تشويش و پريشانى در بيان استدلال
در همان نگاه نخست به سخنانى كه علماى اهل تسنّن و شارحان در مورد «حديث دريچه» بيان داشته اند، پريشانى و اختلاف در بيان استدلال بر كسى پوشيده نيست; بلكه پژوهش گر و محقق درمى يابد كه نظر برخى از آن ها در جايى، با نظر ديگرش در جاى ديگر مغايرت دارد. ما در اين مرحله گفته هاى آن ها را خلاصه مى كنيم و به اختصار مطالبى را بر آن حاشيه مى زنيم تا مطلب به خوبى روشن گردد.
نَوَوى در اين باره فقط چنين گفته است: در اين حديث فضيلت و ويژگى روشنى براى ابوبكر وجود دارد.
او متعرّض مسأله امامت و خلافت نشده است و ادّعا نكرده كه «حديث دريچه» به طور صريح يا به كنايه، به مسأله خلافت دلالت دارد.
ما در پاسخ او مى گوييم: واضح است كه فضيلت وقتى ثابت مى شود كه قضيه مورد نظر ثابت گردد; از طرفى ويژگى داشتن ـ افزون بر تثبيت شدن ـ بستگى دارد به اين كه چنين قضيه اى در حق ديگرى صادر نشده باشد.
خطّابى و ديگران نيز از اين حديث اين دو مطلب را پنداشته اند.
يكى «ويژگى داشتن» و ديگرى «اشاره اى محكم بر استحقاق ابوبكر براى خلافت» به ويژه اين كه ثابت شده است كه اين مطلب در واپسين لحظات زندگى پيامبر صلى اللّه عليه وآله بوده است، آن گاه كه به مردم امر فرمود كه جز ابوبكر كسى پيش نمازشان نشود.
فراتر اين كه برخى واژه «در» را كنايه از امر خلافت دانسته اند و امر به بستنِ آن را كنايه از طلب كردن خلافت.
در پاسخ اين ديدگاه مى گوييم: ادّعاى «ويژگى داشتن» را پيش تر بيان كرديم، اما در مورد «اشاره اى محكم…» بايد بگوييم كه هيچ دليلى بر آن نداريم، جز آن چه از قرينه حاليه پنداشته اند، ولى اين كه بگوييم پيامبر صلى اللّه عليه وآله ابوبكر را به نماز امر كرده، دروغ است.1
از طرفى ديگر، در مورد اين مطلب كه آيا اين «اشاره محكم…» بر اراده حقيقى مبتنى است يا مجازى؟ دو نظريه وجود دارد.
قسطلانى بعد از اين كه دلالت حديث را در موردى مى پذيرد و در مورد ديگرى آن را به «قولى ضعيف» نسبت مى دهد و دو قول را در جايى ديگر اراده معناى حقيقى يا مجازى ذكر مى كند و در ادامه به نقل مورد اختلاف اكتفا مى كند، مى نويسد: گفته شده است كه در اين حديث به صورت كنايه اى به جانشينى ابوبكر اشاره شده است; زيرا اگر از اين حديث معناى حقيقى اراده شود كه هيچ و اگر معناى مجازى اراده شود پس همان كنايه از جانشينى است.
در مورد اين نظريه مى گوييم: اصل در گفتار آن است كه بر حقيقت حمل شود; ولى دلالت حديث بر خلافت، بستگى دارد به اين كه اصل قضيه ثابت شود، آن گاه ثابت شود كه چنين قضيه اى در حق شخص ديگرى ـ جز ابوبكر ـ وارد نشده است.
بنابراين شنيدن اين مطلب از افرادى هم چون ابن حجر عسقلانى جاى شگفتى دارد; زيرا با وجود اين كه ادّعاى مجاز را رد مى كند ـ چنان كه گذشت ـ ورود مثل اين حديث را در حق على عليه السلام اثبات مى كند كه در آينده خواهد آمد. بنابر آن چه گذشت به راستى چگونه ابن حجر عسقلانى در مورد دلالت اين حديث بر امامت سكوت مى كند، اگر چه به جرأت مى توان گفت كه وى خود به چنين دلالتى قائل است.
1 . براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: چگونگى نماز ابوبكر به جاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از همين نگارنده.