جلسه بیست و پنجم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

بیست و پنجمین جلسه از سلسله دروس امامت حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته، با موضوع ادله امامت در روز دوشنبه مورخ ۹ بهمن ماه ۱۴۰۲، در سالن علامه میرحامدحسین بنیاد فرهنگی امامت، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت معظم له برگزار گردید.

مشاهده ویدئو کامل جلسه                         دریافت فایل PDF                         دریافت صوت جلسه

متن کامل جلسه بیست و پنجم دروس ریشه‌های اختلاف در امامت

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته محمّد و آله الطاهرین لاسیّما بقیّة ‌الله في الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین

بنده می‌دانم که آقایون بعضی‌هایشان برای زیارت رفتند به عتبات مشرف شدن به مشهد مشرف شده‌اند بعضی  مناسبت‌های دیگر مسافرت کردند و یا اشتغالات دیگری پیدا کردند این ایام رجب و شعبان اما این عرایضی که بنده مطرح می‌کنم دو جهت دارد یک جهت جهت عمومی است که کسانی که عرایض بنده را می‌شنوند این‌ها ایمانشان تقویت پیدا می‌کند اعتقادات شان تقویت پیدا می‌کند شبهات بر آنها ر نمی‌کند این فایده عمومی بر این عرائض مترتب است.
یک فایده خصوصی هم بر این عرائض مترتب می‌شود و آن برای دوستان طلبه خودمان که آنها برایشان تجربه بشود برای آنها عبرت بشود و برایشان یک نحوه مهارت پیدا شود کیفیت ورود بر بحث کیفیت خروج از بحث کیفیت استدلال کردن کیفیت نقد کردن ضرورت دارند برای طلاب خودمان لذا درس را تعطیل نکردم إن شاء الله ادامه می‌دهیم تا ببینیم تا کی و خداوند چه می‌خواهد.
بحث ما در حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها بود. این حدیث را در مرحله اول به اثبات رساندیم از جهت راویان این حدیث و صحت سندش و در مرتبه دوم تصرفاتی که شد در متن این حدیث یه مقداری از مطالب را عرض کردم و چگونه دقت کنیم در این تصرفاتی که شده است و چگونه جواب بدهیم و در مرتبه سوم این است که در مقابل این حدیث احادیثی مطرح می‌کنند که به خصوص در مدح شیخین به خصوص مدح علمی برای آنها حدیث نقل می‌کنند که نتیجتاً معارض بشود با حدیث  أنا مدینة العلم و علی بابها.
یکی از احادیثی که روایت می‌کنند در خصوص خلیفه اولشان است از قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که به تعبیر بنده تمام آنچه را که خداوند متعال به من یاد داده است و به دل من ریخته است از علوم همه این‌ها رو من منتقل کردم در قلب فلانی: ما صب الله شیئا في صدري الا و صببته في صدر ابي بكر [۱]
اگر اینطور باشد این حدیث می‌شود معارض با حدیث  أنا مدینة العلم و علی بابها.  بلکه بالاتر خواهد شد چون اگر امیرالمومنین باب مدینه العلم هستند، او می‌شود خود مدینه العلم. چون تمام آنچه را که پیامبر داشته‌اند آنجا است.
اما این را شما بدانید و این یکی از مسائلی است که نمی ‌دانم چطور تعبیر کنم یکی از معجزات امیرالمومنین و اهل بیت است، یکی از دلایل حقانیت اهل بیت است، یکی از حجج الهیه است که خداوند متعال همیشه می‌خواهد حق محفوظ بماند در اینجور موارد وقتی تحقیق می‌کنیم می‌بینیم عده‌ای از بزرگان خودشان می‌گویند این حدیث دروغ است. بنابراین نه فضیلتی برای کسی درست شد با این حدیث و نه معارضی برای حدیث  أنا مدینة العلم و علی بابها پیدا شد.
حافظ ابوالفرج ابن الجوزی که از علمای قرن ششم هست این از نظر اهل تعصب بزرگ است خصوصاً از نظر آنها؛ چون مرد متعصبی است و فضائل و مناقب اهل بیت را  موارد بسیاری رد می‌کند آدم متعصبی است و از ذریه ابوبکر هم است و نسبش به ابوبکر منتهی می‌شود.
ابوالفرج ابن الجوزی کتابی دارد کتاب الموضوعات. در این کتاب روایاتی را که به گمان خودش این احادیث صحت ندارند نه اینکه این احادیث صحت ندارند بلکه این احادیث دروغ هستند یعنی احادیثی که پایه و اساسی ندارند، این احادیث را در این کتاب جمع آوری کرده است کتاب الموضوعات.
این حدیث ما صب الله في صدري شيئا الا وصببته في صدر ابي بكر در کتاب الموضوعات[۲] ابوالفرج ابن الجوزی نقل کرده است. خوب این دیگر تقصیر ما نیست دیگر کتاب معتبری است از نظر آنها و گوینده هم گوینده بزرگی است از نظر آنها. و از نظر ما هم فرد متعصبی است انصافاً و تعصباتش زیاد است و ما از ابوالفرج ابن الجوزی راضی نیستیم به جهتی که ما از بحث خوشمان می‌آید ما از گفتگو استقبال می‌کنیم از اشکال درست با کمال میل خوشمان می‌آید، اما اینکه کسی زورگویی کند و نسبت به اهل بیت بخواهد عداوت داشته باشد و غرض داشته باشد، نه ما نمی‌توانیم اینجور افراد را بپذیریم. ولی از نظر آنها بزرگ است و مولفات بسیار زیادی هم دارد.
او می‌گوید که ما أزال أسمع العوام يقولون عن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم انه قال ما صب الله في صدري شيئا الا وصببتم في صدر ابي بكر. [۳] همچنان می‌شنوم عوام الناسی که چنین چیزی را از قول رسول الله نقل می‌کنند. بعد دو سه تا حدیث دیگر هم  فضائل و مناقب ابوبکر می‌آورد و در آخر می‌گوید که ما راينا لها اثرا لا في الصحيح ولا في الموضوع. [۴] اصلاً حتی از احادیث دروغ هم حساب نمی‌شود عوام الناس این حرف را می‌زنند در بین خودشان این را گفته‌اند و همچنان ادامه پیدا کرده است. دیده‌ایم گاهی عوام الناس یک چیزهایی را در بین خودشان  صورت قراردادی جعل می‌کنند و همچنان دست به دست می‌گردد بین مردم این هست در بین خودمان هم احیاناً هست  چیزهایی را عوام الناس رسم می‌کنند یا حتی فکر می‌کنند که سنت مستحب است. نه این کلام ابوالفرج ابن الجوزی هست. علاوه بر این حدیث ما صب الله في صدري شيئا الا وصببته في صدر ابي بكر، دو حدیث دیگر هم می‌آورد می گوید از قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: إذا اشتقتُ إلى الجنة قبّلتُ شيبة أبي بكر[۵] . هرگاه مشتاق بهشت بشوم ریش ابوکر را می‌بوسم. این کلام ابو الفرج ابن الجوزی.
فیروزآبادی صاحب کتاب القاموس در لغت خودش مفسر است فقیه است محدث است کتابی هم در لغت نوشته است. فیروزآبادی یک بحثی دارد در احادیث دروغ می گوید: ومن اشهر الموضوعات في فضائل ابي بكر احادیث دروغی که برای او ساخته شده إنّ الله يتجلّى يوم القيامة للناس عامة ولأبي بكر خاصة [۶] در روز قیامت خداوند متعال دیده می‌شود برای عموم مردم اما یک تجلی خاصی هم برای ابوبکر دارد خداوند متعال در روز قیامت.
