چرا عمر نظريه شورا را مطرح كرد؟
در پاسخ اين پرسش به برخى شرح هاى صحيح بخارى مراجعه مى كنيم تا بيابيم چه چيزى سبب شد عمر نظريه شورا را به ميان آورد.1در صورتى كه نه در كتاب خدا، نه در سنّت و سيره رسول خدا، نه در سيره ابوبكر و نه حتى در سيره خود عمر تا آن زمان (سال 23 هجرى در منا) هيچ اثرى از نظريه شورا ديده نمى شود. هم چنين مى خواهيم بدانيم مدّعيان اين نظريه چه كسانى هستند؟
براى يافتن پاسخ اين دو پرسش، به مقدمه كتاب فتح البارى مراجعه مى نماييم. ابن حجر عسقلانى در يك جلد پربرگ، مقدمه مفصّلى براى شرح خود بر كتاب صحيح بخارى نگاشته است. اين مقدمه از چندين باب و فصل تشكيل شده است كه يكى از فصل هاى آن براى مشخص نمودن موارد مبهم در صحيح بخارى است. منظور او از موارد مبهم، مواردى است كه واژه «فلانى» و «فلانى» آمده است.
ابن حجر عسقلانى در اين فصل تلاش كرده تا نام افرادى را كه در روايات بخارى نيامده و كلمه «فلانى» برايشان به كار رفته مشخص كند. اكنون به عبارات ابن حجر در ذيل روايت مورد نظر ـ خطبه عمر ـ توجه كنيد. وى مى نويسد:
در اين روايت نام گوينده نيامده است (عبارت روايت چنين است: پس يكى از آن ها گفت) و نامِ راوى اين گفت و گو نيز نيامده است. بنا بر اين من در كتاب انساب الاشراف بلاذرى روايتى را با اسناد قوى يافتم كه هشام بن يوسف، از معمر، از زُهرى با همان سندى كه در صحيح بخارى آمده نقل كرده و عبارت آن چنين است:
عمر گفت: به من خبر رسيده كه زبير گفته است: «اگر عمر بميرد با على بيعت مى كنيم».
زبير همان است كه در حوادث سقيفه در منزل زهراى مرضيه عليها السلام تحصّن كرده بود و وقتى آن ها به در خانه آن بانو آمدند وى با شمشمير آخته از منزل بيرون آمد و آنان نيز او را محاصره كرده شمشير را از دستش گرفتند. وى از همان زمان منتظر فرصت بود; چرا كه در آن وقت توان انجام كارى را نداشت و همواره منتظر بود فرصت لازم فراهم آيد.
چنان كه ملاحظه خواهيد كرد در روايت مورد نظر، احتمالات متعددى درباره واژه «فلانى» مى توان يافت. البته آن چه را كه ابن حجر پذيرفته داراى سندى قوى است; اما اقوال ديگرى نيز وجود دارد كه ما آن ها را نفى نمى كنيم; زيرا در ماجراى منا، زبير و على عليه السلام تنها نبوده اند; بلكه آن جا جلسه اى بوده كه افراد ديگرى نيز از بزرگان صحابه حضور داشته اند.
بنابراين اقوال ديگر را نيز ملاحظه كنيد! ابن حجر عسقلانى مى نويسد:
در اين فصل حديثى كه ابن عباس از عمر درباره داستان سقيفه نقل كرده تكرار شده و در آن آمده است كه عبدالرحمان بن عوف گفت: مردى به نزد اميرالمؤمنين (عمر) آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين! نظر تو درباره فلانى چيست كه مى گويد: «اگر عمر بميرد با فلانى بيعت مى كنم؟!»
با اين متن موارد مبهم سه واژه شد: مردى، فلانى و فلانى. امّا اين ها چه كسانى هستند؟
ابن حجر عسقلانى مى گويد: در مسند بزّار و در الجعديات با سند ضعيف آمده است كه منظور از «فلانى» كه با او بيعت مى شود، طلحة بن عبيداللّه است.
به اين ترتيب طلحه نيز از كسانى بوده كه مرگ عمر و فرصت پس از او را انتظار مى كشيده تا با وى بيعت شود.
بار ديگر عبارت ابن حجر را ملاحظه كنيد! وى مى گويد: گوينده و راوى آن سخن نام برده نشده اند; اما من با همان اسناد نقل شده در صحيح بخارى يافتم كه عمر گفت: به من خبر رسيده كه زبير گفته است كه اگر عمر بميرد با على بيعت مى كنيم… و همين نظريه صحيح ترين نظريه ها است.
هم چنين در روايت مورد نظر آمده بود: «هنگامى كه به آن ها نزديك شديم، با دو نفر از مردان صالح آنان برخورد كرديم». اين دو نفر عوين بن ساعده و معد بن عدى هستند. بخارى نام آن دو نفر را در ماجراى جنگ بدر آورده است. علاوه بر اين بزّار نيز در مسند عمر آن را نقل كرده است.
سپس ابن حجر مى نويسد: و امّا گوينده اين سخن كه «سعد را كشتيد، پس گفته شد و يا شخصى گفت كه سعد را كشتيد» نمى دانم كيست.2
امّا آن كسى كه گفت: «اگر عمر بميرد با على بيعت مى كنيم…»; در برخى از منابع به جاى زبير، عمّار آمده است.3
از طرفى ابن حجر عسقلانى در شرح صحيح بخارى، در جلد 12 به هنگام شرح حديث مورد بحث، به مطلبى كه در مقدمه خود آورده هيچ اشاره اى نمى كند.
