون علم نمیشود. و اینکه عظمت و شرافت ائمه اطهار علیهم السلام را از طریق علم و مقام علمی آنها، بیشتر بشناسیم. که همه اهل عالم اعم از مسلمین و غیر مسلمین اقرار دارند به مقام علمی اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
علم؛ از شروط امامت
لذا در ما در امام علم را شرط میدانیم. نمیشود امام که میخواهد جانشین رسول الله و رهبر امت باشد جاهل باشد؛ این نمیشود. و اینجا از جاهایی است که حضرات اهل سنت به زحمت میافتند. از طرفی میخواهند امامت خلفایشان را داشته باشند. از طرفی هم اقرار میکنند به جهل خلفایشان؛ خیلی جالب است![۱۰] ما علم را شرط نمیدانیم چون ابوبکر عالم نبود. این مطلب را نوشتهاند!
جالب است که من پیدا کردم در احوالات بعضی از اصحاب رسول الله چه مقام علمیای داشتهاند. در احوالات حذیفه (حذیفه از نظر ما محترم است) نوشتهاند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به او یاد دادند: أعلمهُ رَسُول الله بِمَا كَانَ وَمَا يكون إِلَى يَوْم الْقِيَامَة من الْفِتَن والحوادث.[۱۱] این در احوالات حذیفه هست نگاه کنید.
آنوقت ابوبکر جاهل بوده است حتی در مسائل جزئی. مسائل جزئیای که هر مکلفی باید بداند جاهل بوده است.
قاعده «قبح تقدم مفضول بر فاضل»
و باز جالب این است که در مطلب سومی که میخواهم عرض کنم ما یک قاعدهای داریم قبح تقدم مفضول بر فاضل. یک قاعده عقلی است که همه عقلاء هم این را در هر بابی و در هر علمی و مسألهای قائل هستند. لذا مراجعه میکنند به متخصص. فلانی در فلان علم تخصص دارد به او مراجعه میکنند.
حالا نگاه کنید چگونه به تناقض میافتند. از طرفی قائل هستند که باید خلیفه رسول الله در هر زمانی افضل موجودین باشد؛ از طرفی هم اقرار میکنند به جهل خلفایشان. من عبارت شرح مقاصد را اینجا نوشتهام. ذهب معظم أهل السنة، و كثير من الفرق على أنه يتعين للإمامة أفضل أهل العصر.[۱۲] تعین دارد؛ این عبارت شرح مقاصد است. جاهای دیگر را هم نگاه کنید.
عجیب این است که ابن تیمیهای که خودش این همه تعصب دارد در برابر حقایق دینی و در احوالاتش نوشتهاند که علمش بیشتر از عقلش بوده است. علم ابن تیمیه از عقلش بیشتر بوده است. عالمتر بوده است از عاقلتر بودن. آنوقت میگوید همه عقلاء قائل هستند به قبح تقدم مفضول بر فاضل ابن تیمیه میگوید در منهاج السنة بیش از یک جا تصریح دارد با همه بی عقلیش اما اینجا میگوید عقلاء قبیح میدانند تقدم مفضول را بر فاضل.[۱۳]
حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها
حالا بعد از این مقدمات حدیث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا». این حدیث میگوید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «مدینة العلم» هستند و علی «بابها». تشبیه میکنند خودشان را به شهر علم و علی بابها. اگر کسی بخواهد وارد این شهر شود از اینجا باید وارد شود. راه ورود اینجاست. و عموم هم دارد «أنا مدینة العالم» همه علوم و علی بابها همه علوم. علمای ما به این حدیث استدلال میکنند بر امامت بلافصل امیرالمؤمنین سلام الله علیه.
سند حدیث
حالا سند این حدیث را که تمام کنیم، دلالتش خیلی زحمت ندارد تمام کردنش واضح هست. ببینید چه بلایی بر سر راویان این حدیث آوردهاند. چون دلالت دارد این حدیث بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام. و چه تصرفاتی در متن حدیث انجام دادهاند تا دلالت حدیث را خراب کنند. این مطالب را هم باید بدانیم تا معلوم شود عظمت این حدیث و تا معلوم شود که این حدیث دلالتش به نحوی است که چارهای ندارند جز اینکه دروغ بگویند، جز اینکه محدثین بزرگ خودشان را متهم کنند. چارهای ندارند جز اینکه در کلام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تصرف کنند.