خود این یک بحثی است بین ما و آنها که اساساً خداوند متعال قابل رویت هست یا قابل رویت نیست؟[۷] ما قائل هستیم که خداوند متعال جسم نیست دیده نمی‌شود نه در دنیا و نه در آخرت. آنها می‌گویند به اینکه خداوند متعال را می‌شود دید البته نظر همه‌شان نیست می‌گویند خدا را می‌توان دید بعضی ها می‌گویند در دنیا هم می‌شود دید بعضی‌ها می‌گویند در آخرت می‌شود دید بعضی ‌ها حتی بالاتر از این می‌گویند می‌گویند من اصلاً با خدا معانقه کرده‌ام من با خداوند متعال مثلاً دیده بوسی کرده‌ام. در یک جایی دیدم که به نظرم جلال الدین سیوطی است می گوید ۷۰ مرتبه با خداوند متعال دیدار داشتم[۸] حال یا در خواب و یا در بیداری. این یک حدیث: إنّ الله يتجلّى يوم القيامة للناس عامة ولأبي بكر خاصة.
بعد فیروزآبادی حدیث دوم را نقل می‌کند می‌گوید: من اشهر الموضوعات ما صب الله في صدري شيئا الا وصببته في صدر ابي بكر  و بعد در آخر اینگونه می‌گوید: وامثالها من المفتريات المعلومة بطلانها ببداهه العاقل[۹] چرا گفت ببداهة العقل؟ خوب است یک تاملی بکنیم در بعضی از حرف‌ها. این باطل درست اما ببداهة العقل یعنی چه؟ یعنی نزد عقل بدیهی از بطلانش. حال چرا نزد عقل بدیهی است بطلانش؟ این حدیث بطلانش نزد عقل بدیهی است چرا؟ زیرا ما احوالات این آقا را در کتاب‌های خودشان می‌خوانیم و می‌بینیم موارد جهل او را فراوان طبعاً عقل دیگر اجازه نمی‌دهد که چنین کلامی از پیغمبر اکرم صادر شده باشد. عقلا اجازه نمی‌دهند که یک چنین کلامی را نسبت بدهیم به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
از جمله بزرگانشان که محدث بزرگیست ملاعلی قاری است. ملا علی قاری کتابی دارد در موضوعات و از فقها و محدثین است او می‌گوید ومما وضعه از جمله چیزهایی که جعل کردند جهلة المنتسبين الى السنة جعل کردن جاهل‌های بی‌سواد که خودشان را به سنت و اهل سنت نسبت می‌دهند، في فضل الصديق ما صب الله في صدري شيئا الا وصببته في صدر أبي بكر [۱۰]

حافظ شوکانی قاضی القضات بوده است در زمان خودش در بلاد یمن بزرگ هم هست تفسیر دارد فقه دارد حدیث دارد قاضی القضات شوکانی او می‌گوید که حدیث ما صب الله في صدري شيئا الا وصببته في صدر أبي بكر، موضوع. [۱۱] این حدیث دروغ است.
به این مقدار ما اکتفا می‌کنیم می خواهیم عرض کنیم که خداوند متعال از آنجایی که می‌خواهد حق گم نشود قد تبيّن الرشد من الغي [۱۲] اراده کرده لست خداوند متعال که راه مستقیم صراط مستقیم در بین راه‌ها گم نشود. البته یک وقت‌هایی آدم باید بگردد تا راه را پیدا کند، اما گم نمی‌شود. یعنی هست و ما باید احیاناً بگردیم تا پیدا کنیم آن راه صحیح را و آن صراط مستقیم را. این است که کسانی را خودش به زبان خودشان جاری می‌کند بطلان برخی از حرف‌ها را. این دیگر به تعبیر مرحوم صاحب عبقات رحمة الله علیه می‌فرماید از آیات علو حق است که این کلام بر زبان فلانی یا بر قلم فلانی جاری شود برای خاطر اینکه حق گم نشود از آیات علو حق.[۱۳]
یک حدیث دیگر هم بخوانم باز این حدیث را  کتبشان دارند که دو جور نقلش کرده‌اند راجع به آن خلیفه دومشان.
یک جور اینگونه نقل کرده‌اند: لو كان بعدي نبي لكان عمر. [۱۴] این یک جور است که نقل کردند و اما جور دومش: لو لم أبعث فيكم لبُعث عمر. [۱۵] اگر خدا مرا مبعوث نکرده بود او را مبعوث می‌کرد.
