بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه ربّ العالمين، والصّلاة والسّلام على سيّدنا ونبيّنا محمّد وآله
الطيّبين الطّاهرين، ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين.
پيش گفتار
در سال 1410 هجرى قمرى برابر با 1369 هجرى شمسى، به مناسبت هزار و چهارصدمين سال برپايى واقعه غدير به همّت برخى مؤسّسات شيعى خارج از ايران، همايش بين المللى بزرگى در لندن برگزار شد. در آن همايش انديشمندان و صاحب نظران نامور بسيارى از كشورهاى جهان حضور داشتند. نوشتارى كه اكنون پيش روى شماست; يعنى غدير آخرين جايگاه اعلام عمومى به همين مناسبت و به منظور قرائت در اين همايش جهانى نگارش يافته است.
البته متن حاضر به عنوان پيش گفتار آن پس از برگزارى همايش و خطاب به شركت كنندگان و دست اندركاران برپايى آن نگاشته شده است:
توفيقى حاصل شد كه ما نيز در همايش بزرگ داشت غدير حضور يابيم و پاى سخن برخى از بزرگان دانش و انديشه نشسته و بهره اى گيريم و استفاده ببريم; از اين رو لازم مى دانم پيش از هر سخن از تمام زحمات و تلاش هاى مادى و معنوى به عمل آمده در راه برگزارى اين محفل فرهنگى و از استقبال و پذيرايى نيكوى برگزار كنندگان آن تقدير و تشكر نمايم.
با اين حال احساس مسئوليت مرا بر آن مى دارد كه نكاتى چند را نيز پيرامون اين همايش و مقالات و سخنان ارائه شده در آن متذكر شوم و اميد آن دارم كه به اين وسيله، بارى را كه بر دوش خود احساس مى كنم به مقصد رسانده و وظيفه خويش را به انجام رسانم.
چنان كه نيك مى دانيم اين همايش به نام «همايش امام على عليه السلام و بزرگ داشت چهاردهمين قرن برپايى غدير» و به همين مناسبت فرخنده برگزار شد. ما نيز به اين محفل دعوت شده بوديم و مقالات و سخنان خويش را نيز به همين مناسبت آماده كرده بوديم.
پرواضح است كه مقصد و مقصود نهايى از برپايى چنين گفتمانى بيان و تبيين حقايق و واقعيت هايى مرتبط با واقعه عظيم غدير خم خواهد بود.
اما متأسفانه تريبون همايش به صحنه طرح آرا و نظرياتى كه جايگاه طرح آن ها زمان و مكان ديگرى بود تبديل گشت، گرچه اين نظرات نيز از حس دينى برخاسته بود; آن چنان كه جناب مستطاب آقاى سيد مرتضى عسگرى نيز بدان اشاره نمودند.
امّا اگر برگزار كنندگان اين همايش بين المللى از تحوّل موضوع گفتمان از «غدير خم» به «وحدت بين فرق اسلامى» آگاهى داشته اند، چگونه است كه به اطلاع ميهمانان و دعوت شدگان نرسانده اند تا همگى موضوع سخن و نوشتار خويش را بر اساس آن تنظيم كنند، نه آن كه فقط برخى چنين كنند و اگر برگزار كنندگان نيز از اين تغيير آگاه نبوده اند، چگونه و چرا چنين تغييرى صورت گرفته است؟
اينك نكاتى را پيرامون سخنان برخى فضلا و اساتيد گرامى بيان مى كنيم.
در اين همايش، جمعى از آقايان محترم كه در سخنان خويش به مسأله وحدت بين فرقه هاى اسلامى پرداختند. برخى فقط به دعوت ديگران به اين امر اكتفا نموده و راهكارى براى ارائه نداشتند و برخى نيز راهكارهايى را مطرح فرمودند كه البته آن چه را كه هر يك از اين آقايان ارائه نمود ـ آقاى سيد مرتضى عسگرى، شيخ محمّد مهدى شمس الدين و شيخ بوطى ـ با ديگرى تفاوت اساسى و مبنايى داشت.
