واژه عترت
برخى از اهل تسنّن به استدلال به حديث مذكور از جهت معناى «عترت» خدشه مى كنند. آنان مى گويند: واژه «عترت» به معناى اقربا و خويشان است. در اين صورت، حديث به ائمّه عليهم السلام اختصاص ندارد و مطلق خويشان پيامبر اكرم را در بر مى گيرد. بنابراين، پيامبر به تمسّك به همه اقربا امر فرموده اند. از طرفى چون همه آن ها معصوم نيستند، پس اين حديث بيان گر عصمت نخواهد بود.
اين اشكال در كتاب هاى كلامى و مباحث امامت درباره اين حديث گفته شده است.1
پاسخ به شبهه
يكى از مباحثى كه درباره حديث ثقلين در كتاب نفحات الأزهار مطرح شده، همين مسئله است كه در آن جا به تفصيل پاسخ داده شده است.2 چكيده تحقيق را در چند محور مى توان بيان كرد:
1 . بررسى كلمه «عترت» از نظر لغوى; اين واژه در لغت عرب به چه معناست؟ لغويان اهل تسنّن در اين مورد چه مى گويند؟
جوهرى در كتاب صحاح مى نويسد: عترة الرجل: نسله ورهطه الادنون.3
ابن سيده در كتاب المخصص مى نويسد: عترة الرجل وأسرته وفصيلته ورهطه الأدنون.4
ابن اثير در كتاب النهايه پس از نقل حديث ثقلين مى گويد: مراد از عترت اخص اقارب پيامبر صلى اللّه عليه وآله است.5
ابن منظور نيز پس از نقل حديث ثَقَلين6 در واژه «ثقل» در كتاب لسان العرب مى نويسد:
قال ابن الأعرابى: العترة: ولد الرجل وذريّته وعقبه من صلبه، قال: فعترة النبي صلى اللّه عليه وآله ولد فاطمة البتول عليها السلام;7
ابن اعرابى گويد: منظور از عترت فرزندان و نسل انسان هستند… پس عترت پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرزندان فاطمه بتول عليها السلام است.
ملاحظه مى كنيد كه معناى واژه «عترت» با چه تعبير زيبايى بيان شده است؟ آيا بهتر از اين تعبير مى خواهند؟!
فيروزآبادى نيز در قاموس المحيط مى نويسد: العترة ـ بالكسر ـ :… نسل الرجل ورهطه وعشيرته الأدنون.8
اين مطالب را زبيدى نيز در تاج العروس آورده و نظر فيروزآبادى را تأييد كرده كه منظور از عترت اخصّ اقارب است و همين سخن ابن اعرابى است.9
با توجّه به آن چه بيان شد، مراد از «عترت» مطلق اقارب و خويشاوندان نيست، افزون بر اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديث ثقلين «عترت» را به اهل بيت تخصيص داده اند و فرموده اند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي;10
همانا من دو چيز گران بها در بين شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
از طرفى، در جاى خود ثابت شده كه اهل بيت در زمان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله فقط امير مؤمنان على، فاطمه و حسنين عليهم السلام هستند و كسى جز اين ها نيست. پيامبر اكرم نيز در رأس اهل بيت است.
2 . استفاده از قراين: قراين داخلى حديث بر فهم مدلول آن و تشخيص مفهوم «عترت» كمك مى نمايد، و هر يك از آن ها در استدلال نقش دارد:
قرينه يكم: اين حديث بيان گر وجوب تمسّك به عترت اهل بيت عليهم السلام است.
ما بارها در مباحث خود بيان كرده ايم كه «امر مطلق» بالتمسّك والاتباع والاخذ والطّاعة با عصمت ملازمه دارد. امكان ندارد كه بى قيد و شرط امر كنند كه از كسى اطاعت و اقتدا شود در حالى كه او معصوم نباشد، چنين چيز محال و غير ممكن است. بنابراين، خود امر به طور مطلق به تمسّك كه در حديث آمده، كاشف از عصمت عترت است.
از سوى ديگر، به يقين براى كسى جز امير مؤمنان على، صدّيقه طاهره فاطمه زهرا و حسنين عليهم السلام ادّعاى عصمت نشده، تا چه برسد به بحث از ثبوت اين ادّعا و عدم ثبوت آن. از اين رو ناگزير اين حديث با ائمّه عليهم السلام انطباق مى كند و به غير ائمه معصومين اصلاً ربطى ندارد.
قرينه دوم: اين حديث بيان گر اعلميّت عترت است; چون افزون بر اين كه در اين حديث عترت به قرآن مجيد مقترن شده و مساوات بين آن ها واقع شده، در عبارتى از حديث آمده كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:
فلا تقدموهم فتهلكوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم;11
بر آنان مقدم نشويد كه هلاك مى شويد و به آنان چيزى تعليم ندهيد; چرا كه آنان از شما عالم ترند.