این حدیث شریف از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده و در منابع هست.[۱۴] از امام حسن علیه السلام و از امام حسین علیه السلام از عبدالله بن عباس[۱۵] از جابر بن عبدالله انصاری[۱۶] از عبدالله بن مسعود از حذیفة بن الیمان از عبدالله بن عمر از أنس بن مالک از عمرو بن العاص و بعضی دیگر از صحابه این حدیث روایت شده است.[۱۷]
کسانی که این حدیث را روایت کردهاند چقدر بزرگ هستند. عبدالرزاق صنعانی که شیخ بخاری است این حدیث را روایت کرده است. یحیی بن معین که معاصر بخاری است اگر شیخش نباشد، احمد بن حنبل، عبّاد بن یعقوب رواجنی، ابوعیسی ترمذی صاحب صحیح، ابوبکر بزّار صاحب مسند، ابوجعفر طبری صاحب تاریخ و تفسیر، ابوالقاسم طبرانی صاحب المعجم الکبیر، المعجم الأوسط، المعجم الصغیر. اسامی جمعی را عرض میکنم نه همه آنها را. افرادی که خیلی معروف تر هستند را میگویم.
حاکم نیشابوری در قرن پنجم چون وفاتش ۴۰۵ هجری قمری است. حاکم نیشابوری از راویان این حدیث است اما چه بلایی بر سر او آوردند به خاطر نقل این حدیث. حالا خواهم گفت و از منابع برای شما میخوانم که چه بلایی بر سر علما و محدثین بزرگشان آوردهاند به خاطر این حدیث. از جمله راویان این حدیث ابونعیم اصفهانی است، ابوالحسن ماوردی، ابوبکر بیهقی، خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ. باز از راویان این حدیث ابوالمظفر سمعانی است. ابوسعد سمعانی، ابوالقاسم ابن عساکر دمشقی، ابوالحجّاج یوسف بن محمد البلوی، ابن الأثیر جزری، ابن النجار بغدادی، این اشخاص بزرگ هستند و هرکدام در زمان خودش بزرگی بوده است. ابوزکریا النووی شارح صحیح مسلم، محب الدین طبری که در زمان خودش امام اهل مکه بوده است. و جمعی دیگر از بزرگان محدثین در قرون مختلف این حدیث را روایت کردهاند.
جمال الدّین مزّی، صلاح الدّین علایی، شمس الدّین جزری و هکذا بزرگانی از قبیل جلال الدین سیوطی، نورالدین سمهودی، شهاب الدین قسطلانی که شرحی دارد بر صحیح بخاری، شمس الدین دمشقی صالحی که سیره نبویه بزرگی دارد که اخیراً چاپ شده، ابن حجر مکی، متقی هندی؛ اینها کسانی هستند که بزرگان روات این حدیث هستند در قرون مختلف که بنده آن شخصیت ها ی برجسته را که معروف هستند را اسم آوردم.
یکی از سندهای این حدیث را از حاکم نیشابوری میخوانم تا ببینید که حاکم به چند طریق این حدیث را روایت میکند و اصرار دارد بر اثبات این حدیث که بعداً هم حمله کردند به خانهاش و به او توهین کردند و به او جسارت کردند. در خانهاش را بستند. شرحی دارد که بعداً برای شما میخوانم إن شاء الله.
میگوید: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْهَرَوِيُّ، بِالرَّمْلَةِ، ثنا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه [وآله] و وسلم: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ»
بعد میگوید: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. وَأَبُو الصَّلْتِ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ. در این سند ابوالصلت وجود دارد. همان ابوالصلتی که ملازم امام رضا سلام الله علیه بوده است. و من در بحث هایم ثابت کردم از منابع خود آنها که این یک شخصیت علمی و عالمی بوده نه اینکه صرفاً حالا ملازم حضرت شد یعنی خادم حضرت بوده و آدم بی سوادی بوده. خیر از علماء و محدثین بزرگ بوده است.
وَأَبُو الصَّلْتِ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ. فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبَا الْعَبَّاسِ مُحَمَّدَ بْنَ يَعْقُوبَ فِي التَّارِيخِ يَقُولُ: سَمِعْتُ الْعَبَّاسَ بْنَ مُحَمَّدٍ الدُّورِيَّ يَقُولُ: سَأَلْتُ يَحْيَى بْنَ مَعِينٍ، عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ، فَقَالَ: «ثِقَةٌ». فَقُلْتُ: أَلَيْسَ قَدْ حَدَّثَ عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ»؟
انگار مثلاً برای او نقطه ضعفی است. این حدیث را نقل کرده است او گفته یحیی بن معین جواب داده: «فَقَالَ: قَدْ حَدَّثَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْفَيْدِيُّ وَهُوَ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ. سَمِعْتُ أَبَا نَصْرٍ أَحْمَدَ بْنَ سَهْلٍ الْفَقِيهَ الْقَبَّانِيَّ إِمَامَ عَصْرِهِ بِبُخَارَى، يَقُولُ: سَمِعْتُ صَالِحَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ حَبِيبٍ الْحَافِظَ يَقُولُ: وَسُئِلَ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ، فَقَالَ: دَخَلَ يَحْيَى بْنُ مَعِينٍ وَنَحْنُ مَعَهُ عَلَى أَبِي الصَّلْتِ» رفتن به دیدارش. «فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا خَرَجَ تَبِعْتُهُ» وقتی از نزد ابوالصلت آمد بیرون یحیی بن معین من رفتم به دنبالش.