این کلام را، ما نمی‌گوییم حدیث است چون که جعلی است اما این کلامی را که جعل کرده‌اند باز ابوالفرج ابن الجوزی در کتاب الموضوعات وارد کرده است از برخی از بزرگان هم نقل کرده است که آنها هم این حدیث را ابطال کرده‌اند. [۱۶]
بنابراین نسبت به حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها نمی‌شود نمی‌توانند حدیث را به هر شکلی از اشکال ممکن نیست این حدیث را رد کنیم و ابطالش کنیم و تکذیبش کنیم.
حال بعد از اینکه این کارها رو کردند و تصرف کردند در لفظ حدیث، حدیث جعل کرده‌اند و الی آخر، یک جمعی آمده‌اند از جمله از معاصرین خودمان یعنی از علمای سلفی عصر خودمان آمده اند مناقشه در سند این حدیث کرده‌اند و به قول خودشان ما تحقیق کرده‌ایم در راویان این حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها، و اشکال داریم بر سند این حدیث.[۱۷]
این در صورتی است که حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها را کسانی مثل یحیی بن معین[۱۸] که خیلی بزرگ و از مشایخ بخاری است[۱۹] و یا طبری[۲۰] صاحب تفسیر یا حاکم نیشابوری[۲۱] و یا دیگران که اسامی‌شان را نوشته ام مثل ابن الجزری[۲۲] مثل سیوطی [۲۳] مثل ابن روزبهان [۲۴] حافظ سخاوی [۲۵] و از متقدمین و متاخرین جمع کثیری قائل شده‌اند به اینکه این حدیث صحیح است و نمی‌شود در سندش اشکال کرد، حالا چند نفری پیدا شده‌اند از معاصرین که می‌خواهند مناقشه در سند بکنند.
از آن طرف جمعی از بزرگان محدثین اهل سنت و محققینشان آن ها هر چند نمی‌گویند صحیحٌ اما می‌گویند حسن و حدیث حسن حجت است.[۲۶]
جمع کثیری از این آقایان می‌گویند این حدیث حسن که من اسامی بعضی از آنها را دارم. ترمذی صاحب سنن می‌گوید حدیث حسن[۲۷] صلاح الدین اعلایی می‌گوید حدیث حسن[۲۸] بدرالدین زرکشی ‌گوید حدیث حسن[۲۹] ابن حجر عسقلانی که از نظر همین متاخرین و معاصرین ابن حجر مهم است او هم فتوا داده است به اینکه این حدیث معتبر است حسن[۳۰] امثال این‌ها حافظ سخاوی.[۳۱] حافظ سیوطی در یک جا گفته صحیح[۳۲] و در یک جا گفته حسن [۳۳]و امثال ذالک حافظ سمهودی[۳۴] حافظ محمد بن یوسف شامی صاحب سیره نبویة[۳۵] ابن حجر مکی صاحب کتاب الصواعق المحرقة[۳۶] و امثال این‌ها از سابقین و لاحقین ‌ها می‌گویند حدیث حسن.
بنابراین به اقرار بزرگان این‌ها از سابقین و لاحقین این حدیث معتبر است یا اصطلاحا صحیح است و یا اصطلاحا حسن است.
حال این‌ها آمده‌اند که مناقشه کنند در سند حدیث. مثلاً من از باب نمونه نقل می‌کنم به اینکه عرض کردم طلابمان ورزیده بشوند و دقیق بشوند و دقت پیدا کنند و مطالب را درست بررسی کنند طلاب خودمان و دنبال کنند مطالب را و رها نکنند وسط راه ترک نکنند کار را و به آخر برسند.
