معناى حكمت
راغب اصفهانى در معناى «حكمت» اين گونه مى نويسد:
إصابة الحق بالعلم والعقل;1
رسيدن به حقّ از طريق علم و عقل را حكمت گويند.
انسان برخى از حقايق را از طريق علم و دانش و برخى ديگر را از طريق عقل و خرد به دست مى آورد و اين را حكمت گويند، امّا مصداق «حق» چيست؟ اكنون طرح چند نكته لازم است:
نكته نخست: حكمت از واژه «حكم» گرفته شده كه در لغت عرب به معناى «مَنَع» آمده است.2 حكم مى كند; يعنى منع مى نمايد. براى مثال مى گوييم: اين چيز محكمى است; يعنى «يمتنع الفتح» است. و يا اين در محكم است; يعنى شكستن و باز كردن و وارد شدن از اين در ممتنع است و يا اين مطلب، مطلب محكمى است; يعنى نمى توان در آن اشكال وارد كرد و باطلش نمود. بطلان و ابطال آن ممتنع است.
بنابراين، همه مشتقّات حكم به منع برمى گردد و آيات محكمات قرآن مجيد نيز آياتى هستند كه هيچ شك و شبهه اى در معانى آن ها راه ندارد و ممتنع است. درباره حكم حاكم نيز همين گونه آمده است3 كه وقتى حاكم، حكم مى كند كه اين كتاب از آنِ زيد است; يعنى ديگران از تصرّف در اين كتاب ممنوع هستند و نزاع عَمْرو با زيد بر سر آن قطع مى شود.
در عبارت راغب اصفهانى، كلمه «إصابة» بود; يعنى رسيدن به حق به طور حتم و قطع.
نكته دوم: پيش تر بيان شد كه برخى از امور ثابت و محكم هستند كه ابطال آن ها ممتنع است. ما از اين امور به حقايق تعبير مى كنيم. دست يابى به اين حقايق به دو طريق ممكن است:
1 . طريق علمى: برخى از حقايق با ترتيب دادن بعضى از مقدّمات علمى به نتيجه مى رسد و حقيقت به دست مى آيد.
2 . طريق عقلى: در مواردى علم منتج نيست; بلكه بايد از طريق عقل كار كرد و انسان بايستى از طريق فهم، عقل، تفكّر و تدبّر به آن حقايق برسد كه فرق بين عقل و علم نيز واضح است.
نكته سوم: عبارت «معادن حكمة اللّه» به ظاهر، مطلق است; يعنى مطلق حكمت الهى در نزد ائمّه عليهم السلام است. تمام آن حقايق كه خداوند متعال به آن ها علم دارد و هر چه عنداللّه حقيقت است در نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد.
البته گفتن اين سخن مشكل است; چرا كه ناگزير ائمّه عليهم السلام محدود هستند و خداوند متعال نامحدود. اين قضيّه در عين اطلاق، مقيّد است، به اين معنا كه هر چه به علم مى تواند به آن تعلّق داشته باشد و خداوند متعال به بشر عطا كرده، بالاترين مرتبه و وسيع ترين درجه اش نزد ائمّه عليهم السلام وجود دارد و چنين سخنى را به راحتى مى توان گفت; چرا كه خواهد آمد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرموده:
أنا مدينة الحكمة وعليٌ بابها;
من شهر حكمت هستم و على دروازه آن است.
حضرتش در سخن ديگرى مى فرمايد:
أنا مدينة العلم وعلي بابها;
من شهر علم و دانشم و على دروازه آن است.
نكته چهارم: با استفاده از آيات قرآن، حكمت الهى نزد هر كس و به هر مقدار باشد از جانب خداوند متعال است; يعنى حكمت الهى چيزى اعطايى است كه «لا ينال إلاّ من اللّه». در آيه اى از قرآن آمده است:
(وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ);4
و ما به لقمان حكمت عطا نموديم.
در آيه ديگر آمده است:
(وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَالْحِكْمَةِ);5
و نعمت خدا را بر خود به ياد بياوريد و كتاب و حكمتى كه براى شما فرو فرستاد.
در آيه ديگرى از قرآن اين گونه آمده است:
(وآتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ);6
و خداوند به او حكومت و حكمت عطا فرمود.
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ);7
حكمت را به هر كس بخواهد عطا مى كند.
از آن چه بيان شد، روشن مى شود كه حكمت، اعطايى از ناحيه خداوند متعال است و همين حكمت اعطايى ـ بنابرآن معنايى كه شد ـ محكم و مستحكم است و همه حقايقى كه از طريق علم يا عقل به دست مى آيد، به طور مطلق در نزد ائمّه عليهم السلام ثبوت دارد كه آن ها معدن هاى حكمت الهى هستند; يعنى تمام آن حقايقى را كه خداوند متعال اعطا فرموده، همه در اين جا جمع شده و در هر جا كه باشد، بايستى از اين جا رفته و برود. البته اين به استفاده كنندگان از حكمت بستگى دارد كه به اندازه گستره و استعدادشان مى توانند از آن بهره ببرند.
1. المفردات في غريب القرآن: 126 و 127.
2. همان: 126. در اين منبع آمده است: «حكم: حكم أصله منع منعاً لإصلاح ومنه سمّيت اللجام حكمة الدابة، فقيل حكمته وحكمت الدابّة، منعتها بالحكمة وأحكمتها جعلت لها حكمة…».
3. همان: 126 و 127. در اين منبع آمده است: «والحكم بالشيء وأن تقضى بأنّه كذا أو ليس بكذا سواء ألزمت ذلك غيرك أو لم تلزمه، قال تعالى: (وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ); سورة نساء (4): 58 (يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْل مِنْكُمْ); سورة مائدة (5): 95».
4. سوره لقمان (31): آيه 12.
5. سوره بقره (2): آيه 231.
6. همان: آيه 251.
7. همان: آيه 269.