4 . سنن نَسائى
ابوعبدالرحمن احمد بن على بن شعيب نسائى، يكى از بزرگان حديثى اهل سنّت در قرن سوم است. وى در سال 215 هجرى در منطقه نساء خراسان به دنيا آمد. او از عالمانى هم چون قتيبة بن سعيد، ابوداوود سجستانى و اسحاق بن راهويه استفاده نمود. وى براى كسب علم و نقل حديث به مكان هايى هم چون خراسان، شام، حجاز، مصر و عراق سفر كرد و در سال 303 هجرى وفات يافت.1
هر چند نسائى و كتاب او از اعتبار بسيارى در نزد اهل سنّت برخوردار است، ليكن برخى از بزرگان درباره شخصيت وى سخنانى گفته اند. در شرح حال احمد بن صالح مصرى كه نسائى او را مورد جرح قرار داده است، علماء اهل سنّت پس از تأكيد بر وثاقت احمد بن صالح مى گويند:
«كلام نسائى ضررى به وثاقت احمد بن حنبل نمى زند;2 چرا كه احمد بن صالح نسائى را از مجلس خود بيرون كرد»،3 كه همين سبب ناراحتى نسائى از وى شد و او را مورد جرح قرار داد.
اين قضيه حاكى از دخالت دادن هواى نفس در جرح و تعديل است.
نكته قابل توجه در زندگانى نسائى داستان اهل شام است كه منجر به مرگ وى شد.
مردم شام در روزگار وى از پيروان بنو اميه بودند. آن گاه كه نسائى به شام رفت، از او خواستند فضيلتى درباره معاويه نقل كند. او در پاسخ گفت: «من براى او فضيلتى نمى شناسم مگر ]آن كه پيامبر در نفرين او فرمود:[ «خدا شكم تو را سير نكند».4 پس از اين سخن، او را در وسط مسجد جامع اموى كتك زدند و كشان كشان از مسجد بيرون بردند و چنان بر شكمش ضربه وارد كرده و بر خصيتين او فشار آوردند كه بر اثر همين ضربات جان سپرد.5
حافظ ابن حجر در تهذيب التهذيب مى نويسد:
فسئل عن فضائل معاوية، فأمسك عنه فضربوه في الجامع، فقال: أخرجوني إلى مكة. فأخرجوه وهو عليلٌ وتوفّى مقتولاً شهيداً;6
از ]نسائى[ در مورد فضائل معاويه سؤال شد. وى از ]نقل فضيلت براى معاويه [خوددارى كرد; لذا او را در مسجد جامع كتك زدند و در حالى كه عليل و مجروح بود، از مسجد بيرون كردند و او جان سپرد.
هر چند نسائى از مدح معاويه خوددارى كرده و طعن هايى نيز نسبت به وى دارد، امّا روشن است كه اين موضوع ربطى به انصاف و حقيقت گويى او ندارد.7 براى پى بردن به شخصيت نسائى همين كافى است كه وى با نقل روايت از عمر بن سعد، او را توثيق كرده است.8 يحيى بن معين ـ كه در عصر خود رئيس المحدثين به شمار مى رفته است ـ در اعتراض به توثيق ابن سعد مى گويد:
كيف يكون من قتل الحسين بن علي رضي الله عنه ثقة؟!9
چگونه ممكن است، قاتل ]امام[ حسين ـ رضى الله عنه ـ ثقه باشد؟!
علاوه بر اين، روايات ضعيف در كتاب نسائى فراوان است. حافظ ابن قيّم10 در كتاب زاد المعاد في هدي خير العباد، به نقل احاديثى از كتاب نسائى پرداخته كه بزرگان اهل حديث در سند، دلالت و يا هر دو جهت خدشه كرده اند.11
شيخ ناصر الدين ألباني نيز در كتاب صحيح وضعيف سنن نسائى، بيش از هشتاد حديث را ضعيف الاسناد دانسته و بيش از سيصد حديث را ضعيف شمرده است.
بنابراين، كتاب نسائى هم خالى از طعن نيست.
1 . تذكرة الحفّاظ: 2 / 698; تهذيب الكمال: 1 / 328، شماره 48.
2 . طبقات الشافعيّة الكبرى: 2 / 8 .
