ابن تيميّه در رويارويى با علاّمه حلّى
علاّمه حلى رحمه اللّه مى نويسد:
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أقضاكم علي;
بهترين و برترين قاضى در ميان شما على است.
آن گاه مى گويد:
قضاوت و داورى بر دو پايه علم و تقوا استوار است.
ابن تيميّه در رويارويى با علاّمه حلّى مى گويد:
چنين حديثى ثابت نيست و سند محكمى ندارد كه بتوان به آن استدلال كرد; بلكه اين حديث از نظر سند قوى است كه پيامبر فرمود: «داناترين شما به حلال و حرام معاذ بن جبل است». روشن است كه علم به حلال و حرام بيش از آن كه حلال و حرام را سامان دهد، قضاوت را سامان مى دهد.1
آن گاه مى گويد:
معروف است كه على، علم و دانش را از ابوبكر گرفته است(!!)2 او فتواهاى زيادى بر خلاف صريح آيات و روايات دارد.(!!)3
در آغاز ابن تيميّه گفت: در هفده مورد نظريات على با قرآن و سنّت مخالف است. اما در اين جا مى گويد: فتواهاى بسيارى در مخالفت قرآن و سنّت دارد.
آن گاه مى گويد:
محمّد بن نصر مَرْوَزى كتاب بزرگى نوشته و در آن مواردى را جمع آورى كرده كه مسلمانان نظر على را نپذيرفته اند; زيرا نظر ديگر صحابه بيشتر تابع كتاب و سنّت بوده است(!!)4
ولى حقيقت آن است كه كتاب مَرْوَزى پيرامون مسائلى است كه ابوحنيفه در فتاوا و نظرياتش با اميرالمؤمنين عليه السلام و عبداللّه بن مسعود مخالفت كرده است.
به راستى ميان آن چه كه ابن تيميّه ادعا مى كند و واقعيّت چه ميزان فاصله است؟!
ابن تيميّه در مورد ديگرى مى گويد:
بدون شك عثمان تمامى قرآن را جمع آورى كرده و گاهى تمام آن را در يك ركعت مى خواند، اما درباره على اختلاف است كه آيا تمام قرآن را حفظ كرده است يا نه؟!5
آن گاه مى نويسد:
اگر كسى به دفاع از على بگويد: آن هايى كه به دست على كشته شدند كسانى بودند كه بر امام زمان خود خروج كردند و از طرفى در حديثى صحيح ثابت شده است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله به عمار بن ياسر رضى اللّه عنه فرمود:
تقتلك الفئة الباغية;
«گروه باغيان و سركشان تو را خواهند كشت» و آن ها نيز عمار را كشتند;
ما مى گوييم: در اين قضيه مردم نظريه هاى مختلفى دارند: برخى حديث عمار را قبول ندارند. بعضى باغى را به معناى طالب مى گيرند; اين توجيه ضعيف است. اما اكثر گذشتگان و پيشوايان چون ابوحنيفه، مالك، احمد و ديگران برآنند كه شرايط كشتن گروه بغاة و سركشان فراهم نبوده است.6
بنابراين، ابن تيميّه مى گويد كه به نظر ابوحنيفه، مالك، احمد بن حنبل و ديگران، على حق نداشته با ناكثين، قاسطين و مارقين بجنگد و اين كار خلاف شرع بوده است; زيرا شرايط بغاة در آن ها نبوده تا على با آن ها بجنگد.
و حال آن كه حضرت على عليه السلام از جانب خدا و رسول مأمور به جنگ با ناكثين، قاسطين و مارقين بوده و حديث وارد در اين باره قطعى است.7
ابن تيميّه در جاى ديگرى مى افزايد:
علم پيامبر به واسطه غير على به تمامى شهرهاى اسلام رسيد.8
در اين صورت مولا اميرالمؤمنين عليه السلام هيچ نقشى در نشر تعاليم اسلام، احكام شرع و حقايق دينى نداشته است(!!)
اين سخنان آن چنان سست و واهى است كه ارزش نقد ندارد. مگر نگذشت كه بزرگان اهل سنّت نقل كردند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله درباره على عليه السلام فرمود:
أنا مدينة العلم وعلي بابها;
من شهر علم و دانش هستم و على دروازه آن است؟
آيا علوم شهر نبوى از غير دروازه آن منتشر مى شود؟
1 . منهاج السنّه: 7 / 512 و 513.
2 . همان: 5 / 513.
3 . همان: 7 / 502.
4 . همان: 8 / 281.
5 . همان: 8 / 229.
6 . همان: 4 / 390.
7 . مجمع الزوائد: 7 / 238 و 239، ر.ك: دراسات في منهاج السنّه: 336 ـ 339.
8 . منهاج السنّه: 7 / 516.