پناه گاه هاى خلايق
وَكَهْفِ الْوَرى;
و (سلام بر) پناه گاه خلايق.
ائمّه عليهم السلام پناه گاه هاى خلايق هستند. اين وصف هم چنان كه گذشت يك حقيقت است.
واژه «كهف» به معناى غار بزرگ است و اگر كوچك باشد، «غار» گويند.
منظور معناى مجازى است; يعنى آن اثرى كه غار براى انسان دارد كه همان محفوظ ماندن انسان از خطرها و آفات است. ائمّه عليهم السلام نيز همين حكم را دارند.
جوهرى مى گويد: الكهف كالبيت المنقور في الجبل، والجمع: الكهوف ويقال: فلان كهف أي ملجأ.1
و كلمه «ورى» به معناى خلايق است.2
پس ائمّه عليهم السلام پناه گاه و ملجأ همه خلايق هستند; از اين رو از آن ها به «كهف» تعبير شده است.
لفظ «ورى» عام و مطلق است; بنابراين ائمّه عليهم السلام فقط ملجأ و پناه گاه شيعيان يا مسلمانان نيستند. به طور قطع، بهترين مردم در اين عالم شيعيان اهل بيت عليهم السلام هستند. ملجأ بهترين مردم و حتى مشركان، ائمّه اطهار عليهم السلام هستند. و اين حقيقتى است و مجاز نمى باشد، چون به دليل نقلى و برهان عقلى ثابت شده كه آن حضرات واسطه فيض بر همه موجودات هستند و حدوث و بقاء همه به بركت آنان است.
امّا اگر به واقع خارجى نگاه كنيم مى بينيم مصداق حقيقى «اصحاب الكهف» در اسلام فقط شيعيان هستند، زيرا آن ها هستند كه از اهل بيت عليهم السلام پيروى كردند، و به بركتشان از خطرات نجات يافته اند.
خداوند متعال در قصّه اصحاب كهف مى فرمايد:
(إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا);3
ياد آور آن زمانى را كه آن جوانان به غار پناه برده و عرضه داشتند: پروردگارا! به ما از جانب خودت رحمتى عطا كن و راه نجاتى براى ما فراهم ساز.
آيا در امّت اسلام كسانى كه آن ها را مصداق «فتوّت» مى شود قرار داد غير از شيعيان هستند؟ آيا حقيقت اين دعا نزد غير شيعيان وجود دارد؟ لسان حال شيعيان در امّت اسلام اين است كه:
(هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطان بَيِّن فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبًا);4
اينان قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده اند. چرا آنان دليل آشكار و روشنى نمى آورند؟! پس چه كسى ظالم تر از آن كسى است كه بر خداوند دروغ مى بندد؟
شيعيان از جمهور اين امت فاصله گرفتند و به ائمه اطهار پناه بردند، هم چون اهل كهف كه (وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ);5 «زمانى كه از آنان و آن چه را ـ جز خدا ـ مى پرستند كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد» آن گاه شدند مورد (يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقًا);6 «پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند و در اين امر آرامشى براى شما فراهم مى سازد».
از طرفى ائمّه عليهم السلام ملجأ و پناه پيامبران نيز بوده اند كه پناه پيامبران در زمان خودشان در گرفتارى ها آن بزرگواران بوده است.
در اين زمينه در كتاب ها و منابع شيعى و اهل تسنّن روايات بسيارى آمده است. داستان حضرت آدم ابوالأنبياء وابوالبشر عليه السلام خواندنى است. به او دستور داده شد كه از آن درخت چيزى استفاده نكند; ولى به هر حال آن قضيّه واقع شد و به هبوط حضرت آدم عليه السلام به زمين انجاميد و ناگزير مشكلى براى او شد كه مى خواست به گونه اى آن را جبران كند.
خطاب آمد: براى حل اين مشكل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام توسّل كن.7
از اين گونه روايات در منابع فريقين بسيار است.8
اهل بيت عليهم السلام در داستان حضرت نوح عليه السلام و چگونگى ساخت كشتى آن حضرت و نجات آن بزرگوار و ساكنان كشتى نيز نقش داشته اند. از جمله احاديثى كه در اين باره نقل شده، حديثى است كه انس بن مالك نقل مى كند. وى مى گويد:
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در ضمن حديثى با استناد به آيه شريفه (وَحَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواح وَدُسُر);9 «او را بر مركبى ساخته شده از چوب ها و ميخ ها حمل كرديم». فرمود:
الألواح: خشب السفينة، ونحن الدسر، لولانا ما سارت السفينة بأهلها;10
منظور از الواح چوب هاى كشتى است و ما همان ميخ ها و وسايل اتصال اين الواح هستيم. اگر ما نبوديم كشتى با سرنشينان خود حركت نمى كرد.
اين حديث را برخى از بزرگان اهل تسنّن نيز در كتاب هايشان از انس بن مالك از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند11 و البتّه پيامبران ديگر الهى نيز چنين بودند كه در مشكلاتشان ائمّه عليهم السلام ـ در هر عالَمى بودند ـ به كمك آنان مى شتافتند.
