پاسخ به مناقشات ابن تيميه
اشكال نخست: وى كه مى گويد آيه تطهير و حديث كساء از خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام نيست، هرگز خدشه اى به استدلال شيعه وارد نمى كند; زيرا احدى ادعا نكرده كه اين آيه اختصاص به اميرالمؤمنين عليه السلام دارد، بلكه شيعيان آن را از اختصاصات و فضائل اهل بيت عليهم السلام مى دانند و اساساً اين موضوع محل نزاع نيست.
وجه استدلال به آيه تطهير اين گونه است كه آيه بر أفضليت و عصمت اهل بيت عليهم السلام دلالت دارد و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز يكى از اهل بيت هستند; پس آيه بر عصمت و افضليت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز دلالت دارد. از سوى ديگر ابوبكر قطعاً از اين فضيلت و عصمت هيچ بهره اى ندارد و چون نزاع بر سر خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام و ابوبكر است، به حكم اين آيه اميرالمؤمنين عليه السلام استحقاق امامت را دارد و ابوبكر شايسته اين مقام نخواهد بود.
به عبارت ديگر از ميان دو نفر كه يكى معصوم است و ديگرى فاقد عصمت، به يقين كسى براى امامت شايستگى دارد كه معصوم باشد. افزون بر آن كه شرط بودن عصمت براى امامت غير از آن است كه بگوئيم هر معصومى امام است; بنابراين نمى توان گفت كه چون حضرت فاطمه سلام الله عليها به حكم اين آيه عصمت دارد، ولى زنان براى امامت صلاحيت ندارند، پس عصمت از شروط امامت نيست. با اين بيان اين گونه استدلال كردن مغالطه اى آشكار است.
اشكال دوم ابن تيميه آن است كه حديث كساء صرفاً بيان گر دعاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم براى اهل بيت است و فضيلت شمرده نمى شود; زيرا همه موظفند كه پليدى را از خود دور سازند و خود را پاك كنند و پيامبر نيز دعا فرموده است كه خداوند اهل بيت را به اين كار موفّق بدارد.
چنان كه پيش از اين گفتيم، «انّما» در اين آيه بر حصر دلالت دارد. هم چنين تقدم جار و مجرور بر اهل بيت افاده حصر مى كند و البته قرائن ديگرى نيز بر حصر وجود دارد. بر اين اساس روشن مى شود كه در اين آيه اراده تكوينى خداوند بر دفع پليدى از اهل بيت مورد نظر است، نه اراده و خواست تشريعى او كه عموم مكلّفين را شامل مى شود. پس گفتار ابن تيميه مخالف صريح آيه شريفه است.
هم چنين براساس روايات فراوان و صحيح، آيه مبارك تطهير پيش از دعاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است و خداوند در ابتدا از اراده خود بر دفع پليدى و تطهير اهل بيت عليهم السلام خبر داده است و پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز پس از نزول آيه، در حديث شريف كساء به مصداق «اهل بيت» مى پردازند و برپايه فرمايش رسول خدا، مصداق اهل بيت فقط عترت عليهم السلام هستند نه غير آن ها.
افزون بر آن كه خود ابن تيميه از نزول آيه تطهير درباره اهل بيت به «هذه الفضيلة» تعبير مى كند و آن را فضيلت مى شمارد، از اين رو با اين اشكال، گفتار خود مبنى بر عدم فضيلت اين آيه و حديث را نقض مى كند. هم چنين اين گفته وى با سخن صحابه اى هم چون سعد بن ابى وقاص، واثلة بن اسقع و امّ سلمه معارض است; زيرا ـ چنان كه پيشتر بيان شد ـ اين اشخاص نزول آيه تطهير و صدور حديث كساء را فضيلت و برترى بزرگى براى اهل بيت مى دانستند. اين سخن ابن تيميه با عالمان اهل سنّت هم چون ابن كثير نيز منافات دارد كه از اختصاص آيه به اهل بيت با تعابيرى هم چون «هذه النعمة»، هذه الغنيمة»، «هذه الرحمة العميمة»، «هذه المزيّة» و «هذه المرتبة العليا» ياد مى كند و آن را فضيلتى ارزشمند مى داند.
