معناى عباد

معناى عباد
واژه «عباد» جمع «عبد» است. كلمه «عبد» نيز دو گونه جمع بسته مى شود. گاهى عبد مفرد عباد است و گاهى مفرد عبيد است. بنابراين، سه نوع عبد داريم:
1 . اگر عبد مفرد عباد باشد، عبد عبوديّتى است;
2 . اگر عبد مفرد عبيد باشد، اين عبدِ بردگى است كه در فقه در كتاب «الإماء والعبيد» مورد بحث قرار دارد.
البتّه عند الاطلاق چنين است; ولى كليّت ندارد; چون همين عبد مفرد عبيد نيز در قرآن مجيد به معناى عبد مفرد عباد آمده است. آن جا كه مى فرمايد:
(وَأَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ);1
و مردان و زنان بى همسر خود را و هم چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را همسر دهيد.
واژه «عباد» در اين جا به معناى عبيد آمده است;
3 . عبدِ طاعتى است; يعنى نه عبدِ عبادتى است كه مخصوص خداوند متعال است و نه عبد بردگى است كه خريد و فروش مى كنند; بلكه عبدِ طاعتى است. شاهد، روايتى از امام رضا عليه السلام است. در آيه مباركه اى از قرآن مجيد آمده است:
(أَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْكًا عَظيمًا);2
يا اين كه مردم به خاطر نعمتى كه خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته حسد مى برند، در حالى كه ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان زمام دارى بزرگ ارزانى داشتيم.
امام رضا عليه السلام در ذيل اين آيه مى فرمايند:
الناس عبيد لنا في الطاعة;3
مردم در طاعت، بندگان ما هستند.
اين همان نوع سوم عبد است كه به معناى عبدِ طاعتى است; يعنى مردمى كه در ظاهر آزاد هستند و هرگز ائمه را عبادت نمى كنند، «عبد» آنان هستند. اين عبوديّت به معناى طاعت و فرمان بردارى و تأثيرپذيرى است. اين آيه از ادلّه محكم ولايت تكوينى و تشريعى ائمّه عليهم السلام به خصوص ولايت تكوينى است. دو نكته جالب توجّه نيز در اين بحث مطرح است.
يكم. در كتاب بصائر الدرجات روايات بسيارى نقل شده كه خود حضرات معصومان عليهم السلام در تفسير آيه مزبور فرموده اند:
نحن المحسودون;4
ما همان مورد حسد قرار گرفتگانيم.
نكته دوم. ملك عظيم است. اگر امام عليه السلام مَلِك باشد، پس من، رعيّت او هستم. اگر او مالك باشد، پس من، عبد مملوك او هستم.
آن گاه حضرت در ذيل آيه مى فرمايد:
(وَآتَيْناهُمْ مُلْكًا عَظيمًا) قال: الطاعة المفروضة;5
ملك عظيم همان طاعت مفروض است.
از رواياتى كه در ذيل آيه آمده اند، به آسانى ولايت تكوينى ائمّه عليهم السلام به اثبات رسد و ولايت تشريعى به طريق اولى.
اين «ملك عظيم» همان است كه در آيات از آن به «ولايت» تعبير شده، مثل آيه مباركه اى كه مى فرمايد:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ);6
ولىّ و سرپرست شما فقط خدا، رسول او و كسانى هستند كه ايمان آوردند; همان هايى كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع زكات مى پردازند.
و همان است كه از ائمه به «اولى الامر» تعبير شده، مثل آيه مباركه اى كه مى فرمايد:
(أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ);7
از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر خدا و صاحبان امر اطاعت كنيد.
در اين آيه منظور از «اطاعت» همان «الطاعة المفروضة» است.
روشن شد كه رابطه ديگرى بين ما و ائمّه عليهم السلام وجود دارد كه همان رابطه اطاعت است.
دفع توهّم: در جامعه شيعيان مرسوم است كه اسامى افرادى را عبدالحسين، عبدالزهراء و… مى گذارند. اين عبد، چه نوع عبدى است؟ وهّابى ها توهّمى دارند كه شيعيان با اين نام گذارى ائمّه خودشان را عبادت مى كنند. بنده با يكى از دوستان به نام عبدالحسين عازم سفر حج بودم كه در فرودگاه شهر جدّه افسر مأمور گذرنامه روى مسلك خود اعتراض كرد. صاحب گذرنامه شخص فاضل و ايرانى بود; ولى نمى توانست پاسخ دهد من در كنارش بودم.
من در پاسخ او گفتم: اگر تو اهل فضلى بايد بدانى كه اين عبد، مفرد عبيد به معناى بردگان است نه مفرد عباد. آن گاه آيه (وَأَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ)8 را خواندم.
البته همان گونه كه بيان شد، واقع قضيّه بيش از اين است. عبدِ طاعتى با عبد رقيّت و بردگى جمع شدنى است و معناى عبدالحسين يعنى عبد طاعتى است كه در برابر امام حسين عليه السلام رقيّت و بندگى هم دارد. البته ما ائمّه عليهم السلام را عبادت نمى كنيم; ولى نوكرشان هستيم و سعى مى كنيم كه مطيعشان باشيم.
بنابراين انسان، عبد است; امّا عبدِ رقيّت و بندگى كه طرف مقابل مالك اوست و او را خريده است و گاهى عبدِ عبوديّتى است كه او را عبادت مى كند و اين اختصاص به خداوند متعال دارد.