در متن ديگرى آمده است: فلا تتقدموهم فتهلكوا.12
اين الفاظ با سندهاى متعدّد در كتاب هاى بزرگان و متقدّمان از محدّثان اهل تسنّن نيز آمده كه نسبت به عترت، هم فعل امر به كار رفته است و هم فعل نهى. بنابراين منظور از عترت، اقارب و خويشانى است كه اعلم هستند، نه مطلق اقارب و بدين وسيله، حديث ثقلين در ائمّه عليهم السلام تعيّن پيدا مى كند.
3 . قرائن خارجى: و آن احاديث فراوانى است كه از امير مؤمنان على و ائمّه عليهم السلام نقل شده كه تصريح دارند كه منظور از عترت ما هستيم.
افزون بر اين، اقرار بزرگان از لغويان را بر اين معنا بيان كرديم، و در اين زمينه محدّثان و شارحان حديث نيز سخن به ميان آورده اند.
البته پژوهندگان و محقّقان بايستى همواره سعى كنند كه در مباحث علمى با اهل سنّت به آن چه در متون كتاب هاى آنان آمده اكتفا نكنند; بلكه به شروح و حواشى بسيار بنگرند; چرا كه به مرور زمان انصاف علمايشان بيشتر شده است; به اين معنا كه هر چه از زمان صدر اسلام دورتر مى شويم، حقايق در گفتارهايشان بيشتر ظاهر شده است. مطالبى در شروح صحيح بُخارى وجود دارد كه در صحيح بُخارى نيست، و علماى متأخّر در شروح المشكاة، الجامع الصغير، شفا، صحاح سته و حواشى آن ها و نيز در مسانيد به مواردى اشاره كرده اند كه متقدّمان در كتمان آن ها كوشيده اند.
حكيم تِرمذى با همه تعصبش در كتابى كه به نام نوادر الاصول دارد در ذيل حديث ياد شده مى نويسد:
فقول رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله: «لن يفترقا حتّى يردا علي الحوض…» واقع على الأئمّة منهم السادة لا على غيرهم;13
گفتار پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله كه مى فرمايد: «آن دو هرگز از هم جدا نخواهد شد تا كنار حوض كوثر نزد من آيند…» منطبق بر ائمّه سادات است نه ديگران.
ابن حجر مكّى در الصواعق المحرقه مى نويسد:
فأهل البيت منهم أولى منهم بذلك لأنّهم امتازوا عنهم بخصوصيّات لا يشاركهم فيه بقيّة قريش… ثمّ أحق من يتمسّك به منهم إمامهم وعالمهم علي بن أبي طالب كرم اللّه وجهه… وكذلك خصّه صلى اللّه عليه وآله بما مرّ يوم غدير خم;14
پس اهل بيت بر اين امر از ديگر قريش شايسته ترند; چرا كه آنان داراى ويژگى هايى هستند كه بقيه قريش داراى آن ها نيستند… آن گاه شايسته ترين فرد بر اين امر پيشوا و دانشمند آنان على بن ابى طالب است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در روز غدير خم به اين امر اختصاص داد.
ملاّ على قارى در اين زمينه مى نويسد:
الأظهر هو أنّ أهل البيت غالباً يكونون أعرف بصاحب البيت وأحواله، فالمراد بهم أهل العلم منهم المطّلعون على سيرته;15
به نظر مى رسد كه بيشتر اوقات اهل بيت، از صاحب خانه و احوال او آگاه ترند. پس منظور از اهل بيت عالمان آن هاست كه از سيره و روش پيامبر اكرم آگاهى دارند.
تا آن جا كه گويد:
وبهذا يصلح أن يكون مقابلاً لكتاب اللّه تعالى;16
و با اين بيان اهل بيت شايستگى مى يابند كه مساوى با كتاب خداى متعال قرار گيرند.
عبدالحق دهلوى نيز در اين مورد اظهار نظر كرده است. وى در اشعة اللمعات في شرح المشكاة مى نويسد:
مراده هنا من العترة أخص عشيرته وأقاربه أي أولاده وذريّته;17
منظور پيامبر صلى اللّه عليه وآله در اين جا از عترت، خويشان و عشيره خاص ايشان يعنى فرزندان و ذريه اوست.
مناوى در شرح الجامع الصغير مى نويسد:
وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً;18
اهل بيت همان اصحاب كساء هستند كه خداوند هر رجس و پليدى را از آنان زدود و آنان را پاك و پاكيزه ساخت.
آن چه بيان شد، نظريه ها و گفتارهاى شارحان حديث ثقلين در مورد واژه «عترت» بود كه روشن شد مراد از «عترت» اقربا نيستند.