پاسخ ديگر به اشكال دوم ابن تيميه آن است كه اگر بپذيريم حديث كساء صرفاً بيان گر دعاى پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم براى پرهيزكار شدن اهل بيت است، اين سؤال پديد مى آيد كه چرا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حضرت اُمّ سلمه را از اين دعا محروم ساخت و او را به زير كساء راه نداد؟! چرا وقتى عايشه درخواست كرد كه به زير كساء وارد شود، پيامبر مانع از ورود وى شد و با تعبير تند «تنهّي»، وى را از دخول به زير كساء باز داشتند؟!
بر فرض اين كه حديث كساء صرفاً بيان گر دعاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم براى دفع پليدى از اهل بيت باشد، باز هم تنها اهل بيت مشمول اين دعا شدند و همسران پيامبر از آن محروم گشتند و چون دعاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مستجاب است، پس پليدى از اهل بيت قطعاً دور شده است، امّا از همسران پيامبر نه!
اشكال سوم اين بود كه خداوند در قرآن از أتقى بودن ابوبكر خبر داده است در حالى كه حديث كساء بيان گر دعاى پيامبر بر قرار گرفتن اهل بيت در زمره متّقين است. بايد دانست كه قول به نزول آيات آخر سوره ليل درباره ابوبكر به دلايل متعددى دروغى بيش نيست كه از آن موارد مى توان به دلايل زير اشاره كرد:
نخست اين كه شخص رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم يكى از اهل بيت است و اگر بگوييم مراد از «الأتقى» در اين آيه ابوبكر است، بايد بپذيريم كه ابوبكر أفضل از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است و حال آن كه هيچ مسلمانى نمى تواند چنين ادعايى كند. همين استدلال پيرامون حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز كه يكى ديگر از اهل بيت است و بسيارى از بزرگان سنى به افضليت آن حضرت از ابوبكر معترفند جارى است، مناوى در ذيل حديث شريف «فاطمة بضعة منّى، فمن أغضبها أغضبني» مى نويسد:
استدلّ به السهيلي1 على أن من سبّها كَفَر; لأنّه يغضبه وأنّها أفضل من الشيخين… قال الشريف السمهودي: «ومعلوم أنّ أولادها بضعة منها، فيكونون بواسطتها بضعةً منه…». قال ابن حجر: «وفيه تحريم أذى من يتأذّى المصطفى صلّى الله عليه وآله وسلّم بتأذّيه فكلّ من وقع منه في حقّ فاطمة شيء، فتأذّت به، فالنبي صلّى الله عليه وعلى آله وسلّم يتأذّى به، بشهادة هذا الخبر، ولا شىء أعظم من إدخال الأذى عليها من قِبَل ولدها، ولهذا عرف بالإستقراء معاجلة من تعاطى ذلك بالعقوبة في الدنيا (وَلَعَذابُ اْلآخِرَةِ أَشَدُّ)»;2
سهيلى به اين حديث استدلال مى كند كه هركس به حضرت فاطمه سلام الله عليها ناسزا گويد كافر است; زيرا ]توهين به حضرت فاطمه سلام الله عليها[ پيامبر را خشمگين ساخته است، از اين رو حضرت فاطمه سلام الله عليها از ابوبكر و عمر با فضيلت تر است… شريف سهمودى مى گويد: «معلوم است كه فرزندان صديقه طاهره سلام الله عليها پاره تن او هستند و به اين واسطه پاره تن پيامبر خواهند بود…». ابن حجر مى گويد: «و در اين حديث اذيت كسى كه اذيتش موجب رنجيدن پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مى شود تحريم شده است، پس به شهادت اين حديث، هر كارى در حقّ فاطمه موجب اذيت ايشان گردد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز از آن مى رنجد و چيزى بزرگتر از رنجاندن صدّيقه طاهره از ناحيه فرزندانش نيست و بر اين اساس، به استقراء ثابت شده است كه هر كس چنين كارى كند، به سرعت در دنيا عقوبت مى شود و به تحقيق عذاب آخرت شديدتر است».
بنا بر اعتراف عالمان بزرگ سنى، حضرت فاطمه سلام الله عليها با استناد به اين حديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، از شيخين با فضيلت تر است. بر همين اساس حسنين عليهما السلام نيز از شيخين افضل هستند، زيرا اين بزرگواران از اهل بيت هستند. بنابراين امكان ندارد مراد از «الأتقى» در آيه ابوبكر باشد. افزون بر آن كه دلايل و شواهد فراوانى غير از حديث كساء بر افضليت اميرالمؤمنين عليه السلام وجود دارد و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز يكى ديگر از اهل بيت عليهم السلام است كه خود نيز دليل ديگرى است بر اين كه مراد خداوند از «الأتقى» قطعاً ابوبكر نبوده است.