مثلاً ببینید شما این حدیث چه حدیث مدینه العلم هست در کتاب المعجم الکبیر به این سند آمده است یکی از سندها است: حدثنا المعمري هو محمد بن علي الصائق المكي قالا حدثنا عبد السلام ابن الصالح الهروي این عبد السلام ابن الصالح الهروی همان ابوالصلت است که همه نامش را شنیده‌ایم و قبرش در مشهد است. حدثنا ابو معاويه عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم انا مدينه العلم وعلي بابها فمن اراد العلم فلياته من بابها.[۳۷]
این حدیث را عنوان کرده‌اند می‌گویند این حدیث سندش تمام نیست. چرا؟ المعمري[۳۸] ومحمد بن علي الصائق[۳۹] توثیق دارند بلا اشکال. ابو معاوية[۴۰] وأعمش[۴۱] ومجاهد[۴۲] این‌ها جز راویان صحاح سته‌اند و در ۶ کتاب معتبرشان راوی هستند. پس اشکال کجاست؟ اشکال در خود ابوالصلت هروی است. می‌گویند او را قبول نداریم. از طرفی اگر یک نفر در سند حدیث ساقط بشود از اعتبار حدیث از درجه اعتبار ساقط خواهد شد.
حال چرا قبول ندارند؟ می گویند: يروي العجائب في فضائل عليّ وأهل بيته[۴۳] ای گناهش است.
حاکم نیشابوری آمده دفاع کرده عرض کردم این کار خداست و الا اهل بیت که نیستند و حسب ظاهر در این عالم امیرالمومنین که در این عالم نیستند در قرن پنجم و ششم و هفتم و هشتم کسانی پیدا بشوند از خودشان و حقایق را بر زبانشان جاری کنند این دگر انیت اهل بیت را اثبات می‌کند.
حال حاکم نیشابوری وقتی حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها را می‌آورد می‌گوید: هذا حديث صحيح الإسناد وابو الصلت ثقه مأمون این نظر را می‌دهد و بعد دلیل و معید می‌آورد برای نظرش و می‌گوید: فإني سمعت أبا العباس محمد بن يعقوب يقول: سمعت العباس ابن محمد الدوري يقول: سألت يحيى ابن معين عن ابي الصلت الهروي فقال: ثقة به سند معتبر نقل می‌کند از قول یحیی بن معین یحی بن معین از نظر این‌ها کلامش وحی منزل است در علم رجال و خودشان هم می‌گویند آدم بسیار سخت‌گیری است در جرح و تعدیل و اینطور نیست که اهل مسامحه باشد.[۴۴]
سألت يحيى ابن معين عن ابي الصلت الهروي فقال: ثقة. بعد می‌گوید به او گفتم: أبو الصلت هروی حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها را نقل کرده است، انگار یک جرم بزرگی است. فقلت: أليس قد حدّث عن أبي معاوية عن الأعمش أنا مدينة العلم؟ فقال: قد حدث به محمد ابن جعفر الفيدي وهو ثقة مأمون. خیال نکنید که ابو الصلت هروی به دروغ نقل کرده این حدیث را. نخیر معاصر ابو الصلت هروی شخصی است به نام محمد بن جعفر فیدی که او هم خیلی خیلی ازش تجلیل می‌کنند از رجال صحاح است[۴۵]، او هم عیناً همین حدیث را نقل کرده است. حال چرا شما متهم می‌کنید ابو الصلت هروی را؟ أليس قد حدّث عن أبي معاوية عن الأعمش أنا مدينة العلم؟ فقال: قد حدث به محمد ابن جعفر الفيضي وهو ثقة مأمون.[۴۶]
پس ابوالصلت هروی را متهم نکنید به دروغ که این حدیث را نسبت داده است به فلانی و فلانی. نه محمد بن جعفر فیدی هم دقیقاً در همین مرتبه و در همین طبقه روایت کرده حدیث را از فلانی.