در اين ميان طرح ديگرى نيز وجود دارد كه اى كاش قبلاً آماده كرده و اجازه قرائت در همايش را مى يافت. اين طرح را نگارنده، از جدّ عظيم الشأن مرجع بزرگ شيعه، آيت اللّه العظمى سيد محمّد هادى ميلانى رحمه اللّه اخذ كرده ام و اكنون در منظر ديد و انديشه شما قرار مى دهم و بر شماست كه آن چه را نيكوتر است برگزينيد كه اين فرمان خدا در كتاب عزيزش است كه فرمود:
(فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ);1
پس بندگان مرا مژده ده; همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند.
همگى نيك مى دانيم كه قرآن كريم مسلمانان را به وحدت فراخوانده و از اختلاف و جدايى بر حذر داشته است، آن جا كه خداى متعال فرموده است:
(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا);2
همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و از تفرقه بپرهيزيد.
و پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه وآله ـ كه به تعبير قرآن (بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ)3 بر مراعات حال مؤمنان حريص و شفقت مهربانيش بر آنان زبانزد و آشكار بود و به خوبى مى دانست پس از وفاتش چه خواهد شد ـ فرموده:
ستفترق اُمّتي على ثلاث وسبعين فرقة…;4
پس از من به زودى امتم 73 گروه خواهند شد… .
همگان را به وحدت و يكپارچگى امر فرموده و از جدايى و تفرقه بر حذر داشته اند.
حال با توجّه به اين كه آن حضرت مى دانستند كه پس خود چه خواهد شد و نسبت به امت كمال شفقت را داشتند و همگان را از تفرقه و جدايى بر حذر داشته اند، آيا مى شود باور كرد كه خودشان راهكارى پيش روى امت قرار نداده و آنان را براى رسيدن به مقصد كه همانا هدايت و رستگارى و نجات در آخرت است، راهنمايى نكرده باشند؟
آيا مى شود باور كرد كه آيه مباركه (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا)5 را تفسير نكرده و مصداق «حبل اللّه» را كه مراد خداوند متعال است معيّن نكرده باشند؟
اگر آن حضرت راه را ارائه فرموده و آيه مباركه را تفسير نموده باشند كه تفسير ايشان نيز وحى الهى است كه فرمود:
(وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى).6
آيا درست است كه به گفته ديگران گوش دهيم و يا دور خود جمع شده و براى اسلام و مسلمانان از خودمان فكر كنيم؟
حال اگر ما اهميّت و ضرورت وحدت اسلامى را از سخن گفتن درباره حديث غدير و دلالت آن بر امامت و ولايت برتر مى انگاريم و معتقديم كه علم كلام موجب تفرقه بين مسلمانان است ـ آن گونه كه آقاى شيخ محمّد مهدى شمس الدين بيان كرد ـ و گويا كه بزرگان شيعه و اهل سنّت، زندگى خود را در مباحثى كه هيچ ثمرى نداشته گذرانده و هم چنان مى گذرانند; چرا به خدا و رسولش مراجعه نمى كنيم تا راه وحدت ميان مسلمانان را از كتاب و سنت اخذ كنيم با آن كه خداى سبحان در هر امر مورد اختلافى به رجوع به اين دو فرمان داده و فرموده است كه:
(فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ);7
پس هر گاه در امرى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر او باز گردانيد.
و آن گاه درباره آن چه از آن حضرت رسيده فرموده:
(وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا);8
و آن چه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و از آن چه شما را باز داشته، خوددارى كنيد.
آرى، رسول اللّه راه را نشان داده اند و به امت وصيت فرموده اند.
حديثى داريم كه همگى آن را روايت مى كنيم; امّا چه خوب است بياييم همگى به آن عمل كنيم! رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمودند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي وقد نبّأني اللطيف الخبير أنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما;
من دو چيز گران بها در ميان شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم; مادامى كه به آن ها تمسك كنيد، هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد. به راستى كه خداوند آگاه و داناى رازها به من خبر داد كه اين دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من چگونه با آن ها رفتار مى كنيد.
حديث ثقلين را مسلم نيشابورى، احمد بن حنبل، ترمذى، و بسيارى ديگر نقل كرده اند.9 با كمى تأمّل مى يابيم كه اين حديث به روشنى تفسير «حبل اللّه» را براى ما بيان مى دارد، به خصوص كه در برخى از عبارت هاى ديگر اين روايت آمده است كه حضرت فرمودند:
ما إن اعتصمتم بهما;
مادامى كه به آن دو تمسّك كنيد.
افزون بر اين، از پيشواى ششم امام صادق عليه السلام نيز در ذيل اين آيه روايت شده كه فرمودند:
نحن حبل اللّه;10
ما همان حبل الهى هستيم.
اگر نيك بنگريم مى يابيم كه به يقين اين حديث بهترين نقطه اشتراك و قدر جامع تمام امت اسلام است و از اين روست كه به پيروان فرقه هاى ديگر مى گوييم ـ چنان كه آقاى سيّد مصطفى جمال الدين در قصيده خود گفتند ـ قدم در طرف نزديك شدن با ما بگذاريد، ما به شما نزديك خواهيم شد.
اينك نكاتى درباره طرح وحدت شيخ بوطى لازم است به عرض برسانم:
ايشان در سخنان خود، بر حديث غدير هيچ اشكالى نداشت، نه در سند و نه در دلالت آن; ما بدين جهت از او متشكريم; زيرا برخى از علماى فرقه او حاضر نشده اند حديث را روايت كنند و بعضى نيز عبارات آن را تحريف نموده و جمعى دلالت آن را انكار كرده اند; بلكه يكى از آنان حتى حضور حضرت امير عليه السلام را روز غدير خم منكر شده است!
هم چنين جناب شيخ بوطى بر وجوب محبت اهل بيت عليهم السلام تأكيد نمود كه البته اين موضوع به دليل و برهان نيازى ندارد و نشانه اسلام به شمار مى آيد.
هم چنين جناب شيخ بوطى اقتدا به اهل بيت عليهم السلام را لازم و ضرورى دانست و گفت لازمه هر محبتى اطاعت از محبوب است كه «إنّ المحب لمن يحبّ مطيع».
سپس معلوم شد كه اين مطالب خوب را به جهت زمينه سازى براى كلام بعدى خود مطرح نموده، وى گفت:
واللّه، لو خالف علي أبا بكر لتابعناه ولكنّه بايع أبا بكر;
به خدا سوگند، اگر على با ابوبكر مخالفت مى كرد ما نيز از او پيروى مى كرديم، ولى او با ابوبكر بيعت كرد.
پس شما كه شيعيان على هستيد نيز بايد تبعيّت كنيد و اين است معناى وحدت.
پاسخ ما اين است كه درست است كه امير مؤمنان على عليه السلام در مقابل آن چه سقيفه از او ستاند، سكوت اختيار كرد; اما آيا گمان مى بريد سكوت آن حضرت به معناى بيعت و رضايت اوست؟
چنان كه مى دانيد و در مباحث فقهى نيز به اثبات رسيده كه سكوت اعم از رضايت و عدم رضايت است، جز در يك يا دو مورد خاص.
جناب شيخ بوطى در ادامه تلاش نمود بر تئورى سكوت اميرالمؤمنين عليه السلام در قبال ماجراى سقيفه، شواهدى نيز ارائه نمايد و در اين راستا به موضع خيرخواهانه حضرت على عليه السلام به هنگام اقدام ابوبكر و عمر براى جنگ و خيرخواهى آن بزرگوار براى عثمان هنگامى كه در محاصره مسلمانان قرار گرفته بود اشاره نمود.
اما جناب شيخ بوطى از اين نكته غافل شده اند كه خيرخواهى و نصيحت كسى كه مشورت در كارى را مى طلبد شأن هر مسلمان; بلكه هر انسان خردمند است و اين نيز به معناى رضايت از اشخاص و پيروى و موافقت با آنان نيست.
البته جنابِ شيخ از خوددارى امير مؤمنان على عليه السلام از بيعت با ابوبكر كه تاريخ نگاران بر آن هم نظرند، هيچ سخنى به ميان نياورد، همان گونه كه در خطبه شقشقيه گوشه هايى از اين ماجرا به روشنى توسط خود اميرالمؤمنين عليه السلام بيان شده است.
علاوه بر اين جا دارد كه به جناب شيخ بگوييم: درباره فاطمه زهرا عليها السلام چه مى گوييد؟ همو كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وى را پاره تن خويش معرفى كرد ـ كه به سبب صحّت اين روايت و متفق بودن راويان بر آن، برخى بزرگانِ حديث هم چون سهيلى و قرطبى با استناد به اين حديث آن بانو را از تمامى اصحاب پيامبر برتر و افضل دانسته اند ـ آيا آن عزيزِ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به خلافت ابوبكر رضايت داشته است؟
مگر در حديث صحيحى نيامده كه
من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية;11
هر كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.
پس امام آن بانو كه بوده است؟
مگر مدعاى شيخ اين نيست كه به خدا سوگند! اگر على عليه السلام با ابوبكر مخالفت مى كرد به يقين ما هم به او اقتدا مى كرديم؟
خوب ما هم مى گوييم: به خدا سوگند! نظر على عليه السلام همان نظر فاطمه عليها السلام بوده، اگر فاطمه عليها السلام با ابوبكر بيعت مى كرد ما نيز به يقين به او اقتدا مى كرديم.
وى در تكميل طرح خويش گفت:
وإنّ عليّاً حارب معاوية ونحن مع علي في حربه مع معاوية;
و به راستى على با معاويه جنگيد و ما نيز با على هستيم در جنگ او با معاويه.
پس اختلاف در كجا است كه نياز به وحدت و ترك اختلاف داريم؟
وى گفت:
منطقة الخلاف من الحسن المجتبى إلى الحسن العسكري، وهذا الاختلاف اجتهادي;
محل خلاف بين ما و شما از حسن مجتبى تا حسن عسكرى است و اين اختلاف اجتهادى است و نبايد باعث تفرقه مسلمانان شود.
عجب(!!) ائمّه ما باعث اختلاف هستند؟!
بايد گفت كه حديث «إنّي تارك فيكم الثقلين…» به همراه حديث «الأئمة من بعدي اثناعشر…»12 ـ با آن كه همگى بر صحت آن هم نظرند و باز هم عده اى از اهل سنّت پس از نقل آن، خود را به زحمت انداخته و سعى نموده اند معناى آن را به تحريف بكشانند ـ دليلى است روشن و استوار بر امامت دوازده امام از ذريه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله.
البته احاديث بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه جناب مستطاب آقاى عسگرى در سخنانشان به برخى از آن ها اشاره فرمودند.
پيروى از دوازده امام و اقتداى به ايشان در تمام امور دينى و دنيوى وصيت و سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است و يگانه راهى است كه رسول خدا براى رستگارى و نجات امت ارائه فرموده و اين سخن كه «امامت اينان مسأله اى اجتهادى است و به همين سبب مورد اختلاف قرار گرفته» سخنى به دور از انصاف و عدل است.
آقاى بوطى در ادامه طرح وحدت خود گفت:
ولو أنّ المهدي الّذي تقولون به ظهر وأسّس الدولة الإسلامية لبايعناه مثلكم;
اگر آن مهدى كه به او عقيده داريد آشكار شود و دولت اسلامى تأسيس كند البته ما نيز مانند شما با او بيعت خواهيم كرد.
جا دارد گفته شود كه امام مهدى عليه السلام دوازدهمين امام از امامان اهل بيت عليهم السلام است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آنان را قرين قرآن قرار داده و تصريح فرموده كه آنان و كتاب خدا از يك ديگر جدايى ندارند تا روز حشر كه اين موضوع نيز از جمع بين دو حديث فوق ـ حديث «إنّي تارك فيكم الثقلين…» و حديث «الأئمّة من بعدي اثناعشر…» ـ به دست مى آيد.
البته حضرت مهدى، امام دوازدهم ما عجل اللّه تعالى فرجه الشريف زنده است و هم اكنون بر روى زمين زندگى مى كند كه اعتقاد به زنده بودن او نيز به شيعيان امامى اختصاص ندارد و گروه بسيارى از بزرگان اهل سنّت به اين موضوع اعتراف نموده و درباره آن بزرگوار كتاب ها نگاشته اند.
اكنون، بايد از شيخ بوطى سؤال شود كه: اگر امامت ائمه از حسن مجتبى تا حسن عسكرى عليهم السلام را قبول ندارد، آيا بنى اميه، بنى مروان و بنى العباس را به امامت مى پذيرد؟
آيا به امامت يزيد كه جمعى از اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به خاك و خون كشيد و ديگر دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه پس از وى بر مسند حكومت نشسته اند معتقد است و باز هم سخن از وجوب محبت اهل بيت و اقتدا به آنان را زمزمه مى كند؟
در پايان، آن چه بيان شد نكاتى نسبت به اين همايش است و اين چند صفحه، راهكارى براى وحدت بود كه خدمت برادران فاضل و دانشمند تقديم گرديد تا كسى نگويد در حالى كه مسلمانان در مواجهه با دشمن و در خطر هستند، نگارنده سخن از تفرقه و اختلاف به ميان مى آورم; بلكه معتقدم وحدت ميان مسلمانان امرى لازم و ضرورى است; اما بايد چگونگى آن مورد بحث و بررسى قرار گيرد و نمى توان در چنين مسأله مهمى بر پايه آرا و نظرات غير علمى عده اى سخن گفت ـ كه بنابر آن چه در تاريخ مى بينيم ـ به ويژه تاريخ معاصر ـ مسلمانان در همه جوانب و در برابر هر دشمن مشتركى، اتحاد و يگانگى خود را حفظ مى كنند ـ بلكه بايد اين موضوع به طور دقيق و علمى مورد كنكاش قرار گيرد و تمام جوانب آن به گفت و گو گذاشته شود تا راهكارى كه از آن به دست مى آيد بر اساس مبانى همگان، مورد قبول واقع شود و پس از مطرح شدن در جامعه پايدار بماند.
در پايان براى برگزاركنندگان اين همايش موفقيت و براى شركت كنندگان آن توفيق خدمت را اميد دارم.
22 ذى حجه 1410 هـ
على حسينى ميلانى
1 . سوره زمر: آيه 17 و 18.
2 . سوره آل عمران: آيه 103.
3 . سوره توبه: آيه 128.
4 . ر.ك: فيض القدير: 5 / 490، مناقب آل ابى طالب: 2 / 270.
5 . سوره آل عمران: آيه 103.
6 . سوره نجم: آيات 3 و 4.
7 . سوره نساء: آيه 59.
8 . سوره حشر: آيه 7.
9 . صحيح مسلم: 7 / 122 و 123، مسند احمد: 3 / 14، 5 / 182 و 189، سنن ترمذى: 5 / 329، المستدرك على الصحيحين: 3 / 110 و 148، مجمع الزوائد: 9 / 162 و 163، المصنّف ابن ابى شيبه: 7 / 176.
10 . المحتضر: 327، تفسير فرات: 90، حديث 73، تفسير ثعلبى: 3 / 163، شواهد التنزيل: 1 / 169.
11 . الملل والنحل: 1 / 192، شرح المقاصد: 2 / 275.
12 . حديث «الائمة من بعدي» يا «الخلفاء من بعدي اثنا عشر» از احاديث قطعى است.