علاوه بر آن، هيچ روايت صحيح و مستند به پيامبر و يا دليلى ديگر بر اين ادعا وجود ندارد و هيچ يك از اصحاب و تابعين نيز چنين ادعايى نكرده اند و در صحاح ستّه نيز روايتى به اين مضمون مطرح نشده است كه «الأتقى» در اين آيه ابوبكر است و روشن است كه جبرئيل نيز بر ابن تيميه نازل نشده تا خبر خدا را به او برساند; بنابراين ادعاى «أخبر الله» ادعايى بس عظيم است كه ابن تيميه آن را مفروغٌ عنه تلقّى كرده و استدلال خود را بر آن استوار ساخته است. آرى، با جستجوى ريشه اين ادعا، معلوم مى شود كه يكى از ناقلان آن نوه زبير است كه آن را به واسطه پدرش به زبير مستند مى كند، در حالى كه با رجوع به مجمع الزوائد، هيثمى راويان اين نقل را تضعيف كرده است.3
توجه به اين نكته ضرورى است كه اساساً خاندان زبير هم چون بنواميه همگى دشمن اهل بيت عليهم السلام بوده اند كه در جلد قبلى همين نوشتار، به برخى از دشمنى هاى عبدالله بن زبير اشاره شد; از اين رو دروغ هاى فراوانى توسط آنان جعل شده است. به همين بيان است كه روايات خاندان زبير هيچ ارزشى ندارد تا بتوان به آن استناد كرد.
مهم ترين راوى اين روايت (كه مى گويد آيه «الأتقى» درباره ابوبكر نازل شده است) نوه زبير، مصعب بن ثابت است كه يحيى بن معين او را تضعيف كرده است. احمد بن حنبل نيز او را ضعيف مى داند و ابوحاتم علاوه بر تضعيف وى مى گويد: «لا يحتجّ به».
نسائى نيز درباره ى وى مى نويسد: «ليس بقوي».4
سيوطى علاوه بر اين قول، قول ديگرى را در ذيل اين آيه مطرح مى كند كه براساس آن، آيه به هيچ شخص خاصى اختصاص ندارد، از اين رو بر عموم حمل مى شود.5
آخرين اشكال ابن تيميه آن است كه پيشى گيرندگان نخستين به اسلام ـ از مهاجران و انصار ـ فضيلت بيشترى نسبت به اهل بيت دارند، زيرا خداوند در قرآن از رضايت خود نسبت به آنان و رضايت آنان از خود و بهشتى بودن آنان خبر داده است و اين به معناى آن است كه عمل به امور واجب و ترك محرمات ـ كه پيامبر براى اهل بيت خود در خواست كرده ـ تنها بخشى از اوصاف آنان است.
اين گونه سخن گفتن ابن تيميه، يا از سر جهل و نادانى و يا از سر تجاهل نسبت به اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است، زيرا پيش از اين ثابت شد كه آيه شريفه تطهير به صراحت از اراده تكوينى خداوند بر دفع پليدى از اهل بيت و عصمت ايشان خبر مى دهد و در حديث شريف كساء مصداق اهل بيت از سوى پيامبر مشخص شده است، در حالى كه اشكال ابن تيميه ـ با اين پيش فرض ـ در صورتى صحيح مى نمايد كه آيه تطهير و حديث كساء فقط بيان گر دعاى پيامبر در حق اهل بيت است تا خداوند آن ها را براى قرار گرفتن در زمره متقين موفق بدارد!
افزون بر آن ترديدى نيست كه براساس آيه صدم سوره توبه، آنانى كه «السابقون الاوّلون» هستند فضيلت بسيار بالائى دارند و به اعتراف خود اهل سنّت، مراد از «السابقون الاوّلون» حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام هر دو فضيلت را دارا هستند. هيثمى در اين باره مى نويسد:
وعن ابن عباس عن النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم قال «السُّبَّق ثلاثة» السابق إلى موسى: يوشع بن نون، والسابق إلى عيسى: صاحب ياسين، والسابق إلى محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم علي بن أبى طالب رضي الله عنه.
رواه الطبراني، وفيه حسين بن حسن الأشقر، وثقّه ابن حبّان، وضعفه الجمهور، وبقيّة رجاله حديثهم حسن أو صحيح;6
ابن عباس از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل مى كند: «سابقان سه نفر هستند. سابق براى موسى: يوشع بن نون، سابق براى عيسى: صاحب ياسين و سابق براى محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم على بن ابى طالب است».
