دو راه نصيحت مخالف
اين گفت و گوها و موعظه ها ـ كه تاريخ برخى از آن ها را براى ما بازگو مى كند ـ به چند صورت انجام مى گرفت:
1 . ارسال نامه
امير مؤمنان على عليه السلام نامه هايى به معاويه مى فرستاد. اين نامه ها و پاسخ آن ها حجم بسيارى از كتاب هاى تاريخى را به خود اختصاص داده است. آن حضرت در اين نامه ها حقانيت خود و سركشى و طغيان معاويه را به طور آشكار بيان نمود تا آن جا كه به او مى نويسد:
وقتى مردم مدينه با عثمان بيعت مى كنند و تو در شام از طرف عمر والى آن خطّه شده اى هيچ اعتراضى نمى كنى; بلكه خود را والى عثمان مى دانى در حالى كه اهل شام با عثمان بيعت نكرده اند، اما تو آن ها را به بيعت با عثمان وادار مى كنى به اين دليل كه آن گاه كه مردم مدينه و اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كردند همه مسلمانان در تمامى نقاط مملكت اسلامى موظفند او را به عنوان خليفه بپذيرند.
اكنون همان مردمى كه با عثمان بيعت كرده اند با من بيعت نموده اند، ولى تو بر سركشى خود ادامه مى دهى.1
امير مؤمنان على عليه السلام در اين احتجاج ـ كه مضمون چند نامه آن حضرت عليه السلام به معاويه است ـ او را با مطالب مورد پذيرش در نزد وى محكوم مى كند و هيچ راه فرارى براى او باقى نمى گذارد و تمامى دست آويزهاى او را ابطال مى نمايد و از او مى خواهد كه از عناد و سركشى خود دست بردارد.
اما معاويه هم چنان بر طغيان خود پافشارى مى نمود و مرتّب در نامه هايش به آن حضرت تهمت هاى ناروا مى زد و او را به مبارزه مى طلبيد.
2 . ارسال پيك
دومين راهى كه امير مؤمنان على عليه السلام براى گفت و گو با سركشان برگزيدند، فرستادن كسانى بود كه با آن ها به بحث و مناظره بنشينند و آن ها را متوجه اشتباهشان سازند.
وقتى خوارج پس از جنگ صفين و مكر عمروعاص دست به فتنه زدند و در نهروان جمع شدند، امير مؤمنان على عليه السلام چند نفر را براى بحث با آن ها و آگاه ساختن ايشان فرستاد. يكى از آن ها ابن عباس بود كه با بحث هاى منطقى گمراهى آن ها را آشكار نمود.
وقتى اين نصايح، موعظه ها و روشنگرى ها آن ها را بيدار نساخت خود آن حضرت شخصاً و بدون واسطه با آن ها صحبت كرد.
آن حضرت حتى در ميدان نبرد نيز از اين روشنگرى هاى خود دست برنداشته و تا جايى كه ممكن بود سعى داشتند آن ها را از جنگ منصرف سازند.
1 . رك. وقعة صفين: 29 و العقد الفريد: 3 / 229.