پس عموم و اطلاق «الورى» انبيا را هم در بر مى گيرد.
از جمله ادلّه بر اين مدّعا روايتى است كه شيخ صدوق رحمه اللّه آورده است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
أتى يهودي النبي صلى اللّه عليه وآله، فقام بين يديه يحدّ النظر إليه، فقال: يا يهودي! ما حاجتك؟
قال: أنت أفضل أم موسى بن عمران النبي الّذي كلّمه اللّه، وأنزل عليه التوراة والعصا، وفلق له البحر، وأظله بالغمام؟
فقال له النبي صلى اللّه عليه وآله: إنّه يكره للعبد أن يزكّي نفسه، ولكنّي أقول: إنّ آدم عليه السلام لمّا أصاب الخطيئة كانت توبته أن قال: اللهمّ إنّي أسألك بحق محمّد وآل محمّد، لما غفرت لي، فغفرها اللّه له.
وإنّ نوحاً عليه السلام لمّا ركب في السفينة وخاف الغرق، قال: اللهمّ إنّي أسألك بحق محمّد وآل محمّد، لما أنجيتني من الغرق. فنجاه اللّه منه.
وإنّ إبراهيم عليه السلام: لمّا ألقي في النار قال: اللهمّ إنّي أسألك بحق محمّد وآل محمّد، لما أنجيتني منها، فجعلها اللّه عليه برداً وسلاماً.
وإنّ موسى عليه السلام لمّا ألقى عصاه وأوجس في نفسه خيفة قال: اللهمّ إنّي أسألك بحق محمّد وآل محمّد، لما أمنتني منها. فقال اللّه جل جلاله: (لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ اْلأَعْلى).12
يا يهودي! إنّ موسى لو أدركني ثمّ لم يؤمن بي وبنبوّتي، ما نفعه إيمانه شيئاً، ولا نفعته النبوّة.
يا يهودى! ومن ذرّيتي المهدي، إذا خرج نزل عيسى بن مريم لنصرته، فقدمه وصلّى خلفه;13
فردى يهودى به خدمت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله رسيد و در مقابل آن حضرت ايستاد و مدتى به آن حضرت نگريست.
آن حضرت به او فرمود: اى يهودى! حاجت تو چيست؟
عرض كرد: آيا تو با فضيلت تر و برترى يا موسى بن عمران; آن پيامبرى كه خداوند با او صحبت كرد، تورات را بر او نازل فرمود و عصا را در اختيار او قرار داد، دريا را براى او شكافت و با ابر براى او سايه افكند؟
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود: خوب نيست كه بنده اى خود را خوب معرفى كرده و خود را پاك جلوه دهد; اما در جواب تو مى گويم:
همانا آدم عليه السلام آن گاه كه آن خطا را مرتكب شد، در هنگام توبه عرضه داشت: خدايا! از تو مى خواهم به حقّ محمّد و آل محمّد، مرا ببخشى; خداوند نيز او را به خاطر محمّد و آل او بخشيد.
و آن هنگام كه نوح عليه السلام سوار بر كشتى شد و به خاطر غرق شدن ترسيد، عرضه داشت: خدايا! از تو مى خواهم به حقّ محمّد و آل محمّد كه مرا از غرق شدن نجات دهى; خداوند نيز وى را از غرق شدن نجات داد.
و همانا ابراهيم عليه السلام، آن هنگام كه در آتش انداخته شد عرضه داشت: خداوندا! از تو مى خواهم به حقّ محمّد و آل محمّد مرا از آتش نجات دهى; در اين هنگام بود كه خداى تعالى آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد.
و موسى عليه السلام نيز آن هنگام كه عصايش را انداخت و در خويش احساس ترس نمود عرضه داشت: خداوندا! همانا من از تو مى خواهم به حق محمّد و آل محمّد مرا از شر اين اژدها ايمن گردانى; آن گاه خداوند به او فرمود كه «نترس! به يقين تو برتر و پيروزى».14
اى يهودى! اگر موسى مرا درك كند سپس به من و نبوت من ايمان نياورد، ايمان او برايش سودى نمى بخشد و نبوّت وى نيز براى او نفعى نخواهد داشت.
اى يهودى! از فرزندان من مهدى است; آن گاه كه خروج كند، عيسى بن مريم براى يارى وى از آسمان پايين مى آيد و در خدمت او خواهد بود و پشت سر او نيز نماز خواهد خواند.
آيا اين عموم، فرشتگان را نيز در بر مى گيرد؟
اگر واژه «ورى» در لغت عرب فرشتگان را هم شامل شود، همان قضيّه معروف فطرس خواهد بود كه مورد غضب خداوند قرار گرفت و سيّدالشهدا عليه السلام به دادش رسيد.15 به هر حال در مورد سؤال روايت داريم.16
از طرفى اگر واژه «ورى» حيوانات را هم شامل شود، در اين مورد نيز روايات و قضاياى زيادى نقل شده است. برخى از روايات جاى تأمّل و انديشه دارند; ولى در مجموع يقين داريم كه حيوانات در مشكلاتشان به ائمّه اطهار عليهم السلام مراجعه كرده اند; چرا كه آن بزرگواران از لغات و گويش هاى حيوانات آگاه بوده اند، آن سان كه در روايات متعدّدى نقل شده است.17
بنابراين اگر واژه «الورى» شامل فرشتگان و حيوانات هم شود، باز معنا همان خواهد بود.
