شواهدى بر عدم عدالت برخى از بزرگان اهل سنّت
الف) در احوالات يحيى بن معين گذشت كه وى مردى شهوت ران و هوس باز بوده است، به طورى كه در مواجهه با زيبارويى از خود بى خود شده است و اعتقاد خود مبنى بر عدم جواز صلوات بر غير پيامبر صلى الله عليه وآله را ناديده انگاشته است. چنان كه پيشتر بيان شد، يحيى بن معين در پاسخ كسى كه از حال و سخن وى اظهار تعجب كرده بود، مى گويد:
نعم صلى الله عليها وعلى كلّ مليح;1
بله صلوات خدا بر او و بر هر زيباروئى ]اعم از زن و مرد[.
اين حال كسى است كه از او به عنوان «شيخ المحدّثين» تعبير مى شود و جرح و تعديل وى مورد اعتماد قرار مى گيرد! امّا آيا واقعاً نگاه كردن عمدى به نامحرم و اظهار علاقه به او كردن و زير پا نهادن اعتقاد در مواجهه با يك زيباروى، منافى عدالت نيست؟!
ب) شخصى در احوالات يحيى بن اكثم مى گويد:
يحيى بن اكثم قاضى القضات حكومت بنو عباس بود. من چند مسأله فقهى داشتم، به خدمتش رفتم و مسائل خود را مطرح كردم. وى سؤالات را جواب مى داد و پنج سؤال از مسائل مرا خوب پاسخ داد. در اين ميان نوجوان زيباروئى وارد شد. وقتى يحيى بن اكثم آن نوجوان را ديد، حواسش پرت و حالش مضطرب شد و ديگر قادر به گفتگو پيرامون مسائل مطرح شده نبود. ]لذا دوستم [داوود گفت: برخيز برويم ]حال او خراب شد و ادراكاتش[ به هم ريخته است.2
ج) در احوالات خطيب بغدادى نوشته اند:
كان سبب خروج الخطيب من دمشق إلى صور: أنه كان يختلف إليه صبي مليح، فتكلّم الناس في ذلك;3
علت رفتن خطيب از دمشق به شهر صور آن بود كه نوجوان مليحى با او رفت و آمد داشت و اين رفت و آمدها موجب حرف و سخن درباره وى گرديد.
د) زاهر بن طاهر شحامى نيشابورى، از بزرگان اهل سنّت و از محدّثان نيشابور بوده است. ذهبى به نقل از كسانى كه در سفر وى به اصفهان همراه او بوده اند نقل مى كند كه زاهر بن طاهر در طول مدت سفر نماز نخواند.4
اين ها موارد معدودى از ميان قضاياى متعدّدى است كه از عدم عدالت بزرگان اهل سنّت حكايت دارد.
1 . سير أعلام النبلاء: 11 / 87 .
2 . همان: 12 / 10; تاريخ الإسلام: 18 / 541.
3 . ر.ك: سير أعلام النبلاء: 18 / 281 ـ 282; تذكرة الحفّاظ: 3 / 1141.
4 . سير أعلام النبلاء: 20 / 11 ـ 12.