شجاعت شيخين و توجيه ابن تيميّه
شرط شجاعت در امام و خليفه مسلمانان از يك طرف، فرار شيخين در مواقف حسّاس از زندگانى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از طرف ديگر، اهل سنّت را دچار گرفتارى كرده است و به فكر و چاره انديشى افتاده اند تا اين كه شيخ الاسلام آنان; يعنى جناب ابن تيميّه كه در چنين مواردى حلاّل مشاكل آنان است(!!) فكرى بكر و چاره اى معقول(!!) انديشيده است. وى در اين زمينه چنين مى گويد:
بدون ترديد ما قائليم كه خليفه و حاكم اسلامى لازم است كه داراى صفت شجاعت باشد; ولى شجاعت بر دو قسم است:
1 . شجاعت قلبى.
2 . شجاعت بدنى.
درست است كه ابوبكر از شجاعت بدنى بى بهره بوده; ولى او داراى شجاعت قلبى بوده و همين مقدار از شجاعت، براى حاكم اسلامى كافى است(!!)
وى در ادامه سخنانش مى گويد:
اگر شما مى گوييد على اهل جهاد و قتال بوده، ما مى گوييم: عمر بن خطّاب نيز اهل قتال و جنگ در راه خداوند بوده است، ولى بايد دانست كه جنگ بر دو قسم است:
1 . جنگ با شمشير.
2 . جنگ با دعا.
عمر بن خطّاب با دعا، در راه خداوند جنگ كرده است(!!)
آن گاه ابن تيميّه براى اثبات شجاعت بدنى ابوبكر بن ابى قحافه ـ در قبال شجاعت ها و مبارزه هاى محيّرالعقول امير مؤمنان على عليه السلام با شرك ورزان ـ به واقعه زير چنگ زده و چنين مى نگارد:
بخارى و مسلم در كتاب خودشان روايتى را اين گونه آورده اند:
عروة بن زبير مى گويد: من از عبداللّه، فرزند عمرو بن عاص پرسيدم: سخت ترين رفتار مشركان با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كدام بود؟
جواب داد: روزى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مشغول نماز بودند كه عُقْبَة بن ابى مُعَيْط آمد و رداى آن حضرت را به دور گردن مباركش پيچيد و به شدّت فشار داد. در همين حال ابوبكر آمده و شانه عُقْبه را گرفت و او را به كنارى زد و گفت: آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد: پروردگار من خداست؟1
ما داورى در اين گفتار ابن تيميّه را به اهل انصاف واگذار مى كنيم.
آن چه گذشت موقعيّت ابوبكر درباره صفت و ويژگى شجاعت بود كه به اجماع اهل سنّت در جانشين پيامبر و خليفه مسلمانان معتبر است.
1 . منهاج السنّة: 8 / 85.