آن وقت حافظ صلاح الدین علایی که ازش تجلیل می‌کنند[۴۷] و به جا هم هست تجلیلش. ما کارهایش را دیده‌ایم. حافظ ابوالصلاح علایی بعد از حاکم نیشابوری آمده و در قرن هفتم آن طور که یادم می‌آید کلام حافظ نیشابوری را نقل می‌کند بعد می‌گوید به اینکه: حق با حاکم نیشابوری است و این کلام درست است فالحكم عليها بر این روایت حکم کنیم بالوضع باطل قطعاً این روایت را بگوییم موضوع است باطل است قطعاً.[۴۸]
همین مطلب را حافظ سیوطی هم گفته[۴۹] همین مطلب را شوکانی هم گفته[۵۰] است. پس ملاحظه می‌کنید بزرگانی از یحی بن معین گرفته تا پایین این‌ها ابو الصلت هروی را توثیق می‌کنند و در خصوص حدیث زحمت کشیدند و این حدیث را تصحیح کرده اند.
پس مناقشه شما چیست؟ بله ابو الصلت هروی فضائلی را برای امیرالمومنین علیه السلام نقل می‌کند. آیا نقل کردن فضائل امیرالمومنین جرم است؟
دیدم یکی دیگر از این معاصرین می‌گوید: درست است ابو الصلت هروی و در وثاقت او حرفی ندارم و ابو الصلت از ابو معاویة روایت کرده این حدیث را و درست هم است، ابو معاویه محمد بن خازم که گمان می‌کنم اسمش این است که خیلی هم از او تجلیل می‌کنند[۵۱]، می‌گوید بله او روایت می‌کند و درست هم است اما ابو معاویه بعداً این حدیث را نقل نکرد. نقل کرده بود از قولش روایت شده است، اما بعداً سکت عنه دیگر روایت نکرد این حدیث را. حال از اینکه دیگر این حدیث را روایت نکرد، ما می‌فهمیم که عدول پیدا کرده از این حدیث.[۵۲] این معنای کلام یکی از آقایون معاصر است.
این کلام مثل این می‌ماند که مثلاً فرض بفرمایید: شما من را دعوت کنید به خانه‌تان در روز معینی برای ناهار یا شام، و من طبق وعده‌ای که به شما داده‌ام به منزل شما نیایم، حال که نیامدم به منزل شما شما برگردید بگویید: عجب پس میلانی مرا دوست ندارد که به منزل من نیامد،یا غذای من را شبهناک می‌داند که نیامد و غذا بخورد، یا خانه مرا غصبی می‌داند که نیامد. آیا این برداشت درست است؟ این نیامدن بنده را شما اینگونه توجیه کنید درست است؟ممکن است بنده مریض شده باشم ممکن است برای بنده مهمان آمده باشد و صدها ممکن دیگر وجود دارد. حال چطور شده است که احتمالات دیگر به ذهن سرکار نیاید، ما فقط این احتمال به ذهن شما بیاید: که میلانی دوست ندارد به خانه من بیاید.
این هم یک مطلبی است که به طلبه‌های خودم می‌گویم: بدانید همیشه هیچ وقت هیچ وقت برای یک امر عدمی به یک امر عدمی استدلال نکنید. مگر اینکه دلیل داشته باشید. زیرا هیچ وقت امر عدمی دلیل بر امر عدمی نمی‌شود مگر اینکه دلیل داشته باشیم. مثلاً مرحوم آیت الله بروجردی که از علمای بزرگ بودند و شکی در آن نیست، ایشون کتاب جواهرالکلام که حدود ۴۰ جلد در فقه هست ننوشتند، پس معلوم می‌شود فقیه نبوده اند. ننوشته پس فقیه نبوده. امر عدم دلیل بشود بر عدم. لذا باید بدانیم که هیچ موقع عدم دلیل بر عدم نمی‌شود مگر اینکه قرینه‌ای داشته باشیم. مگر اینکه یک چیزی در بین وجود داشته باشد. و الا عدم بر عدم دلیل نمی‌شود.
بر فرض این شخص این حدیث را نقل کرده، ابو الصلت هم از او شنیده و برای ما نقل می‌کند اما ایشون دیگر این حدیث را نقل نکرد، این نقل نکردن به این معناست که دیگر او این حدیث را قبول نداشته است؟

اتفاقاً از نظر علمی باید دانست که اگر از این حدیث عدول کرده باشد، باید بگوید که این حدیث را من قبول داشتم اما دیگر قبول ندارم. و الا تدلیس است. حرام است.
