پس از شناختى اجمالى پيرامون ائمه علم رجال اهل سنّت، لازم است اندكى ضوابط جرح و تعديل آنان مورد بررسى قرار گيرد. در اين بحث توجه به دو نكته ضرورى است:
نخست آن كه جرح و تعديل راويان اهل سنّت بايد مستند به كلام علما و كتب خود آنان باشد.
دوم آن كه در حكم به وثاقت و يا رد و جرح راويان، اتفاق نظر عالمانِ جرح و تعديل شرط نيست; يعنى وقتى به روايتى از روايت هاى اهل سنّت احتجاج مى كنيم، لازم نيست راويان آن به اجماع علماى جرح و تعديل از راويان مورد وثوق باشند. همين طور مخدوش شدن يك راوى از سوى بعضى رجاليان موجب عدم صحّت استناد به احاديث نخواهد شد; زيرا ـ چنان كه پيش از اين نيز روشن شد ـ در ميان اهل سنّت راويانى كه وثاقتشان مورد اتفاق باشد بسيار نادرند. حتى شخصيت هايى مثل بخارى و مسلم ـ كه اكثر آن ها كتاب آن دو را صحيح ترين كتاب ها پس از قرآن مى دانند ـ وثاقتشان مورد اتفاق نيست. بنابراين براى استناد ما به حديث يك راوى، توثيق وى از طرف دو يا سه نفر از عالمان رجال سنّى كافى است. از طرفى نيز چنان چه در جرح و قدح يك راوى اجماع وجود داشته باشد، به طور قطع نمى توان به حديث وى احتجاج كرد.
هم چنين حديثى كه در ميان فريقين مورد اتفاق باشد حجت است و توثيق راوى آن از سوى چند نفر براى احتجاج كافى است; هر چند اين توثيقات، با جرح تعدادى ديگر معارض باشد.
اما اگر براى احتجاج، اجماع بر وثاقت راوى شرط باشد، ائمه فقه و حديث اهل سنّت از اعتبار ساقط مى شوند، چرا كه بخارى، مسلم، ترمذى، احمد، ابوحنيفه و… همگى اين عالمان ثقه و معتبر نخواهند بود.
در جرح و تعديل هاى اهل سنّت نيز اختلاف هاى عجيبى وجود دارد. به تصريح برخى از عالمان اهل سنّت، عصبيت، هواى نفس و اختلافات مذهبى تأثير ژرفى در جرح و تعديل افراد گذاشته است، به طورى كه با قاطعيت مى توان گفت كه مبنا و ضابطه اى كلى در جرح و تعديل كه بتوان براساس آن با اهل سنّت احتجاج كرد، وجود ندارد.
اهل سنّت براى تصحيح صحاح، به ويژه صحيحين تلاش فراوانى كرده اند و اين امر موجب گرفتارى آن ها در ارائه ضابطه اى روشن براى جرح و تعديل شده است. آن ها از يك سو ادعا مى كنند كه كتاب مسلم و بخارى صحيح ترين كتاب ها پس از قرآن هستند; و از سوى ديگر در اين دو كتاب، با راويانى مواجه هستند كه به كذب، بدعت، تدليس و يا به تشيع رمى شده اند. اگر تشيع و رفض مضرّ به وثاقت بوده باشد، نمى توان به صحّت اين دو كتاب قائل شد و لازمه قول به صحت اين دو كتاب، التزام به وثاقت و عدالت همه راويان آن خواهد بود، حتى اگر آن راوى شيعه باشد.
با اين مقدمه، به بررسى ضوابط جرح و تعديل اهل سنّت مى پردازيم.
اهل سنّت يا اهل بدعت بودن راوى
بنابر نقل ذهبى، اهل سنّت در ابتدا همه روايات را بدون بررسى سندى مى پذيرفتند تا آن كه فتنه و چند دستگى پديد آمد. در اين هنگام قرار بر اين شد، روايات اهل سنّت پذيرفته شود و احاديث اهل بدعت ترك گردد. ذهبى به نقل از ابن سيرين مى نويسد:
لم يكونوا يسألون عن الإسناد حتى وقعت الفتنة، فلما وقعت نظروا من كان من أهل السنة أخذوا حديثه، ومن كان من أهل البدعة تركوا حديثه;1
از سند احاديث سؤال نمى كردند تا اين كه موجب وقوع فتنه شد. آن گاه كه فتنه واقع شد، نظر به راوى مى كردند كه اگر از اهل سنّت بود، حديثش اخذ مى شد و هر كس از اهل بدعت بود، حديثش را ترك مى كردند.
پس به اعتقاد ابن سيرين، يكى از ضوابط قبول حديث آن است كه راوى از اهل سنّت باشد. بر اساس تحقيقات انجام شده معلوم گرديد كه مراد از اهل سنّت، پيروان بنو اميه هستند و ديگران همه اهل بدعت به شمار مى آيند.
طبق اين قاعده، صحيحين مخدوش و بسيارى از روايات اهل سنّت بى اعتبار مى شود. به اعتراف عالمان سنّى، در ميان راويان صحيحين اهل بدعت فراوان هستند.
سيوطى در تدريب الراوى مى نويسد:
أردت أن أسرد هنا من رمي ببدعته ممن أخرج لهم البخاري ومسلم أو أحدهما;2
مى خواهم كسانى را كه رمى به بدعت شده اند نام ببرم. كسانى ]از اهل بدعت[ كه بخارى و مسلم يا يكى از آن دو از آن ها روايت كرده اند.
بر اساس اين قول روشن مى شود كه در ميان راويان كتاب بخارى و مسلم نيز اهل بدعت وجود دارد.
با اين ملاك، اعتبار بسيارى از بزرگان اهل سنّت نيز مخدوش است; چرا كه از نظر برخى عالمان اهل سنّت، آنان دروغ گو و از سران اهل بدعت به شمار مى آيند كه از آن جمله مى توان به مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند قَتاده، ضحّاك، عِكرمه و حسن بصرى اشاره كرد. در ميان اهل بدعت، راويان مهمى به چشم مى خورند كه در عمل، التزام به اين ضابطه را ناممكن ساخته است. على بن مدينى مى گويد:
قلت ليحيى القطّان: إنّ عبدالرحمن قال: أنا أترك من أهل الحديث كلّ رأس في بدعة. فضحك يحيى وقال: كيف تصنع بقتادة؟ كيف تصنع بعمر بن ذرّ؟ كيف تصنع بابن أبي روّاد؟ وعدّ يحيى قوماً أمسكت عن ذكرهم. ثم قال يحيى: «إنْ تركت هذا الضرب تركت حديثاً كثيراً»;3
به يحيى بن سعيد قطان گفتم: همانا عبدالرحمان گفت: من از اهل حديث هر كه را در بدعت بود وا گذاشتم. پس يحيى خنديد و گفت: با قتاده چه مى كنى؟ با عمر بن ذرّ چه مى كنى؟ با ابن أبى روّاد چه مى كنى؟ و همين طور عده اى را نام برد كه من از ذكر آن ها خوددارى مى كنم. سپس گفت: «اگر به همين ترتيب راويان را وا گزارى، احاديث فراوانى كنار خواهد رفت».
1 . ميزان الإعتدال: 1 / 3. هم چنين ر.ك: أحوال الرجال: 1 / 36; الجرح والتعديل: 2 / 28; حلية الأولياء وطبقات الأصفياء: 2 / 278; الحدّ الفاصل: 209; الكفاية في علم الرواية: 150; الكامل في ضعفاء الرجال: 1 / 121; لسان الميزان: 1 / 7.
2 . تدريب الراوى: 1 / 278.
3 . سير أعلام النبلاء: 6 / 387، الكفاية في علم الرواية: 1 / 129، تهذيب الكمال: 21 / 336 ـ 337 و 23 / 509; تاريخ مدينة دمشق: 45 / 20; تهذيب التهذيب: 8 / 317.