البتّه دليل ما در اعتقادات كتاب و سنت است و هر گاه به كلمات علما مراجعه مى كنيم منظور اثبات صحّت استدلالمان مى باشد، وگرنه نبايد در بحث به اقوال مجرَّد از دليل تكيه كرد; چرا كه اقوال اشخاص حجّت نيستند و تا به قول فردى استدلال كنيد در مقابل او، قول فرد ديگرى مى آورند كه با آن تعارض دارد.
اساساً قول كسى، دليل نيست، وليكن علما به آن چه مى گوييم اقرار كرده اند و ما از گفتار آنان استفاده كرديم. شخصى مانند مناوى از بزرگان از علماى اهل تسنّن است چنين اقرار مى كند: «وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً».19
پيش تر گذشت كه در مناظره با يكى از بزرگان وهّابى ها در مكّه، امامت امير مؤمنان على عليه السلام را با آيه ولايت ثابت كردم. وقتى خوب به استدلال گوش فرا داد، گفت: بر شما يك اشكال وارد است.
گفتم: كدام اشكال؟
گفت: اگر واژه «إنّما» بيان گر حصر است، فقط امامت امير مؤمنان را ثابت مى كند، امامت يازده امام ديگرتان چگونه ثابت مى شود؟
گفتم: چون «إنّما» بر حصر دلالت مى كند، پس اطاعت ابوبكر نفى شده، وظيفه شما دفاع از امامت ابوبكر است، من بر امامت ديگر ائمّه عليهم السلام دليل دارم و آن را ثابت مى نمايم.
بنابراين، از حديث ثقلين عصمت و اعلميّت اهل بيت عليهم السلام ثابت مى شود.
اما ابن تيميّه وقتى درباره ابن عباس سخن مى گويد شاگردى او را نزد حضرت امير المؤمنين عليه السلام منكر مى شود، تا اين كه گويا او را در رديف آن حضرت قلمداد مى كند، و بنابراين ناگزير ابن عبّاس از امام باقر و امام صادق عليهما السلام افضل مى شود.20
اما منظور از عترت اخصّ اقارب است، و اين عنوان شامل ابن عباس نخواهد بود، و بر فرض كسى ادّعا كند كه ابن عبّاس را نيز در بر مى گيرد; مى بينيم خود ابن عبّاس اقرار مى كند كه هر چه دارد از امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام است.21
افزون بر اين هرگز كسى براى ابن عبّاس ادّعاى عصمت نكرده است. فقط ابن تيميّه گويد: ابن عبّاس از بزرگان علماى اهل بيت است و يا مى گويد: «من أعلمهم» يا «أعلمهم بالقرآن» و تعابير ديگر.
يكى از روش هاى متعصّبين آن ها بزرگ كردن فردى از داخل است تا به خيال خود بزرگان را كوچك نمايند.
از معاصران ما كه در حوزه او را به عنوان مفسّر معرّفى مى كنند، وقتى به او گفتم: چرا اين قدر از عكرمه دفاع مى كنى؟
پاسخ داد: مى خواهم حرمت عبداللّه بن عبّاس حفظ شود(!) اگر عكرمه را از دست بدهيم، ابن عبّاس را نيز از دست خواهيم داد، چون شاگرد و راوى انظار اوست.
در پاسخ او گفتم:
1 . اگر عكرمه را از دست بدهيم، ابن عبّاس را از دست نخواهيم داد;
2 . اگر ابن عبّاس را هم از دست بدهيم، هيچ مصيبتى بر ما وارد نخواهد شد;
3 . اگر شما مى خواهيد حرمت ابن عباس را حفظ كنيد، سعيد بن جبير را ترويج كنيد. او را توثيق و تقويت كنيد، نه عكرمه خارجى را.
1. ر.ك: بحار الانوار: 72 / 117.
2. ر.ك: همان: 2 / 337.
3. صحاح اللّغه: 2 / 735.
4. لسان العرب: 4 / 538.
5. النهاية في غريب الحديث: 3 / 177.
6. قرائت لفظ «ثَقَلَيْن» به فتح ثاء و قاف و به كسر ثاء و سكون قاف صحيح و اوّلى بهتر است.
7. لسان العرب: 4 / 538.
8. قاموس المحيط: 2 / 84 .
9. تاج العروس: 7 / 186.
10. ذخائر العقبى: 16، المعجم الاوسط: 4 / 33.
11. ر.ك: مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: 2 / 376، حديث 849 .
12. ر.ك: كمال الدين: 278، غاية المرام: 2 / 310.
13. نوادر الاصول: 69، به نقل از نفحات الأزهار: 2 / 341.
14. الصواعق المحرقه: 2 / 442 ـ 443.
15. المرقاة في شرح المشكاة: 5 / 139.
16. همان: 5 / 600، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 128.
17. اشعة اللمعات في شرح المشكاة: 4 / 681، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 112.
18. فيض القدير: 3 / 19.
19. همان.
20. منهاج السنه: 8 / 42.
21. فيض القدير: 4 / 470.