نام او هم نام پدرم
درباره موضوع دوم مى گوييم:
حديث فوق، در نقل هاى ابوداوود نيز به همين صورت، ثبت و ضبط شده است. در يكى از اِسنادها، عبارتِ «پدرش هم نام پدر من است» وجود دارد، حال متن سنن ابوداوود را كه توسط فرزندش جمع آورى شده مى آوريم:
مسدّد از عمر بن عبيد؛
محمّد بن علاء از ابوبكر ـ يعنى ابن عياش ـ ؛
مسدّد، از يحيى، از سفيان؛
احمد بن ابراهيم، از عبيدالله بن موسى، از زائده،
و نيز احمد بن ابراهيم از فطر، اين معناى واحد را براى ما نقل كرده اند كه عاصم، از زر، از عبدالله روايت نمود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
لولم يبق من الدنيا إلاّ يوم؛
اگر تنها يك روز از عمر دنيا باقى باشد.
زائده ادامه حديث را اين گونه نقل مى كند:
لطوّل الله ذلك اليوم حتّى يبعث فيه رجل منّي أو من أهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي؛
خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از من يا از اهل بيت مرا برانگيزد؛ اين مرد هم نام من بوده و نام پدرش با نام پدر من، يكسان است.
در نقل فطر اين اضافه هم وجود دارد:
يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً؛
پس از آن كه زمين از ظلم و ستم پر شود آن را از عدل و داد پر خواهد كرد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله به نقل سفيان اين گونه فرموده اند:
لا تذهب ـ أو لا تنقضي ـ الدنيا حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي؟
دنيا به انتها نمى رسد مگر آن كه مردى از اهل بيتم كه هم نام من است، بر اعراب حكومت نمايد.
ابوداوود مى گويد: متن حديثى كه عمر و ابوبكر نقل كرده اند، از نظر معنا همانند متن حديث سفيان است.1
بنابراين، روشن مى شود كه احمد، ترمذى و ابوداوود، روايت عبدالله بن مسعود را به صورت مشابه، نقل كرده اند كه اين امر، با عقيده شيعيان اماميه كاملاً مطابقت دارد.
از اين گذشته، بسيارى ديگر از علماى اهل سنّت، مهدى را با نام «محمّد بن حسن عسكرى» معرفى نموده اند و بر اين اساس نام ايشان، هم سان نام جدّشان رسول خدا صلى الله عليه وآله است.
از ميان علماى مذكور، ابوداوود تنها كسى است كه حديث فوق را با سندى كه نام «زائده» در آن به چشم مى خورد، آورده و اين جمله بدان افزوده شده است كه: «پدرش هم نام پدر من است».
علماى شيعه و سنّى، معناى اين بخش از روايت ابوداوود و سند آن را زير سؤال برده اند و به اشكال گوناگون، آن را رد كرده اند.
بنابراين، بحث و بررسى بيشتر اين موضوع، ضرورتى ندارد، زيرا همان گونه كه ثابت شده است، بايد روايات شاذّ و نادر را به كنارى نهاد و احاديث مورد اجماع را ـ كه شك و ترديدى در آن ها راه ندارد ـ مورد استناد قرار داد.
1 . سنن ابى داوود: 2 / 207.