علاوه بر اين كه شما و ما در زندگى روزمرّه خود عنايات حضرات ائمه را درك كرده و نيز داستان هاى بسيار شنيده ايم كه سينه به سينه با سندهاى معتبر و شناخته شده به دست ما رسيده است، داستان هايى كه هنوز در هيچ كتابى منعكس نشده است.
ائمّه عليهم السلام و هم چنين شخص حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف انسان هاى غير مسلمان را در مشكلاتشان بسيار نجات داده اند و گرفتارى آن ها را برطرف كرده اند و بيمارى لاعلاج آنان را كه پزشكان نااميد كرده بودند شفا داده اند.
با توجّه به اطلاق «كهف الورى» آنان در هر زمانى كه باشند، در هر عالَمى از عوالم باشند، چه در زمان وجودشان در اين عالَم يا بعد از آن، پناه همه خلايق هستند. به راستى مى يابيم و كاملاً محسوس و روشن است كه عناياتشان چه قدر مؤثر است؟ چگونه مردم به آنان پناه مى برند و نتيجه مى گيرند؟
مگر فقط يك يا دو يا چند قضيه است كه بتوان منكر شد. اين موارد انكار شدنى نيستند. كسانى كه هرگز با دستگاه هاى غيبى ارتباط نداشته اند، مى كوشند اين حقايق را منكر شوند; چرا كه آن ها با اين امور سنخيّت ندارند و نمى توانند درك كنند.
آرى، اهل بيت عليهم السلام براى عموم خلايق پناه هستند. البتّه قاعدتاً بايد عنايتشان به شيعيان و دوستدارانشان و هر شخصى كه لياقت داشته باشد بيشتر باشد.
و در خصوص مشكلات علمى نيز اجمالاً علم داريم كه بزرگان ما در برخى از مسائل كه پس از فكر و تحقيق به نتيجه نرسيدند در بارگاه باشكوه علوى خدمت امير مؤمنان على عليه السلام و يا حضرت ولى عصر رسيدند و حاجت خود را مطرح كردند و حضرتش مشكل آن ها را در بيدارى يا در خواب بيان فرمودند.
اين امور قابل انكار نيستند.
خلاصه اين كه ائمه عليهم السلام ملجأ شيعيان هستند، هم از نظر وساطت در فيض، هم در گرفتارى ها و هم در حلّ مشكلات علمى.
از طرفى، وقتى كسى در چنين كهفى مستقر شده و از حمايت ائمه عليهم السلام برخوردار باشد، هرگز مورد اغواى شيطان قرار نمى گيرد و گم راه نخواهد شد. چنان كه در فراز «فاز من تمسّك بكم وأمن من لجأ إليكم وسلم من صدّقكم وهدي من اعتصم بكم» خواهيم خواند.
1. الصحاح: 4 / 425.
2. لسان العرب: 14 / 72 در اين منبع آمده است: «البرى والورى واحد، يقال: هو خير الورى والبرى، أي خير البرية، والبرية: الخلق، والواو تبدل من الباء».
3. سوره كهف (18): آيه 10.
4. همان: آيه 15.
5. همان: آيه 16.
6. همان: آيه 16.
7. در تفسير آيه شريفه (فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات) ]سوره بقره (2): آيه 37[ آمده است: «أنّه رأى ساق العرش وأسماء النبي والأئمة عليهم السلام فلقّنه جبرئيل قل: يا حميد بحق محمّد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن والحسين ومنك الإحسان… (بحار الانوار: 44 / 245، حديث 44).
8. ر.ك: الدرّ المنثور: 1 / 60، شواهد التنزيل: 1 / 101، بحار الانوار: 109 / 85 .
9. سوره قمر (54): آيه 13.
10. بحار الانوار: 26 / 332، حديث 14، نوادر المعجزات: 64، حديث 29.
11. نفحات الازهار: 4 / 284، ذيل اللآلي سيوطى: 68 به نقل از ذيل تاريخ بغداد.
12. سوره طه (20): آيه 68.
13. الامالى، شيخ صدوق: 287 و 288، مجلس 39، حديث 4.
14. سوره طه (20): آيه 68 .
15. ر.ك: كامل الزيارات: 140، الامالى، شيخ صدوق: 200 و 201، بحار الانوار: 43 / 243، حديث 18.
16. ر.ك: صفحه 202، به نقل از مستطرفات السرائر: 575.
17. ابن حمزه طوسى در الثاقب فى المناقب فصل هايى را در گفت و گوى ائمّه عليهم السلام با حيوانات و جمادات آورده است. ر.ك: الارشاد: 2 / 225 و بحار الانوار: 48 / 47، حديث 34 و ابن شهرآشوب در المناقب در احوال حضرت امير فصلى دارد به عنوان «انقياد الحيوانات له». ر.ك: 2 / 314.