3 . «هذا الخراسانى يتكلم في أحمد بن صالح، لقد حضرت مجلس أحمد، فطرده من مجلسه، فحمله ذلك على أن تكلم ]يتكلم[ فيه»; ميزان الإعتدال: 1 / 104; تهذيب التهذيب: 1 / 35.
4 . وفيات الأعيان: 1 / 77. بر اساس روايات اهل سنّت، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله معاويه را خواست. گفتند: او مشغول خوردن غذا است. آن حضرت براى دومين بار او را طلب كرد. گفتند: در حال خوردن غذا است. سومين بار او را به حضور طلبيد. گفتند: غذا مى خورد! پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: اگر در حال خوردن غذا است، هرگز سير نشود. از آن پس معاويه آن قدر غذا مى خورد كه خسته مى شد، ولى سير نمى شد. شاعرى با تمثل به اين جريان گفته است:
وصاحب لي بطنه كالهاوية *** كأنّ في أمعائه معاوية
ر.ك: يتيمة الدهر: 3 / 465; التدوين فى اخبار قزوين: 2 / 85 . هم چنين ر.ك: شرح نهج البلاغة: 4 / 55. در اين منبع به جاى «امعائه»، «احشائه» آمده است.
5 . ر.ك: تذكرة الحفّاظ: 2 / 700; تاريخ الإسلام: 23 / 109; الوافي بالوفيات: 6 / 257; سير أعلام النبلاء: 14 / 132; وفيات الأعيان: 1 / 77.
در برهه اى از زمان، بنو اميه در شام تبليغات فراوانى بر عليه اهل بيت عليهم السلام به ويژه امير مؤمنان على عليه السلام داشتند. مخالفان به ويژه شيعيان در اين دوره، رنج فراوانى از سوى حاكمان متحمل مى شدند. كسى را كه نامش على بود تازيانه مى زدند و سهم او را از بيت المال قطع مى كردند و خانه اش را بر سرش ويران مى ساختند. امّا به تدريج فشار از مردم برداشته شد و بغض اهل بيت عليهم السلام از دل مردم بيرون رفت و به مرور نام هاى حسن، حسين و فاطمه در اين كشور شايع شد. هر چند كه هم اكنون نيز باقى مانده امويان در شام وجود دارند.
6 . تهذيب التهذيب: 1 / 33، شماره 66. هم چنين ر.ك: البداية والنهاية: 11 / 141; تهذيب الكمال: 1 / 339.
7 . البته ابن حجر عسقلانى و جمعى ديگر، همراه با نسائى تصريح مى كنند كه براى معاويه فضيلتى نيست و ابن تيميّه هم اقرار مى كند كه هيچ روايت صحيح السندى در فضايل معاويه وجود ندارد. ابن تيميّه شخصى بسيار متعصّب است و نسبت به اهل بيت پيامبر عليهم السلام بغض شديدى دارد; از اين رو اقرار به عدم وجود حتى يك روايت صحيح در فضيلت معاويه از سوى چنين كسى بسيار مغتنم است. ر.ك: منهاج السنّة: 4 / 231.
عبدالله بن احمد بن حنبل نيز نقل مى كند كه از پدرم احمد بن حنبل درباره على و معاويه سؤال كردم. پدرم گفت: على دشمنان زيادى داشت، دشمنان او هرچه جستجو كردند از يافتن عيبى در او ناتوان شدند; لذا مردى را كه با او جنگيد (يعنى معاويه را) ستودند، و اين حيله اى بود كه در اين جهت به راه انداختند; فتح الباري: 7 / 81 ; تاريخ الخلفاء: 1 / 175.
8 . ر.ك: سير أعلام النبلاء:4 / 350 ـ 351; تهذيب الكمال: 21 / 360، شماره 4240.
9 . ر.ك: الجرح والتعديل: 6 / 111 ـ 112، شماره 592; تهذيب التهذيب: 7 / 396، شماره 747; تهذيب الكمال: 21.
10 . وى شاگرد ابن تيميه است.
11 . ر.ك: زاد المعاد، فصل «قد روى أنه صلّى الله عليه وآله كان يصوم السبت والأحد كثيراً»: 2 / 78.