وَاَوْصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ;اوصياى پيامبر خدا

اوصياى پيامبر خدا
وَاَوْصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ;
و (سلام بر) جانشينان پيامبر خدا.
ائمّه عليهم السلام اوصيا و جانشينان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله هستند. ابن فارس درباره واژه «وصى» مى نويسد:
وصي… أصل يدلّ على وصل شيء بشيء، ووصيت الشيء: وصلته… والوصيّة من هذا القياس كأنّه كلام يوصى أي يوصل;1
وصى، بيان گر وصل و پيوند چيزى به چيزى است… وصيّت نيز از اين قياس است، گويى سخنى كه وصيّت مى شود به چيزى وصل مى گردد.
در تاج العروس پس از اين بيان كه همه بر آن اتّفاق نظر دارند، مى نويسد: وأوصاه إيصاء ووصاه توصيةً: إذا عهد إليه.2
در دو كتاب لسان العرب و تاج العروس آمده است:
الوصي… لقب علي رضي اللّه عنه;3
وصى لقب على عليه السلام است.
در تاج العروس مى افزايد:
سمّي به، لاتّصال سببه ونسبه وسمته بنسب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسببه وسمته;4
چرا به امير مؤمنان على عليه السلام وصى گفتند، چون كه سبب، نسب و سمت او به نسب، سبب و سمت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله متّصل بود.
ما اين سخن را از عالم، محدّث و لغوى اهل تسنّن مى پذيريم كه در مورد امير مؤمنان على عليه السلام چنين مى گويد، هر چند واقعيّت را به طور كامل نگفته است چنان كه واضح خواهد شد.
البتّه با دقّت معلوم مى شود كه همان معناى لغوى «وصي» كه در علم فقه اراده شده، در قرآن نيز اراده شده است،5 در علم فقه در كتاب الوصيّه ضوابط براى وصيّت روشن شده و احكامى از ناحيه شارع مقدّس اعتبار شده است; اما به هر حال همان مفهوم لغوى از واژه «وصى» اراده شده است.6
با توجّه به معناى وصىّ و وصيّت، مطلب فراتر از اين است كه فقط در اتّصال سبب، نسب و سمت باشد; ولى مجموع كلمات اهل لغت دلالت دارد بر اين كه وصيّت هنگامى مصداق مى يابد كه بنا باشد چيزى ادامه پيدا كند، و منقطع نشود.
به عبارت ديگر، اگر بنا باشد كه راه و خواسته وصيّت كننده به وسيله وصىّ او ادامه پيدا كند و با رفتن او منقطع نگردد، آن گاه وصيّت مصداق مى يابد.
از طرفى واژه «عهد» نيز همان وصيّت است. چنين تعبيرى به گونه خاص در سخنان اهل تسنّن بسيار به كار رفته است. آنان كلامى را اين گونه از عمر بن خطّاب نقل مى كنند كه به او گفتند: وصيّت كن، گفت:
إن أعهد فقد عهد من هو خير منّي، يعني أبا بكر وإن اترك فقد ترك من هو خير منّي، يعني رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله;7
اگر وصيت كنم بهتر از من يعنى ابوبكر پيش از من وصيت كرده است و اگر وصيت نكنم بهتر از من يعنى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وصيت نكرده است.
بنابراين معنا، وصيّت در اصل لغت به معناى عهد نيز آمده كه در استعمالات عربى فصيح موجود است. از آن رو كه وصيّت به معناى عهد باشد، به معناى ادامه يافتن مقام، حيثيّت خاص، فكر، انديشه، اعتقاد و يا منزلت خواهد بود.
به تعبير ديگر، اگر پادشاهى در زمان خود كسى را به ولى عهدى معيّن مى كرد، به زبان عربى به او وصى نيز مى گفتند; يعنى او ادامه دهنده تاج و تخت و رياست و سلطنت پادشاه است.

1. معجم مقاييس اللغه: 6 / 116.
2. تاج العروس: 20 / 296.
3. همان: 20 / 297، لسان العرب: 15 / 394.
4. همان: 20 / 297.
5. در قرآن كريم از ماده (وصى ـ يوصى) در بيش از سى مورد اشاره شده است. به عنوان نمونه در سوره بقره (2): آيه 132 آمده است: (وَوَصّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ).
6. الدروس شهيد اول: 2 / 293; در اين منبع در كتاب الوصية چنين آمده است: «وهي فعيلة من وصى يصي إذا وصل الشيء بغيره، لأنّ الموصى يصل تصرّفه بعد الموت بما قبله ويقال: وصي للموصي وللموصى له، وفي الشرع هي تمليك العين أو المنفعة بعد الوفاة أو جعلها في جهة مباحة».
7. تمهيد الاوائل وتلخيص الدلائل: 508.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *