موضع گيرى هاى ضد و نقيض
موضع صحابه و تابعين آن ها در جريان غدير و پس از آن و به هنگام روبه رو شدن با حديث غدير تناقضى آشكار دارد; به گونه اى كه در ابتدا ابوبكر و عمر تبريك گفتند و حسان شعر سرود. پس از وفات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گروهى بر آن شهادت دادند و جمع ديگرى بر آن احتجاج كردند.
در مقابل نيز فهرى به نبوت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شك و ترديد وارد نمود.
ابوطفيل چنان وانمود كرد كه گويا ماجرايى در كار نبوده و هيچ نمى داند، آن جا كه مى گويد: از نزد او (اميرالمؤمنين عليه السلام) در حالى كه سخنانش برايم ناخوشايند بود، خارج شدم. با زيد بن ارقم برخورد كردم و به او گفتم: از على شنيدم كه چنين و چنان ادعا مى كند!
زيد گفت: مگر تو نمى دانى؟ من خودم از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه در مورد او چنين مى فرمود.1
گروهى نيز همه را كتمان كردند و امام عليه السلام آنان را نفرين كرد كه از جمله آن ها عبدالرحمان بن مدلج، جرير بن عبداللّه بجلى، يزيد بن وديعه، زيد بن ارقم، انس بن مالك و براء بن عازب هستند.
احمد بن حنبل از عبدالرحمان بن ابى ليلى نقل مى كند كه او در محل رحبه حضور داشت. امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
انشد اللّه رجلاً سمع رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وشهد يوم غدير خم إلاّ قام;
هر كس را كه در روز غدير شاهد سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بوده سوگند مى دهم كه برخيزد.
دوازده نفر برخاستند و گفتند: هنگامى كه پيامبر دست او (اميرالمؤمنين عليه السلام) را گرفته بود ما وى را ديديم و شنيديم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله;
خدايا! بر هر كه او را ولى خود مى داند، ولى باش و هر كس را كه با او دشمنى مى كند دشمن بدار و ياورش را يار باش و آن كس كه او را خوار كند ذليل نما.
اما سه نفر از جا برنخاستند. پس حضرت (اميرالمؤمنين عليه السلام) آن ها را نفرين كرد و هر سه به آن نفرين مبتلا شدند.2
و در روايتى كه ابن اثير نقل نموده اين گونه آمده است: عدّه اى اين مطلب را كتمان كردند. پس هيچ يك از دنيا نرفتند مگر آن كه كور شده يا به بلايى سخت مبتلا گشتند.3
و در روايت متقى هندى نيز چنين آمده است: گروهى اين مطلب را كتمان كردند و همگى پيش از مردن كور شده و پيسى گرفتند.4
راوى ديگرى مى گويد: نزد زيد بن ارقم رفتم و به او گفتم: خويشاوندى دارم كه از تو حديثى درباره على عليه السلام در روز غدير براى من نقل كرده است. دوست دارم اين حديث را از خود تو بشنوم.
زيد گفت: شما اهل عراق هستيد و مسائلى بين شما هست (كه من نمى توانم مطلبى بگويم).
به او گفتم: از جانب من نگران نباش (و بگو).
او بعد از آن كه مطمئن شد، گفت: آرى، درست است . ما در منطقه جحفه بوديم كه… .5
ديگرى نقل مى كند كه به سعد بن ابىوقّاص گفتم: مى خواهم مطلبى بپرسم، اما از تو بيم دارم.
سعد گفت: من كه عموى تو هستم! پس هر چه مى خواهى بپرس.
راوى گويد: به او گفتم: تو موقعيت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را در روز غدير و در ميان خودتان گفتى كه… .6
شخص ديگرى گويد كه به زهرى گفتم: از اين ماجرا ـ غدير ـ در شام سخن مگو كه دو گوش تو، از دشنام به على پر خواهد شد.
او در پاسخ گفت: سوگند به خدا! من فضايل و مناقبى از على مى دانم كه اگر بازگو مى كردم مرا مى كشتند.7
1 . مسند احمد: 4 / 370، الخصائص: 100، البداية والنهايه: 7 / 346، الرياض النضره: 2 / 223.
2 . مسند احمد: 1 / 119.
3 . اسد الغابه: 4 / 321.
4 . كنز العمّال: 15 / 115.
5 . مسند احمد: 4 / 368.
6 . كفاية الطالب: 62.
7 . أسد الغابه: 1 / 8 .