تصريحاتى درباره اين حديث
همان گونه كه گفته شد، اين حديث جعلى و ساختگى است; به طورى كه جمعى از بزرگان، رجال شناسان و علماى اهل سنّت هم چون: ابن عَدى، ابن جوزى، ذهبى و ابن حجر عسقلانى ناچار شده اند به اين حقيقت تصريح كنند. ما در ابتدا عبارت ابن جوزى، آن گاه عبارت ابن حجر را نقل كرده و به همين مقدار بسنده مى كنيم:
ابن جوزى درباره اين حديث چنين مى نگارد: ابن منصور قزّاز، از ابوبكر بن ثابت، از على بن عبدالعزيز طاهرى، از ابوالقاسم على بن حسن بن علىّ بن زكريّاى شاعر، از ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى، از بُشر بن دحيه، از قزعة بن سويد، از ابن ابى مُلَيكه نقل مى كند كه ابن عبّاس مى گويد: پيامبر فرمود:
نسبت ابوبكر و عمر به من مانند نسبت هارون به موسى است.
ابن جوزى پس از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث صحيح نيست و كسى كه به جعل اين حديث متّهم است على بن حسن شاعر است. ابو حاتِم رازى گويد: روايت هاى قزعة بن سويد قابل استناد نيستند.
احمد بن حنبل نيز در مورد قزعه مى گويد كه او مضطرب الحديث است.1
ابن حجر عسقلانى نيز در شرح حال بُشر بن دحيه چنين مى نويسد: بُشر بن دحيه، از قزعة بن سويد روايت نقل مى كند. هم چنين محمّد بن جرير طبرى از او روايت نقل كرده است. ذهبى در اصل ميزان الاعتدال، در شرح حال عمّار بن هارون مستملى او را ضعيف شمرده است. آن گاه از ابن عَدى نقل مى كند كه محمّد بن نوح، از جعفر بن محمّد بن ناقد، از عمّار بن هارون مستملى، از قزعة بن سويد، از ابن ابى مُلَيكه نقل مى كند كه ابن عباس مى گويد كه پيامبر فرمود: هيچ مالى به اندازه مال ابوبكر به من نفع نداد(!)
در ضمن آن حديث آمده است كه حضرتش فرمود: نسبت ابوبكر به من، مانند نسبت هارون به موسى است.
ابن عَدى گويد: نظير اين روايت را ابن جرير طبرى، از بُشر بن دحيه، از قزعة بن سويد نيز نقل كرده است.
ذهبى گويد: اين حديث دروغ و بُشر جاعل آن است.
سپس ابن عَدى مى گويد: اين حديث را مسلم بن ابراهيم، از قزعه نقل كرده است.
ذهبى درباره قزعه مى گويد: او فرد معتبرى نيست.
ابن حجر در ادامه مى نويسد: ذهبى در شرح حال على بن حسن بن على بن زكرياى شاعر، او را به جعل اين حديث متهم كرده است.2
سپس ابن حجر در شرح حال شاعر مى گويد:
على بن حسن بن على بن زكريّاى شاعر، از محمّد بن جرير طبرى ـ در حديثى كه او متّهم به جعل آن است ـ چنين نقل كرده است كه پيامبر فرمود: «نسبت ابوبكر به من، مانند نسبت هارون به موسى است»; ولى نبايد اين مرد را متّهم به اين گناه نمود.
خطيب بغدادى در تاريخ بغداد مى نويسد:
على بن عبدالعزيز طاهرى، از ابوالقاسم على بن حسن بن على بن زكرياى شاعر، از ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى، از بُشر بن دحيه، از قزعه بن سويد، از ابن ابى مُلَيكه همين حديثى كه از ابن عباس نقل شده، نقل مى نمايد.
ابن حجر پس از نقل اين حديث مى نويسد: من «بشر بن دحيه» را نمى شناسم; از اين رو ممكن است همو جعل كننده اين حديث باشد… .3
1 . العلل المتناهيه: 1 / 199.
2 . لسان الميزان: 2 / 30 ـ 31.
3 . لسان الميزان: 4 / 259.