«فَقُلْتُ لَهُ: مَا تَقُولُ رَحِمَكَ اللَّهُ فِي أَبِي الصَّلْتِ؟ فَقَالَ: «هُوَ صَدُوقٌ» . فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّهُ يَرْوِي حَدِيثَ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا» ، فَقَالَ: قَدْ رَوَى هَذَا ذَاكَ الْفَيْدِيُّ، عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ كَمَا رَوَاهُ أَبُو الصَّلْتِ.[۱۸]
یحیی بن معین هم خیلی بزرگ است از او تجلیل زیادی میکنند و هنوز هم کلام حاکم ادامه دارد میگوید: «حَدَّثَنَا بِصِحَّةِ، مَا ذَكَرَهُ الْإِمَامُ أَبُو زَكَرِيَّا، ثنا يَحْيَى بْنُ مَعِينٍ، ثنا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ تَمِيمٍ الْقَنْطَرِيُّ، ثنا الْحُسَيْنُ بْنُ فَهْمٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ الضُّرَيْسِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْفَيْدِيُّ، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ، فَلْيَأْتِ الْبَابَ» این هم یک طریق دیگر.
«قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ فَهْمٍ، حَدَّثَنَاهُ أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ، عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ قَالَ الْحَاكِمُ:» حاکم میگوید: «لِيَعْلَمَ الْمُسْتَفِيدُ لِهَذَا الْعِلْمِ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ فَهْمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ حَافَظٌ» همه طرق را اینجور حاکم نیشابوری تصحیح کرده است. بعد میگوید: «وَلِهَذَا الْحَدِيثِ شَاهِدٌ مِنْ حَدِيثِ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ بِإِسْنَادٍ صَحِيحٍ»[۱۹] اون را هم نقل میکند از جابر بن عبدالله انصاری: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقُولُ: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ»[۲۰]
اینها عبارات حاکم نیشابوری که تا اینجا خواندم حدود دو صفحه حاکم راجع به این حدیث صحبت کرده در اثبات این حدیث. اما فقط حاکم نیست که این حدیث را اثبات کرده است. قبل از حاکم و بعد از او نیز بزرگان زیادی گفتهاند که این حدیث صحیح است. خود محمد بن جریر طبری و عدهای دیگر از بزرگان، صلاح الدّین علایی، شمس الدّین ابن جزری، شمس الدّین سخاوی، جلال الدّین سیوطی، ابن روزبهان، علی متقی هندی اینها کسانی هستند که این حدیث را به صراحت گفتهاند صحیح.
این حدیث شریف که حدیث مدینة العلم و علی بابها است. ما احادیث دیگری هم داریم که همین دلالت را دارد مثلاً «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا» پیغمبر اکرم فرمودهاند من خانه حکمت هستم و علی بابها. «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا». احمد بن حنبل روایت کرده،[۲۱] ترمذی روایت کرده[۲۲] و ابوجعفر طبری روایت کرده[۲۳] و حاکم نیشابوری و ابونعیم اصفهانی و جمعی از بزرگان این حدیث را هم روایت کردهاند خوب وقتی این حدیث را میگذاریم در کنار آن حدیث میبینیم که دلالت یکی است. انا مدینة العلم، انا دارالحکمة علی بابها و راویان دیگر فرّاء بغوی روایت کرده، سبط بن الجوزی، حافظ گنجی شافعی، محب الدین طبری، ولی الدین خطیب تبریزی، جمال الدین زرندی، صلاح الدین علایی، مجدالدین فیروزآبادی، شمس الدین ابن الجزری و دیگران. سیوطی هم روایت کرده این حدیث را حدیث انا دارالحکمة را. این حدیث را میگذاریم در کنار آن حدیث آنوقت ببینید چه میشود.
باز «أنا مدینة الحکمة» روایت کردهاند خودشان «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ ، وَعَلِيُّ ، بَابُهَا» این حدیث را دارقطنی روایت کرده،[۲۴] ابونعیم دارد، خطیب بغدادی دارد،[۲۵] جلال الدین سیوطی دارد[۲۶] و جمعی دیگر. این ها را در کنار هم بگذاریم دیگر شک و شبهه ای باقی میماند در حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها؟!
یک حدیث دیگری هم هست که خلیلی مهم است انصافاً: «عليٌّ باب علمي، ومبيِّن لأمتي ما أُرسلتُ به».[۲۷] علی باب علمی و ومبيِّن لأمتي ما أُرسلتُ به. تمام آنچه را که من از ناحیه خداوند متعال آوردم علی مبین آن است. شارح آن است. خداشناسی میخواهید، قرآن شناسی میخواهید، احکا شرع میخواهید، اخلاق میخواهید، چه میخواهید؟ پیغمبر اکرم چه آورده است؟ علی مبین لامتی ما ارسلت به. تمام آنچه را که من آوردهام، مبین آن علی است. «عليٌّ باب علمي، ومبيِّن لأمتي ما أُرسلتُ به».
راویان این حدیث باز جمعی از بزرگان هستند. راویان این حدیث «عليٌّ باب علمي، ومبيِّن لأمتي ما أُرسلتُ به». در یک جا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علیه السلام را تشبیه کردند به «باب حطه» که من دخله کان آمناً، کان مؤمناً. این هم باز جمع کثیری روایت کردهاند. عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُ حِطَّةٍ مَنْ دَخَلَ مِنْهُ كَانَ مُؤْمِنًا. دارقطنی دارد،[۲۸] ابوشجاع دیلمی دارد، جلال الدین سیوطی،[۲۹] ابن حجر مکی، متقی هندی[۳۰] و هکذا جمعی دیگر از بزرگان آنها.
باز مرجعیت علمی و دینی امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «عَلِيٌّ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ، لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيٌّ» استثناء هست حصر است. فقط از من و علی هرچه میخواهید از دین هرآنچه که اسم آن دین است و هر آنچه که اسم آن علم است یا به من مراجعه کنید یا به علی مراجعه کنید. این را هم باز جمع کثیری که خیلی بزرگ هستند: ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل،[۳۱] ترمذی،[۳۲] ابن ماجه، نسائی،[۳۳] طبرانی،[۳۴] بغوی[۳۵] و خیلی دیگر این حدیث را روایت کردهاند.
تلخص مما ذکرنا اینکه ما حدیث «مدینة العلم» را از نظر اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند هیچ شک و شبههای نداریم و احدی نمیتواند در ثبوت این حدیث شک و شبههای داشته باشد.
اینها قسمی از اسانید این حدیث بود در کتب آنها در کتب خود ما چقدر سند دارد غیر از شواهد این حدیث که الآن خواندم علاوه بر اینکه در خیلی از منابع معتبر که اسم امیرالمؤمنین علیه السلام که آمده میگویند: «باب مدینة العلم» یعنی شده یک لقب و صفت برای امیرالمؤمنین علیه السلام. مثلاً نگاه کنید احوالات امیرالمؤمنین علیه السلام را در حلیة الأولیاء،[۳۶] نگاه کنید در انساب سمعانی[۳۷] و در جاهای دیگر نگاه کنید تعبیر میکنند از امیرالمؤمنین علیه السلام «باب مدینة العلم» یعنی یک مطلب تمام شده است برای امیرالمؤمنین که قابل مناقشه دیگر از نظر سند نیست ما باید ببینیم این حدیث چند وجه دلالت دارد بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد ببینید چقدر به زحمت افتادهاند در مقابل این حدیث.
از یک طرف این حدیث دلالت دارد بر امامت و ولایت، افضلیت و اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حتی بر عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت دارد. از یک طرف میبینند خلفایی که به خلافتشان قائل شدهاند کمترین مسائل شرعی را بلد نبودند. من در منابع فراوان دیده ام که ابوبکر بالای منبر نشسته و اصحاب هم نشته اند یک نفر بلند شد سؤال کرد مطلبی را حکم شرعی ای را سؤال کرد. خودش که بلد نبود رو کرد به افرادی که نشسته بودند آقا شما خبر داری از پیغمبر اکرم چیزی شنیدی؟ آقا شما خبر داری از پیغمبر اکرم در این باره چیزی شنیدی؟
حالا فرق بین خلیفه اول و خلیفه دوم آنها این است که خلیفه اول رسماً اظهار جهل میکند. خلیفه دوم عذر هم میآورد. میگوید من مشغول تجارت بودم در بازار. مشغول خرید و فروش بودم. آقا چکاره بود؟ آقا دلال خرید و فروش حمار بوده. خلیفه دومشان. یعنی به جای اینکه در خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مطلب یاد بگیرد خرید و فروش میکرده «الهاني الصفق بالاسواق». من مشغول خرید و فروش بودم خرید و فروش حمار.