آن وقت این آقایون حاضر هستند که علمای خودشان را خراب بکنند، به علمای خود توهین بکنند، علمای خود را از اعتبار ساقط کنند، برای اینکه حدیثی از فضائل امیرالمومنین علیه السلام را از درجه اعتبار ساقط کنند.
آنقدر با امیرالمومنین و ادله امامت امیرالمومنین این‌ها عناد دارند که حاضرند علمایشان را کتک بزنند حاضر هستند تا حد مرگ پیش بروند و او را به قتل برسانند به خاطر اینکه فضیلتی را برای امیرالمومنین علیه السلام نقل کرده است.
حدیثی داریم به نام حدیث طیر مشوی همین حاکم نیشابوری را به خاطر حدیث طیر مشوی حمله کردند کتک بزنند که اگر دست پیدا می‌کردند به حاکم نیشابوری بلایی به سرش می‌آوردند. اطرافیان حاکم نیشابوری او را به خانه خود بردند در خانه‌شان را بستند و دیگر از خانه بیرون نیامد. جهت نقل حدیث طیر مشوی.[۵۳]
یک محدث بزرگی را به نام ابن السقا واسطی که اهل واسط است که واسط شهری است در وسط عراق که حجاج بن یوسف ثقفی این شهر را تاسیس کرده است،امروزه هم این شهر وجود دارد، او محدث بزرگی است، حدیث طیر را روایت کرد او را کتک زدند، منبرش رو شکستند کرسی‌اش را از بین بردند کشان کشان رفقایش او را به خانه بردند و دیگر از خانه بیرون نیامد.[۵۴]
حاضرند علمایشان را بکشند توهین بکنند تخریب بکنند به دلیل اینکه یک مطلبی را در رابطه با اهل بیت علیهم الصلاة و السلام و در امامت امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده باشند.
حال به این مناسبت لازم شد که ما وارد حدیث طیر هم بشویم، إن شاء الله از جلسه آینده حدیث طیر را مطرح خواهم کرد.

پی‌نوشت‌ها

[۱] . تفسير الرازی (مفاتیح الغیب) ط دارالفکر: ۱۲ / ۲۵
[۲] الموضوعات: ۱ / ۳۱۹
[۳] . الموضوعات: ۱ / ۳۱۹
[۴] . الموضوعات: ۱ / ۳۱۹
[۵] .الموضوعات: ۱ / ۳۱۹
[۶] .سفر السعادة (ط دار العصور): ۱۴۳
[۷] کشف المراد: ۴۱۰ (المسألة العشرون فی انه تعالی لیس بمرئی.)
[۸] . شعراني در الطبقات الصغری ص ۱۵از سیوطی نقل کرده که بیش از هفتاد بار پیامبر را دیده است.
[۹] . سفر السعادة (ط دار العصور): ۱۴۳
[۱۰] . الاسرار المرفوعة فی الاخبار الموضوعة: ۴۷۶
[۱۱] . الفوائد المجموعة: ۳۳۵
[۱۲] . البقرة: ۲۵۶
[۱۳] عبقات الانوار (تحقیق بروجردی): ۸ / ۲۴۷ و …
[۱۴] . فضائل الصحابة احمد بن حنبل: ۱ / ۳۵۶
[۱۵] . فضائل الصحابة احمد بن حنبل: ۱ / ۴۲۸
[۱۶] . الموضوعات: ۱ / ۳۲۰
[۱۷] گفتنی است که آقای نوید ارجمند در کتاب السکینة فی صحة حدیث المدینة به شبهات برخی از معاصرین (البانی و معلمی) جواب داده اند.