در مقدّمه اين نوشتار گذشت كه بحث ما بين غلو و تقصير است; نه از اين بگذريم و نه از آن كم بگذاريم. اين حدّ را خود ائمّه عليهم السلام تعيين كرده اند و ما هم آن را از روايات به دست آورده بيان كرديم.
اگر بگوييم: ما ائمّه عليهم السلام را عبادت مى كنيم; اين غلو است ـ نعوذ باللّه ـ ولى ما عبدِ ائمّه هستيم. آرى، رقّ و مملوكشان هستيم. آنان به اذن خداوند متعال مالك ما هستند و اين همان معناى «الطاعة المفروضة» است.
از اين رو وقتى مى خواهيم به حضور آنان شرف ياب شويم، از آنان اذن دخول مى خواهيم و مى گوييم:
عبدك وابن عبدك وابن أَمَتك المقرّ بالرقّ والتارك للخلاف عليكم;9
بنده تو و فرزند بنده تو و فرزند كنيز تو كه به بندگى اقرار دارد و خلاف راه شما را ترك گفته است.
قسم ديگر از عبد كه بيان كرديم اين است كه ما عبدِ طاعتى ائمّه عليهم السلام هستيم. مى گويند: فلانى عبد فلانى است. هر چه بگويد از فرمانش اطاعت مى كند، نه او را خريده تا عبد رقيّتى و بردگى او باشد و نه او را عبادت مى كند كه بنده عبادت گر او باشد; بلكه صد در صد از فرمان او اطاعت مى كند.
بنابراين معناى «مفروض الطاعة» بودنِ ائمّه عليهم السلام همين است و اين اطاعت بر ما واجب است. ولايت تكوينى نيز از همين معنا سرچشمه مى گيرد كه ائمّه مالك هستند و ما بنده و رقّ آنان هستيم و ولايت تشريعى به طريق اولى اثبات پذير است. اين مطلب به شرح و توضيح بيشترى نياز دارد كه چگونه ما براى ائمّه ولايت تكوينى و تشريعى را معتقديم، و در جاى خود شرح داده خواهد شد. ان شاء اللّه.
چنان كه گذشت ما در برابر ائمّه عليهم السلام عبد به معناى عبادت گر نيستيم; چرا كه خود آن بزرگواران مى فرمايند:
إنّا عبيد مربوبون…;10
ما بندگان پرورش يافته ايم… .
و مى فرمايند:
لا تجعلونا أرباباً…;11
ما را پروردگار قرار ندهيد… .
آرى، ما مطيع ائمّه عليهم السلام هستيم و آن ها بر ما تكويناً و تشريعاً ولايت دارند و بالاتر از اين ـ كه خدا باشند ـ كفر است و غلو.
كوتاه سخن اين كه ائمّه عليهم السلام سياست گذاران بندگان هستند; يعنى آنان سرپرستان مردم هستند و براى صلاح افراد و جامعه و سعادتمندى آنان از نظر مادى و معنوى منصوب گرديده اند.
اگر معناى سياست اين گونه باشد، پس سياست گذارى و تولّى امور همه بندگان به دست ائمّه عليهم السلام واگذار شده است.
از طرفى، واژه «العباد» عموم و اطلاق دارد; يعنى هم آفريدگان بشرى و هم فرشتگان را فرا مى گيرد; فرشتگانى كه (عِبادٌ مُكْرَمُونَ) و بندگان خداوند متعال هستند. امورشان نيز به ائمّه عليهم السلام واگذار شده است.
مگر اين كه گفته شود واژه «عباد» از ملائكه انصراف دارد. البتّه در اين مورد بايد بيشتر انديشيد كه مى توان چنين سخنى گفت يا نه و يا گفته شود اصل انعقاد اطلاق كلمه «العباد» به طورى كه شامل غير انسان شود معلوم نيست؟
در اين صورت، بايستى ولايت تكوينى را درباره فرشتگان از ادلّه ديگر اثبات كرد; ولى پيش تر بيان شد كه فرشتگان در پيش از اين عالم و در اين عالم با ائمّه مرتبط بوده اند، حتّى در عالم آينده نيز ارتباط خواهند داشت. در اين زمينه رواياتى را از منابع عامه نيز داريم كه:
فسبّحنا وسبّحت شيعتنا فسبّحت الملائكةُ لتسبيحنا وقدّسنا فقدّست شيعتنا فقدّست الملائكة لتقديسنا;12
ما خدا را تسبيح نموديم و شيعيان ما خداوند را تسبيح نمودند، پس فرشتگان به تسبيح ما او را تسبيح نمودند و ما خدا را مقدّس شمرديم، شيعيان ما، خدا را تقديس كردند و فرشتگان نيز خدا را همانند ما تقديس نمودند.
بنابراين، صلاح فرشتگان و سياست امور آنان نيز به دست ائمّه عليهم السلام خواهد بود كه از اين طريق به عبادت خدا مشغول هستند.

1. سوره نور (24): آيه 32.
2. سوره نساء (4): آيه 54.
3. الكافى: 1 / 187، حديث 10.
4. همان: 1 / 206، حديث 2 و از كتب عامّه ر.ك: جواهر العقدين: 2 / 96، مناقب علي بن المغازلي: 267، شواهد التنزيل: 1 / 184.
5. همان: 1 / 186، حديث 4.
6. سوره مائده (5): آيه 55.
7. سوره نساء (4): آيه 59.
8. سوره نور (24): آيه 32.
9. بحار الانوار: 98 / 199.
10. بحار الانوار: 25 / 270، باب 15، به نقل از الخصال: 2 / 614.
11. مستدرك سفينة البحار: 7 / 52.
12. بحار الانوار: 26 / 344، حديث 16.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *