عبدالرحمن بن حسن أسدى

عبدالرحمن بن حسن أسدى
عبدالله بن احمد بن جعفر شيبانى از عبدالرحمن بن حسن اسدى روايت مى كند. شرح حال وى در تاريخ بغداد چنين آمده است:
عبدالرحمن بن الحسن بن أحمد… ، الأسدي القاضي من أهل همذان. حدّث عن إبراهيم بن الحسين بن ديزيل الهمداني… ، وقدم بغداد وحدّث بها، فكتب عن الشيوخ القدماء، وروى عنه الدارقطني، وحدّثنا عنه أبوالحسن بن رزقويه بكتاب تفسير ورقاء وغيره، وحدّثنا عنه أيضاً أبوالحسن بن الحمّامي المقرىء، وأبوعلي بن شاذان، وأحمد ابن علي البادا;1
عبدالرحمن بن حسن بن احمد… او اهل اسدآباد همدان و داراى منصب قضاوت بود. وى از ابراهيم بن حسين بن ديزيل همدانى حديث نقل مى كند… . عبدالرحمن به بغداد رفت و در آن جا به نقل حديث مشغول بود و به نقل از اساتيد گذشته حديث نوشت. دارقطنى از او روايت مى كند و ابوالحسن رزقويه در كتاب تفسير ورقاء و ساير كتب، از وى براى ما حديث نقل كرد. هم چنين ابوالحسن بن حمامى مقرىء و ابو على بن شاذان، و احمد بن على بادا از او براى ما حديث نقل كرده اند.
عبدالرحمن بن حسن اسدى متوفّاى سال 325 هجرى است. ذهبى او را در زمره أعلام النبلاء شمرده و در سير أعلام النبلاء به ذكر شرح حال او پرداخته است. وى سپس انتقاد برخى از معاصران وى را مطرح كرده است. ناقدان وى، به روايت او از ابراهيم بن حسين بن ديزيل اعتراض كرده اند و معتقدند كه او عبدالرحمن بن ديزيل را درك نكرده است.2 به همين سبب ابن حجر در لسان الميزان، سبب تضعيف عبدالرحمن را چنين توضيح مى دهد كه: ابو حفص بن عمر و قاسم بن ابى صالح، روايت او را از ابراهيم منكر شمرده و گفته اند: اين گونه به ما رسيده است كه ابراهيم كتاب تفسير خود را قبل از سال 270 تدريس كرده است و عبدالرحمن بن حسن اسدى مدعى بهره مندى از درس تفسير ابن ديزيل است، در حالى كه ولادتش سال 270 بوده است. هم چنين به ما رسيده است كه كم پيش مى آمد ابراهيم از درسى بگذرد و دوباره به آن بازگردد.3
روشن است كه اين مقدار انتقاد هرگز به وثاقت محدثى كه بسيار مورد تجليل قرار گرفته و محدثان دقيق و ريزبينى چون دارقطنى و امثال وى از او روايت كرده اند لطمه نمى زند; چرا كه اوّلا براساس مبانى رجالىِ سنيان، سخن معاصران درباره يكديگر و جرح و قدح آنان در حق همديگر پذيرفته نمى شود و اين موضوعى است كه ذهبى و ابن حجر در چندين موضع از كتاب هاى رجالى خويش بر آن تأكيد كرده اند.
ثانياً مبناى اين انتقاد، با فرض تولد عبدالرحمن در سال 270 هجرى استوار است و ناقدان معتقدند كه ابن ديزيل قبل از آن سال تفسير آموزش مى داده است و كم پيش مى آمده كه پس از تدريس يك مطلب، دوباره بدان باز گردد. اما اين را بايد دانست كه اين انتقاد صرفاً يك استبعاد بى اساس است، زيرا عبدالرحمن در سال 270 هجرى متولد شده و ابن ديزيل در سال 281 درگذشته است و اين امكان وجود دارد كه عبدالرحمن آن چه را از ابن ديزيل روايت كرده از خود وى استماع كرده باشد و يا قسمتى از آن را خودش استماع كرده و برخى قسمت هاى آن، از پدرش به وى منتقل شده باشد. بر اين اساس، انتقاداتى كه متوجه عبدالرحمن شده بسيار است و چون غير از اين هيچ جرحى درباره او وجود ندارد، پس مى توان به روايت او اعتماد كرد چنان كه حديث پژوهان بزرگى چون دارقطنى به وى اعتماد داشته و از او روايت كرده اند و اين اعتماد هرگز با سخن برخى از معاصران عبدالرحمن در مخدوش ساختن وى نيز ناسازگار نيست، به ويژه وقتى كه آنان استبعادات بى پايه خود را به شنيده هايشان مستند مى كنند و مى گويند: «بلغنا…»!

1. همان: 10 / 291292 / ش 5428.
2. سير أعلام النبلاء: 16 / 1516.
3. لسان الميزان: 3 / 411412 / ش 1620.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *