به روايت على عليه السلام
تِرمذى اين حديث را به دو طريق از على عليه السلام و به طريقى ديگر از عبداللّه بن احمد نقل كرده است.
سند يكم: تِرمذى به ضعف اين سند اشاره كرده است كه ما به دو دليل اين سند را نمى پذيريم:
نخست اين كه على بن حسين عليهما السلام، از على بن ابى طالب عليهما السلام بدون واسطه نمى تواند حديث نقل كند; و واسطه بين اين دو ذكر نشده است. بديهى است كه چنين مطلبى در مذهب اهل سنّت باعث ضعف و بى اعتبارى حديث خواهد بود.
دوم اين كه وليد بن محمّد موقرى در حديث تضعيف شده است. به گوشه اى از اظهار نظرهاى رجال شناسان در مورد وليد بن محمّد توجه نماييد:
ابن مَدِينى درباره او مى گويد: وى در نقل حديث ضعيف است و نبايد حديثش نوشته شود.
جوزجانى مى گويد: او ثقه و مورد اعتماد نيست و از زُهْرى تعدادى حديث نقل كرده است كه پايه و اساسى ندارند.
ابو زُرعه در مورد وليد مى گويد: او ليّن الحديث1 است.
ابو حاتِم در مورد وليد اين گونه اظهار نظر مى كند: او در نقل حديث ضعيف است.
نَسائى در توصيف وليد گويد: او ثقه و مورد اعتماد نيست و حديث او ناشناخته است.
ابن خُزَيمه نيز با عبارت «حديث وليد قابل استناد نيست» به توصيف او پرداخته است.
ابن حبّان درباره او مى گويد: وليد از زُهْرى احاديث جعلى و ساختگى نقل كرده است.
ابن مَعين فراتر رفته و در ضمن روايتى از او مى گويد: وليد بسيار دروغ گو است.
البته ديگر رجال شناسان نيز چنين مطالبى را در توصيف او گفته اند.2
همان گونه كه اشاره شد، در اين سند، وليد اين حديث را از زُهْرى نقل مى كند. يادآور مى شويم كه ما شرح حال زُهْرى را در پژوهش هاى گذشته ذكر كرده ايم و تكرار نمى كنيم.3
سند دوم: تِرمذى در اين سند، اين حديث وارونه را از شَعْبى، از حارث، از على عليه السلام نقل كرده است. ابن ماجه نيز از همين طريق به نقل آن پرداخته است.
طبيعى است كه براى صحّت و سقم اين سند، ضرورت دارد كه راويان آن بررسى شود. يكى از راويان آن شَعْبى است. ما شرح حال او را در پژوهش هاى پيشين خود آورده ايم.3
راوى ديگر اين حديث وارونه حارث بن عبداللّه اعور است. اينك به نظرات برخى از رجال شناسان پيرامون وى اشاره مى كنيم:
ابوزُرعه در مورد حارث مى گويد: حديث او قابل استناد نيست.
ابوحاتِم او را اين گونه توصيف مى كند كه حارث از نظر نقل حديث قوى نبوده و از افرادى نيست كه به حديثش بتوان اعتماد كرد.
نَسائى مى گويد: او در نقل حديث قوى نيست.
دارقُطْنى نيز اين گونه اظهار نظر مى كند: حارث در نقل حديث ضعيف است.
ابن عدىّ در مورد حارث مى گويد: همه رواياتى را كه او نقل مى كند شاذ بوده و مشهور نيستند.
هم چنين برخى از علما او را به دروغ گويى وصف كرده اند. فراتر اين كه از شَعْبى ـ كه از حارث روايت مى كند ـ نقل شده است كه در مورد او مى گويد: حارث بسيار دروغ گو بود!
پس بسيار واضح است كه همين مطلب در نزد اهل تسنّن مورد اشكال است كه چگونه شَعْبى او را تكذيب مى كند، آن گاه از او روايت مى نمايد؟! چرا كه همين امر موجب بى اعتبارى خود شَعْبى نيز خواهد بود.
گفته شده كه حارث در داستان هايش دروغ پردازى مى كند، نه در حديث. و تنها به دليل افراط در دوستى على عليه السلام بر او ايراد گرفته شده است!4
با توجّه به آن چه بيان شد، اگر اين گونه باشد، در واقع بى اعتبارى شَعْبى ثابت مى شود; چرا كه افراط در دوستى على عليه السلام نه موجب بى اعتبارى مى شود و نه جايز است كه وى را به كذب وصف كنند. از اين رو است كه مى بينم بسيارى از علما به وثاقت حارث تصريح كرده اند.
در اين صورت، به بررسى وضعيّت دو راوى كه از شَعْبى نقل مى كنند نيازى نيست; چرا كه طبق نقل ابن ماجه، يكى از راويان حديث، حسن بن عماره است كه علما و رجال شناسان در مورد او چنين اظهار نظر كرده اند:
طيالسى مى گويد كه شعبه گفت: نزد جرير بن حازم برو و به او بگو كه براى تو روايت كردن از حسن بن عماره حلال نيست; زيرا كه وى دروغ مى گويد.
ابن مبارك نيز در اين زمينه مى گويد: به نظر من شعبه و سُفيان، حسن بن عماره را تضعيف كرده اند و با توجه به گفته آن ها، احاديث او را ترك كردم.
ابوبكر مروزى در مورد حسن بن عماره، از احمد بن حنبل اين گونه نقل كرده است: او متروك الحديث است.
عبداللّه بن مَدينى از پدرش نقل مى كند كه حسن بن عماره حديث جعل مى كرد.
ابو حاتِم، مسلم، نَسائى و دارقُطْنى در مورد حسن بن عماره اين گونه گفته اند: او متروك الحديث است.
نسائى در جايى ديگر مى گويد: وى ثقه و مورد اعتماد نبوده و حديثش نوشته نمى شود.
ساجى در مورد حسن مى گويد: او ضعيف و متروك است. اهل حديث بر ترك نقل حديث از او اتّفاق نظر دارند.
جوزجانى مى گويد: حديث او بى اعتبار است.
ابن مبارك از ابن عُيَيْنَه نقل مى كند كه هر گاه مى شنوم حسن بن عماره از زُهْرى حديث نقل مى كند، انگشتانم را بر گوش هايم مى گذارم.
ابن سعد در مورد حسن مى گويد: او در نقل حديث ضعيف بود.
يعقوب بن شيبه گويد: او متروك الحديث بود و ابن حبان مى گفت: گرفتارى حسن اين بود كه احاديث راويان مورد اعتماد را تدليس مى كرد.
سهيلى درباره حسن بن عماره ادّعاى اتفاق نظر مى كند و مى گويد: به اجماع علما او در نقل حديث ضعيف است.5
با توجّه به اين بررسى، وضعيت فردى كه ابن ماجه از او روايت كرده اين گونه است! سُفيان نيز با آگاهى از وضعيّت او از وى روايت نقل كرده است; اما وقتى كه سُفيان او را تضعيف مى كند، پس چگونه از او روايت مى نمايد؟!
آيا اين مطلب، موجب بى اعتمادى به سُفيان و بى اعتبار شدن تمامى رواياتى كه از حسن بن عماره نقل كرده نمى شود؟! اين حديث نيز از آن موارد است.
سند سوم: سومين سند براى نقل اين حديث وارونه، همان روايت عبداللّه است. اين روايت از سه جهت قابل بررسى است:
نخست. اين حديث، از جمله مواردى است كه احمد ـ بنا به دلايلى كه گذشت ـ آن را نقل نكرده است.
دوم. يكى از راويان اين سند، حسن بن زيد است. ابن مَعين مى گويد كه او در نقل حديث ضعيف است.
ابن عدىّ مى گويد: احاديثى را كه حسن بن زيد از پدرش نقل كرده، ناشناخته تر از احاديثى است كه از عِكْرَمه نقل كرده است.6روشن است كه اين حديث نيز از همان احاديث است.
سوم. متن اين حديث داراى عبارت «وشبابها» است كه فقط به اين سند اختصاص دارد و به طور قطع دروغ است.
1 . ليّن الحديث: آن راوى كه به آسانى از فرد غير معتبر حديث نقل مى كند.
2 . تهذيب التهذيب: 11 / 131 و 132.
3 و 3 . براى آگاهى از شرح حال زُهْرى و شَعبى، ر.ك: خواستگارى ساختگى: 73 ـ 83 ، و 59 ـ 62، از همين نگارنده.
4 . براى آگاهى از تمام موارد بيان شده در شرح حال حارث; ر.ك: تهذيب التهذيب: 2 / 134 و 135.
5 . براى آگاهى از تمام موارد بيان شده در شرح حال حسن بن عماره; ر.ك: تهذيب التهذيب: 2 / 277 ـ 280.
6 . تهذيب التهذيب: 2 / 256.