هيثمى گويد: اين حديث را طبرانى روايت كرده و در سند آن حسين بن حسن اشقر قرار دارد كه ابن حبّان او را توثيق كرده، ولى اكثريت او را تضعيف كرده اند و حديث بقيه رجال آن حسن يا صحيح است.
هيثمى در سند اين حديث خدشه مى كند، اما بايد دانست كه «حسين بن حسن اشقر» از رجال نسائى است و گفته اند شروط نسائى براى صحيح دانستن روايت بسيار سخت تر از شروط مسلم و بخارى است.7 هم چنين بسيارى از بزرگان اهل تسنن از وى حديث نقل كرده اند. بزرگانى هم چون احمد بن حنبل،8 ابن معين، فلاس، ابن سعد9 و امثال آنان.10
با مراجعه به شرح حال حسين أشقر، روشن مى شود كه با وجود اين كه وى را توثيق كرده اند، اما برخى به جهت شيعه بودن وى او را تضعيف كرده اند. ابن حجر در تقريب التهذيب مى نويسد:
الحسين بن الحسن الأشقر، الفزاري، الكوفي، صدوق، يهمّ ويغلو في التشيّع، من العاشرة مات سنة ثمان و مائتين.11
البته پيش از اين ثابت شد كه تشيع هرگز به وثاقت ضرر نمى رساند.
پس سند اين حديث كاملا صحيح است و آن را ابن ابى حاتم، طبرانى، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، فخر رازى، ابن كثير، هيثمى، سيوطى، ابن حجر مكّى، شهاب الدين آلوسى و جمعى ديگر از محدّثان بزرگ اهل سنت روايت كرده اند. بنابراين به اعتراف بزرگان اهل سنت، مصداق «السابقون الاوّلون» نيز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است، در صورتى كه ابوبكر پس از پنجاه نفر يا بيشتر اظهار اسلام كرده است. طبرى در اين باره به نقل از محمّد بن سعد بن ابى وقاص مى نويسد:
قلت لأبي: أكان أبوبكر اوّلكم اسلاماً؟ فقال: «لا، ولقد أسلم قبله أكثرمن خمسين»;12
محمّد بن سعد بن ابى وقاص مى گويد: به پدرم گفتم: آيا ابوبكر نخستين نفر از شماست كه به اسلام روى آورد؟ گفت: «نه، همانا بيش از پنجاه نفر قبل او اسلام آورده بودند».
1. سهيلى (متوفاى 581) از عالمان بزرگ اهل سنت به شمار مى رود. وى شرحى بر سيره ابن هشام با نام الروض الأنف نگاشته است كه علماى اهل سنّت در كتب حديث، سيره و فقه كلمات او را نقل و به آن استدلال و استشهاد مى كنند. در احوالات وى آمده است: «الحافظ العَلَم صاحب التصانيف… و برع في العربية واللغات والأخبار والأثر وتصدّر للافادة»; العبر: 3 / 82 .
2. فيض القدير شرح الجامع الصغير: 4 / 554 / ش 5833.
3. مجمع الزوائد: 9 / 50 ـ 51.
4. ر.ك: الجرح والتعديل: 8/304/ ش 1407; تهذيب الكمال: 28/19 ـ 20; تهذيب التهذيب: 10/144.
5. الدرّ المنثور: 6 / 359 ـ 360.
6. مجمع الزوائد: 9 / 102.
7. ر.ك: تذكرة الحفّاظ: 2/700، ذيل شماره 10719; سيرأعلام النبلاء: 14/131; تاريخ الإسلام: 23/108; الوافي بالوفيات:6/257; سنن النسائي (با حاشيه سندى):1/4; الضعفاء والمتروكين (نسائى):140 ـ 141.
8. مسند أحمد: 1 / 251.
9. تهذيب التهذيب: 2 / 291 / ش 596.
10. ابن حبّان وى را توثيق كرده است; ر.ك: مجمع الزوائد: 2 / 45. حاكم نيشابورى نيز پس از نقل روايت از وى، در انتهاى حديث مى نويسد: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»; المستدرك على الصحيحين: 3 / 129 و 138.
11. تقريب التهذيب: 1 / 214 / ش 1323.
12. تاريخ الطبري: 2 / 59 / 60.