وارثان پيامبران
وَوَرَثَةِ الاَْنْبِيآءِ;
و (سلام بر) وارثان پيامبران.
ائمّه عليهم السلام وارثان پيامبران الهى هستند. اين جمله هم اطلاق دارد و هم عموم. اطلاق از حيث «ارث» و عموم از حيث «انبياء».
درباره واژه «ارث» بايد دقّت بيشترى نمود. اين واژه در قرآن مجيد در موارد بسيارى به كار رفته است و لغويان نظرهاى متفاوتى دارند و همين نشان گر دقّت معناى آن است.
ارث از نظر راغب اصفهانى به اين معنا آمده است:
انتقال قنية إليك عن غيرك من غير عقد…;1
ارث: انتقال چيزى از كسى به كسى ديگر نه از طريق معامله… .
ابن فارس كه از بزرگان علماى لغت است در معناى ارث مى نويسد:
أن يكون الشيء لقوم ثمّ يصير إلى آخرين بنسب أو سبب;2
انتقال چيزى از گروهى به گروه ديگر به واسطه نسبى يا سببى.
وى سپس به اين بيت شعر استشهاد مى كند و مى گويد:
ورثناهن عن آباء صدق *** ونورثها إذا متنا بنينا2
ما اين اشيا را از پدران خود به ارث برديم كه براى فرزندانمان به ارث خواهيم گذاشت.
روشن است كه در فقه اسلام نيز ارث به همين معناست; ضوابط، احكام و حدودى تعيين شده است كه بايستى مطابق آن ها ماتَرَك تقسيم و به ورّاث منتقل گردد.
ولى چنان كه گفتيم، اين واژه در قرآن بسيار به كار رفته است. در آيه اى از قرآن مى خوانيم:
(أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ);3
اينان (مؤمنانى كه عمل صالح انجام دادند) همان وارثان هستند; وارثانى كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند.
در آيه ديگرى آمده است:
(وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَمَغارِبَهَا);4
و ما مشرق ها و مغرب هاى پربركت زمين را به آن گروهى كه به ضعف كشانده شده بودند به ارث واگذار كرديم.
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ);5
ما در زبور پس از ذكر نوشتيم كه بندگان شايسته ام وارث زمين خواهند شد.
با توجّه به اين آيات بايد تأمّل كنيم كه «ارث» يعنى چه؟ آيا «الفردوس» كه به جاهاى خاصّى از بهشت گفته مى شود ملك كسى بوده و مى خواهند به ديگرى منتقل شود كه مى فرمايد: «اينان همان وارثان هستند; وارثانى كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند»؟
در آيه ديگرى مى فرمايد:
(إِنّا نَحْنُ نَرِثُ اْلأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْها);6
ما، زمين و همه افرادى را كه بر آن هستند به ارث مى بريم.
و از اين روست كه يكى از نام هاى خداوند «الوارث» است;
يعنى خداوند اشياء و مالكان آن ها را كه انسان ها باشند، به ارث مى برد. مگر انسان در ملك خدا نبوده كه حالا به ملك خداوند متعال منتقل مى شود؟ بديهى است كه ملكيّت خداوند حقيقى است; خداوند متعال در هر لحظه اى و هم زمان مالك وارث و موروث و مورّث مى باشد; از اين رو بايستى در معناى ارث دقّت بيشترى كرد; چرا كه معناى دقيق ترى دارد.
راغب اصفهانى در المفردات في غريب القرآن7 درباره واژه «ارث» مى نويسد:
الوراثة والإرث، انتقال قنية إليك عن غيرك من غير عقد ولا ما يجري مجرى العقد وسمّي بذلك المنتقل عن الميّت فيقال للقنية الموروثة: ميراث وإرث.8
انتقال چيز ارزشمندى بدون عقد و مانند آن را ارث گويند… .
اين انتقال در كلام راغب اطلاق دارد. موت در ماده ارث و مفهوم آن مدخليّت ندارد. چون پس از بيان معناى كلمه مى گويد: «وسمّي بذلك المنتقل عن الميت…» و آيات قرآن نيز بر اين جهت دلالت داشت. شاهد اين مطلب اين است كه در دوران حيات پدر مى گويند اين پسر از پدرش، جود، سخا و حسن اخلاق را به ارث برده است و هر چند اين تعبير مجازى است; امّا لازم نيست حتماً مرگى در كار باشد.
اين دقّت ها بايستى در لغات بشود و ثمره هم دارد كه ارث انتقال بدون موت و در غير عقد باشد، يعنى انتقال است; ولى خريد و فروش و اجاره و معامله اى در كار نيست و چه منقولٌ عنه مرده يا حيات داشته باشد.
1. ر.ك: المفردات في غريب القرآن: 518.
2 و 2. معجم مقاييس اللغه: 6 / 105.
3. سوره مؤمنون (23): آيات 10 و 11.
4. سوره اعراف (7): آيه 137.
5. سوره انبياء (21): آيه 105.
6. سوره مريم (19): آيه 40.
7. كتاب لغت المفردات في غريب القرآن راغب اصفهانى، تا حدّى فرهنگ دقيقى است; از اين رو برخى از بزرگان و اساتيد ما در موارد بسيارى به اين كتاب مراجعه مى كردند.
8. المفردات في غريب القرآن: 518.