[۱۸] تهذیب الکمال: ۱۱ / ۷۷
[۱۹] الانساب سمعانی: ۱۲ / ۲۱۶
[۲۰] تهذیب الاثار (مسند علی): ۱ / ۱۰۴ – ۱۰۵
[۲۱] المستدرک علی الصحیحین: ۳ / ۱۳۷
[۲۲] . مناقب الاسد الغالب (اسنی المطالب): ۳۱
[۲۳] .جمع الجوامع: ۱۸ / ۴۴۵ – ۴۴۶
[۲۴] . مراجعه شود به دلائل الصدق: ۶ / ۳۲۱
[۲۵] . المقاصد الحسنة: ۱۷۰ .البته در جواهر الکلام ج ۹ ص ۹۶ سخاوی را جزو کسانی ذکر کرده اند که این حدیث را حسن می داند. در صفحه بعد از همین جلسه هم آیت الله میلانی سخاوی را جزو قائلین به حسن بودن حدیث دانسته است.
[۲۶] التقریب و التیسیر: ۲۹
[۲۷] . دهلوی از او تحسین حدیث را نقل می کند. لمعات التنقیح: ۹ / ۶۵۶
[۲۸] . النقد الصحیح لما اعترض علیه من احادیث المصابیح: ۵۵
[۲۹] .التذکرة فی الاحادیث المشتهرة: ۱۶۳ – ۱۶۵
[۳۰] . سیوطی این مطلب را از او نقل کرده است. اللآلی المصنوعة: ۱ / ۳۰۶
[۳۱] المقاصد الحسنة: ۱۷۰
[۳۲] جمع الجوامع: ۱۸ / ۴۴۶
[۳۳] . تاریخ الخلفاء (ط اوقاف قطر): ۲۸۸
[۳۴] . جواهر العقدین: ۱ / ۱۲۵
[۳۵] . سبل الهدی و الرشاد: ۱ / ۵۰۹
[۳۶] . الصواعق المحرقة: ۲ / ۳۵۸
[۳۷] . المعجم الکبیر: ۱۱ / ۶۵ – ۶۶
[۳۸] المنتظم: ۱۳ / ۷۵ – ۷۶ رقم ۲۰۱۸
[۳۹] سیر اعلام (ط الرسالة): ۱۳ / ۴۲۸
[۴۰] تهذیب التهذیب: ۹ / ۱۳۷
[۴۱] تهذیب التهذیب: ۴ / ۲۲۲
[۴۲] تهذیب التهذیب: ۱۰ / ۴۲
[۴۳] . تهذیب التهذیب: ۶ / ۳۲۱
[۴۴] ذکر من یعتمد قوله فی الجرح و التعدیل (مطبوع در ضمن اربع رسائل فی علوم الحدیث): ۱۷۲
[۴۵] تهذیب التهذیب: ۹ / ۹۵
[۴۶] .المستدرک علی الصحیحین: ۳ / ۱۳۷
[۴۷] طبقات الشافعیة (ابن شهبه): ۳ / ۱۲۱
[۴۸] . النقد الصحیح لما اعترض علیه من احادیث المصابیح: ۵۲ – ۵۵
[۴۹] .اللآلی المصنوعة: ۱ / ۳۰۴
[۵۰] .الفوائد المجموعة: ۳۴۹
[۵۱] تهذیب التهذیب: ۹ / ۱۳۷
[۵۲] .معلمی در تعلیقه الفوائد  المجموعة ص ۳۵۰ و البانی در سلسلة الاحادیث الضعیفة: ۶ /  ۵۲۱
[۵۳] در مورد کتک خوردن او بخاطر حدیث طیر مطلبی یافت نشد. بله اعتراضاتی به او وارد شده از جمله سبکی در طبقات الشافعیة الکبری ج۴ ص ۱۶۴ نقل می کند: فإن حديث الطير موجود في المستدرك إلى الآن وليته أخرجه منه فإن إدخاله فيه من الأوهام التي تستقبح. اینکه حاکم نیشابوری در حبس خانگی رفت بخاطر این بود که از نقل فضائل معاویه امتناع ورزید.  مراجعه شود به سیر اعلام ط الرساله  ۱۷ / ۱۷۵
[۵۴] سیر أعلام النبلاء ط الرسالة ۱۶/  ۳۵۲  و اتفق أنه أملى حديث الطائر ، فلم تحتمله أنفسهم فوثبوا به، وأقاموه، وغسلوا موضعه، فمضى ولزم بيته لا يحدث أحدا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *