نگاهى به علم و دانش دروازه نبوى
با اين حال محقّقان اهل سنّت در كتاب هاى مختلف تفسيرى، حديثى، رجالى، سيره نگارى و تاريخى به مناسبت هاى مختلف به مراتب علمى علىّ بن ابى طالب عليهما السلام پرداخته اند. براى مثال قرآن كريم در آيه كريمه اى مى فرمايد:
(وَتَعِيَهَا اُذُنٌ وَاعِيَةٌ);1
گوش هاى هوشمند فراگير آن ها را درك مى كنند.
همه مفسّران اهل سنّت در ذيل اين آيه مى گويند: منظور از گوش هاى هوشمند فراگير علىّ بن ابى طالب عليهما السلام است و اوست كه براى هر دانش و معرفتى، حقّ و حقيقتى و پند و اندرزى سراپا گوش است و به راستى و خوبى و كمال آن ها را فرا مى گيرد و در آن ها خطا نمى كند و فراموشى ندارد.
هم چنين در كتاب هاى تفسيرى و حديثى اهل سنّت به طرق مكرّر آمده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درباره امير مؤمنان على عليه السلام فرمودند:
اَنا مَدينَةُ العِلْمِ وَعَلِيٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ المَدِينَةَ فَلْيَأْتِ البَابَ;2
من شهر علم هستم و على دروازه آن است; پس هر كه مى خواهد وارد اين شهر شود، بايد از دروازه آن وارد شود.
آن حضرت در سخن ديگرى فرمودند:
اَنَا دارُ الحِكْمَةِ وعَلِيٌّ بابُها;3
من خانه حكمت هستم و على در آن خانه است.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در سخن ديگرى فرمودند:
اَنَا مدينَةُ الفِقْهِ وعَلِيٌّ بابُها;4
من شهر فقه هستم و على دروازه آن است.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله، امير مؤمنان على عليه السلام را مرجع علمى امّت در موارد اختلاف قرار دادند و در حقّ آن حضرت فرمودند:
يا عليُّ! اَنْتَ تُبَيِّنُ لاُمَّتي ما اخْتَلَفُوا فيه مِنْ بَعْدِي;5
اى على! آن چه بعد از من امتم در آن اختلاف خواهند كرد تو بيان مى كنى.
اين همان مقامى است كه خداوند متعال در قرآن كريم براى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قرار داده است، آن جا كه مى فرمايد:
(فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً);6
پس نه، به پروردگار تو سوگند كه آنان ايمان نخواهند آورد مگر اين كه در امور مورد منازعه، تو را حاكم قرار بدهند و در مقابل قضاوت تو، بدون اين كه كوچك ترين تنگى در سينه خود (از ناحيه قضاوت تو) احساس كنند، سر تسليم فرود آورند و به طور كامل تسليم باشند.
آرى، همين مقامى را كه خداوند متعال با اين تأكيدات (كه بر آشنايان با علم بلاغت مخفى نيست) براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله قرار داده است، همان مقام را رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به وجود امير مؤمنان على عليه السلام اِخبار مى فرمايند.
به همين جهت بود كه ابن عبّاس مى گويد:
اگر در مسأله اى از علىّ بن ابى طالب عليهما السلام مطلبى به ما برسد در انتظار گفته فرد ديگرى نخواهيم بود.7
ابن عبّاس در سخن ديگرى مى گويد:
اگر علم را ده جزء كنيم، نُه جزء آن نزد علىّ بن ابى طالب عليهما السلام و يك جزئش بين صحابه و تابعين و ديگر افراد امّت است كه باز علىّ بن ابى طالب عليهما السلام در آن يك جزء با ديگران شريك است.8
حافظ نَوَوى مى گويد: بزرگان صحابه (ابوبكر، عمر، عثمان، عبدالرّحمان بن عوف، سعد بن ابى وقّاص، طلحه، زبير و…) فتاواى امير مؤمنان على عليه السلام را اخذ مى نمودند و در مسائل و مشكلات به ايشان رجوع مى كردند و اين امرى است مشهور كه همه مى دانند.9
ابن حزم اندلسى (كه بدون شكّ از نواصب است و در دشمنى با امير مؤمنان على عليه السلام گوى سبقت را از عدّه زيادى ربوده است) در كتاب الإحْكام فى اُصول الأحكام موارد بسيارى از جهل و نادانى صحابه به احكام شرعى را بيان مى كند و به خصوص از ابوبكر، عمر، عثمان و عايشه نام مى برد و جهل آن ها را در خصوص مواردى روشن مى كند، امّا نسبت به حضرت امير عليه السلام نوشته است:
در حلّ مجهولات به علىّ بن ابى طالب مراجعه مى كردند و ايشان حكم خداوند متعال را براى جُهّال بيان مى فرمودند.10
البته بايد دانست كه عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان نيز نسبت به اين اوصاف وضعيّتى نه مشابه، بلكه به مراتب بدتر از ابوبكر دارند،11اكنون يادآور آيه مباركه قرآن مجيد مى شويم كه چه زيبا فرموده است:
(أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ);12
پس آيا كسى كه به سوى حقّ و واقع هدايت مى كند سزاوارتر است به اين كه از او تبعيّت شود يا كسى كه هدايت نشده است مگر اين كه هدايتش كنند؟ پس براى شما چه مى شود چگونه قضاوت مى كنيد؟
اينك مناسب است كه در پايان اين بحث، قضيه اى را از كتاب صحيح بخارى نقل كنيم كه هم به عدالت و هم به علم ارتباط دارد.
در زمان خلافت ابوبكر اموالى را از بحرين به مدينه آوردند، جابر بن عبداللّه انصارى كه در مجلس ابوبكر حضور داشت، چنين اظهار كرد: قبل از اين كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از دنيا بروند به من وعده فرمودند كه وقتى اموال بحرين برسد فلان مقدار از آن را به تو خواهم داد.
ابوبكر بدون اين كه از جابر شاهد مطالبه نمايد، به صِرف اظهار او، همان مبلغ را به او بخشيد.13
همه مى دانند كه هيچ كس در حقّ جابر، مدّعى مقام عصمت نشده است. امّا فاطمه زهرا عليها السلام با آن مناقب و فضايل زيادى كه خود اهل سنّت در كتاب هاى مختلفشان آن ها را ذكر كرده اند14 و حتّى بر اساس احاديثى كه در فضايل آن صدّيقه وارد شده در صحيح بخارى و ديگر منابع، بعضى از بزرگانشان قائل شده اند كه:
هِيَ اَفْضَلُ مِنَ الشّيخين;
او (يعنى فاطمه زهرا عليها السلام) از ابوبكر و عمر برتر است.
و حال آن كه اين كلام را در حقّ امير مؤمنان على عليه السلام نمى گويند; در عين حال، چنين فاطمه اى با چنين مقاماتى، مدّعى است كه پدرم قبل از رحلتش فدك را به من بخشيده و ابوبكر از او شاهد مى طلبد. جابر بن عبداللّه انصارى فاقد مقام عصمت است، ولى به صرف صحابى بودن (بنابر توجيه شارحان صحيح بخارى) قولش مقبول است; چرا كه مقام جابر بزرگ تر از آن است كه بر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله دروغ ببندد، ولى از فاطمه زهرايى كه داراى مقام عصمت است، شاهد مطالبه مى كند(!!)
خوب است علما و دانشمندان اهل سنّت عقول و افكار خود را روى هم بريزند و تا روز قيامت فكر كنند و ببينند آيا مى توانند توجيه معقول و مقبولى در ارتباط با اين عكس العمل ابوبكر بتراشند؟
آيا جواب قانع كننده اى براى اين دو عكس العمل متفاوت از خليفه اوّلشان با اين دو مورد، خواهند يافت؟
1 . سوره حاقّه: آيه 12.
2 . اين حديث در منابع بسيارى از اهل سنّت آمده از جمله: تهذيب الآثار «مسند امام على عليه السلام»: 105 رقم 173، تاريخ الخلفاء: 135، المعجم الكبير: 11 / 65 رقم 11061، تاريخ بغداد: 4 / 348، 7 / 172، 11 / 204، الاستيعاب: 3 / 1102، فردوس الأخبار: 1 / 76، أُسد الغابه: 4 / 22، الرياض النضره: 2 / 159، تهذيب الكمال: 20 / 485، تاريخ جرجان: 65، تذكرة الحفّاظ: 4 / 1231، البداية والنهايه: 7 / 358، مجمع الزوائد: 9 / 114، اتحاف السادة المتقين: 6 / 224، المستدرك على الصحيحين: 3 / 126 و 127، ترجمة الإمام على عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق: 2 / 464 رقم 984، جامع الأُصول: 8 / 657 رقم 6501، الجامع الصغير: 1 / 415 رقم 2705، الصواعق المحرقه: 189، كنز العمال: 11 / 614 رقم 32978 و 32979، فيض القدير: 3 / 46.
3 . فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام: 138، حديث 203، سنن ترمذى: 6 / 85، تهذيب الآثار «مسند امام على عليه السلام»: 104 حديث 8 ، حلية الأولياء: 1 / 64، مشكاة المصابيح: 2 / 504 حديث 6096، أسنى المطالب: 70، الرياض النضره: 2 / 159، شرح المواهب اللدنيّه: 3 / 129، الجامع الصغير: 1 / 415 حديث 2704، الصواعق المحرقه: 189، كنز العمال: 11 / 600، حديث 32889 و 13 / 147، حديث 36462، فيض القدير: 3 / 46.
4 . ر.ك نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: 10 / 161.
5 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 122، ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق: 2 / 487 و 488 حديث 1007 و 1008 و 1009، كنز العمال: 1 / 615، حديث 32983، حلية الأولياء: 1 / 64.
6 . سوره نساء: آيه 65.
7 . تهذيب الاسماء واللّغات: 1 / 346.
8 . تهذيب الاسماء واللّغات: 1 / 346.
9 . همان: 1 / 346.
10 . الإحكام فى اُصول الأحكام: 244 ـ 248، تهذيب الاسماء واللغات: 1 / 346.
11 . ر.ك: الغدير: ج 6، 7 و 8 .
12 . سوره يونس: آيه 35.
13 . الكواكب الدرارى فى شرح البخارى: 10 / 125، فتح البارى فى شرح البخارى: 4 / 375، عمدة القارى فى شرح البخارى: 12 / 121.
14 . مسند احمد: 6 / 282، الطبقات الكبرى: 8 / 19 تا 30، حلية الاولياء: 2 / 39، 43، المستدرك على الصحيحين: 3 / 151 تا 161، الاستيعاب: 4 / 1893، جامع الاصول: 9 / 125، اُسد الغابة: 7 / 220، تهذيب الكمال: 169، مجمع الزّوائد: 9 / 201 تا 212، الاصابة: 13 / 71، كنز العمّال: 13 / 674، شذرات الذّهب: 1 / 9 و 10 و 15.