سخنى درباره عرش
درباره عرش بحث ژرف و عميقى در كتاب هاى تفسيرى، حديثى و معارف و كلام مطرح و كتاب هاى متعدّدى در خصوص آن نوشته شده است. مردم عوام چنين تصور مى كنند كه در عالم بالا تختى وجود دارد كه خداوند متعال در آن جا مستقر است. شايد اين موضوع از ظاهر بعضى آيات اخذ شده باشد، قرآن كريم در آيه اى مى فرمايد:
(الرَّحْمانُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى).1
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(ذُو الْعَرْشِ الْمَجيدُ).2
اما راغب اصفهانى درباره واژه «عرش» چنين مى نويسد:
العرش في الأصل شيءٌ مسقف… وسمّي مجلس السلطان عرشاً اعتباراً بعلوّه، قال تعالى: (وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ)3 (أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها)4… وكنّى به عن العزّ والسلطان والمملكة… وعرش الله ما لا يعلمه البشر على الحقيقة إلاّ بالاسم، وليس كما تذهب إليه أوهام العامّة;5
عرش جايى است كه سقف داشته باشد و آن جايى را كه سلطان مى نشيند كه هم رتبتاً و هم حقيقتاً علو دارد و جاى بلندى است، عرش گويند… .
كلمه عرش كنايه از قدرت، سلطنت، بزرگى، عزّت و عظمت خداوند متعال است.
انسان نمى تواند عرش خداوند متعال را درك بكند، يعنى ما كه خودمان محدود هستيم آيا براى عظمت، عزّت و قدرت خداوند متعال مى توانيم حدّى تصوير بكنيم؟
پس در هر جا از قرآن واژه «عرش» به كار رفته اشاره و كنايه از سلطنت خداوند متعال و قدرت الاهى است، وگرنه خداوند متعال جسم نيست كه در جايى نشسته و در آن جا مستقر باشد.
با اين كه راغب اصفهانى از اشاعره است، ولى درباره عرش اين گونه مى گويد. در اين بين، ابن تيميه كتابى به نام العرش دارد.6 شاگردان و معاصران او و بزرگان عامه مى گويند: ابن تيميه در آن جا تصريح دارد كه خداوند متعال جسم بوده و بر اين عرش مستقر است.7
گفتنى است كه علماى عامه از معاصران ابن تيميه درباره او و افكارش چند دسته بودند. براى مثال ابوحيّان اندلسى ـ نگارنده تفسير البحر المحيط ـ خيلى مريد او بوده و به او تعظيم مى كرده، تا اين كه كتاب العرش ابن تيميه به دست او رسيد. صاحب كتاب اتحاف السادة المتقين في شرح احياء علوم الدّين مى نويسد:
كتاب العرش من أقبح كتبه، ولمّا وقف عليه الشيخ أبو حيّان ما زال يلعنه حتّى مات بعد أن كان يُعظّمه;8
ابوحيّان مريد ابن تيميه بود و از او تجليل مى كرد، وقتى كتاب العرش به دستش رسيد، همواره تا آخر عمر او را لعنت مى كرد.
بعد از اين تاريخ بود كه بحث عرش، معنا و چگونگى آن رونق بيشترى يافت. وگرنه خداوند متعال جسم نيست و اين قول، كفر است.
البته اگر به فرض الفاظ قرآن در جسمانيّت خداوند متعال ظهور داشته باشند، يا ادّعاى ظهور شود، ناگزير بايستى طورى تفسير بشوند كه هم با ظاهر قرآن سازگار باشد و هم با دليل هاى قطعى ديگر كه بيان گر عدم جسمانيّت خداوند متعال هستند.
بنابراين، منظور از عرشِ خداوند متعال; يعنى عظمت، قدرت و سلطنت بارى تعالى و ائمّه عليهم السلام مانند وزرايى هستند كه در اطراف سلطانى نشسته و جزء دستگاه سلطنت او بوده و دور اين قدرت، سلطنت و عظمت حضور داشتند و دارند.
1 . سوره طه (20): آيه 5.
2 . سوره بروج (85): آيه 15.
3 . سوره يوسف (12): آيه 100.
4 . سوره نمل (27): آيه 38.
5 . المفردات في غريب القرآن: 329.
6 . گفتنى است كه در نقدى كه بر منهاج السنه نوشته ام متعرّض اين مسأله شده ام. (ر.ك: دراسات في منهاج السنّة ـ المدخل لشرح منهاج الكرامة ـ : 102).
7 . ر.ك: كشف الظنون: 2 / 1438.
8 . اتحاف السادة المتقين في شرح احياء علوم الدّين: 1 / 106.