البته براى ما روشن نيست كه چرا به اين مطلب اشاره اى نكرده است؟ و چرا بخارى در متن و در اصل كتاب نامى از او نبرده است؟
آن گاه ابن حجر عسقلانى اين جمله را كه «نظر تو درباره فلانى چيست» شرح مى دهد و مى گويد: نام اين شخص را نيافتم; امّا در روايت ابن اسحاق آمده كه گوينده اين جمله بيش از يك نفر بوده است و اين همان نكته اى است كه بدان اشاره نموديم. از اين رو اين سخن، گفته يك نفر نيست; زيرا آن ها عدّه اى بوده اند كه دور هم نشسته بودند و اين فكر و نظريه در بينشان مطرح شده است و به همين سبب نيز عمر خشمگين شد.
ابن حجر عسقلانى در ادامه مى گويد: منظور از «فلانى» در عبارتِ «با فلانى بيعت مى كنم» طلحة بن عبيداللّه است. حديث او را بزّار با سند ابومعشر، از زيد بن اسلم، از پدرش نقل كرده است.4
هم چنين ابن حجر عسقلانى در هنگام شرح خطبه عمر، به روايت بلاذرى ـ كه صحيح تر و با سندى قوى نقل شده ـ اشاره اى نكرده است.
از طرفى قسطلانى در شرح اين حديث، مطلبى را كه ابن حجر در مقدّمه كتاب خود در شرح حديث آورده، نقل كرده است. وى در ارشاد السارى مى نويسد: ابن حجر عسقلانى در مقدّمه فتح البارى درباره اين جمله كه «اگر عمر بميرد با فلانى بيعت مى كنم» گويد: در مسند بزّار و كتاب جعديات با سند ضعيف آمده كه منظور از فلانى… .
هم چنين ابن حجر عسقلانى گفته است: من در انساب الاشراف بلاذرى با سندهاى قوى به روايت هشام بن يوسف، از معمر، از زهرى با همان سندهايى كه در صحيح بخارى آمده، دست يافتم كه عمر گفت: «به من خبر رسيده كه زبير گفته: اگر عمر بميرد با على بيعت مى كنيم…» و اين روايت صحيح تر است.5
قسطلانى مى افزايد: ابن حجر در شرح خود مى نويسد: منظور از «فلانى» در عبارت «با فلانى بيعت مى كنم» طلحة بن عبيداللّه است كه بزّار آن را نقل كرده است.
البتّه ما اين مطلب را از شرح صحيح بخارى ابن حجر عسقلانى آورديم.
سپس قسطلانى چنين ادامه مى دهد: برخى از مردم گفتند: اگر اميرالمؤمنين (عمر) بميرد، فلانى را جاى او مى گذاريم و منظورشان طلحة بن عبيداللّه بوده است.
هم چنين ابن بطّال از مهلب نقل كرده كه «كسى كه آن ها مى خواستند با او بيعت كنند شخصى از انصار بوده است» و سند و مدركى براى اين مطلب نياورده و اين مطلب اضافى در شرح قسطلانى آمده است.
امّا كرمانى در شرح خود بر صحيح بخارى به هيچ كدام از اين مطالب اشاره اى نكرده و تنها به همين نكته اكتفا نموده و مى گويد: كلمه «لو» حرفى است كه لازم است بر فعل داخل شود. پس چرا در اين جا بر حرفى ديگر وارد شده كه «ولو قد مات؟».6
اين تنها مطلبى است كه كرمانى در شرح اين حديث آورده، گويا كه هيچ مطلب ديگرى در كار نبوده است.
شارح ديگر صحيح بخارى، عينى است. شيوه عينى چنين است كه هميشه مطالب ابن حجر عسقلانى را تعقيب مى كند; زيرا كه مذهب عسقلانى، شافعى و مذهب عينى حنفى است و بين شافعى ها و حنفى ها همواره به ويژه در مسائل فقهى اختلاف و درگيرى شديد بوده است. با اين حال درباره اين روايت عينى هيچ پيگيرى و تعقيبى انجام نمى دهد و حتى به حديثى كه ابن حجر عسقلانى نقل كرده اشاره اى نمى كند و تنها نظر ديگران را يادآور مى شود و از ابن حجر هيچ سخنى به ميان نمى آورد. تنها مطلبى كه عينى آورده چنين است:
در عبارت «اگر عمر بميرد» كلمه «قد» حرف زايد است; زيرا «لو» بر فعل داخل مى شود و گفته شده كه «قد»، فعلى در تقدير دارد و معناى جمله چنين است كه اگر مرگ عمر محقّق شود.
وى در شرح عبارت «با فلانى بيعت مى كنم» مى گويد: منظور از «فلانى» طلحة بن عبيداللّه است.
كرمانى نيز در اين باره گفته است: منظور از «فلانى» شخصى از انصار است. هم چنين اين مطلب را ابن بطّال، از مهلب نقل كرده; اما سند و مدركى براى آن نياورده است.7
آن چه آورديم تمام آن مطلبى است كه عينى حنفى در شرح صحيح بخارى نگاشته است. به اين ترتيب تاكنون دانستيم كه چرا و چگونه انديشه شورا با تهديد به قتل بيعت كننده و بيعت شده مطرح شده است.
1 . البته هيچ بعيد نيست كه عبدالرحمان بن عوف در به وجود آمدن اين فكر نقش اساسى داشته باشد; هم چنان كه در چگونگى مطرح شدن آن نيز چنين نقشى را ايفا كرد كه در متن روايت به خوبى ديده مى شود.
2 . مقدمه فتح البارى: 337.
3 . ر.ك شرح نهج البلاغه: 2 / 25.
4 . فتح البارى: 12 / 128.
5 . ارشاد السارى: 14 / 279.
6 . صحيح بخارى با شرح كرمانى: 23 / 212.
7 . عمدة القارى: 24 / 11.