جلسه بعد ان شاء الله دلالتهای حدیث را بیان کنم و بعد ببینیم که چه تصرفاتی در حدیث نمودهاند و چه جسارتهایی به بزرگان محدثین خودشان کردهاند.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پی نوشت ها
[۱] . الكافي (ط – الإسلامية): ۱/۳۰-۳۲ | سنن ابن ماجه – ت عبد الباقي: ۱/۸۱
[۲] . سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۸
[۳] . سوره مبارکه عنکبوت آیه ۴۹
[۴] . سوره مبارکه مجادله آیه ۱۱
[۵] . سوره مبارکه فاطر آیه ۲۸
[۶] . سوره مبارکه زمر آیه ۹
[۷] . الكافي (ط – الإسلامية): ۱/۳۳ و ۳۴ | مسند أحمد – ط الرسالة: ۳۶/۴۶ | صحيح البخاري – ت البغا: ۱/۳۷
[۸] . غرر الحكم و درر الكلم: ۱۷۹
[۹] . الكافي (ط – الإسلامية): ۱/۳۱
[۱۰] . برای مثال: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سُئِلَ عَنْ {فَاكِهَةً وَأَبًّا} [عبس: ۳۱]، فَقَالَ: «أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي، وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي إِذَا قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ». المصنف – ابن أبي شيبة – ت الحوت: ۶/۱۳۶
[۱۱] . خلاصة تذهيب تهذيب الكمال: ۷۴
[۱۲] . التفتازاني، سعد الدين، شرح المقاصد(ناشر: الشريف الرضي): ۵/۲۹۱
[۱۳] . ر.ک: منهاج السنة النبوية:۴/۲۰۲-۲۰۳ و ۴/۶۰۳ و ۶/۱۵۲ و ۶/۴۷۵. اعتقاد به این قاعده توسط ابن تیمیه کاملاً از جوابهای او واضح است.
[۱۴] . أبو نعيم اصفهانی، معرفة الصحابة: ۱/۸۸
[۱۵] . حاكم النيشابوری، المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۳/۱۳۷
[۱۶] . حاكم النيشابوری، المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۳/۱۳۸
[۱۷] . برای اطلاع بیشتراز این عالمان ر.ک: نفحات الأزهار جلد ۱۰
[۱۸] . حاكم النيشابوری، المستدرك على الصحيحين – ط العلمية: ۳/۱۳۷
[۱۹] . همان
[۲۰] . همان ص۱۳۸
[۲۱] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ۲/۶۳۴
[۲۲] . ترمذی، سنن الترمذي – ت شاكر: ۵/۶۳۷
[۲۳] . طبری، تهذيب الآثار: ۳/۱۰۴
[۲۴] . علل الدارقطني: ۳/۲۴۷
[۲۵] . خطیب بغدادی، تاريخ بغداد – ت بشار: ۱۳/۳۸
[۲۶] . سیوطی، اللآلئ المصنوعة: ۱/۳۰۷
[۲۷] . ابن حجر العسقلاني، زهر الفردوس: ۵/۷۷۴ | سخاوی، الأجوبة المرضية: ۲/۸۷۹ | متقی هندی، كنز العمال: ۱۱/۶۱۴
[۲۸] . دار قطنی، أطراف الغرائب والأفراد: ۳/۲۹۳
[۲۹] . سیوطی، جامع الأحاديث: ۱۴/۲۳۸
[۳۰] . متقی هندی، كنز العمال: ۱۱/۶۰۳
[۳۱] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ۲/۵۹۹
[۳۲] . ترمذی، سنن الترمذي – ت شاكر: ۵/۶۳۶
[۳۳] . السنن الكبرى: ۷/۳۱۰ | فضائل الصحابة للنسائي: ۱۵
[۳۴] . المعجم الكبير للطبراني: ۴/۱۶
[۳۵] . معجم الصحابة للبغوي: ۲/۲۱۰
[۳۶] . ابونعیم اصفهانی، حلية الأولياء: ۱/۶۱
[۳۷] . سمعانی، الأنساب: ۸/۱۸۴