مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ;
حق مى دانم آن چه را شما حق دانستيد و باطل مى دانم آن چه را شما باطل دانستيد.
وقتى ائمه عليهم السلام چيزى را ابطال كردند، معناى اطاعت مطلقه از آن ها اين است كه انسان آن را ابطال كند.
به قول برخى اساتيد بزرگ، حدود 500 روايت از اهل بيت عليهم السلام در بطلان قياس داريم، آيا مى توانيم در فقه به قياس عمل بكنيم؟
اگر مى خواهيم پيرو مكتبشان باشيم بايد به فرمايشات آن بزرگواران عامل و از آنان اطاعت كنيم، بايد آن چه را كه گفتند حق است بپذيريم، اگر دليل حق بودن را فهميديم چه بهتر و اگر وجه حق بودنش را نفهميديم، چون آنان فرمودند حق است، مى گوييم: حق است.
و اگر چيزى را باطل فرموديد، ما نيز مى گوييم، باطل است. هر چند وجه بطلانش را ندانيم.
مگر رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره امير مؤمنان على مرتضى عليه السلام نفرمودند:
علي مع الحق والحق مع علي يدور معه حيثما دار؟1
على با حق است و حق با على; و هر جا على باشد، حق همان جاست.
اين است كه در زيارت حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مى گوييم:
فالحق ما رضيتموه، والباطل ما اسخطتموه;2
پس حق همان است كه شما آن را بپسنديد و باطل آن است كه شما از آن خشمگين باشيد.
اصلاً، ائمه عليهم السلام خود «ميزان» هستند، حق و باطل را به وسيله آنان بايد شناخت.
اين يك جهتِ «محقّق لما حقّقتم».
جهت دوم آن كه: سعى در فهم و نشر و تبليغ آن چه كه حق دانستند، داشته باشيم، و ادلّه وارده هم در «فهم» و هم در «تبليغ و نشر» حقايق اهل بيت عليهم السلام فراوان است.
هم چنين در جهت ابطال آن چه باطل دانسته اند; چه در بُعد اعتقادى و چه در بُعد عملى و چه در بُعد اخلاقى، و روايات در اين باب نيز فراوان است.
1 . ر.ك: جلد يكم، صفحه 432 از همين كتاب.
2 . الاحتجاج: 2 / 317، بحار الأنوار: 53 / 172.