نمونه هاى برتر
وَالْمَثَلِ الاَْعْلى;
و (سلام بر) نمونه برتر.
ائمّه عليهم السلام نمونه هاى برتر هستند. براى واژه «مَثَل» سه معنا مى شود ذكر كرد: يكى اين كه راغب اصفهانى گفته:
المثل عبارة عن قول في شيء يشبه قولاً في شيء آخر، بينهما مشابهة ليبيّن أحدهما الآخر ويصوّره;1
مَثَل عبارت است از سخنى كه در موردى به سخن ديگر شباهت دارد تا سخن ديگر را بيان كند.
مَثَل در هر زبانى وجود دارد; در زبان عربى، فارسى، تركى و زبان هاى ديگر. براى نمونه، فرض كنيد در زمانى قضيّه اى رخ مى دهد كه در آن رخداد سخنى گفته مى شود كه از نظر ادبى كلام قوى است و عبارت كوتاهى دارد كه در طول تاريخ ماندگار مى شود و در وقايع مشابه همان مطلب گفته مى شود. در زبان عربى مَثَلى است كه مى گويند: «في الصيف ضيّعت اللبن».
جريان اين گونه بوده كه عربى در فصل گرما در شهرى، شير خنك داشته. او اين شير را به عللى از دست داده و ضايع كرده بود. فردى به او مى گويد: تو در اين فصل گرما كه انسان به شير خنك نياز دارد، آن را ضايع و حرام كردى.
اين جريان ضرب المثل شده براى كسى كه كارى را در زمان خود ضايع كند; يعنى در وقتى كه مغتنم براى انجام آن كار بوده و زمينه فراهم بوده كه انجام شود، آن كار را انجام ندهد مى گويند: «في الصيف ضيّعت اللبن».
جمع «مثل» به اين معنا «امثال» است.
به يقين مقصود از «المثل الأعلى» اين نيست و قطعاً در خطاب به ائمّه عليهم السلام اين معنا مراد نيست; بلكه معناى ديگرى مراد است.
مَثَل معناى ديگرى دارد كه در كتاب ها نيز آمده است و در ادبيّات و ساير علوم در بحث هاى گوناگون مثال مى زنند. مثلاً در علم نحو، آن گاه كه مبتدا و خبر را تعريف مى كنند، مثال مى زنند و مى گويند: «كزيدٌ قائم». اين گونه مَثَل براى تقريب مطلب و تطبيق كبرى است.
جمع «مثل» به اين معنا «أمثله» است.
اين معنا نيز در خطاب به ائمّه عليهم السلام مراد نيست.
به تصوّر ما مراد معناى سوم از معانى واژه «مَثَل» است كه همانا «نمونه» و به اصطلاح عربى «نموذج» است و جمع آن «مُثُل» مى باشد.
هر گاه انسان مى خواهد حقيقت و واقعيّتى را بيان كند و براى اين كه امر معقول، خوب و درست فهميده شود، نام امر محسوسى را مى آورد و مى گويد: مَثَل آن چنين است.
براى تقريب به ذهن مى گوييم: اگر بخواهيم جود، سخاوت و كرم را كه از امور محسوسه نيستند تعريف كنيم و آثار و ويژگى هاى خوبِ آن را بيان نماييم مى گوييم: مَثَلش حاتم طايى است.
به گمان من ـ واللّه العالم ـ مراد از «مَثَل» در اين عبارت، همين است.
در قرآن مجيد در دو مورد «المثل الأعلى» آمده است.
1 . در سوره نحل مى فرمايد:
(لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلّهِ الْمَثَلُ اْلأَعْلى وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ);2
براى كسانى كه به جهان آخرت ايمان نمى آورند، مَثَل و صفات زشت است و صفات و نمونه هاى والا براى خداوند است و او توانا و حكيم است.
2 . و در سوره روم نيز اين گونه آمده است:
(وَلَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلى فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ);3
و برترين و والاترين صفات در آسمان ها و زمين براى اوست و او توانا و حكيم است.
در يك مورد آمده: (وَلِلّهِ الْمَثَلُ اْلأَعْلى) و در مورد ديگر: (وَلَهُ الْمَثَلُ اْلأَعْلى). دست كم اين كه در هر دو مورد حرف «لام» براى اختصاص آمده و بعد از آن، هر دو مورد در عبارت (وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ) مشتركند.
از طرفى واژه «الاعلى» از اسماى خداوند سبحان است، آن جا كه قرآن مى فرمايد:
(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ اْلأَعْلَى * الَّذي خَلَقَ فَسَوّى);4
پروردگار بلندمرتبه ات را منزّه و پاك شمار; همو كه آفريد و موزون ساخت.
در آيه ديگر مى فرمايد:
(إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلى);5
مگر جلب رضايت و خشنودى پروردگار والا مرتبه اش.
بنابراين، اگر اين معنا را براى واژه «مَثَل» بپذيريم و واژه «الأعلى» كه از نام هاى خداى سبحان است; گمان مى كنم كه معناى «المثل الأعلى» اين گونه باشد كه ائمّه نمونه خداوند متعال هستند; يعنى آنان مظاهر ذات احديت هستند كه اگر كسى امام عليه السلام را شناخت، حضرتش را دوست داشت و از آن بزرگوار اطاعت كرد، خدا را شناخته و از او اطاعت كرده است.
به سخن ديگر، «المثل الأعلى» به اين معناست كه ائمّه عليهم السلام معرّف خداوند متعال هستند; يعنى انسان از طريق ائمّه عليهم السلام خدا را مى شناسد. اگر كسى مى خواهد خدا را بشناسد، بايستى ائمّه عليهم السلام را شناسايى كند. اگر كسى مى خواهد خدا را عبادت كند، بايد ائمّه عليهم السلام را بشناسد و اگر فردى بخواهد از خدا اطاعت كند، بايستى از ائمّه عليهم السلام اطاعت نمايد كه بريد عجلى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم فرمود:
بنا عبداللّه وبنا عرف اللّه;6
به وسيله ما خداوند مورد پرسش قرار گرفت و به توسّط ما خداوند شناخته شد.
در مورد ديگرى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
من أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن أطاعني فقد أطاع اللّه;7
كسى كه از على اطاعت كند از من اطاعت كرده است و كسى كه از من اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است.
و به معناى دقيق تر اين كه خداوند فراتر و والاتر از آن است كه ديده شود و يا به كُنه شناخته شود; امّا ائمه عليهم السلام در عالَم امكان نمونه آن ذات و صفات هستند، كه اگر كسى آن ها را ببيند انگار خدا را ديده است; از اين رو است كه از امام عليه السلام به عناوين مختلفه كه همگى دلالت بر اين معنا دارند تعبير شده است. مثلاً در روايتى حضرت سيدالشهداء مى فرمايد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
يا علي! أنت حجّة اللّه، وأنت باب اللّه، وأنت الطريق إلى اللّه، وأنت النبأ العظيم، وأنت الصراط المستقيم، وأنت المثل الأعلى;8
اى على! تو حجّت خدا و باب خدا هستى و تو همان راه به سوى خدايى و تو خبر بزرگ، صراط مستقيم و مثل اعلا هستى.
به هر حال، اين هم يكى از مقامات انحصارى ائمّه عليهم السلام است.
1. المفردات في غريب القرآن: 462.
2. سوره نحل (16): آيه 60.
3. سوره روم (30): آيه 27.
4. سوره اعلى (87): آيه 1 و 2.
5. سوره ليل (92): آيه 20.
6. الكافى: 1 / 145، حديث 2، بحار الانوار: 23 / 102، حديث 8 .
7. معانى الأخبار: 373، بحار الانوار: 38 / 129، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 270 با اندكى تفاوت.
8. عيون أخبار الرضا عليه السلام: 1 / 9، حديث 13.