وفات پيامبر و دامان على عليه السلام
ديگر آن كه نويسنده از سخن خصوصى پيامبر با على عليه السلام، اندكى پيش از وفات و جان سپردن او در حالى كه سر بر دامان على عليه السلام داشت، حرفى به ميان نياورده است. حال آن كه اين خبر، ميان مسلمانان قطعى و محلّ اتفاق نظر است.
اُمّ سلمه رضى الله عنها مى گويد:
«سوگند به آن كه شايسته قسم خوردن است، على عليه السلام با وفاترين مردم به پيامبر بود… على عليه السلام خود را بر بدن مبارك پيامبر صلى الله عليه وآله انداخت و آن حضرت به سخن گفتن خصوصى و نجوا با او، پرداخت. در آن روز پيامبر، جان به جان آفرين تسليم كرد. و در آن حال على عليه السلام با وفاترين مردم به او بود.»1
در روايت ديگرى عائشه مى گويد:
«پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه در خانه من، در بستر احتضار بود و رحلتش نزديك گشته بود، فرمود:
ادعوا لي حبيبي;
دوست و حبيب مرا فراخوانيد.
من ابوبكر را در نزد او حاضر گرداندم; پيامبر سر خود را بلند كرد و به او نگاهى نمود و باز سر خود را بر بالين نهاد. سپس دوباره فرمود:
ادعوا لي حبيبي;
دوست و حبيب مرا فراخوانيد.
اين بار عمر را به نزد او آوردم، پيامبر اين بار نيز به او نگاهى كرد و باز سر بر بالين گذاشت و بار ديگر فرمود:
ادعوا لي حبيبي;
دوست و حبيب مرا فراخوانيد.
من به حاضران گفتم: واى بر شما، على را فراخوانيد كه به خدا سوگند، كسى جز او را نمى خواهد.
هنگامى كه على به نزد پيامبر آمد، پيامبر پوششى را كه بر خود داشت كنار زد و آن را روى على نيز كشيد.
پس پيامبر پيوسته على را در آغوش گرفته بود تا آن كه سرانجام روح از بدنش جدا شد; در حالى كه دست خود بر على عليه السلام نهاده بود.2
البته در اين روايت عايشه، نكات روشن ديگرى نيز وجود دارد كه به شرح آن ها نيازى نيست.
1 . مسند احمد: 6/300، المستدرك على الصحيحين: 3/138، البدايه والنهايه: 3/16.
2 . الرياض النضرة: 2 / 180، تاريخ مدينه دمشق: 42 / 393، ذخائر العقبى: 72.