شواهدى بر عدم اتقان برخى بزرگان اهل سنّت
الف) حسين ]بن ذكوان[ معلم بصرى از رجال صحاح سته است. بخارى، مسلم، ترمذى، ابوداوود و ديگران از او حديث نقل مى كنند.1 اين فرد به اقرار بزرگان اهل سنّت در نقل احاديث اضطراب داشته است; يعنى فاقد شرط اتقان بوده است. بنابراين نمى توان بر نقل او اعتماد كرد.
ابوجعفر عقيلى صاحب كتاب الضعفاء الكبير كه از كتب مهم اهل سنّت در جرح و تعديل به شمار مى آيد، نام حسين بن ذكوان را ذكر كرده و در مورد وى مى نويسد:
مضطرب الحديث.2
ذهبى نيز اضطراب وى را پذيرفته است; امّا چون او از رجال صحاح سته است، به دفاع از او مى پردازد و مى نويسد:
الرجل ثقة. وقد احتجّ به صاحبا الصحيحين… فليس من شرط الثقة أن لا يغلط أبداً، فقد غلط شعبة ومالك;3
او مردى ثقه است و صاحبان صحيحين به او احتجاج كرده اند… پس شرط ثقه بودن آن نيست كه فرد هرگز اشتباه نكند; از اين رو به تحقيق شعبه و مالك اشتباه دارند.
اين در حالى است كه ذهبى خود، عدالت و اتقان را شرط ثقه بودن و اعتبار حديث مى داند، با اين حال از كسى كه به «مضطرب الحديث» معروف است دفاع مى كند; چرا كه او از رجال مسلم و بخارى است و خدشه به وى موجب مخدوش شدن صحيحين مى گردد.
ب) ابن ابى داوود از محدّثان بسيار بزرگ اهل سنّت است. برخى از عالمان اهل سنّت او را قدح كرده اند، امّا ذهبى در دفاع از ابن ابى داوود هم به سخنى مانند آن چه در مورد حسين بن ذكوان گفته بود استدلال مى كند. ذهبى درباره وى مى گويد:
ليس من شرط الثقة أن لا يخطئ ولا يغلط ولا يسهو.4
در پاسخ به اين استدلال ذهبى بايد گفت: چنان چه شخصى يك مرتبه دچار غلط يا سهو يا خطا شود استدلال شما صحيح است; زيرا روشن است كه نمى توان قائل به عصمت محدّثان شد و حدِّ ثقه بودن هم عصمت نيست; امّا اگر شخص به نحو حمل شايع صناعى به يكى از اين اوصاف متصف گردد، اتقان وى از بين مى رود و هرگز نمى توان به حديث چنين شخصى اعتماد كرد. گاهى ممكن است كسى در يك حديث يا دو حديث اشتباه كند. اين خطا قابل گذشت است، امّا كسى كه با عنوان «مضطرب الحديث» از او ياد مى شود هرگز قابل اعتماد نيست. بنابراين روشن است كه براى اهل سنّت حفظ حريم صحيحين مهم تر از هر ضابطه اى است و تنها ضابطه حاكم بر فكر عالمان سنّى حب و بغض است; تا آن جا كه يك فرد فاسق يا فاسد العقيده و يا مضطرب توثيق مى شود; صرفاً به اين دليل كه از رجال مسلم و بخارى است. در مقابل فردى كه داراى عدالت و اتقان است مخدوش مى گردد; چون شيعه است، يعنى در واقع ملاك جرح و تعديل نه عدالت و اتقان بلكه هواى نفس است!
1 . تهذيب التهذيب: 2 / 293; تقريب التهذيب: 1 / 215.
2 . الضعفاء الكبير: 1 / 250، شماره 299. هم چنين ر.ك: تهذيب التهذيب: 2 / 293، شماره 599، سير أعلام النبلاء: 6 / 346، شماره 147.
3 . سير أعلام النبلاء: 6 / 346، شماره 147.
4 . همان: 13 / 233.