محور چهارم

محور چهارم:
در اين داستان امور زشت و شنيعى را نقل كرده اند، از جمله:
در روايت ابن سعد از واقدى آمده است: على دستور داد تا امّ كلثوم را آرايش كنند تا به نزد عمر برود; پس او را آماده كردند.
در روايت خطيب بغدادى از عُقْبَة بن عامر آمده است: او را آراستند.
در روايت ابن عبدالبرّ و ديگران از امام باقر عليه السلام آمده است: وقتى كه امّ كلثوم به نزد عمر آمد، عمر، ساق پاى او را برهنه كرد(!!).
آرى، اين مطالب در اوج زشتى و شناعت است.
به راستى، آيا دروغ پردازان و جاعلان اين روايات شرم نمى كنند كه چنين اعمال زشتى را مى سازند؟! اعمال زشتى كه اگر يكى از مردم عادى آن ها را بشنود، از آن ها متنفّر شده و به زشتى اعمالشان اعتراف مى كند!
آيا شرم نمى كنند كه اين قضاياى زشت را از زبان امام باقر عليه السلام جعل و نقل مى كنند؟!
آرى، به راستى شرم آور است. روى همين اساس، مى بينيم برخى از محدّثان اهل سنّت دست به تحريف اين قضايا زده اند. ابن اثير اين قضيّه را تلطيف كرده است و مى گويد: عمر دستش را بر او گذاشت.
دُولابى و محبّ طبرى در اين مورد، اين گونه آورده اند: عمر، بازوى او را گرفت.
در جاى ديگر مى گويند: عمر او را گرفت و به آغوش كشيد(!!).
برخى نيز چون بيهقى و حاكم نيشابورى در اين زمينه چيزى نقل نكرده اند.
محبّ طبرى، آن گاه كه اين قبيل روايات را نقل مى كند، مى گويد: ابن سمّان مضمون اين قضيّه را به طور اختصار آورده است . . .
امّا آن چه او نقل كرده است، چيزى از اين مطالب را ندارد(1).
از طرفى، برخى از ناقلان داستان، به طور صريح، اين قضيّه را تكذيب كرده اند. سبط بن جَوزى (درگذشته 654) در اين زمينه مى گويد:
جدّ من در كتاب «المنتظم» مى نويسد: على، امّ كلثوم را به نزد عمر فرستاد، تا عمر او را ببيند. عمر ساق او را برهنه كرد و به آن دست زد و لمس كرد(!!).
سبط ابن جَوزى مى افزايد: به نظر من ـ به خدا سوگند! ـ اين كار زشت و قبيحى است; اگر او كنيز هم بود(2)، با او چنين رفتارى نمى كرد.
از طرفى، مسلمانان اتّفاق نظر دارند كه لمس كردن زن نامحرم جايز نيست; پس چگونه اين كارها را به عمر نسبت مى دهند؟(3).
نگارنده گويد: اى كاش تنها لمس كردن بود. در روايت خطيب بغدادى از بوسيدن و گرفتن ساق پا سخن به ميان آمده است(!!).

(1) نگاه كنيد به: ذخائر العقبى: 289.
(2) شايان ذكر است كه در فقه مسلمانان ـ اعمّ از شيعه و سنّى ـ احكام خاصّى براى رفتار با كنيز مطرح است كه هرگز قابل قياس با احكام رفتار با زن آزاد نمى باشد. به هر حال، قبح و شناعت فعل عمر، در جاى خود باقى است و مقصود ابن جَوزى حنفى از عبارت فوق، اشاره به همين نكته است.
(3) تذكرة الخواص: 288 و 289.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *